اعوذ بالله من
الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقده
من لسانی یفقهوا قولی.
بحث درباره
قاعده فراش بود که که اسمش را گذاشتند قاعده الفراش درباره این قاعده الفراش گفتم
معنی اش این است که اگر پدر شک دارد که این بچه مال اوست یا نه یا مردم شک دارند
که این بچهای که به دنیا آمده از پدرش است یا نه حالا یا مثلاً شکل و شباهتش، شکل
و شباهت پدرش نیست یا این زن فاجره است و احتمال میدهند که این ولد الزنا باشد
گفتم قاعده فراش میگوید این بچه از پدرش است تا اثبات شود که به یقین ولد الزنا
است و این یک امر مسلمی است در میان اصحاب که حتی در جلسه قبل گفتم که ظنون غیر حجت در این مسأله حجت
نیست مثل همین مثالی که گفتم زن فاحشه است و احتمال خیلی قوی است که (بچه) ولد
الزنا باشد این ظنون غیرحجت یعنی ظن شخصی
ظنی که دلیل بر حجتش نداریم حتی اگر یک خبر واحد هم شهادت بدهد خیلی مشکل است که
انسان تمسک به همین خبر واحد بکند در جلسه قبل گفتم علوم غریبه هم نمیتواند کار
بکند حالا این علوم غریبه رمل و اسطرلاب و زمان ما آزمایش خون و آن زمانها قیافه
شناسی و امثال اینها در قضاوتهای امیر المومنین هم دلالت میکند که نمیشود به این
ظنون غیرحجت و به این ظنون غیر متعارف و علوم غیر متعارف حکم کرد، مثلاً بچهای
سیاه را میآوردند پیش امیرالمومنین و پدری میگفت بچه از من نیست بچه از غلامم
است آن زن هم میگفت نه بچه مال این پدر است و من زنا ندادم من عفیف هستم و
امیرالمومنین (س) از آنها بررسی میکرد و بالاخره گفت بچه مال توست چون که وقت
جماع او به فکر غلام تو بود بچه سیاه شد و نظیر این قضاوتهادیده میشود که زیاد
دیده میشود در حالی که ظاهر میگوید این بچه از پدر نیست ما بنا به قاعده الفراش
باید بگوییم این بچه از پدرش است.
علی کل حال
علم قاضی و علم پدر با این سیاهی بچه و قیافه شناسی آن زمان که برای خودش علمی بود
و رمل اسطرلاب و تسخیر اجنه و تسخیر ملائکه و منجمله آزمایش اینها هیچ کدام حجت
نیستند یا ظن غیر حجت است یا علی از علوم غریبه است که هیچکدام حجت نیستند و ما
اگر بخواهیم این بچه را از پدر بگیریم باید لعان شود و فقهاء کتاب لعان درست کرده
اند یا باید اقرار شود یا باید علم طوری باشد که نتوان بچه را نسبت به پدر داد مثل
این که یک سال است که پدر در مسافرت است حالا این زن بچه دار شد علم عادی نباشد
این قاعده الفراش را چیزی نمیتواند زمین بزند خوب این معنی قاعده الفراش دلیل این
قاعده است خوب مشهور در میان فقهاء است من جمله کسانی که قواعد فقیهه نوشتند و این
قاعده را نوشتند گفتند که این روایت از رسول گرامی است که الولد للفراش و للعاعر
الحجر ولد مال فراش است یعنی مال خانواده است و چرا الولد از پدر است را نگفته
برای این که مشکوک است که از پدر است یا نه برای همین گفته الفراش بچه از این
خانواده است و چرا الولد از پدر است را نگفته برای این که ما یفرشفیه است.
مرحوم آقای
بجنوردی میگویند الولد للفراش یعنی للعبد چرا عبد را فراش میگویند برای این که
زیر لحاف میخوابد بعید میدانم این حرف باشد این طور که من عرض میکنم بهتر است
الولد مال این است یعنی این بچه مال خودی است حالا به هر معنی بالاخره الولد لابیه
این ابیه محتمل الولد لزوج و در این جا اگر احتمال بدهیم یا ادعا بشود کسی که من
با او زنا کردم حالا از او بچه پیدا شود این هم برود سنگش بزنید این منصوب به این
بچه نیست الولد للفراش و للعاهر الحجر این بچه مال پدرش است نه مال آن کسی که زنا
کرده و این پدر با این زنا کردند نمیدانم بچهای که پیدا شده مال چه کسی است پس
الود للفراش این جاها علم اجمالی هم کار نمیکند یرای این که علم اجمالی را پیغمبر
اکرم از کار انداخته لذا اگر هم در طهر واحد باشد زوج با زنش جماع کرد و همان فردا
یک اجنبی هم با این زنا زنا کرد این زن آبستن شد و زایمان کرد این بچه مال کیست
قاعده الفراش میگویند مال این زوج ولو این که علم اجمالی را هم منحل میکند میگوید
نه بگو مال پدر است پدر شک داشته باشد مال پدر است حتی اگر نزاع هم بشود او پدر
بگوید مال من است زنا کننده هم بگوید مال من است الولد للفراش میگوید میگوید
وللعاهر الحجر بگو برو مثل سگی که سنگش میزنند و میرود این زنا کار را هم سنگش
بزنید.
حالا اگر زوج
عقیم هم باشد فرقی نمیکند اتفاقاً بچه پیدا کرد خیلی اتفاق میافتد 8-7 سال سال
این خانم بچه دار نمیشود اتفاقاً بچه پیدا کرد اگر شک کنیم این از پدر است یا نه
الولد للفراش مرد عقیم است بچه دار نمیشود حالا الان بچه پیدا کرد بعد از 8-7 سال
نمیدانیم از این پدر است یا نه الولد للفراش مگر این که به جاهای دیگر برگردد
عنین باشد که بعد درباره اش صحبت میکنیم بعد درباره این فروعات صحت میکنیم اما
بالاخره همین است الولد للفراش یعنی کل ما شککت فی انه لزانی انه لزوج فقل انه انه
لزوج کل ما ظننت انه لزوج او لغیره فقل انه لزوج اما کل ما علمت یا المعلوم
الغریبه انه لزوج او لزانی فقل لزوج ولو علم غریب میگوید که انه للعائر انه
لزانی.
یک صورت هست و
ان علمت به علم عادی مثل این که بینه قائم باشد حاکم حکم کرد مثل لعان شد وقتی
لعان شد و ان علمت این که این بچه مال زانی است آن وقت بگو مال زانی است ولی تا
علم عادی نباشد انه لزوج این معنی الولد للفراش و للعاهر الحجر این بچه هم ارث میبرد
همه حرم است و هم سایر چیزها که بر بچه واقعی بار است بر این بچه هم بار است بعضی
گفتند از مادر ارث میبرد یا نه مسلم است که از بابا ارث نمیبرد در ولد الزنای
یقینی است از خویشان مادری ارث میبرد اما مشهور در میان اصحاب است بلکه بالاتر از
شهرت است که این محرم است یعنی این بچهای که از این زانی است این بچه محرم به این
زانی است این بچه محرم به این زانی است هم میتواند به او نگاه بکند و هم دخترش
است نمیتواند برای ازدواج بگیردش هم نمیتواند او را به ازدواج پسرش در بیاورد هم
چنین مادر این ولد الزنا به این مادر محرم است مادرش است لذا دخترهای این مادر
خواهرش هستند نمیتوانند با یکدیگر ازدواج کنند این مسلم است تقریباً کل مسلم
بنابراین این طور میشود که مشهور در میان اصحاب است که راجع به ولد الزنا گفتند
ارث نه سایر چیزها مثل حلال زاده است.
روایت تقریباً
تواتر دارد روایات نبوی همه ضعیف السندند مگر آن روایاتی که از ائمه طاهرین رسیده
باشند مثل این که امام صادق (س) بگویند قال رسول الله (ص) آن دیگر نبوی نمیشود
بلغی میشود اما اگر ائمه طاهرین نگفته باشند به آن میگوییم روایات نبوی و روایات
نبوی صحیح السند نداریم مثل روایات عامه میبیند صحاح سته دارند اما در اینها
روایت برسد به پیغمبر اکرم خیلی کم دارند برای این که اینها مدعی هستند اگر روایت
به تابعی یا صحابی برسد این روایت صحیحه است و قول کعب الاهبار را ابی هریره را
قول صحیح میدانند لذا وقتی که شما روایت عامه را ببیند 90 درصد اینها به پیغمبر
نمیرسند 10 درصدش به پیغمبر میرسند به قول استاد بزرگوار ما آقای بروجردی اینها
600 تا روایت بیشتر ندارند و از این 600 تا روایت یک ثلثش مال عایشه خانم است
ایشان میگفتند عایشه خانم یک ثلثش هممال ابی هریره است و یک ثلثش هم مال ابی
هریره است و یک ثلثش هم بقیه مثل کعب الاهبار و امثال اینها.
این در فقه
شان در اخلاقشان که صحاح وسنن نوشتند خیلی روایت دارند اما همه اش یا مرسل است که
به تابعی و صحابی هم نمیرسد یا به تابعی و صحابی هم نمیرسد یا به تابعی و صحابی
هم میرسد و روایت صحیح السند که به پیغمبر برسد 5 درصد بلکه 1 درصد هم ندارد
امتیاز ما از آنها در همین جاها است.
این در فقه
شان در اختلافشان که صحاح و سنن نوشتند خیلی روایت دارند اما همه اش یا مرسل است
که به تابعی و صحابی هم نمیرسد یا به تابعی و صحابی هم و روایت صحیح السندکه به
پیغمبر برسد 5 درصد بلکه 1 درصد هم ندارد امتیاز ما از آنها در همین جاها است.
بعضی از این
روایات نبوی که از ائمه طاهرین هم نه نقل نشده خود به خود توانر لفظی یا تواتر
معنوی دارند مثلاً مرحوم شهید (رض) میگویندالاعمال بالنیات این روایت تواتر لفظی
دارند حالا من جمله این روایت الولد للفراش و للعاهر الحجر میگویند تواتر لفظی
دارد و به راستی هم همین طور است یعنی این لفظ از پیغمبر اکرم به نحو تواتر از
عامه از خاصه به ما رسیده است در کتابهای عامه چه فقهی و چه غیر فقهی فراوان است
همین یک روایت را مرحوم آقای بجنوردی نقل میکند که یک روایتی را از عایشه خانم
پیش من آورند که این الولد للفراش و للعاهر الحجر آن جا هم آمده است شاید مثلاً در
فقه ما بیش از صد جا در فقه آنان در کتابهای ما مثل وسایل آن جا هم بیش از صد جا
شاید در میان عامه صد جا بیشتر باشد لذا این روایت تواتر لفظی دارد و میخواهند
بگویند که دلیل ما برای قاعده فراش این روایت است خوب میخواهند بگویندکه دلیل ما
برای قاعده فراش این روایت است خوب است اگر حرف نباشد و حرف ما این است که همه این
قواعد از اصول عقلائی است ما قاعده تعبدی در قواعد فقهیه خیلی کم داریم مثلاً حدیث
لا تعاد این قاعده فقهی است اما تعبدی و اما مثل قاعده الولد للفلراش نه فقط میان
مسلمانان بلکه میان کل مله و نحله قاعده فراش دارند این اروپائیها با آن همه فساد
اخلاقیشان که علناً زن به مرد هم میگوید تو هم هر کاری میخواهی بکن اما همین
افراد هم قاعده فراش دارند بچه هایشان را به خودشان نسبت میدهند در حالی که میداند
زن 4-3 رفیق مرد دارد یکی از آنها شوهرش است که تازه شوهرش رفیقش هم نیست بقیه
رفیقش هستند اما با همین شوهر و چند تا رفیق نسبت به بچه از پدر است از خانواده
است این تشکل خانواده از هر کس باشد بچه از اوست.
در میان ادیان
هم همه قبول دارند که الولد للفراش در میان یهود نصرانی و بالاخره در میان مذاهب
سنی شیعه و ما بقی حتی یهائیها با آن همه رذالتشان بهائیها شب نشینی های مخصوص
دارند و یکی از کارهایشان این است که تحریک شهوت با ساز و آواز و شراب دارند و
چراغ را خاموش میکنند تا هر کی به هر کی شود آن وقت که چراغ روشن است زن مرد را و
مرد زن را از قبل انتخاب کرده است اما همین افراد میگویند الولد للفراش و للعاهر
الحجر.
بنابراین این
طور میشود که ولو در مسأله روایت داریم تواتر هم دارد تواتر لفظی ولو در مسأله
اجماع داریم اجماع مسلم که بلا اشکال است و اجماع از سنی داریم هم اجماع از شیعه و
در مسأله اختلاف نداریم و اگر هم اختلاف باشد در فروعات است و اما در اصل مسأله
اختلاف نیست پس این طور میشود که هم روایت داریم و هم اجماع اما ارشاد است به حکم
عقل نه عقل دقی فلسفی بنای عقلاء برای این که اختلال نظام نباید برای این که نسب
از بین نرود یک قاعده وضع کردند که الولد للفراش و للعاهر الحجر.
آن وقت مسأله
چهارمی که جلو میآید این است که این اصل است یا اماره؟
کسانی مثل شیخ
انصاریها قائل به اصل عقلائی عمل نیستند یعنی به ما نگفته این که قائل نیستند
برای این که همین شیخ انصاری اصالت عدم غفلت دارد این یک اصل عمل عقلائی است اصاله
عدم نسیان دارد اصاله عدم خطا دارد خودم مرحوم شیخ این اصول را فرمودند اصاله
الظهور که میخواهند جاری کنند 17-10 تا اصل باید جاری شود تا اصاله ظهور جاری شود
ولی نگفتند.
مرحوم آخوند
چون حسابی از مرحوم شیخ میترسد بعضی اوقات گفت و رد شد یعنی در کفایه پافشاری
نکرده ولی شما بگویید ما همین طور که اصول علمیه شرعیه مثل این اصول اربعه برائت و
احتیاط و تخییر و استصحاب داریم یک اصول عملیه عقلائی هم داریم خوب این الولد
للفراش اصل است یا اماره؟
بنا شد عقلائی
باشد اصل عقلائی است یا اماره عقلائی فرق بین اماره و اصل این است آن جا که چیزی
واقع را بنمایاند و کشف ناقص شود میشود اماره آن چه که اصل نمایش نداشته باشد و
تعیین وظیفه در ظرف شک باشد میگوییم اصل این جا ظاهراً واقع را مینمایاند یعنی
مثل خبر واحد میبیند به عبارت دیگر مظنه داریم به این که الولد للفراش عقلاء این
مظنه را تعبیر به کشف کردند مثل خبر واحد خبر واحد مظنه است حجت نیست اما واقع را
مینمایاند و برای این که اختلال نظام لازم نباید عقلاء تعبیر به کشف کردند به قول
شیخ انصاری که گفتند القا احتمال الخلاف برای این که چرخ زندگی بچرخد و چون که این
قاعده فراش کاشفیت دارد ظن غبر معتبر است با قاعده الفراش عقلاء تعبیر به کشف
کردند و آن را به جای یقین گذاشتند بنابراین اصل نه اماره آری اگر هم اصل بگوییم
اصل عقلائی نه اصل شرعی اصل علمی عقلائی و اگر اصل باشد آن است که واقع را نمایاند
بلکه تعیین وظیفه کرده برای شک باشد یعنی رفع ما لا یعلمون تعیین وظیفه کرده برای
شاک و اصلاً کاشفیت ندارد و اما ما نحن فیه چون کاشفیت دارد اسمش را میگذاریم.
پنجم که
مباحثه فرد ایمان است این است که اینها 3 تا شرط کردند برای این که این الولد
للفراش و للعاهر الحجر انشاء الله فردا درباره اش صحبت بکنیم.
و صلی الله
علی محمد و آل محمد.