اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. ربّ اشرح
لی صدری و یسرلی امری و احلل عقده من لسانی یفقهوا قولی
بحث قبل راجع به قانون احسان بود و اگر اسمش را قانون احسان
نگذاشته بودند بهتر بود و اسمش را همین که در قرآن است میگذاشتند «ما علی
المحسنین من سبیل» قاعده احسان خیلی مجمل است لذا مثلاً بگوئیم قاعده محسن ضمان
ندارد، عدم الضمان للمحسن، عدم العقوبه للمحسن اما انسان از قاعده احسان میفهمد
که خوب است مومنین به یکدیگر احسان بکنند این قاعده احسان هم هست و بیش از 1000
روایت هم رویش است و اسمش را هم میگذاریم قانون مواسات و این که «یجب لکل احد ان
یحسن احداً» حتی قرآن راجع به کافر میگوید: «لاینهی کم الله عن الذین لم یقاتلواکم
و لم یخرجواکم من دیارکم ان تبروا و تخسطوا الیهم» لذا قرآن میگوید اگر کافر حربی
نباشد به این هم خوبی کن با این هم به عدالت رفتار کن لذا در این قاعده احسان باید
روی قانون مواسات صحبت بکنیم ولی حالا اصطلاح شده، از این قانون احسان اراده کردند
که محسن ضمان ندارد، محسن عقوبت ندارد.
در جلسه قبل عرض کردم معنی اش این است که اگر کسی میخواست احسان
به کسی بکند اما جسارت شده، میخواسته مال او را حفظ کند اما تلف شده میخواسته او
را از مرگ نجات بدهد اما منجر به کشتن شده میخواست ناموس او را حفظ کند منجر به
تجاوز به ناموس شده و خیلی فروعات هم دارد و قاعده کلی اش همین است که قرآن میفرماید
ما علی المحسنین من سبیل این کبرای کلی ما علی المحسنین من سبیل هر که میخواست
خوبی کند، ولی بدی شود، این نه عقوبت دارد نه ضمان.
خوب این معنی تا این جا از جلسه قبل بود و دو تا نیتجه هم گرفتیم،
یکی این که فرمودند که باید احسان واقعی باشد ما گفتیم نه، 99درصد احسان ظاهری
است، معنی این که میخواست خوبی کند، بدی شد یعنی احسان ظاهری یعنی جهل مرکب، اگر
میدانست این (شخص) میمیرد، جراحی نمیکرد اگر میدانست این مال حفظ نمیشود(آن
را)به خانهاش نمیبرد اگر میدانست این مال را دزد میبرد از این خانه به خانه
دیگر نمیبرد اگر میدانست این مضاربه برای بچهها موجب شکست میشود مضاربه نمیکرد،
اصلاً قاعده احسان یعنی جهل مرکب و نمیدانم چه طور شده که اینها میگویند احسان
یعنی احسان واقعی نه احسان ظاهری حالا شاید سهو قلم باشد ولی علی کل حال موضوع بحث
ما جهل مرکب است، آن کسی که میخواست خوبی کند، (ولی) بدی شد نه قصوری در کار نه
تقصیری در کار است ضمانش هم همین طور است و ما اگر بخواهیم ضمان درست بکنیم باید
نسبت تلف را به این آقا بدهیم«من اتلف مال الغیر و له ضامن» که این من اتلف گاهی
اتلاف عمدی است، گاهی اتلاف سهوی است، این جا هم همین طور است باید این تلفی که
واقع شد را باید نسبت آن را بتوانیم به این بدهیم تا بگوئیم ضمان لذا میگوئیم
ضمان تابع عمد و سهو نیست اما این شرط را(هم) دارد که باید بتوانیم نسبت تلف را به
این متلف بدهیم والا اگر کسی نتوانیم نسبت تلف را به او بدهیم من اتلف مال الغیر
نمیآید.
و اما این آقا که مال بچه یتیم را آورده میخواسته مضاربه بکند، میخواسته
استفاده بکند برای بچه یتیم، حالا دزد آمده و (آن مال بچه یتیم را) برد، نمیتوانیم
بگوئیم این(شخص) مال مردم را تلف کرده، چون نمیتوانیم بگوئیم بنابراین قاعده
احسان یعنی قاعده عدم ضمان میآید، میگوئیم عقوبت که ندارد، ضمان هم ندارد، لذا
بعضی اوقات ضمان است نه عقوبت ، مثل این که پایش به کاسه مردم بخورد، و کاسه شکست
خوب این ضمان است، عقوبت نیست، گاهی عقوبت است ضمان نیست، مثل افراطی ، تفریطی در
حال بچه یتیم بشود، گاهی هم ضمان است هم اتلاف، مثل این که عمداً مال کسی را از
بین ببرد.
اما اگر نشود نسبت را نه عمداً و نه سهواً به این(شخص) داد، دیگر
قاعده احسان است «ما علی المحسنین من سبیل» بنابراین در جلسه قبل حرف ما این بود
که این فرمودند احسان واقعی است، نه احسان ظاهری است به عبارت دیگر جهل مرکب در
حاق احسان این جا خوابیده است اصلاً معنی میکنیم، آن کسی که میخواسته خوبی
کند(ولی ناخواسته) بدی شد یعنی جهل مرکب، لذا گفتیم که چون 99درصد جهل مرکب است
بنابراین باید روی غلبه صحبت بکنیم و بگوئیم مراد از این محسن اعم است از احسان
واقعی و احسان ظاهری با این که بگوئیم مراد از این احسان ظاهری و جهل مرکبی است
الا شاذ از آن جایی پیدا کنیم که این شخص محسن باشد و آن احسان واقعی به او رسیده
باشد و احسان ظاهری به او نرسیده باشد، خیلی کم است- الاّ شاذاً- و اما بخواهیم
مطلق بگوئیم احسان ظاهری است- همان طور که آقای بجنوردی میگویند- مسلم درست نیست،
مال باید تلف شده باشد، والا معنی ندارد بگوئیم احسان، احسان واقعی آن جا است که
مال را تلف کرده اما نه قصور است نه تقصیر که مثالهایش را هم عرض کردم مثالهایش هم
این است که حاکم شرع مال غُیَّد و قُصّر را جایی حفظ میکند، دزدی میآید آن را میبرد
قصوری و تقصیری هم صورت نمیگیرد این حاکم شرع نه عقوبتی دارد نه ضمانی ، ما علی
المحسنین من سبیل.
و یقین به احسان دارد والا اگر یقین نداشته باشد که نمیتواند تصرف
در مال غیر بکند و لذا ما قائلیم به این که اگر مقصر نباشد ولو یهودی ولو کافر
حربی اش(شخص) جهنم نمیرود ، جهنم برای معاند است، برای لجوج است، کسی که معاند و
لجوج نباشد، جهنم نمیرود.
بله اگر غیر شیعه باشد بهشت هم نمیرود حالا کجا است؟ جایی که
متناسب با او باشد و به او بخورد- به قول بزرگان خدا چراگاه زیاد دارد، یک چراگاهی
هم برای او باشد- و اما بخواهیم محب قال و محب به قاف و غین که به راستی کوتاهی در
مقدمات هم نکردند بگوئیم را نه، ولی به راستی کوتاهی در مقدمات میشودف این جهل
لجوج است اتمام حجت با او صد در صد است، عبدالله ابن صبا- اگر واقعیت داشته باشد-
با او اتمام حجت میشود، امام (ع) خودشان میگوید که من عبد خدا هستم این حرفهای
مزخرف چیست؟ نگو لذا حجت میشود، این جاها نه، آن جایی که به راستی این(شخص) جاهل
قاصر باشد که جاهل قاصر گاهی (اوقات) دسترسی ندارد، گاهی دسترسی دارد، به ذهنش هم
میآید اما مستضعف است، سفیه است کشش فکری ندارد، باز هم جاهل قاصر است، گاهی هم
کشش فکری دارد ولی جهل مرکب است، پیش او خلاف اثبات شده، این چهار قسم میگوئیم
جهل قصوری، که عقاب وقضا و اعاده و ضمان ندارد و همین طور تا به آخر.
این علی ما المحسنین فی سبیل هم از همین باب است، هیچ افراط و
تفریطی ، قصوری و تقصیری در مسأله نیست، میخواست خوبی بکند(ولی) بدی شد. هیچ فرقی
بین قیم و ولی و امثال اینها وجود ندارد. لذا قیم همان ولی است از طرف حکومت ،
حکومت هم از طرف امام، امام هم از طرف پیامبر، پیغمبر هم از طرف خدا، لِلّه ملک
السموات و الارض، دیگر آن هرچه بگوید درست است.
مساله دوم راجع به مدرک این قضیه است، معمولاً کسانی که کتابهای
قواعد فقهیه نوشتند تمسک به ما علی المحسنین من سبیل نمودند، خیلی خوب است. آیه
شریفه به خوبی دلالت دارد ولو این که شان نزولش آن جا است که بعضی میخواستند به
جبهه بروند و نشد، یعنی پیش پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله آمدند یا رسول الله
صلی الله علیه و آله ما آماده برای به جبهه رفتنیم، کمک بکنید مؤنه بدهید، پیامبر
اکرم صلی الله علیه وآله هم نداشتند و اینها خیلی نارحت(شدند) آیه شریف آمد که
نه، ما علی المحسنین من سبیل. ولو مصداق و شأن نزول که نمیتواند مخصص واقع شود
لذا جمله ما علی المحسنین من سبیل یک کبرای کلی است که هم در باب عبادات ، هم در
باب معاملات بمعنی الاخص و هم در باب معاملات بمعنی الاعم میآید، لذا دلالت آیه
خیلی خوب است. من خیال میکنم که میخواستند بگویند احسان ظاهری است. گفتند احسان
واقعی، سهو قلم بوده است، این از نظر قرآن دلالتش هم خیلی خوب است.
از نظر اجماع هم یک چیز مسلم در فقه ما است، وقتی که در فقه برویم بیش
از هزار مورد میبینیم که ما علی المحسنین من سبیل ، تخصیص این قاعده در فقه بسیار
کم است که إن شاء الله فردا در باب مخصص، تخصیصات صحبت میکنیم که خیلی کم است و
ما اصلاً این تخصیصها را قبول نداریم، إن شاء الله فردا صحبت میکنم که اصلاً
تخصیصی نخورده است.
از نظر روایات هم ، شاید بیش از هزار روایت در مسأله داشته باشیم
در ابواب مختلف و از جمله همین ید امانی یعنی باب مضاربه که میگوید پول مال تو،
کار از من، میخواسته مضاربه بکند، افراط و تفریط نشده است (ولی) پول را دزد برد،
میگوئید که ید تو، ید امانی است و(و آن شخص دیگر) ضامن نیست. در باب اجاره، منزل
را، باغ را اجاره کرده اما آب آمد، باغ را خراب کرد، میوهها از کیسه آقای مستأجر
رفته، خسارتی هم به موجر، ما علی المحسنین من سبیل، این جا هم میخواست این باغ را
نگه دارد، نتوانست، افراط و تفریطی نکرده است. ولی صغیر در، تصرف در اموال. قیم
در، تصرف در اموال بچه هعا، ولی، در اموال ولد غایب غیّد و قُصَّر چه حکومت باشد
چه غیر حکومت، همه اینها میخواستند حفظ اموال بکنند اما تلف شد، میخواستند خدمت
کنند ولی نشد، میخواست این مال را از این خانه به خانه دیگر منتقل کند که دزد آن
را برد، صلاح هم در این انتقال بود، نه افراطی نه تفریطی، نه قصوری ، نه تقصیری ما
علی المحسنین من سبیل و بالاخره وقتی که برویم در فقه علاوهبراینکه مسأله در
میان اصحاب مسلم است. بیش از هزار روایت مخصوصاً در باب معاملات بمعنی الاعم، یعنی
تعهدات و معاملات عقود، قضا، شهادات، حدود، قصاص ودیات، روایت خیلی آن جا است که
همه میگوید ما علی المحسنین من سبیل. این هم از نظر روایات.
و اما عقل این ما علی المحسنین من سبیل از استدلالالت عقلی است که
نباید هم بگوئیم سیره باید بگوئیم عقل عقلاء میگوید ما علی المحسنین من سبیل و
اگر قرآن میگوید ما علی المحسنین من سبیل و تطبیق میکند بر آن کسانی که میخواستند
جبهه بروند و نشد این کبری عقلی است نه شرعی، قرآن میفرماید که این احسان است و
در احسان عقوبت نیست بنابراین تو عقوبت نداردی دلالت عقل، آن وقت میشود بنای
عقلاء ، اسمش را سیره نمیگذاریم(بلکه) بالاتر از سیره، لذا احتیاج به عدم ردع هم
ندارد اگر شارع مقدس نمیخواست میبایست عقل را تخطئه بکند و تخطئه کردن عقل هم در
شریعت مقدس اسلام خیلی کم است شاید در تمام فقهها 10مورد پیدا کنیم که شارع مقدس
عقل را تخطئه کرده باشد و بگوید نمیفهمی و من میفهمم تو باید تابع من باشی،
بنابراین مسأله ما یک مسأله عقلی است، سیره عقلاء هم رویش است، ما علی المحسنین من
سبیل هم مصداق و امضایش است، اجماع مسلم در فقه هم تأییدش میکند آن روایات فراوان
هم، امضاء است، ارشاد است.
بنابراین این که بزرگان فرمودند دلالت دارد بر این قاعده ما علی
المحسنین من سبیل و از چیزهای دیگر ساکت شدند یا گفتند یدل علی قرآن و از اجماع
ساکت شدند یا گفتند یدل علیه قرآن و از روایات ساکت شدند، یک چیز را باقی گذاشتند
و آن این است که باید بگویند دلیل عمده عقل است(البته) نه آن عقل دقی فلسفی، عقل
عقلا، دلیل عمده عقلاءاند و سیره عقلاء هم از همان عقل مستقل سرچشمه میگیرد قرآن
شریف هم همان را امضاء کرده و همان را بعنوان ما علی المحسنین من سبیل آورده است و
اجماع هم از روایات اهل بیت گرفته شده، روایات اهل بیت هم امضائی است، تعبدی نیست،
ارشاد است تابع ما یرشد الیه است بنابراین عمده دلیل ما همین ما علی المحسنین من
سبیل است، که این «ما علی المحسنین من سبیل» چیست؟
دلالت عقل مستقل که هم عقلاء و هم شریعت مقدس اسلام این فرمول را،
این عقل را امضاء کردند.
این هم مطلب دوم. مطلب سوم إن شاء الله برای فردا.
و صلی الله
علی محمد و آل محمد