اعوذ بالله من
الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقده
من لسانی یفقهوا قولی.
در باب المومنون عند شروطهم 3 تا مسئله باقی مانده بود مسئله اول
این است که شرط منقسم میشود به 2 قسم یکی شرط نتیجه یکی شرط فعل شرط فعل معنی اش
این است که میگوید که این خانه را فروختم به شرطی که یکسال در آن بنشینم اجازه
بدهی یکسال بنشینم، بعد خانه را تصرف میکند و اجازه میدهد آن آقا میآید مینشیند
که اجاره تصرف میدهد آنهم میآید در خانه مینشیند به این میگویند شرط فعل گاهی
شرط فعل نیست شرط نتیجه است، میگوید که خانه را فروختم به شرط اینکه یکسال منعفت
این خانه مال من به مجرد اینکه میگوید بعت قبلت خانه منتقل میشود اما تصرف یکسال
میخواهد او اجازه بدهد میخواهد اجازه ندهد مال این آقایی است که شرط کرده به این
میگویند شرط نتیجه دیگر آن قسم اول به اجازه داشت که اگر اجازه ندهد تخلف شرط است
و باید ببینیم که چه باید گفت اما قسم دوم دیگر اجازه لازم نیست میخواهد اجازه بدهد
میخواهد ندهد این در حقیقت یکسال منعفت خانه با آن بیع و شرط اینجور میشود که
منافع خانه مال این غیر یکسال در حقیقت خانه را فروخته به منهای یکسال استفاده
مثلاً مثال دوم میگوید که اگر هر روز آمدی پیش من من ماهی 100 هزار تومان به تو
میدهد این میشود شرط فعل و این یکماه که آمد 100 هزار تومان از این بستانکار میشود
به قاعده المومنون عند شروطهم و این باید از مال خودش 100 هزار تومان منتقل کند به
این آقا حال اسمش هبه باشد هبه لازم هم هست بالاخره به قاعده شرط این باید اینکار
را بکند.
اما یک دفعه شرط فعل نه میگوید که اگر هر روز آمدی 100 هزار تومان
از مال من مال تو یکدفعه میگوید زن بگیر من به تو خانه میدهم خوب وقتی زن گرفت
خانه باید بگیرد این شرط فعل یکدفعه میگوید زن بگیر این خانه مال تو یا استفاده
این خانه مال تو دیگر وقتی که زن گرفت لازم نیست که یک بعت قبلت و وهبت و امثال
اینها باشد بلکه این خانه استفاده اش با خودش هر چه شرط کرده مال آن آقا میشود.
در باب نذر یا عهد و قسم هم همین است در آنجا هم فقهاء مسئله را
متعرض شدند گفتند که باب نذر یکدفعه نذر فعل است یکدفعه نذر نتیجه یکدفعه میگوید
لله علی اینکه از مال خودم یک گوسفند برای بچه ام عقیقه بکنم خوب وقتی که بچه اش
خوب شد یا بچه خوب نشد نذر عقیقه کرده است این باید از مال خودش گوسفند بخرد و
گوسفند را عقیقه بکند اما یکدفعه این طور نمیگوید میگوید نذرت الله اگر بچه ام
خوب شد این گوسفند عقیقه دیگر وقتی که نذرش بر آورده شد این گوسفند دیگر مال این
نیست این گوسفند نذری میشود گوسفند عقیقهای میشود اگر برای فقراء گفته گوسفند
دیگرمال این نیست گوسفند مال فقراء مثل گوسفند زکاتی.
لذا همینجور که در نذر عهد و قسم، 2 قسم است یکی نذر فعل یکی نذر
نتیجه راجع به شرط هم همین جور است گاهی شرط فعل میکند معنی شرط فعل این است که
بعد از آنکه بیع و شراء واقع شد من واگذار میکنم مال خودم را به تو میدهم فعلی
انجام میدهم بیع و شرائی میکنم به این میگویند شرط فعل گاهی فعل نه آن مفعول را
ملک میکند دیگر احتیاج به اینکه این بعد از شرط فعلی انجام بدهد نه. فروختم خانه
را به شرط اینکه یکسال این خانه استفاده اش مال من خوب همینجور به مجرد اینکه میگوید
بعت قبلت قاعده اینکه استفاده تابع ملک است استفاده این خانه مال این آقای مشتری
است غیر از یکسالش حالا این شرط فعل شرط نتیجه، شرط فعلش معلوم است درست است اما
شرط نتیجه آیا درست است یا نه؟ بعضیها اشکال کردند گفتند که انصراف المومنون عند
شروطهم برای اینکه آنکهدر میان مردم هست شرط فعل است نه شرط نتیجه پس المومنون عند
شروطهم انصراف دارد از شرط نتیجه و شرط نتیجه را نمیگیرد مختص میشود به شرط فعل
اما حالا این انصراف چه انصرافی است نمیدانم حالا بفرمایید که در میان مردم غالبا
اینجور است شرط نتیجه یک نتیجه شاذی است خوب چرا المومنون عند شروطهم نگیردش؟ چرا
اوفوا بالعقود نگیردش؟ شرط نتیجه یک عقد است اوفوا بالعقود میگوید باید به آن وفا
بکنی المونون عند شروطهم یک شرط است میگوید باید به آن عمل بکنی و ما بگوییم
انصراف دارد به شرط فعل نه شرط نتیجه خوب اگر انصراف داشته باشد فرد نادر را که میگیرد
بنابراین آنهایی که ادعای انصراف دارند یکدفعه انصراف را حاق لفظ میخواهند بگویند
خوب معلوم است نمیشود بگویند این عقد نیست این شرط نیست این را که نمیشود گفت
این را میگویند انصراف واقعی انصراف از حاق لفظ مثل اینکه میگوید برایم آب بیاور
برود گلاب بیاورد برود آب هندوانه بیاورد خوب این را بگویید انصراف از حاق لفظ
معنی انصراف هم برمی گردد به اینکه اصلاً موضوع ضق دارد از اینکه این مورد را
بگیرد اصلاً برمی گردد به اینکه این چیزی که هست مثلاً جئنی بماء، رفت گلاب آورد
اصلاً مصداق ما نیاورده به این میگویند انصراف این انصراف است که حجت است حجت است
برای این است که اصلاً آب گلاب را نمیگیرد از همین جهت هم مثلاً میگوید وضو بگیر
این بخواهد با گلاب وضو بگیرد میگویند نه با آب باید وضو بگیری اذا قمتم الی
الصلوه فغسلوا وجوهکم یعنی با آب نه با گلاب لذا ازاول آب گلاب را نمیگیرد خوب
این را میگویند انصراف از حاق لفظ و انصراف از حاق لفظ و انصراف کار نمیکند کلاه
صدر اعظم را سر نوکر گذاشتند در حقیقت گفتند با آب تطهیر بکن این با گلاب تطهیر
کرده هیچ اصلاً تطهیر نکرده.
اما گاهی انصراف از حاق لفظ نیست از استعمال است مثلاً دراصفهان
وقتی میگویند آب آشامیدنی خوب یعنی آب لوله کشی چون غلبه دارد همه خانهها لوله
کشی است همه مردم از آب لوله کشی آب میخورند حالا اگر گفت جئنی بماء و این آب
برایش برد یا گفت بشور این با آب چاه شست بخواهیم بگوییم که پاک نشده؛ چرا پاک
نشده؟ برای اینکه آب استعمالش الان در اصفهان غلبه دارد روی آب لوله کشی خوب این
انصراف را میگویند حجت نیست چرا حجت نیست؟ برای اینکه اطلاق فرد نادر را میگیرد
آن اطلاق اصطلاحی نه، یعنی لفظ، لفظ آن فرد نادر را می
گیردوقتی لفظ فرد نادر را گرفت گفت اذا قمتم الی الصلاه فغسلوا
وجوهکم حالا اگر با آب حوض آنچنانی، حوض کثیف است با این آب میخواهد وضو بگیرد
خوب طوری نیست چرا طوری نیست؟ برای اینکه اطلاق ماء برایش میشود همانطور که اطلاق
ماء بر آب لوله کشی میشود همینطور که اطلاق آب بر آب حوض میشود اطلاق آب بر آب
لوله باران میشود آب چاه میشود بر آن آب کثیف هم میشود مگر اینکه به اندازهای
کثیف باشد که بگویند آب گل، آب نجس، میشود انصراف واقعی. خوب الان این المومنون
عند شروطهم شروط در میان مردم 2 قسم است: شرط فعل، شرط نتیجه، بگویید شرط نتیجه کم
است خوب کم است اما چرا المومنون عند شروطهم نگیردش؟ اطلاق شرط اطلاق در اینجا
یعنی استعمال شرط، هم شرط نتیجه را میگیرد هم شرط فعل را میگیرد صغری، کبری درست
میکند میگوید «هذا عقد کل عقد یجب الوفاء به باوفوا بالعقود و هذا یجب به بافوا
بالعقود»
باید این مشروط متحقق در خارج بشود گاهی با مفعل من، گاهی با فعل
من نیست با مقدماتی است که من انجام میدهم یعنی شرط میکنم اما به نحو نتیجه میگویم
خانه را فروختم اما به شرطی که یکسال در خانه نشسته باشم میشود شرط فعل. یعنی
باید بعد اجازه تصرف بدهد ولی یکدفعه میگوید خانه را فروختم به شرطی که یکسال
استفاده اش مال خودم باشد مثل آنجاست که بگوید خانه را فروختم به شرطی که آن اتاق
مال خودم باشد، خوب از اول اتاق مال خودش است دیگر احتیاجی نیست که آن مشتری بیاید
اتاق را واگذار به این بکند نه تصرف در حکم است نه تصرف درموضوع است نه غیر
اختیاری است و این هم که گفته اند نادر است این را من نمیدانم یعنی چه؟ نه نادر
هم نیست و در میان مردم هم از این حرفها هست که گاهی شرط شرط فعل است گاهی شرط شرط
نتیجه. معمولا این مثالهایی که من زدم شرط نتیجه هم هست میگوید خانه را فروختم من
فعلا جا ندارم و یکدفعه میگوید باید اجازه بدهی من در خانه بنشینم شرط فعل است
یکدفعه این را نمیگوید میگوید من خانه ندارم یکسال استفاده این خانه مال من، بعد
به تو واگذار میکنم میشود شرط نتیجه. بله ضمینه اقتضا میکند بیع شرط همه اش مال
این باشد استثناء میخورد اصلاً شرط یعنی استثناء دیگر، شرط یعنی تقیید، یعنی
تقسیر اگر هیچ چیز نگوبد استفاده همه اش مال اوست اگر چیزی بگوید استفاده خانه یا
با اجازه اون میشود شرط فعل یکدفعه بدون اجازه اصلاً از اول میگوید استفاده خانه
مال خودم.
در میان عوام حالا انشاءالله بعدا درباره اش صحبت میکنیم که مثلاً
آیا خانه را میفروشد میگوید تا زنده هستم خودم توی این خانه ام این دیگر مسلم
شرط نتیجه است شرط فعل نیست تا زنده هستم پول را بدهد بعت قبلت خانه مال تو اما
استفاده اش مال من، مسلم این شرط نتیجه است دیگر معنی احتیاج نیست که آن اجازه
بدهد این در خانه بنشیند نه از اول گفته که استفاده همه خانه مال من بعضی گفتند
این بیع باطل است ولی نمیدانم چرا باطل است مسلم یک عقد است و اوفوا بالعقود هم
میگیردش و داعی عقلائی هم رویش هست و
اینکه بیع باید دارای استفاده اینجوری هم باشد نه، باید دارای استفاده باشد همان
ملکیت کفایت میکند استفاده بعد از مرگ هم کفایت میکند.
با مقتضای عقد هم اگر آن شرط نباشد بله مقتضای عقد این است که
استفاده مال این باشد و اما اگر شرط باشد دیروز میگفتم اصلاً همه شروط با مقتضای
عقد منافات دارند و این حرفی که آقایان میگویند اصلاً نمیفهمیم این حرف یعنی چه؟
والا شروط با مقتضای عقد منافات دارند گاهی به تباین است گاهی به عام و خاص. در
قانون هم اشکال دارند و عمل نمیکنند در وقفش هم اشکال میکنند در وقفش بیشتر
اشکال میکنند تا در بیع. اما ما هیچکدام از اینها را اشکال نمیکنیم نه در وقفش
نه در بیعش دلیلمان هم همین است همه اینها عقلائیت دارد وقتی عقلائیت داشت اوفوا
بالعقود زنده میشود و عرف میگوید هذا عقد شارع میگوید یجب الوفاء به. میگوید
خانه را فروختم 100 میلیون اما تا زنده ام دراین خانه بنشینم خوب اوفوا بالعقود میگوید
این بیع درست است المومنون عند شروطهم هم میگوید این شرط درست است بنابراین این
آقا این مالک هم خوش نشین است در این خانه چه اشکال دارد و اینکه باید استفاده اش
هم مال من باشد بله خوب مقتضای عقد این است که استفاده اش مال من باشد مقتضای عقد
با اوفوا بالشروط المومنون عند شروطهم تضییقش میکنند.
وقف هم همین است یکدفعه وقف میکند اقتضای وقف دادن دست موقف علیهم
است و این مقتضای عقد است ولی المومنون عند شروطهم گاهی میآید میگوید که من 10
سال تمام وقف میکنم بعد از 10 سال دیگر وقف خود به خود باطل میشود گاهی هم میگوید
که وقف میکنم برای 10 سال دیگر آنهم از نظر ما اشکال ندارد گاهی میگوید وقف میکنم
بعد از مرگم.
لذا همه اینها که بعضی از بزرگان اشکال میکنند میگویند وقف بعداز
مرگ نمیشود وقف موقف نمیشود وقف اینکه استفاده اش مال این آقا در بعضی از ازمنه
باشد نمیشود همه اینها را ما میگوییم میشود و دلیلمان هم اینست عقد بر این کار
صادق است شرط هم بر این کار صادق است اوفوا بالعقود میگوید وقف است اوفوا بالشروط
میگوید استفاده 10 سالش مال اینست.
استفاده غیرش هم همین طور است میگوید وقف مسجد میکنم یا وقف
مدرسه به شرطی که پسرم همینطور که متولی بشود یک حجره هم برای پسرم باشد خوب چه
اشکال دارد؟
خوب این یک مطلب، بنابراین فتخلص مما ذکرنا اینکه گفتند ما شرط فعل
داریم شرط نتیجه داریم درست است شرط فعل که معلوم است درست است درست بودن شرط
نتیجه بدون انصراف است چون آنها گفتند با انصراف نه، ما گفتیم این انصراف اگر باشد
غلبهای است نه انصراف از حاق لفظ و انصراف غلبهای حجت نیست برای اینکه اطلاق فرد
نادر را میگیرد.
مطلب دوم راجع به این است که اگر این وفا به شرط نکرد آیا معامله
باطل است یا نه؟ المومنون عند شروطهم اگر یک شرطی فاسد درآمد حتی مثلاً ربا، خدا
لعنت کند با اسم یکی از ائمه طاهرین ربا میخورد 33 درصد از کی از مستضعفین مثل
سپاهی و طلبه و لذا با این شرط میکند یک میلیون میدهم یکساله و هر ماهی 100 هزار
تومان باید به من بدهی ده به یک خوب حالا این معامله باطل است؟ یعنی این شرط حرام
معامله را باطل میکند؟ یا اگر عمل به شرط نکرد معامله فاسد میشود؟ بعضیها گفتند
و حتی مثلاً در باب ربا قول مشهور هم هست گفتند اصلاً معامله باطل است معامله ربوی
است باطل است.
یا اینکه نه، شرط فساد است اما مفسد عقد باشد دیگر مفسد عقد نیست
لذا میگویند شرط فاسد مفسد عقد نیست چنانچه اگر آن عمل به شرط نکرد این را اگر
بتواند توی سرش میزنند به شرط عمل کند اگر نه، معامله صحیح است بالاخره حاکم شرع
باید جبران خسارت بکند کدام یک از اینها را بگوییم؟ آنهایی که گفتند معامله باطل
است شرط فاسد مفسد عقد است گفته برای اینکه ماوقع لم یقصد و ما قصد لم یقع آنکه
قصد بوده واقع نشده، آنکه واقع شده قصد نبوده برای اینکه آنکه قصد بوده روی شرط و
مشروط بوده و آنکه در خارج واقع شده مشروط فقط بوده، برای این ما قصد لم یقع و ما
وقع لم یقصد.
این عمده دلیل برای این است که اگر شرط فاسد باشد مفسد عقد است اگر
به شرط عمل نکرد مفسد عقل است برای اینکه به قاعده ما وقع لم یقصد و ما قصد لم
یقع، آنکه انشاء کرده درخارج نیست آنکه درخارج است انشاء رویش نیست. اما ظاهراً
عرف این را نپسندیده در باب شرط و مشروط غلبه این است که شرط و مشروط آن مشروط ظرف
برای شرط است لذا میگوید خانه را میفروشم آنهم میگوید قبلت یک شرط رویش میگذارم
- یعنی این مشروط را یک ظرف برایش درست میکند- و آن ظرف چیست؟ اینکه باید خمس
بدهی حالا این خمس نداد خوب عمل به ظرف نکرده این مظروف نیامده اما ظرف آمده و آن
چیست؟ بعت و قبلت روی خانه.
بله یک جایی پیدا میشود که بعنوان وصف است و این را فقهاء توی
رسالهها هم دارند میگویند که مثلاً یک کیلو گوشت بره نر و آن یک کیلو گوشت ماده
- غیر بده- میدهد گفتند معامله صحیح است اما این میتواند پس بدهد یا میتواند
خسارت بگیرد اما یک دفعه میگوید که این گوشت بره را کیلیویی 10 تومان میدهم و
گوشت بره نبوده گوشت میش بوده میگویند معامله باطل است چرا؟ میگویند ماوقع لم
یقصد و ما قصد لم یقع. آن وقت آن صورت اول را چرا؟ میگویند ظرف و مظروف است، آن
مشروط غیر از شرط است شرط غیر مشروط است در حقیقت برمی گردد به اینکه هر کجا شرط
عین مشروط باشد. البته عرفاً آنکه در اصول داریم که مشتق بسیط است نه عرفاً شرط
غیر از مشروط و مشروط غیر مشروط باشد باید بگوییم که معامله صحیح است برمی گردد به
اینکه خارج چه جور است همه وصف نه عرف عینیت قائل نیست، با این مثالی که میزدم
عرف وصف این، برمی گردد به اینکه هر کجا عرف عینیت قائل باشد مشروط را عین شرط شرط
را عین مشروط بداند معامله باطل است برای اینکه ما وقع لم یقصد و ما قصد لم یقع
اما هر کجا که در واقع 2 تا معامله باشد معامله اصل روی مشروط آمده باشد المومنون
عند شروطهم روی شرط آمده باشد باید بگوییم معامله صحیح است شرطش باطل و چونکه بحث
مشکل است اختلافی هم هست شاید در نظرتان باشد مرحوم شیخ (رض) در مکاسب خیلی مفصل
صحبت کردند.
حالا وقت هم تمام شد فردا این را تکرارش بکنیم - فردای درسی اصول-
ببینیم که چه باید گفت.
یک مطالعهای رویش بکنید (تا) از شما استفاده بکنیم انشاءالله.
و صلی الله محمّد و آل
محمّد.