اعوذ بالله من
الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقده
من لسانی یفقهوا قولی.
بحث در قاعده المومنون عند شروطهم میباشد گفتم که معنی اش واضح
است و اینکه مومن باید به شرطش وفا بکند اگر نکرد کار حرام کرده اگر هم حکمی وضع
است مثل اینکه چیزی را واگذار کرده به کسی مجاز نمیداند پس بگیرد.
ظاهرا دیگر از نظر معنی ما بخواهیم رویش حرف بزنیم حرف ندارد و این
المومنون عند شروطهم یک معنی واضحی است از نظر لغت، از نظر مفردات از نظر ترکیبات.
گفتم که ادله اربعه هم به آن دلالت دارد اوفوا بالعقود میگیردش
برای اینکه اوفوا بالعقود مختص به عقود نیست ایقائات را هم میگیرد و مطلق تعهدات
را اوفوا بالعقود میگیرد منجمله شرط. المومنون عند شروطهم هم که آنهم باید بگوییم
المومنون عن شروطهم با اوفوا بالعقود اینها مترادفند برای اینکه مراد از شرط مطلق
تعهدات است لذا اوفوا بالعقود با المومنون عند شروطهم مترادف است. آن اوفوا
بالعقود میگوید مطلق تعهدات یا اوفوا بالشروط یا المومنون عند شروطهم میگوید
مطلق تعهدات باید به آن وفا بشود. از نظر اجماع هم سر تا پای فقه ما حتی تمسک
المونون عند شروطهم، حتی فقه عامه هم باید بگوییم که بسیاری از جاها تمسک به
المومنون عند شروطهم کرده است.
دیروز میگفتم عقل، نه سیره، بلکه عقلاء با همان عقل معاششان میگویند
که مطلق تعهدات لازم الوفا است لذا دیروز میگفتم که مسئله به این واضحی از نظر
محتوی از نظر دلیل کم داریم، خیلی مسئله واضحی است. دیگر ظاهراً ان قلت، قلت کردن
در آن وجهی ندارد. وجهی که هست اینست که 10 تا شرط برایش شده، اینها حرف دارد که
باید راجع به این 10 تا شرط از شما استفاده بکنیم.
شرط اول گفتند که این شرطی که واجب الوفا است تکلیفا و وضعا آنجاست
که در ضمن عقد باشد بگوید که میفروشم خانه را به شرط اینکه یکسال در خانه بنشینم،
آنهم باید بگوید قبلت، خوب خانه منتقل به مشتری اما این مشتری باید به این شرط وفا
کند و یکسال باید توی این خانه بنشیند و این اگر راهش ندهد وضعا باید اجاره بدهد
باید جبران بکند تکلیفا هم گناه کرده اما اگر در ضمن عقد نباشد به آن میگویند شرط
ابتدائی، این لازم الوفا نیست.
می گوید آقای طلبه زن نگیر، اگر زن گرفتی من یک اتاق به تو میدهم
بیا توی اتاق بنشین این آقا زن میگیرد او میگوید که یک چیزی گفتیم. گفتند بله
اگر اینجور باشد یک چیزی گفتیم درست است واجب الوفا نیست لاتکلیفا ولا وضعا.
لذا آن شرطی واجب الوفا است که ضمن عقد باشد و اما اگر شرط آمد
ابتدائی شد مثل همین مثال من، گفتند واجب الوفا نیست، دیروز عرض کردم که دلیلشان
میگویند المومنون عند شروطهم آنهم انصراف دارد به آنجا که در ضمن عقد باشد.
دوم گفتند که خیلی از شروط ابتدائی واجب الوفا نیست و ما اگر
بخواهیم المومنون عند شروطهم را از آن اطلاق بگیریم لازم میآید تخصیص اکثر، تخصیص
اکثر مستهجن است و نمیشود. دلیل سوم گفتند اجماع.
بله در بعضی از کلمات دلیل چهارم هم آمده، قیاس، گفتند همینطور که
وعده واجب الوفا نیست این شرط هم مثل وعده واجب الوفا نیست دیروز میگفتم که ما
شروط ابتدائی را واجب الوفا میدانیم، در ضمن عقد را شرط نمیدانیم برای خاطر
اینکه این انصراف یعنی چه؟ المومنون عند شروطهم انصراف دارد به آنجا که شرط ضمن
عقد باشد این انصراف از کجا پیدا شده؟ این چه انصرافی است؟ لذا میگفتم که انصراف
اگر برای حاق لفظ باشد که حاق لفظ شرط ابتدائی را خوب میگیرد شرط است دیگر، اگر
هم غلبه باشد و الا که حجت نیست بعد هم غلبه شروط در ضمن عقد بیشتر است این را هم
نمیفهمم یعنی چه؟ چرا بیشتر، در میان عقلاء که ما یادشان ندادیم شروطشان هم اش
ابتدائی است؟ خیلی کم پیدا میشود در ضمن عقد حالا بگویید پیدا میشود اما غلبه با
آن شرط ضمن عقد عرفاً نمیدانم از کجا پیدا شده مثل همین مثال من بیعی در کار نیست
میگوید که آقا خوب درس بخوان بیا توی خانه من بنشین اگر خوب درس خواندی نمره هایت
خوب باشد معدلت خوب باشد بیا توی خانه من بنشین دیگر، برو زن بگیر، اگر زن گرفتی
بیا در خانه من بنشین. اینکه یکی و دو تا و ده تا و بیست تا نیست که در میان عقلاء
ما هم که عرفی میگوییم ما نگفتیم عقلی (جواب یکی از حضار) لذا انصراف که مربوط به
عرف است دیگر، عرفی. المومنون عند شروطهم که شما میخواهید اطلاقش را بگیرید، میگوید
انصراف دارد به آنجاهایی که شرط ابتدائی باشد، نمیدانم عقلاء چنین چیزی دارند؟
شماها درست کردید به مقلدین گفتند که مقلدین ما، شرط شما باید ضمن عقد باشد خوب
این غلبه پیدا کرد اما برود میان عقلاء اینکه دلیل عین مدعا است چون ما میگوییم
پس شرط ضمن عقد، این را که نمیشود گفت ما باید ببینیم عقلاء شروط ابتدائی را حجت
میدانند یا نه؟ میگوییم المومنون عند شروطهم پیش عقلاء انصراف دارد به آنجا که
ضمن عقد باشد خوب این انصراف.
ما روایت فراوان داریم که المومنون عند شروطهم بعد در بعضی روایات
دارد الا شرطی که مخالف کتاب و سنت باشد من در تمام این روایتها یکی هم ندارد که
المومنون عند شروطهم اذا کان فی ضمن العقود تا روی آن بحث بکنیم لذا آنها هم تمسک
نکردند دیگر تمسک کردند به انصراف روایت نداریم در مسئله المومنون عند شروطهم اذا
کان فی ضمن العقود.
و اما تخصیص مستهجن نمیدانم یعنی چه؟ برای اینکه عرفاً همینطور که
ایشان هم (اشاره به یکی از حضار) میگویند غالب شروط ابتدائی است لااقل هم ابتدائی
است هم غیر ابتدائی و ما نمیفهمیم اصلاً تخصیص مستهجن (چیست)؟ ما خیلی از شروط را
داریم که واجب الوفا نیستند و اگر بخواهیم المومنون عند شروطهم را تخصیص بزنیم
تخصیص مستهجن است میگوییم کجاست؟ یکی پیدا کن یک جا پیدا کن. همینطور که الان به
ایشان میگویم که روایت هم نداریم یک جا پیدا کنید که المومنون عند شروطهم تخصیص
خورده باشد.
ایشان میگویند مرحوم آقای بجنوردی هم گفته اند حالا این فاضل
معاصر میگویند آن فاضل مرحوم هم گفتند اینکه المومنون عن شروطهم این با انصراف
آنجایی است که ضمن عقد باشد آن وقت بخواهیم تخصیصش بدهیم آن کار ضمن عقد نیست خیلی
است پس تخصیص نمیتواند بخورد تخصیص مستهجن است دلیل عین مدعا، اول مدعا درست میکند
میگوید المومنون عند شروطهم آنجا که ضمن عقد باشد، میگوید شروط ابتدائی را ما
بخواهیم تخصیصش بزنیم تخصیص مستهجن است میگوییم شما مطلب را اینجور باید صاف
بکنی، المومنون عند شروطهم قطع نظر از قول فقها، که میگویند اجماع رویش است قطع
نظر از اینها آیا المومنون عند شروطهم، شروط ابتدائی را میگیرد یا نه؟ خوب میگوییم
بله. وقتی میگیرد دیگر تخصیص مستهجن یعنی چه؟ و اما اینکه گفتند که شرط مثل وعد
است همینطور که وعده واجب الوفا نیست شروط هم واجب الوفا نیستند.
می گوییم آقا این قیاس است شرط با وعده خیلی فرق میکند یعنی شرط
تعلیق است میگوید که اگر خوب درس بخوانی من نصف مالم را به تو میدهم یکدفعه شرط
نمیکنی میگوید آقا تصمیم گرفتیم نصف مالم را به تو بدهیم فردا هم پشیمان میشود
میگوید که بیخود یک چیزی گفتم، این وعداست آن شرط است و بحث ما در المومنون عند
شروطهم است نه در المومنون عند وعدهم و خیلی تفاوت دارد ما بگوییم شرط مثل وعده
است وعده واجب الوفا نیست اینهم واجب الوفا نیست این اولا.
ثانیا کسی گفته وعده واجب الوفا نیست عین المومنون عند شروطهم
المومنون اذا وعد وفا این را حمل بر استحبابش کردند چرا حمل بر استحبابش بکنیم؟
بعضی اوقات وعده میدهد به وعده عمل نمیکند وا مصیبتا میشود یک چک خاص بوشد
ناگهان یک سلسله مراتب به شکست به ورشکستگی میافتند و این وعدهها مشهور شده که
خلف وعده طوری نیست. خوب خلف وعده حرام است چرا حلال باشد؟ المومنون اذا وعده وفا.
المومنون عند شروطهم را میگویند که دال بر وجوب است تکلیفا و وضعاً، اما المومنون
اذا وعد وفا، میگویند این اخلاقی است فقهی نیست آن فقهی است این اخلاقی چرا
اخلاقی؟ یعنی عرف میگوید همینجور که باید به شرط وفا کنی به وعده هم وفا کنی، اگر
به وعده وفا نکنی فاسقی حالا راستی کسی باشد مرتب خلف وعده بکند بعضی اوقات خیلی
مصیبت درست میشود آقا را وعده میگیرد برای خانه شان به ازای این آقا 10- 8 نفر
دیگر را هم وعده میگیرد، و ناگهان آقا بدون عذر نمیرود. اگر این باشد بدهکار است
در شرطش هم همینطور، فرق نمیکند در وعده مثل شرط است هر کجا که میگویید وجوب
تکلیفی دارد وجوب وضعی دارد در وعده هم ما میگوییم وجوب تکلیفی دارد وجوب وضعی دارد
دیگر تفاوت نمیکند، اگر عرفاً فردا بیاید در خانه بگوید آقا من برای خاطر تو 100
هزار تومان خرج کردم باید بدهی، عقلاء میگویند خوب درست است دیگر باید به او
بدهی، آبرویش رفت، آبرویش را هم باید جبران بکنی هبه چه ربطی به بحث ما دارد (در
پاسخ به یکی از حضار)؟
خوب هبه را هم آن یک قاعده کلی است که سابقا میگفتیم چه چیزی عقد
جائر است چه چیزی عقد لازم است و الا اوفوا بالعقود همه عقدها را میگوید لازم است
و اینکه مشهور شده المومنون اذا وعد وفا این وجوب ندارد، حالش را ندارد برود به
خانه مردم در حالیکه قول هم داده، نمیدانم آماده شده همه چیز یک خرج و مخارجی
برای اینکه این آقا مسافرت بکند حالا میگوید ما حالش را نداریم میگویند آقا این
طوری نیست! فقط اخلاقا باید به وعده وفا کند حالا که نکرده خلاف اخلاق کرده اما
فاسق شده باشد، 3- 2 مرتبه از این کارها انسان را فاسق میکند دیگر یا وعده نکن یا
اگر وعده کردی وفا کن یا وعده دادن به بچه، وعده دادن به زنش، زن وعده به شوهرش ما
همه اینها را بگوییم طوری نیست! نه خیر همه اش طوری نیست یعنی چه؟ این بچه دروغگو
بار بیاید طوری نیست ضمان که ندارد به قول ایشان (یکی از حضار)! حالا دروغگو هم میشود
خوب بشود! این زن دیگر اطمینانش سلب میشود، وامصیبتا، اگر شوهر پیش زن اطمینان به
او نداشته باشد یا بالعکس نمیشود که بگوییم همه اینها اخلاق است. خوب این لئیم
است، لئیم یعنی فاسق و فاجر، دارید به نفع من حرف میزنید (اشاره به صحبت یکی از
حضار) خوب بله دیگر لئیم کیست؟ آدم پست فاسق و فاجر ما میگوییم که لئیم یعنی فاسق
و فاجر نه یعنی آدمی که پست است! این یعنی چه؟ اصلاً لئیم را، همینطور که نساب است
که ما بچه بودیم نساب میخواندیم که فرق بین بخیل و لئین این است که بخیل آنست که
حال ندارد مالش را کسی بخورد، لئیم آنست که مال دیگران هم که این آقا میخواهد پول
بدهد به دیگری این ناراحت است، بخلش را میشود گفت حلال است تا لئیم را بطریق اولی
اش بگوییم؟ این بدتر از لئیم است دیگر ما بگوییم اینها همه طوری نیست، تمام چیزها
را بر او بار میکنیم اصلاً این بحث را هم من خیلی سرم نمیشود که ما بگوییم که
این اخلاقی است آن فقهی، داریم پدر اخلاق را در میآوریم دیگر، اخلاق را پدرش را
در آوردیم لذا خیلی مان هم بی اخلاقیم و هر چه هست این اخلاقی است نه فقهی!
العیاذ بالله قرآن سر تا سر اخلاقی است هیچ، ما فقهمان که عالی است
هم هیچ! نمیشود که این حرفها را زد. علی کل حال اینکه گفتند شرط مثل وعده است
اولاً شرط مثل وعده نیست از دو مقوله است وعد آنست که تعلیق نباشد شرط آنست که
تعلیق باشد بگوید اگر زن گرفتی من به تو خانه میدهم حالا زن گرفته المومنون عند
شروطهم میگوید خانه را بده.
اما وعده تعلیق نیست میگوید که انشاءالله من به تو خانه میدهم
همینجوری، این وعد است حالا مسئلهای که شیخ در مکاسب گفته میخواهید من را رد
بکنید؟ خوب اگر راستی مخالف من است شیخ درست نفرمودند. ما نشسته ایم همه جا شیخ رد
بکنیم دیگر، شیخ قبول کنیم شیخ رد بکنیم تا ببینیم چه از آن در میآید.
بنابراین اولاً آن وعد غیر از شرط است شرط غیروعد است این نظر
صغری، از نظر کبری هم ما قبول نداریم که المومنون اذا وعد وفا این استحباب باشد
اخلاق یعنی استحباب، از کجایش استحباب پیدا میشود؟ المومنون اذا وعد وفا،
المومنون عند شروطهم است، اینها چه فرقی با هم دارند که آن دال بر استحباب است و
آن یکی دال بر وجوب هر دو دال بر وجوبند، همه وعدهها دال بر وجوب اند، یک دلیل
بیاورید که خلف وعده طوری نیست، ظاهراً نمیتوانید پیدا کنید حالا یک مقدار بروید
در روایتها ببینید میتوانید یک روایت پیدا کنید که بگوید خلف وعده طوری نیست،
حرام نیست، بلکه استحباب وعده مستحب است و خلف وعده ترک استحباب است اصلاً حرات
نیست ترک استحباب است اگر یک روایت اینجور پیدا بکنید ما میتوانیم بگوییم وعد
غیرشرط است شرط غیر از وعد است.
حالا علی کل حال از نظر صغری که مسلم است دیگر بحثی نداریم اگر کسی
وعده را هم بگوید که واجب الوفا نیست اما وعده غیر از شرط است و شرط غیر از وعده
بحث ما، میماند اجماع، این این اجماع هست یا نیست؟ خوب مثل مرحوم سید در عروه میگوید
شروط ابتدائی واجب الوفا اند، دیگر کی بهتر از مرحوم سید و بسیاری از بزرگان ما
اجماع در مسئله اینکه مسئله را متعرض هم شده باشند اصلاً شما مقداری بگردید ببینید
کسی متعرض به مسئله شده تا بگویید اجماع رویش است و مثلاً مرحوم جواهر فرمودند که
بلا خلاف فیه حالا این بلا خلاف فیه این میشود اجماع؟
بگردید ببینید که کی مسئله را متعرض شده؟ چند نفر متعرض شده اند که
شروط ضمن عقد واجب الوفا نیست؟
این شرط اول فتخلص مما ذکرنا اینکه ما شروط را واجب الوفا میدانیم
مثل شرط ضمن عقد که کردند گفتند یشطرت در لزوم وفای به شروط در ضمن عقد باشد دلیلی
نداریم.
اگر شما دلیل پیدا کردید بنا شد بگردید دیگر فردا بگویید تا رویش
بحث بکنیم و الا شرط دوم فرمودند باید مقدور شرعی باشد مقدور عقلی باشد انشاء الله فردا یا درس بعدمان رویش صحبت میکنیم.
و صلی الله محمّد و آل
محمّد.