اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی
صدری و یسرلی امری و احلل عقده من لسانی یفقهوا قولی.
بحث درباره قاعده البینه للمدعل و الیمین لمن انکر گفتم بزرگانی که
در اینجا بحث کردند گفتند دلیل روایات اهل بیت است درسن است هم میگویند روایات
فراوانی که من جمله آدرس دادم در باب هفت از باب ابوا کیفیت حکم جلد هجدهم و وسایل
آنجا چند تا روایت نقل میکنند اما روایت هل خیلی زیاد است که انما اقضی بینکم
بالبینات وایمان البینه للمدعی والیمین لمن انکر هم عقل میگوید هم قرآن میگوید
هم قرآن میگوید و هم اجماع و ضرورت در فقه داریم و هم روایات دلالت دارند و از
نظر دلیل عقلی اصلاً به اندازهای مهم است که عقلاء بناگذاری نکردند عقلاء طبق
عقلشان طبق فطرت و ضروری که عقلشان دارند گفتند البینه للمدعی و فرق است که بنا
گذاری کرده باشند خوب حجت است اسمش را میگذاریم سیره عقلاء و به خاطر کمبودشان یک
اماراتی یک قواعد فقهی وضع کردند برای اینکه بچرخند مظنه را گذاشتند جای علم اما
در ما نحن فیه اینها نیست خیلی بالاتر از اینهاست عقل ما میگوید اگر کسی ادعایی
دارد باید دلیل بیاورد یک ضرورت است و انسان حتی بگوید از ضروریات عقل است که هر
کسی چیزی میگوید دلیل میخواهد یادم نمیرود که این نواب صفوی که من خیلی به او
علاقه داشتم خیلی ارادت داشتم به او مسجد امام در زمان طاغوت منبر میرفت یکی از
جملات که تکرار میکرد همین است مسلمان اگر میگوید باید دلیل داشته باشد اگر مینشیند
باید دلیل داشته باشد اگر میایستد باید دلیل داشته باشد اگر متابعت از کسی میکند
دلیل باید داشته باشد برای طاغوت و کوبیدن مردم که چرا از شاه متابعت میکنند خیلی
با آن طمطراقی که داشت میگفت راستی همین است که عاقل کسی است که با دلیل بگوید و
بدون دلیل معنا ندارد چیزی بگوید کاری بکند در افعالش در کردارش باید دلیل داشته
باشد اگر حرفی را زد به او میگویند به چه دلیل فوری بتواند بگوید این ضرورت عقل
است عقلاء این را متابعت کردند و آن وقت عقلاء این را آوردند در باب قضا و شهادات
میگویند ما مدعی داریم حالا در باب مدعی و منکر صحبت میکنیم که مدعی چه کسی است
منکر کی هست بحث بعدی است آنجا که مدعی است خوب عقلاء میگویند آقای قاضی عاقل تا میآید
میگوید خانه مال من میگوید به چه دلیل رو نمیکند به منکر و بگوید به چه دلیل،
اولاً مدعی مقدم بر منکر است عقلاء پیش آقای قاضی هر که باشد و از او میپرسد دلیل
چیست مواردش هم فرق میکند در آن مهام امور یک دلیل محکم این البینه در اینجا یک
معنای عام میدهد ما یتبین به است یک چیزی که اثبات بکند دعوایش را لذا در مهام
امور دیروز میگفتم اگر ادعای نبوت بکند ادعای ولایت بکند ادعای تشرف بکند معجزه
میخواهد همین جوری که نمیشود و این کسانی که عاشق امام زمان هستند در طلبهها هم
زیاد پیدا میشود و من تعجب میکنم از طلبهها میبینم طلبه خارج میخواند مرید یک
کلاهی است که کلاهی ادعا کرده من امام زمان را میبینم این طلبه یک آدم دغلی که
همان جلسه اول میبینم چقدر دغل است چقدر بی خودگو است میگفتند یکی از اینها عاشق
یک دختر شده بود و پیش هفتصد تا دانشجو و طلبه و غیر طلبه میگفت ما خدمتش رسیدم
او میگفت من گفتم بعد خودش اقرار کرد که من با آن دختری بودم که عاشق من بود من
هم عاشق آن بودم با هم رفیق بودیم و با هم حرف میزدیم اما مردم فکر میکردند با
امام زمان است و های های گریه میکردند آن دغل است آن احمق خیلی باید دقیق باشیم
که احساساتی نشوید ما تا سر حد عشق باید امام زمان را دوست داشته باشیم اما آن
کسانی تشرف داشتند باید مریدشان باشیم اما تشرف این جوری ملا کاظم باشد ملا کاظم
را هم خیلی مریدش هم بودیم هر کجا من هم نه مثل آقای بروجردی خلی مریدش بودند و
مثل بزرگان آن زمان خیلی مریدش بودند اما این آدم بی سواد حافظ قرآن بود حافظ قرآن
عجیبی بود مه له رفقا میگفتیم آن که خیلی کم حرف بود «بسم الله الرحمن الرحیم»
الحمد الله رب العالمین الرحمن الرحیم بعدش چی مالک یوم الدین قبلش چی در آن میماندیم
اما این آقا وارونه سوره اسراء را میخواند حالا اینها هیچ چی نور قرآن را میدید
میگفت اینها مال امام زمان است آقا امام زمان یک حرف به من میزدند که بخوان این
بخوان امام زمان من را رساند به اینجا خوب به این میگویند ادعا با دلیل ما هم میشویم
مریدش اما همین جور او بگوید و در بسته بگوید من تشرف پیدا کردم زنها و مردها،
طلبهها حتی چند روز قبل این بحث من نیست از بس درد دل دارم از بس میسوزم از این
طلبهها دیگر مجبورم وسط بحث بروم جای دیگر همین چند روز قبل تهران یک باندی را
گرفتند رئیس آنها ادعای تشرف میکرد در این باند چند تا دکتر بودند ده بیست تا زن
و مرد تجار و معمولی بودند هفت هشت تا طلبه بودند و این باند اینجور بود این آقا
رفته بود بیابان آنجا اعتکاف لذا یک محراب هم کنده بود دامنه کوه میگفت امام زمان
برایتان نماز میخواند ظهر به ظهر که میشد این طلبهها صف اول و آن دکترها کنار
آنها و یک ده بیست نفر صف میبستند میگفت امام زمان آمد صلوات میفرستادند میگفت
امام زمان ایستاد به نماز الله اکبر این طلبهها میگفتند الله اکبر امام زمان رفت
به رکوع رکوع، سبحان ربی العظیم و بحمده خوب اینجوری این را میگویند البینه همین
جوری غلط است قبول کردن غلط است قاضی باشد غلط است شما باشید غلط است و مومن و
فبشر عباد الذین یستمعون القول فیتبعون احسن اولئک الذین هدی هم الله و اولئک
اولوا الباب لذا این بینه یعنی ما یتبین به، این ما یتبین به گاهی خبر واحد است در
یک چیزهای جزئی ادعا میکند اینجا نجس است خبر ثقه هم میگوید بله شما هم بگو بله
گاهی ادعا میکند خانه مال من است خانهای که یک عده بچه یتیم در آن نشسته اند
حالا با یک خبر ثقه ما یتبین به میگویند نه عقلاء میگویند نه اینجا ما یتبین به
میخواهد لااقل دو تا ثقه یعنی دو تا عادل نمیدانم امثال اینها گاهی ادعای تشرف
میکند این دیگر دو نفر عادل و دو نفر ثقه و این حرفها نیست کرامت میخواهد مثل
دلیل ملا کاظمی میخواهد ادعای امامت میکند معجزه میخواهد و در وقتی که ما اهمیت
ندهیم اینجور میشود انگلیسیها میخواستند اختلاف بیندازند در بین مسلمانها میرزا
علی بهائی را در ایران تراشیدند کار کرد دیگر اگر مردم از روز اول میگفتند میرزا
علی محمد دلیل شما چی است تو که سواد نداری یک چیزی مینوشت میگفتند آقا این غلط
است میگفت ما صرف و نحو را در بیابان رها کردیم مریدهای آقا میگفتند به به آقا
چقدر موعظه دارد صرف و نحو را رها کرده خوب اگر جلوی این را میگرفتند مسئولهای آن
زمان تو سر این میزدند و میرزا علی محمد بهائی پیدا نمیشد قادیانی را بردند
پاکستان الان این تندروها خیلی از آنها قادیانی هستند قادیانی را بردند پاکستان
بردند هندوستان ابن تیمیه و محمد بن سعود و سعودیها را با یک اخوند حبشی را بردند
این درد سرها درست شد اگر مردم حجاز اگر مردم ایران، پاکستان و هندوستان میگفتند
آقا حرف شما را قبول داریم با دلیل تمام شد مطلب دیگر اما این دلیل یک خبر ثقه و
دو تا زن و یک شایعه اینها نمیشود لذا این عقل ماست میگوید البینه للمدعی مدعی
هر دو دعوائی باشد این ما یتبین به میخواهد به اندازه آن ادعا این عقل ماست حالا
دیروز میگفتم اگر شارع مقدس فرموده است در مدعی بینه میخواهیم دو عادل کفایت میکند
و یا اینکه یک عادل با یک قسم کفایت میکند و امثال اینها آنها یک جزئیاتی است که
در باب قضا و شهادات باید بحث آن را بکنیم و اصلاً که در اینجا میخواهیم بحث کنیم
للمدعی ما یتبین به دعوای شما یتبین به باید بشود یک امر فطری امر عقلی است البینه
للمدعی این یک مطلب است که خیلی مطلب ارزندهای است انصافاً حرف دوم و الیمین لمن
انکر به آن منکر نمیگویند دلیل تو چیست که در این خانه نشستی اصلاً نمیگویند خوب
چرا؟ برای این که قاعده ید دارد دیگر آن نباید دلیل بیاورد آن قاعده ید دارد بله
برای اینکه محکم کاری بکنند این مدعی دست از ادعا بردارد اختلال نظام حاصل نشود
عقلاء میگویند محکم کاری کن اگر کسی را داری بیاور اگر نداری قسم بخور تا مطلب
صاف بشود رفع نزاع بشود لذا دلیل مال مدعی و برای محکم کاری قسم برای منکر و الا
من اول الامر منکر کارش ندارند اصلاً نمیفرستند دنبال منکر به مدعی میگویند دلیل
شما چیست؟ آن وقت اگر دلیل نداشته باشد ادعا هم ادعای راستی و پایه دار باشد آن
وقت منکر را میخوانند منکر میآید و میگوید آقا دلیل شما چیست میگوید قاعده ید
بابام در خانه نشسته بود ما هم نشستیم میگویند خوب حالا قسم میخوری میگوید بله
الان اروپا همه آنها در دعواها قسم دارند و این قسم هم عمده برای همین است که رفع
نزاع بشود رفع دعوا بشود برای رفع دعوا برای اینکه راستی در باب قضاوت حسابی قضاوت
درست بشود قرآن هم یادمان داده قرآن میگوید قسم بخور میخورد خیلی جاها میگوید
«الشمس وضحی ها» یازده تا قسم میخورد چرا این قسمها همه برای تأکید است برای «قد
افلح من زکای ها» ... غیره است و گرنه کسی که شک ندارد در مورد خدا تا قسم بخورد
تأکید مطلب است قسم برای تأکید است لذا خدا یازده تا قسم میخورد همان کفاری هم که
حسابی لجاجت میکردند با قرآن هیچ وقت نمیگفتند خدا چرا قسم میخورد چرا قسم
بخورد خوب گفتی حالا دیگر بس است نه برای تأکید مطلب عقلاء میگویند قسم قرآن هم
میگوید قسم روایت هم میگوید قسم البته در چیزهای جزئی نه اما در چیزهای جزئی هم
قبول میکنند اگر قسم بخورد در چیزهای کلی در مهام امور مثل همین قسم های خدا در
مهام امور گاهی یازده قسم در سوره والشمس آمده بعد از قد افلح من زکایها و قد خاب
من دسیها برای تأکید مطلب و برای تأکید مطلب همیشه بوده و به این مدعی نمیگویند
قسم بخور به مدعی میگویند دلیل شما چیست بله یک وقت آن منکر تقاضای قسم میکند
اینها همه امر عقلائی است هیچ کدام تعبد نیست خوب قاضی به مدعی میگوید این قسم
نمیخورد قسم را تو بخور من قبول دارم یک امر عقلی است دیگر عقلاء میگویند بله
وقتی که آقای منکر که باید قسم بخورد میگوید من قسم نمیخورم مدعی اگر قسم بخورد
من خانه را میدهد همه عقلاء میگویند خیلی حرف خوبی است آقای مدعی قسم را بخور و
خانه را بگیر و برو.
لذا در جوامع اولیه تمام اینها هست حتی آن بادیه نشینها، آن بادیه
نشینها حاضرند که همه گوسفندانش را بدهد و قسم حضرت عباس نخورد اینها باید روی آن
حساب کرد دیگر آن بادیه نشینها قسم میخورند قسم به خدا، الان هم همین است
متمدنها، غیر متمدنها، اروپائیها، غیر اروپائیها در نزاعهایشان آنجا که جائی دلیل
است میگوید دلیل بیاورید آنجا که جایی قسم است میگوید قسم اگر هم نشد دیگر قاعده
قرعه است که درباره آن صحبت کردیم نزاع را نمیگذارند باقی بماند همینجور که شارع
مقدس نمیگذارد نزاع باقی بماند و همین طوری که ما درایم همه دنیا داشته همه دنیا
دارند که دلیل برای مدعی قسم برای انکار اما تایید برای اینکه قاعده یدش کافی است
برای اینکه مالک باشد و آن مدعی است که باید دلیل بیاورد و قاعده ید را از بین
ببرد اما برای تأکید مطلب خوب به او میگویند قسم بخور حالا اگر قاعده ید نداشته
باشد و راستی هم باز منکر باشد قسم دیگر صد در صد به جا آور اما این را توجه داشته
باشید که همه عقلاء این قسم را داشته اند و دارند در همه نزاعها و غیر نزاعها و
همین لاابالی ها، نماز نمیخواهد اما حاضر هم نیست اسم حضرت عباس را بیاورد نمیدانم
روزه نمیگیرد اما قسم به قرآن هم نمیخورد قاضی اینها را درک میکند و بالاخره
برمی گردد به اینکه این آقا مدعی مایتبین به
میخواهد آن آقای منکر هم ما یتبین به میخواهد که همان قاعده ید باشد اما
برای رفع نزاع برای تأکید در مطلب در حالی که ما یتبین به دارد اما مثل آن مدعی
دلیل که خیلی محکم باشد دلیل نیست میگویند
ضمیمه میکند قسم را تا دلیل محکم باشد قاعده ید محکم بشود اگر هم نداری قسم را
بخور اما میتوانی قسم را رد بکنی به مدعی قسم بخورد همه اینها امر عقلائی نه امر
عقلی است که عقلاء پیرو عقل هستند نمیخواهیم بگوییم که اینها اماره است نه بالاتر
از اینهاست لذا البینه للمدعی و الیمین لمن انکر یک امر عقلی عقلاء من جمله اسلام
عزیز متابعت از آن کرد این بالاترین دلیل هاست.
اگر دو نفر سر یک نزاعی آمدند پیش شما سریع میگوید از اول قرعه میکشیم
به نام هر که آمد یا نه اینکه میگویید برو به درد ما نمیخوری من نمیتوانم حل
کنم خوب شما قطع نظر از اسلام عزیز اصلاً از باب قضاوت و اسلام اینها حکم نکنید دو
نفر میآیند پیش شما میگویند کلاه دینتان را قاضی کن و برای ما قضاوت کن! خوب یکی
از اینها میگوید این خانه که بچه یتیمها در آن نشسته اند مال من است بابای آنها
به من فروخته است خوب قیم این بچه یتیمها حاضر است یا آن قیم یا قاضی که شما باشی
میگویید به چه دلیل خانه را همین جور بگیرید بده به این ولو مرجع تقلید باشد نمیکند
این کار را این که راست میگوید، راست میگوید دلیل میخواهد دلیل عرف پسند میخواهد
میگوید آقا به چه دلیل؟ دلیل میآورد یک دلیل محکمی میآورد شما هم با جرات تمام
خانه را میگیری از اینها و میدهی به آن مدعی حالا یک دفعه ما یتبن به ندارد و کاری
به خبر ثقه و دو نفر و عادل اینها نداشته باشید ما یتبین به؛ دلیل ندارد حالا چه
کار میکنیم خوب آن آقا کارش تمام است دیگر یعنی آن مدعی ادعایش را کرده دلیل ندارد
خانه را به او نمیدهی دیگر خواه ناخواه میروی سر منکر به آن قیم میگویید دلیل
داری؟ میگوید خوب بچهها در خانه نشسته اند در زمان باباشان در خانه بودند مردم
میگویند قاعده ید مال اینها است اگر او دلیل دارد دلیل بیاورید من دلیلم قاعده ید
است خوب میگویند درست است یعنی شماها با عقل خودتان میگوید درست میگوید اما چون
باب نزاع است رفع نزاع باید بشود دیگر همه حرفها باید بخوابد شما به این قیم که از
طرف بچه صغیرها از طرف آن وصی قسم بخور تأکید کن این قاعده ید را خوب میگوید
والله این خانه مال من است نزاع تمام میشود و این قسم را میخواهند یعنی همه عرف
همه عقلاء میخورند میگویند آقا به چه دلیل میگویی میگوید دلیل ندارم پس قسم
بخور حالا گاهی قسم آنها به جان مرادشان است گاهی هم به خداست و گاهی هم به پیامبر
و ائمه و امثال اینها به تقدسها قسم میخورد میتواند قسم برگرداند یعنی عقلاء میگویند
که قاعده ید داری خوب برای رفع نزاع قسم بخور میگوید نه قسم نمیخورم این برمی
گرداند قسم به او میگوید تو قسم بخور میگوید میخورم اگر نه میگوید من قسم نمیخورم
قاعده ید کار خودش را میکند دیگر قسم احتیاط نیست گاهی هم قاعده ید نیست مدعی
دلیل ندارد منکر هم دلیل ندارد وقتی هر دو دلیل ندارند خانه مال کیست؟ نه میشود داد به مدعی نه میشود داد
به منکر عقلاء میگویند قرعه بکشید و رفع نزاع میکنید قرعه میکشند میگویند بنام
هر که آمد خانه مال او رفع نزاع میشود نمیخواستم در این باره صحبت بکنم چون همین
اینهاست که دیروز گفتم امروز گفتم که ادله اربعه به ما میگوید که البینه للمدعی و
الیمین لمن انکر لذا قرآن با فاستشهدوا ذوا عدل یک قضیه مفروق عنه گرفته است که
مدعی باید دلیل بیاورد و از نظر روایات هم که روایات فراوان است و گفتند که بزرگان
روایات دلالت دارد از نظر اجماع هم که ضرورت فقه است هم فقه عامه که خیلی اهمیت
ندارد هم فقه خاصه به ما میگوید البینه للمدعی و الیمین لمن انکر بحث بعد ما راجع
به این است که مدعی کیست منکر کیست یک معرکه آرا شده در فقه مطالعه کنید مدعی
کیست، منکر کیست ما از کجا بشناسیم مدعی را از کجا بشناسیم منکر را.
و صلی الله
علی محمد و آل محمد.