اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی
صدری و یسرلی امری و احلل عقده من لسانی یفقهوا قولی.
یکی از قواعدی که در قواعد فقهیه امده است قاعده البینه للمدعی و
الیمین لمن انکر مدعی باید بینه بیاورد منکر اگر او بینه ندارد باید قسم بخورد
معمولاً در قواعد فقهیه تمسک کردند به روایات ضمیمه کردند اجماع بله روایات فروانی
داریم که مرحوم صاحب وسایل در جلد 18 مسایل در ابواب کیفیت حکم در باب هفتم نقل میکند
روایات را البینه للمدعی و الیمین لمن انکر اذا از جهتی که فقهاء افرادی که در این
باره صحبت کردند تمسک کردند به روایت این حرف خوبی است اما اولاً باید بدانیم که
این تعبد نیست و این که آقایان همه اینها میخواهند مسئله را میئله تعبدی بکنند و
مدرک بر روایات اهل بیت بدانند این درست نیست بلکه یک امر عقلی است که عقلاء
متابعت ار عقل کردند سیره هم نیست بنایی هم نیست که ما بگوییم مثل خبر واحد عقلاء
چون کمبود داشتند خبر واحد را حجت کردند نه بالاتر از این است بعضی اوقات امر عقلی
است عقلاء متابعت از آن میکنند نمیکنند است آن را میگذاریم یدل علیه العقل گاهی
هم سیرهای است میگوییم یدل علیه سیره العقلاء با هن تفوت دارد دیگر ومسئلهی ما
یک مسئلهی یک مسئلهی عقلی است نه این که تعبدی باشد که از کلمات فهمیده میشود
که البینه للمدعی و علی الیمین لمن انکر تدل علیه الروایات بعد برویم روی روایات
ببینیم چقدر دلالت دارد چقدر میتوانیم از روایات استفاده کنیم ظاهراً این جور
نیست این از یک جهت و از یک جهت هم دلیل منحصر به روایت نیست قرآن شریف چندین جا
میفرماید البینه للمدعی فاستشهدوا ذوا عدل منکم این جمله تکرار شده در قرآن یعنی
ما راجع به ادعاها بینه میخواهیم حالا تا این جا این جور میشود که بزرگانگفتند
البینه للمدعی لمن انکر یک تعبد است را قبول نداریم بلکه میگوییم این البینه
للمدعی و الیمین لمن انکر یک قاعده کلی عقلی است که قرآن روی پافشاری دارد و اجماع
هم داریم روایات هم داریم در حقیقت ادلهی اربعه دلالت بر این میکند آنوقت اگر
امر عقلی آن درست کردید دیگر مثال سایر قواعد است که ما میگفتیم دیگر هیچ کدام
اینها چه قرآن چه روایات چه اجماع گفتیم اینها دلیلیت ندارد امضاء است ارشاداست
اگر عقل ما بگوید البینه للمدعی و الیمین انکر مثل اطیعو الله و اطیعو الرسول است
دیگر آن را عقل امضا کرده و قرآن همان را میگوید که عقل میگوید که به آن میگوییم
ارشاد امضاء و ما مدعی هستیم که این البینه للمدعی و الیمین لمن انکر یک قاعده کلی
است که در این جاها ارشاد بگوییم بهتر از امضاء کرده است و ارشاد به حکم عقل است
مثل اطیعو الله و اطیعو الرسول اولی الامر منکم که شما میگویید این آیه شریفه آن
را امضاء کرده ارشاد میکند به حکم عقل عقل ما میگوید اطیعوالله امامت را ثبات
کردیم و وقتی اثبات کردیم دیگر عقل میگوید این اولی الامر باید متابعتش بکنید
قرآن هم میگوید باید متابعتش بکنید قرآن دیگه زائد بر عقل ندارد ارشاد به حکم عقل
است عقل میگوید خدا و پیغمبر و ائمه را باید اطاعت بکنید بعد از آن که دانستی
خدایی هست و پیغمبری هست و دانستی ائمهای هست و بعد از آن اطاعتش یک امر عقلی است
عقل مستقلاً بدون احتیاجاض به روایتی روایتها به آیهای میگوید اطیعوالله و اطیعو
الرسول اولی الامر منکم میشود ارشاد شود امضاء لذا تا این جا که میآمدیم این است
که البینه للمدعی و الیمین لمن انکر این که گفتند دلیلش فقط روایت است یک امر
تعبدی است باید ببینیم روایت چقدر دلالت دارد این را اولاً ما قبول نداریم امر
عقلی است دلیلش این است که هر کسی مخصوصاً در اوامر مهمه در امور مهم چیزی از کسی
بخواهد عقل ما میگوید دلیل تو کجاست چنانچه عقلاء هم میگویند دلیلش کجاست یک کسی
در خانه نشسته زندگی میکند یک آقا میآید در خانه میگوید این خانه مال من است
همان بچه میگوید به چه دلیل میگویید دیگر چه رسد به عقلاء و قاضی درخواست از کسی
به طور ادعوا در ادعا ولو در یک چیز جزئی هم باشد مثلاً دو تا بچه میگوید به چه
دلیل میگوید چه رسد به عقلاء و قاضی درخواست از کسی جزئی هم باشد مثلاً دو تا بچه
دارند بازی میکنند راجع به یک اسباب بازی مال من است مابقی بچهها میگویند به چه
دلیل چرا مال تو یعنی عقل این بچه کار میکند مدعی دلیل میخواهد و ما بخواهیم
بگوییم که مدعی دلیل نمیخواهد خوب عقل ما میگوید که این حرف خلافی است حرف زور
است مثل حرفهای ظالمها همیشه اگر یک ادعا داشته باشد خیلی هم مربوط نیست که حق
الناس باشد اگر به او نگویند به چه دلیل میگوید این حرف عوام مردمی هستند که
رئیسشان هر چه بکند هیچ چیز نمیگویند لذا البینه للمدعی یک امر عقلی است یک امر
فرطری است هر چه اسمش را میخواهید بگذارید حتی راجع به بچهها هم هست یک قدری برو
بالاتر راجع به حیوانها هم هست این قاعده غلیه قوی بر ضعیف معنایش همین است یک
مقدار علف پیش حیوانی ریختند دارد میخورد یک حیوان قلدر میخواهد او را عقب بزند
و قاعده غلبهی قوی بر ضعیف علفها را میخورد خوب همه ما هم یم گوییم این ظلم است
این همین الاغ همین مینمایاند که این دارد ظلم میکند به چه دلیل تو میخواهی
تنها علفها را بخوری لذا امر عقلی آن جه عقل نیست تخیل است به قول صدرالمتألهین
خیال منتشره است علی کل حال مسلم است پیش مردم حتی بی فرهنگها حتی کودک های ممیز
اگر کسی ادعا روی چیزی داشته باشد ادعا کند این خانه مال من است این اسباب بازی
مال من است همه به او میگویند به چه دلیل لذا این جور میوشد که هر که ادعا بکند
روی یک چیزی مادی باشد یا راجع به تشرفش و امثال اینها اینها دلیل میخواهد لذا
اگر یک کسی ادعای یک چیز مهمی بکند مردم اطرافش را بگیرند مردم خیلی تحمق هستند
لذا عقل مل هم عقل خودشان میگوید عجب احمقهایی هستند یک زنی میگوید من امام زمان
را دیدم اطرافش را میگیرند سر تا پای او را میبوسند آن که میگوید امام زمان را
دیدم احمق است چون دلیل ندارد و آن کسانی هم که اطرافش را میگیرند احمق هستند
برای این که بدون دلیل چیزی را پذیرفته اند نمیشود بدون دلیل چیزی را بپذیری و
این یک امر عقلی است عقل ما اگر میبینی عوام اطراف این را میگیرند اینها عقل
ندارند این همان است که امیرالمومنین میگویند الناس اما عالم أومتعلم او همج روعا
همین است که قرآن پافشاری دارد که با عقل جلو بروید فبشر عباد الذین یستمعون القول
فیتبعون احسن وقتی هم که احمق بازی در بیاید قرآن بیش تر از بیست و هفت مورد یک
وقتی در ولایت فقیه صحبت میکردیم افلا تتفکرون افلا تعقلون چرا فکر ندارید چرا
عقل ندارید چرا عقلتان را به کار نمیاندازید فرعون میگوید خدا هستم تو بگو بله
خوب معلوم است نمیشود بگویی خوب است بله و قرآن مذمت میکند کسانی که بدون دلیل
ادعا بکنند یا ادعای دیگران را بپذیرند حالا دلیل هم باید دلیل محکمی باشد دلیل
تخیلی و آبکی و اینها هم عقل نمیپذیرد بگوید پیدا کردم نمیپذیرد و بچه هم به
اندازهای که امر مهمی باشد آنها دلیل میخواهند لذا دلیل گاهی خبر ثقه است لذا
اگر عقلاء یک کسی ادعا بکند مریدش هم همراه او برود بگوید راست میگوید نمیپذیرند
مثل همان حجت در خبر واحد در موضوعات گاهم نمیپذیرند میگویند یکی فایده ندارد
همیشه مثل همین الآن هم در حالیکه اینها قاضی منصوب هستند قاضی حقیقی نیستند و روی
مبنای قضاوت شرعی نمیروند جلو اما همینها هم شاهد باید سه و چهار تا باشدتا قبول
بکنند مثلاً یک کسی ادعا بکند این خانه مال اوست خانه رابگیرند و بدهند به او این
کار را نمیکنند میگویند در مهام امور دیگر خبر واحد حجت نیست خبر ثقه است اما
حجت نیست مثلاً در اول ماه همین جور باشد این کار را نمیکنند این که تعدد هم میخواهیم
موارد فرق میکند لذا یک قاعده کلی میتوانیم بگوییم ادعا دلیل میخواهد آن دلیل
به اندازه ادعا باید محکم باشد این امر عقلی آن وقت گاهی ادعای ما یک معجزه میخواهد
و این میبیند برای انبیاء یک معجزات و ما ارسلنا من رسولنا من رسول بینات و
انزلنا معهم الکتاب و المیزان که وما ارسلنا من بینات معجزه میخواهد چون مهام
امور است ادعای رسالت میکند وقتی ادعایرسالت کرد به همان اندازه خبر ثقه و دو نفر
اینها کفایت نمیکند باید معجزه همراش باشد از این رو ما سراغ نداریم در انبیاء که
مریدان شهادت بدهند و دیگران هم بپذیرند نه در انبیاء چون ادعای رسالت است یک دلیل
بسیار محکمی میخواهیم راجع به ادعای نیابتها اینها همه چون از مهام امور است عقل
ما میگوید به تناسب باید دلیل محکم داشته باشد لذا اینکه در باب قضاوت گفته شده
دو تا رجل عادل خوب این برای خاطر همین است عقل ما هم میگوید بله حالا عرف چون
عدالت ندارد ثقه به جای او میگذارد یعنی همان عادل یک موثق و الا اینکه اسلام میگوید
ملکه عدالت عرف را حجت میدانیم اگر سنی باشد بشرطی که ثقه باشد از همین باب است
یعنی عدالت، عدالت درگفتار آن وقت روایت را نقل بکند قبول میکند اما همین خبر ثقه
اگر در مهام امور باشد همه میگویند حجت نیست اگر راجع به نبوتی راجع به امامتی،
راجع به ناموس مردم، راجع به عابروی مردم اینها را عقلاء به این زودیها قبول نمیکنند
لذا یک کلی میتوانیم بگوییم وآن کلی این
است که ادعا دلیل میخواهد دلیل به اندازه مدعا اول باید محکم باشد و قطع نظر از
محکمی که آبکی نباشد شایع پراکنی نباشد علاوه بر این به متناسب ادعا باید محکم
باشد گاهی میرست به معجزه باید معجزه باشد لذا ولقد ارسلنا رسلنا بالبینات اصل
مطلب این است که ادعا دلیل میخواهد و یک امر عقلایی است لذا این طور میشود که
ادعا عقلاء دلیل میخواهد و دلیل به تناسب ادعا محکم باشد ولو روی اسباب بازی بچه
یک چیز یک ساعت از شما گم شده یک کسی دارد و شما میگویید از من است مردم میگویند
به چه دلیل نمیشود که بدون دلیل ساعت را گرفت و به شما داد لذا ادعا دلیل میخواهد
و دلیل به تناسب ادها باید محکم باشد تا برود آن جا که باید معجزه باشد خبر واحد و
اینها آن جا حجت نیست باید معجزه باشد لذا در باب قضا و شهادت مسلم است که این باب
قضل باب مهمی است و دلیلش هم باید محکم باشد تا برود آن جا که باید معجزه باشد خبر
ثقه قبول نمیکنند و میگویند یکی باید بیشتر باشد لذا این که میگویند و البنه
للمدعی یک امر عقلی است و عقل ما میگوید که چون در باب دعوا است خانه را میخواهی
بگیری زن را میخواهی بگیری زن را میخواهی بگیری زن را میخواهی رجمش بکنی با یک
خبر واحد که نمیشود میشود البینه للمدعی این همان زمزمه هاست که من نمیدانم لذا
اگر ادعا هست و بینه ندارد چه کار باید کرد خوب میآیند سر آقای منکر این چیزهایی
که میگویی دلیل داری برای آن میگوید بله در این خانه نشستم همه مردم میدانند من
در این خانه رفت و آمد دارم میپذیرند دیگر عقلاء میپذیرند میگوید ارث پدرم هست
همه مردم میتوانند که نارث پدرش هست روی آن انکار بکنند که نه این دلیل تو فایده
ندارد نه به تناسب این منکر باید دلیل بیاورد لذا انشاء الله میآیم میگویم که
علامت منکر چی هست آن که قولش مطابق با اصل هست یعنی با قاعده قولش مطابق با قاعده
لذا آن که منکر عقل میگوید که باید دلیل بیاورد الا این که در مهام امور همین که
ید هم روی آن دارد این جا هم میگویند قسم بخور قسم خوردن یک اکمر عقلایی است و
مربوط به شرع مقدس اسلام هم نیست لذا قرآن گاهی قسم میخورد قسم های قرآن یک امر
تعبدی به مهام امور قسم میخورد لذا روی انکارها قسم میخورد و بدون قسم بخواهد
رها بکند قاضی او را رها نمیکند لذا البینه للمدعی و الیمین انکر هر دو یک امر
عقلایی است که عقلاء از آن متابعت میکنند و شارع مقدس هم پذیرفته است با
فاستشهدوا ذوی عدل منکم پذیرفته است با البینه للمدعی پذیرفته است با قول رسول
گرامی انما اقضی بینکم و بالبینات و الایمان پذیرفته شده است خیلی حرف خوبی هست
آنچه که گفتم هیچ کس نگفته است بنابراین تا این جا این جور شدکه البینه للمدعی و
الیمین لمن انکر یک امر عقلی است آن وقت اگر قرآنمی گوید فاستشهدوا ذوی عدل منکم
ارشاد اگر اجماع داریم باز هم ارشاده همه اش ارشاد است به سوی حکم عقل لذا یدل
علیه ادله اربعه این که در این قواعد فقهی فقط روایت آمده نه هم عقل و قرآن و
اجماع و روایت و این که در روایت فقهی آمده یک امر تعبدی است نه اصلش آن پایه یک
امر عقلی است راجع به خصوصیات آن هم باید در باب قضا وشهادت باید صحبت شود نه این
جا این جا کلی گویی است و کلی گویی آن است که عرض کردم.
ظاهراً این البینه للمدعی و الیمین لمن انکر را اگر بخواهیم روی
جزئیاتش حرف بزنیم بحث فقهی شود نه بحث فقهی میشود نه بحث اصولی ما اگر بخواهیم
روی جزئیات حرف بزنیم فردا روی جزئیات حرف بزنیم و گر نه برویم سر مرتبه سوم.
و صلّی الله
علی محمد و آل محمد.