اعوذ بالله من
الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقده
من لسانی یفقهوا قولی.
دیروز عرض کردم که فرمودند در موضوعات بینه میخواهیم، خبر واحد
کفایت نمیکند برای خاطر روایاتی که در مسئله هست 3-2 تا روایت بیشتر پیدا نکردیم
نوشتهای به من دادند 60 تا روایت و امثال اینها دلالت دارند که درموضوعات بینه میخواهیم
این باشد برای فردا تا ببینیم این روایتها چی میگویند حالا فعلا 3-2 تا روایت،
اصلاً آن 3-2 تا روایت را هم فقهاء نگفتند عمده این روایتی است که امروز میخواهیم
بخوانیم روایت مستعدتبن صدقه، گفتم روایت مسعدتبن صدقه تخصیص میدهد آن سیره را
مختصش میکند به احکام. لذا آن سیره میگوید خبر واحد است مطلقا روایت مستعدتبن
صدقه میگوید نه در احکام حجت است اما در موضوعات حجت نیست بمعنی اینکه بینه میخواهیم
روایت را بخوانیم.
روایت را مرحوم صاحب وسایل جلد 12 روایت 4 از باب 4 از ابواب ما
یکتسب به روایت از نظر سند به عقیده ما صحیحه است ولی گفتند موثقه برای اینکه
مسعدتبن صدقه، شیخ خلص نبوده است حالا روایت از نظر سند اشکال ندارد حالا یا صحیحه
یا موثقه یا موثقه روایت این است:
«کل شیء حلال حتی تعلم انه حرام بعینه، فتدعه» هر چیزی حلال است
مگر اینکه بدانی بعینه بدانی یعنی راستی بدانی اینکه حرام است اگر راستی فهمیدی
حرام است آن وقت آن کل شیء لک حلال، برای تو میشود حرام حالا و ذلک یعنی از این
کل شیء هو حلال حتی تعلم انه حرام بعنیه چیست؟ و ذلک مثل ثوب یکون علیه قد اشتریته
مثل عبائی که به دوش است مثل قبایی که به دوشت است و هو سرقه، احتمال میدهی به تو
فروخته دزدی کرده باشد این برای تو حلال است کل شیء لک حلال حتی تعلم این هم برای
تو حلال است چرا حلال است برای اینکه به عینه که نمیدانی وقتی بعینه ندانستی
قاعده ید دارد قاعده ید میگوید برای تو حلال است خوب این قاعده ید را آورد اینجا
گفت که چون نمیدانی قاعده ید دارد پس برایت حلال است لذا آن حتی تعلم حرام بعینه
را وقتی میخواست مثال بزند بجای حتی تعلم قاعده ید نشاند، لذا میشود کل شیء لک
حلال حتی تکون لک قاعده الید، این یک مثال، دیگر فرق نمیکند، اینطرف باشد یا آن
طرف باز هم همینجور میشود آن کل شیء لک حلال چرا برایت حلال است؟ برای قاعده ید
تا یقین نداشته باشی این قاعده ید درست است یا نه، بگو قاعده ید درست است لذا کل
شیء حلال به قاعده ید، الا اینکه بدانی قاعده ید درست نیست یعنی بدانی این کسی که
عبا را به شما فروخته دزدی کرده آن وقت است که دیگر باید کنارش بگذاری.
والمملوک عندک ولعله قدباع نفسه او خدعه فبیع او قهر فبیع یک بندهای
خریدی، خوب این بنده مال تو چرا؟ برای اینکه اقرار میکند من بنده هستم یا از
دیگری خریدی آن قاعده ید میگوید که این بنده من است در حالیکه تو احتمال میدهی
این دزدی باشد احتمال میدهی این اقرارش بیخود باشد احتمال میدهی این پول به او
دادند آمده بگوید من بنده هستم این نفوذی باشد آمده در دستگاه تو برای اینکه
جاسوسی کند جاسوسی اش را برای دیگران ببرد همه این احتمالات هست اما این احتمالات
را بگذار کنار چرا؟ یا قاعده اقرار است یا قاعده ید است قاعده اقرار است (چون) کل
شیء لک حلال، قاعده ید است چون کل شیء لک حلال.
بله اگر یقین کردی نفوذی است خوب بگیر زندانش کن اگر یقین کردی
خودش را بیخود فروخته خوب دیگر آن وقت دیگر بنده نیست حُر است، کتکش را باید بخورد
باید آزاد بشود اگر یقین کردی که آن کسی که فروخته است بیخود فروخته، قاعده یدش از
بین میرود. اما کل شیء لک حلال، به قاعده ید، به قاعده اقرار.
او امرئه تحتک و هی اختک او رضیئتک. احتمال دادی زن تو خواهر رضایی
توست خوب قاعده استصحاب میگوید نه. این رضیئه نیست خودش میگوید من رضیئه نیستم
بابا و مادرش میگویند این رضیئه نیست اصاله الصحه فی فعل الغیر این اصاله الصحه
فی فعل الغیر بگو کل شیء لک حلال مگر بدانی که راستی رضیئه است که آن وقت باید ولش
کنی مگر بدانی اینکه خواهرت است اتفاقا 3-2 شب قبل بود آقایی آمد پیش من گفت
بابایم مرده حالا یک برادر پیدا کردم 2 تا خواهر و این بابام رفته زن گرفته هیچکس
نمیدانسته اما حالا فهمیدیم که بابایم زن دوم داشت و هم برادر پیدا کردم هم
خواهر. خوب یک دفعه راستی میفهمد هیچ. این زن را باید رها کند خواهرش است و اما
اگر نمیداند دیگر اصاله الصحه میگوید که این خواهرت نیست اگر اصاله الصحه جایی
شبههای داشته باشد استحصاب هم میگوید نه، لذا با استصحاب کل شیء لک حلال.
حالا بعد از آنکه حضرت کل شیء لک شیء حلال را با قاعده ید درست
کردند آن مغیارانه غایت را آن مغیارا با قاعده ید درستش کردند با قاعده درست کردند
با این قواعد درست کردند فرمودند کل شیء لک حلال آن وقت این یک جمله دارد «و
الاشیاء کلها علی هذا» همه چیزها چنینند حتی یستوین - یعنی حتی تعلم بعینه لک حتی
تقوم به البینه، گفته پس همه موضوعات بینه میخواهند بری اینکه گفتند با علم با بینه و معمولا اصحاب تمسکشان به همین روایت
است. خوب به اصحاب عرض میکنیم اصحاب که همه چیز را به ما نشان دادید ما هم هرچه
داریم از شما داریم، صدر روایت - کل شیء لک حلال- با قاعده ید درست شد، کل شیء لک
حلال با اقرار درست شد با اصاله الصحه درست شد، با استصحاب درست شد همه اش هم از
موضوعات است. لذا موضوع را استصحاب درست کرد موضوع را قاعده ید درست کرد موضوعات
نه احکام را قاعده اقرار درست کرد لذا از این میفهمیم این حتی یقوم به البینه
یعنی حتی یقوما یتبین به معنی لغوی اش است نه معنی اصطلاحی برای اینکه از نظر لغت
یعنی ما یتبین به معنی دلیل یعنی برهان که قرآن چند جا دارد که بجای برهان میفرماید
بینه و اصلاً الا در همان باب قضاوت ما در روایات و آیات بینه نداریم. وقتی انسان
تفحص در روایات بکند میبیند در باب قضاوت بینه مثل یمین، یمین یک معنی خاصی دارد
بینه هم یک معنی خاصی دارد باب قضاوت اصلاً یک معنی خاص دارد در آنجا بینه یعنی 2
شاهد عادل فاستشهدوا ذوی عدل منکم و اما جاهای دیگر بینه بگویند بینه معنی لغوی
است و معنی اینجا این است یعنی حتی یستوین او تقدم به قاعده ید او تقدم به خبر
واحد او تقدم به اقرار، او تقدم به اصاله الحصه، او تقدم به سوق و امثال اینها.
بالاخره کل شیء طاهر حتی تعلم، کل شیء لک حلال حتی تعلم این اضافه
شده کل شیء حلال حتی تعلم او تقدم به البینه یعنی او مایتبین به یا علم یا علمی،
علم آنکه وجدانی است علمی یعنی آنکه بجای وجدان نشسته. یکی خبر واحد است قاعده ید
است حتی لاتنقض الیقین بالشک یعنی تو یقین داری، اما تعبداً. یک معنی دارد از نظر
لغت یعنی ما یتبین به، اما در باب قضاوت یک اصطلاح داریم و آن اینکه بینه گفتند
فاستشهدوا ذوی عدل منکم اراده کردند.
باب قضاوت همین است یعنی باید بینه باشد بینه بمعنی اصطلاحی در
جاهای دیگر مثل قرآن که 5-4 جا دارد، هر کجا بینه میگوید یعنی ما یتبین به. این
ما یتبین به گاهی تعبدی است یک روایت داریم گاهی عرفی است خبر واحد است. گاهی هم
عرفی است هم شرعی مثل اصاله الصحه مثل قاعده تجاوز مثل قاعده فراق مثل همه قواعد
فقهیه، اصول عملیه، همه شان مایتبن به است، کل شیء طاهر حتی تعلم این عبا را من شک
دارم که پاک است یا نجس، بگو پاک است کل شیء طاهر مایتبین به است برای اینکه یجوز
فیه الصلاه من در آن نماز بخوانم دیگر. اگر هم بگویند به چه دلیل نماز خواندی میگویم
کل شیء طاهر حتی تعلم، میگوید مشهور که بود میگویم بله اما کل شیء طاهر میگوید
پاک است. لذا یا علم یا علمی حتی یستوین او یقوم البینه الی ما یتبین به دلیلش هم
صدر روایت صدر روایت گفت کل شیء لک حلال بخور نوش جانت به قاعده ید این حتی یستوین
او تقدم به البینه، اگر به معنی بینه اصطلاحی باشد میگوید نمیتوانی بخوری قاعده
ید که بینه نیست میگوید اگر شک کردی این زن توست یا نه، نمیتوانی بگویی زن توست
برای اینکه این یا علم میخواهد یا بینه میخواهد علم که نیست بینه هم که نمیتواند
بگوید زن توست خوب سیر روایت این را میگوید دیگر.
لذا مرحوم شیخ انصاری توی صدرگیر کردند خیلی این طرف و آن طرف میزنند
نمیتوانستند هم درست کنند اما اینجور که من عرض میکنم خیلی امر واضحی است دیگر
صدرش میگوید آقا کل شیء لک حلال به چیزی حلال؟ مثل اینکه نمیدانی هست یا نه، مثل
اینکه عبا که خریدی مالش است یا نه، مثل اینکه این مملوک که داری یا دزدی است یا
نه، همه اینها کل شیء لک حلال مثل آنجا که علم است اینها همه جای علم است کل شیء
حلال با قاعده ید کل شیء لک حلال با علم کل شیء لک حالابا خبر واحد کل شیء لک حلال
حتی باشک و کل شیء لک حلال بعضی اوقات هم بمعنی شک است دیگر یعنی مشکوک نمیدانم
وضعش چیست؟ بگو حلال است. این حرف اول که عرض میکنیم این «اوتقوم به البینه» صدرش
به ما میگوید که این بینه، بینه اصطلاحی نیست بلکه بینه بینه لغوی است، یعنی
دلیل، یعنی برهان با دلیل و برهان الاشیاء کلها علی الحلیه الا دلیل و برهان بیاید
بگوید نجس است بیاید بگویداین حرام است حالاچه؟ گاهی قاعده ید مثل اینکه خانم میگوید
این عبایت نجس است باید بگوییم نجس است قاعده ید میگوید بگو نجس است گاهی علم
داریم عبا نجس است قاعده ید با علم هیچ تفاوتی ندارد گاهی هم خبر واحد میگوید عبا
نجس است گاهی هم خبر واحد میگوید که این زن زن دیگری بوده لذا الان روایت صحیح
السند ظاهرالدلاله میگوید اگر یک خبر ثقهای به تو گفت این زن تو نیست زن من است
قبول کن، الا بروی در باب قضاوت آن حرف دیگری است باب قضاوت چیزی دیگر است اما اگر
باب قضاوت نباشد خبر واحد در موضوعات مطلقا حجت است اگر نخواهیم بگوییم تخصیص اکثر
لازم میآید دیگر، یعنی دیروز میگفتم اگر
فقهاء نخواهند این حرفم را بزنند اوتقوم به البینه را هی باید تخصیص بدهند تخصیص
بدهند تا برسند به خبر واحد یعنی 100 تا تخصیص بخورد او تقوم به البینه الا فی
قاعده ید، اوتقوم به البینه الا فی قاعده تجاوز، اوتقوم به البینه الا فی قاعده
فراغ او تقوم به البینه الا فی قاعده ید، الا فی اصاله الصحه و امثال اینها این
قواعد فقهیه همه اش را باید تخصیص بزنیم و نمیشود که اوتقوم به البینه اینقدر
تخصیص بخورد، خوب حرف من را بزن تمام شود دیگر بگو که کل شیء حلال حتی تعلم اوتقوم
به جای علم، الا تعلم آن علم تو یک دفعه وجدانی است یک دفعه تعبدی است برای اینکه
به آن میگوییم علمی و این علمی همان علم است بجای آن علم نشسته دیگر اصلاً امارات
را وضع کردند برای اینکه جای علم بنشیند همه امارات همه اصول قواعد فقهیه همه اصول
عملیه جای علم مینشیند اصلاً وضع کردند اینها را اینجور بود که عقلاء دیدند
بخواهند با علم بروند جلو تویش میمانند نمیشود اختلال نظام لازم میآید لذا
اماره مثل ظهور و خبر واحد اینها را جمع کردند دیدند باز هم کمبود دارد باز هم
اختلال نظام لازم میآید قواعد فقهیه را جعل کردند مثل قاعده ید و اصاله الصحه و
قاعده فراغ و تجاوز دیدند هم کمبود دارد اصول عملیه را که اصول عملیه خیلی هم هست
این 4 تا نیست که مرحوم شیخ انصاری گفتند خیلی است اصول عملیه یعنی تعیین وظیفه در
ظرف شیء و عقلاء همه شان گفتند اماره بجای علم، قواعد فقهیه بجای علم اصول عملیه
هم بجای علم، حالا که علم نداری با این برو جلو کار علم را میکند.
می شود تستبین علم اوتقوم به البینه آنهایی که علمی است بجای آن
تستبین است و هر چه عقلاء یا شارع گفتند بجای تستبین است به آن میگوییم بینه بینه
یعنی چه؟ یعنی دلیل یعنی برهان، یعنی بردم جلو با دلیل با رفع مالایعلمون هم میرود
جلو با دلیل با رفع نسیان هم میروم جلو با دلیل و همچنین تا آخر.
چنانچه آن کل شیء لک حلال صدر قضیه حضرت میفرمایند برو جلو بگو
حلال است اگر هم نمیدانی دزدی است یا نه بگو حلال است اگر نمیدانی خواهرت است یا
نه بگو حلال است اگر نمیدانی عبدت است یا نه بگو حلال است تا آخر، بعد هم یک
قاعده کلی دست ما دادند گفتند آقا قاعده کلی به تو بدهم که همه اشیا علی الحلیه
مگر یقین داشته باشی یا دلیل داشته باشی که جای یقین بنشیند آن حرف دیگری است گاهی
قاعده ید میگوید این لباس نجس است بگو نجس است دیروز یکی از رفقا میگفت عالی است
آشپز میگوید این پاک است بگو پاک است میگو.ید این غذاست من در آن فضله موش دیدم
نجس است همچنین تا آخر، هر کجا که عقلاء علم نداشتند قواعدشان که قواعد فقهیه است
و امارات و اصول عملیه بجای علم مینشانند. لذا لاتقوم الیقین بالشک بقول حضرت امام
میگفت انت ذو یقین این خلاصه حرف است.
یک حرف دیگر هم در مسئله هست و آن این است که اگر ما بخواهیم
بگوییم علم یا شهادت عدلین خوب لازمه اش چیست؟ لازمه حجت خبر واحد تخصیص اکثر است
باید آن بنای عقلاء روی خبر واحد است چه در موضوعات چه در احکام تخصیصش بزنیم هی
تخصیص، تخصیص تخصیص تا برسد به شاذ یعنی احکامی که بین عقلاء است نه احکامی که در
شریعت مقدس اسلام است و این خیلی کم است میشود تخصیص اکثر جایز نیست پس چه بهتر
برای اینکه تخصیص لازم نیاید اوتقدم به البینه را معنای لغوی بکنیم این بهتر از
این است که تخصیص اکثر لازم بیاید دیگر یعنی شما بنای عقلاء را میخواهید تخصیص
بزنید آن همای کاش یک تخصیص میزدید مثل اینکه مثلاً بنای عقلاء را تخصیص بزنید
به باب قضاوت خوب است اگر عقلاء هم - خیال میکنم عقلاء خبر واحد را در قضاوت حجت
ندانند- بینه میخواهند الا اینکه عقلاء عدل ندارند بجای عدل ثقه دارند آنهم 3-2
تا به بالا حالا هم خیلی آن خراب شده بالاخره باب قضاوت همین قاضی های اینجا 4-3
تا باید ببرند، اما آن عدالت یعنی ثقه، عقلاء ظاهراً اینجوری اند و اینها که قاضی
قضاوت شرعی نمیخواهند بکنند، اینها هم یک قضاوتهای همین عرفی میخواهند بکنند لذا
اینها 4-3 تا میبرند، به یکی اکتفا نمیکنند حتی الان دادگستریها به 2 تا هم
اکتفا نمیکنند 4-3 نفر باید ببرند این 4-3 نفر مرد هم باشند شهادت بدهند زن هم
قبول نمیکنند.
این عقلاء در باب قضا و شهادت اینجور هستند البته آنها ثقه نمیخواهند
نه عدل، حالا باب قضاوت را بگذار کنار همین یک تخصیص است اما هی تخصیص بزن هی
تخصیص بزن بگو که آقا عقلاء که میگویند خبر واحد حجت است فقط در باب احکام است آن
هم احکام شرعی و ما احکام شرعی درمیان عقلاء نداریم و آنچه داریم در میان عقلاء
موضوعات است. سیره عقلاء با عدم ردع امضا میشود - دیروز گفتم با عدم ردع برای اینکه امام صادق مثل مردم
به خبر واحد عمل میکرد در موضوعات مثل پیغمبر اکرم در موضوعات به خبر واحد عمل میکرد
لااقل امت عمل میکردند ایشان ساکت بودند.
لذا سیره عقلاء که ما گفتیم خبر واحد حجت است که شما گفتید توی
رسائل و توی کفایه اینجور گفتند گفتند خبر واحد اما خبر ثقه گفتید قدر متیقین خبر
ثقه - خبر ثقه را عقلاء بهش عمل میکردند شارع مقدس یا امضا کرد یا مثل ان جائکم
فاسق بنبا فتبینوا که در موضوعات است دیگر ان جائکم فاسق بنبا فتبینوا یا امضا کرد
یا نه اگر امضا نکرد با عدم ردع تمام شد حالا امام صادق میخواهند ردعش بکند روایت
مال امام صادق است دیگر، میگویند سیره را که نمیشود با یک روایت ردع کرد ردع
سیره طنطراق میخواهد یقین میخواهد روایات متواتر میخواهد ایشان مثال میزنند
ربا عرفاً حلال است خوب شارع مقدس میخواهد ردعش بکند با یک روایت که ردعش نمیکند
با قرآن آن هم با این طنطراق و ان لم
تفعلوا فاذنوا بحرب من الله و رسوله، مهلاً ، مهلا یا ابان ان السنه اذا قیست محق
الدین. با اینها یک طنطراق میخواهد با یک روایت ضعیف السند غیر ظاهر الدلاله
بگوییم ردع سیره، مسلم نمیشود اینهم این روایت دوم که این 4-3 ایراد مهم به آن
وارد است بله اگر حتی تستبین اوتقدم به البینه اینجور که من معنی کردم معنی کنید
روایت بسیار خوب است سندا خوب است دلالتا خوب است امارت را حجت میکند قواعد فقهیه
را حجت میکند اصول عملیه را هم حجت میکند اینها همه علمی اند بجای تستبین بجای
علم مینشیند.
حالا مطالعه کنید تناقض آقا را (یکی از حضار) رویش فکر کنید ببینید
که چه میخواهند بگویند.
و صلی الله علی محمّد و آل
محمّد.