اعوذ بالله من
الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. ربّ اشرح لی صدری و یسرلی امری و احلل
عقده من لسانی یفقهوا قولی
گفته اند یکی
از قواعد قاعده شک بین امام و ماموم شک در جماعت برای امام برای ماموم که اعتبار
ندارد و من گفتم نباید این ها را قاعده بگیریم خب معلوم است یک مسئله است و یک
مسئله در فقه است، حالا علی کل حال این قاعده یک قاعده مسلم در فقه است و آن این
است که اگر امام شک در نماز کرد چه در رکعتین اولتین اخیرتین چه در افعال و چه در
اقوال این باید مراجعه کند به مأموم، مأموم هر چه بگوید بپذیرد، شک سه و چهار کرد
ماموم که می گید الحمد الله اشهد ان لا اله الا الله این ولو این که باز هم شک
داشته باشد باید بپذیرد رکعت چهارم قرار بدهد همچنین ماموم اگر شک کرد وقتی که
امام گفت بحول الله و قوته ولو این که نمی داند آیا باید تشهد بخواند یا باید پا
شود دیگر آن کاری که امام می کند پا می شود این هم پا شود، و خب ما از شک هایی که
اعتبار ندارد همین شک است بگوییم که پنج تا شک یا شش تا شک اعتبار ندارد یکی بعد
از وقت شک بعد از محل شک بعد از سلام، شک امام و ماموم و شک در نمازهای مستحبی و
مسئله اختلافی هم در آن نیست، مسلم است که امام باید مراجعه کند به ماموم، ماموم
باید مراجعه کند به امام مگر این که هردو شک بکنند حالا یا شک متحد یا شک مختلف که
دیگر نمی شود به همدیگر مراجعه بکنند.
در این باب
روایات فراوانی داریم حالا علاوه بر این که اجماع است بلااشکال است روایات فراوانی
هم هست و من جمله از آن روایات که باید بگوییم به نحو افاضه هم هست این روایت لیس
علی الاوهام سهو و لامن خلف الامام سهو، روایات را مرحوم صاحب وسائل روایات باب 24
از ابواب خلل جلد 5 وسائل وروایت بهتر از این لیس علی الامام سهو اذا حفظ علیه من
خلفه و لیس علی من خلفه سهو اذا لم یسهوا الامام، اگر مأموم و امام شک کرد به
ماموم مراجعه کند، ماموم شک کرد به امام مراجعه کند، نظیر این دو تا روایت زیاد
است، حالا چند تا مسئله این جا هست.
یک مسئله این
که آیا این امر تعبدی است تمسکمان به روایات که فقهاء این جور کرده اند فقهاء همه
همه گفته اند که شک امام و مأموم اعتبار ندارد و تدل علیه روایات من جمله این دو
تا روایت که خواندیم آیا این است یا این که نه این یک امر عقلائی و رجوع به خبر و
احد؟
ظاهراً این
دومی است نه اول یعنی اماره است، این نمی داند سه یا چهار است؟ امام که می گوید
بحول الله و قوته یعنی بگو سه مثل آن جاست که زنش به او بگوید که شک کرد سوم و
چهارم، زنش پشت سرش است می گوید آی رکعت سوم تو است همین جور که رفع شک می شود به
خبر واحد این جا هم رفع شک می شود به خبر واحد لذا اماره است اماره حسابی، واقع هم
هست، لذا ظاهراً این است.
یک حرفی که
باید توجه به آن داشته باشید این است که خبر واحد را قدماء که حجت می دانند اسمش
را می گذارند خبر واحد معتمد علیه و این که خبر صحیح داریم خبر حسن داریم خبر موثق
داریم خبر ضعیف داریم از زمان علامه رضوان الله تعالی علیه پیدا شده، علامه به این
طرف والا مرحوم نجاشی و مرحوم شیخ و قدماء همه همه آن که حجت می دانند خبر واحد
معتمد علیه، لذا مثلاً در میان قدماء هست در همین کامل الزیارات اول کامل الزیارات
می گوید که همه این روایات در این کامل الزیاره حجت است در حالی که بعضی از شمر بن
ذی الجوشن نقل می کند در همین کامل الزیارات، آن وقت ایراد به او می کنند می گویند
آقا این یعنی چه که شما گفتید همه اش حجت است ؟ شمر بن ذی الجوشن است روایت ضعیف
است خیلی ضعیف است جوابش همین است ابن قولویه روایت معتمد علیه راوی کیس؟ روای
چیست؟ هر چه میخواهد باشد؟ روایت باید مورد اعتماد باشد آن وقت روایت مورد اعتماد
گاهی برای خاطر عدلش است گاهی برای ثقه بودنش است گاهی هم برای یک قرینه حالیه یک
قرینه مقالیه آن قرینه حالیه، قرینه مقالیه این روایت را معتمد علیه کرده، قدماء
همه همه حتی تا زمان علامه این ها وقتی می گفتند خبر واحد حجت است مرادشان این
نیست که راوی کسی باشد، روای هر که می خواهد باشد آن روایت باید معتمد علیه باشد،
این فرمایش قدماء را عقلاء هم حسابی می پسندند عقلاء هم می گویند که عدالت و حسن و
ثقه و اینها شرط نیست آن که شرط است این خبر معتمد علیه باشد آن وقت این معتمد
علیه گاهی به واسطه عدلش است عدل راوی گاهی به واسطه ثقه بودنش است گاهی هم نه یک
قرینه توی کار است، قرینه حالیه قرینه مقالیه این روایت را معتمد علیه می کنند،
عرف هم همین است و باید بگوییم که اتفق العرف و القدماء بر این که آن که حجت است
روایت معتمد علیه است راوی هر که می خواهد باشد راوی هر چه می خواهد باشد و از این
جهت هم بعضی اوقات ایراد می کنند به بزرگان آقا این روایت ضعیف السند است برای چه
می گویید؟ برای چه روی آن فتوی دادید؟ جوابش همین است که آقا این روایت ضعیف السند
است از نظر روای و اما از نظر اعتماد نه، از همین جهت مثلاً بعضی از اصحاب اجماع
این ها واقفی هستند این ها فطحی هستند اصلاً مسلمان نیستند تا بگوییم ثقه اما
مرحوم شیخ در عده می فرماید اجتمعت الاصحاب برایی که روایات این ها حجت است،
روایاتشان حجت است برای چه؟ برای این که اعتماد به این آقا دارند در نقل یا
روایاتش جوری است که از نظر میان اصحاب از نظر نقل روایات روایت یک روایت معمتد
عند الاصحاب است آن قاعده کلی که درست شد این جا حسابی درست می شود و آن این است
که امام جماعت که عادل است خب مراجعه به او می کنند برای خاطر عدالتش مأموم عادل
نیست اما می خواهد نماز بخواند و این که می گوید رکعت چهارم قرینه حالیه است بر
این که این درست می گوید لذا اگر زن باشد می گوییم اما جماعت مراجعه به آن زن می
تواند بکند بداند کیست می تواند، قاسق باشد باز هم می شود اما فاسق و فاجر که آمده
نماز جماعت بخواند می خواند نماز بخواند به امام که می گوید بحول الله و قوته یقین
دارد امام که این نمی خواهد گول بزند، آمده نماز بخواند دارد راهنمایی می کند خب
می شود خبر این مأموم ولو فاسق باشد ولو فاجر باشد معتمد علیه، مثل همان خبر آن
امام جماعت است، عدالتش اصلاً هیچ در نظر گرفته نمیشود امام جماعت می گوید رکعت
چهارم است این شک دارد رکعت چهارم است یا نه؟ بگو چهارم، چرا؟ قرینه حالیه هست این
آقا یقین دارد رکعت چهارم است خبر می دهد رکعت چهارم است عملاً، اگر یک کسی کثیر
الخطاء باشد توی خبر واحد هم ما 17 تا اصل جاری کردیم تا خبر واحد را حجت کردیم و
از جمله گفتیم باید کثیرالخطاء نباشد باید کثیر السهو نباشد باید راستی بخواهد خبر
بدهد و امثال اینها حالا اگر کسی کثیرالخطاء و کثیر الشک و امثال این هاست قولش
هیچ جا حجت نیست من جمله توی نماز هم حجت نیست این بحث ما نیست، بحث ما این است که
از نظر خبر تام است اما راجع به امام این حرف ها نیست برای این که مراجعه به امام،
عادل است می گوید چهارم عملاً تو هم بگو چهار ابا راجع به مأموم که فاسق است
معمولاً یا عدالتش اثبات نیست دیگر باز هم حجت است برای خاطر همین است که قرینه
حالیه در مسئله این که اخبار این حجت است به عبارت دیگر خبر این معتمد علیه است و
روایت معتمد علیه یکون حجه، لذا ما می گوییم که این شک امام و مأموم این از باب
مثال است والا همین الان مثال زدم بچه اش نشسته، چنانچه نمی دانم حالا روایت چه
جور باشد اما روایت داریم که امام صادق سلام الله علیه می فرماید من غلامم را می
نشانم بگوید رکعت اول، دوم، سوم، چهارم، حالا این هم بچه اش را می نشاند حالا کاری
به روایت نداریم روایت را قبول نداریم بچه اش را می نشاند می گوید رکعت اول، دوم،
سوم ، چهار خب چون که خبر معتمد علیه است بلوغ شرط نیست چون خبر معتمد علیه است به
عبارت دیگر اطمینان می آورد مظنه می آورد همان چیزی که سرش دارد نماز می خواند خب
زنش مثلاً غیبت می کند و عادل نیست اما زنش می گوید که بحول الله حتی این خانمش
نماز نمی خواند اما مواظب است ناگهان مثلاً سبحان الله و الحمدالله این گفته حالا
خیال می کند رکعت مثلاً چهارم است می گوید نه سه رکعت خواندی، رکعت چهارمش را
بخوان یا مثلاً میگوید اشهد ان لااله الا الله خانمش می گوید که سه رکعت خواندی یا
بحول الله و قوته می گوید خیال می کند سه رکعت است خانمش می گوید چهار رکعت است
زیادی داری میخوانی، همه این ها را اما حجت می دانیم و چنانچه در روایات دیگر این
را داریم ریگ بگذار، باریک بشمار، و بگویید اول است دوم است سوم است چهارم است،
همه این ها دلالت بر یک چیز می کند و آن این است که هر وقتی کی چیز مورد اعتمادی
پیدا شد این همه جا حجت است من جمله در شک امام و مأموم، این را هیچ کس نگفته اما
شما بگویید حرف خوبی است حرف متینی است، فقهاء همه همه گفته اند شک امام و مأموم
اعتبار ندارد و یدل علیه روایه اسحاق بن عمار این دو تا روایتی که الان خواندم همه
فقها تمسک می کنند به روایات باب 15 باب خلل هفت هشت ده تا روایت می آورند می
گویند این ها دلالت می کند بر این که شک امام و مأموم اعتبار ندارد و اگر احدهما
شک کردند اول دیگری مراجعه می کند آن کسی که شک دارد به آن کسی که شک ندارد و
مثلاً مثل صاحب جواهر و مرحوم حاج آقا رضا همدانی، متأخرین همه همه تمسک می کنند
به همین دو تا روایتی که خواندم و امثال این دو تا روایت، ده بیست تا روایت است،
تمسک میکنند به این می گویند که مثلاً این جور صاحب جواهر اجمع الاصحاب علی انه
لاشک فی الجماعه و اذا شک الامام او المأموم فی الصلوه یرفع شکه بالآخر و علیه
روایات کثیره و قد افاض منهم علیهم السلام لیس علی الامام سهو و لاعلی من خلف
الامام سهو و تدل علی ذلک این که باز لیس علی الامام سهو اذا حفظ علیه من خلفه و
لیس علی من خلفه سهو اذا لم یسهو الامام، مطلب خوب است دیگر مطلب عالی است.
لذا فرمایش
قوم همه آنها چه قدماء چه متأخرین فرمایش خوبی است هم تمسک می کنند به روایات هم
تمسک می کنند به اجماع، اما می گوییم این روایت ها ارشادی است، این اجماع ارشادی
است، اجماع از روایات گرفته شده روایات ارشاد است و این که این رجوع امام به مأموم
از باب اماره و خبر واحد است اما نه آن خبر واحدی که یشترط فیه راوی ثقه باشد، نه،
خبر واحدی که قدماء می گویند خبر واحد معتمد علیه، حالا آن راوی می خواهد ثقه باشد
یا نه، می خواهد فاسق باشد می خواهد فاجر باشد چون که دارد نماز می خواند این
قرینه است برای این که حرفهایش مطابق با واقع است.
همین دیگر
تروی و این حرفها شرط نیست همین که می گویند اگر شک بکند تروی کند این جا می گویند
نه یعنی شکی در کار نیست تا این که تروی بکند اصلاً تا مأموم می گوید بحول الله و
قوته این یقین عرفی پیدا می کند، باز هم خبر واحد است خبر واحد تروی نمی خواهد
آنها که می گویند آقایان باید بگویند تروی بکند ولی ما که از این جهت میگویم می
گوییم تروی نمی خواهد برای این که برمی گردد به این که مظنه توی نماز در شک امام و
مأموم حجت است که ایشان الان می گفتند اصلاً آن قاعده ای که شما درست کردید و
گفتید که مظنه در نماز حجت است همان حرف این جا می آید، این فرمایش ایشان هم خیلی
خوب است مظنه در نماز مطلقاً حجت است، حالا تا مأموم می گوید بحول الله و قوته هم
خوب است، اگر هم فرمایش ایشان را نگویید که نگفته اند آن عرض من خیلی خوب است که
آقا مراجعه به خبر واحد است معتمد علیه است خبر معتمد علیه حجت است اماره عند
العقلاء است مراجعه به آن می کند، خبر واحد که حجت است خبر از واقع می دهد می گوید
تو هم بپذیر یعنی می گوید زید آمد تو هم بگو خیلی خوب زید آمد، خبر واحد همین است
دیگر، خبر اخبار از واقع می دهد، اجتهاد که نمی کند والا اجتهاد بکند که خبرش حجت
نیست باید همه خبرها یعنی اخبار عن الواقع اما اخبار از رأی خودم که نیست این آقا
می گوید بحول الله و قوته یعنی رکعت چهارم است، اصلاً نه عادل است نه مفید اطمینان
است، مفید مظنه است حجت است چرا؟ برای این که خبر با قرینه حجت است ولو این که
خودش ثقه نباشد ولو مورد اطمینان نباشد ولو یقین آورد نباشد و این جا یک خبری داده
یک کسی که می خواهد نماز بخواند به امام جماعت می گوید پا شو رکعت چهارم است می
خواهم با تو نماز بخوانم این خبر این مظنه آمده است حجت است یعنی اماره است به
عبارت دیگر همین طور که شما خبر ثقه را حجت می دانید می گویید برای خاطر این که
ثقه است دروغ نمی گوید، خب ما هم این جا می گوییم این خبر معتمد علیه است برای این
که می دانیم دروغ نمی گوید حتی اگر بهتر از ثقه بودن نباشد مسلم کمتر نیست، این
خلاصه عرض من، اگر نمی پذیرید دیگر بزرگان همه همه فرموده اند که شک امام و مأموم
اعتبار ندارد برای این که روایات به خوبی دلالت دارد.
مسئله بعدی
باز همین است که ایا این حالا بگویید روایات آیا صورت مظنه را هم می گیرد یا نه؟
ظن به خلاف را؟ یعنی مأموم می گوید که بگو رکعت چهارم این مظنه دارد رکعت چهارم
این مظنه دارد رکعت سوم است این جا را چکارش بکنیم؟ از یک طرف ظن در نماز می گوید
سوم ازیک طرف این قاعده امام و مأموم می گوید بگو رکعت چهارم یک تعارض می شود بین
آن روایاتی که می گوید ظن در نماز حجت است و آن روایاتی که می گوید شک امام و
مأموم اعتبار ندارد قول مأموم حجت است، کدام این ها مقدم است؟
باید بگوییم
که شک امام و مأموم مقدم است، حکومت دارد، برای این که این روایات ما می گوید که
اگر مأموم گفت بحول الله قولش را قبول کن دیگر ظن شخصی تو لیس بحجه، یک قاعده کلی
که سابقاً هم گفتیم، گفتیم مظنه شخصی هیچ جا حجت نیست الا ما اخرجه الدلیل لذا
گفتیم دلیل آمده مظنه در نماز را بیرون کرده گفته ظن شخصی حجت است حالا شک امام و
مأموم می گوید حجت نیست چرا حجت نیست برای این که میگوید قول این مأموم را بپذیر
می خواهد مظنه داشته باش می خواهد مظنه نداشته باش، ظاهراً حکومت دارد دیگر، لذا
روایات می گوید به یقین این آقا عمل کن می خواهد مظنه داشته باشی می خواهد مظنه
نداشته باشی.در حقیقت آن آقا که می گوید رکعت چهارم است می گوید من یقین دارم رکعت
چهارم است این آقا مظنه دارد آیا رکعت سوم است یا چهارم، خب روایت می گوید که یقین
را بگیر مظنه را رها کن، یقین کسی دارد؟ یا امام یا مأموم در شکیات، مظنه کسی
دارد؟ آن کسی که باید مراجعه کند به یقیندار، اگر عرض ما باشد که خوب واضح است،
اگر هم فرمایش آقایان باشد باز روایت ها حکومت پیدا می کند، آن روایت ها می گوید
شک امام و مأموم یقین آور است و مأموم مراجعه کند به کسی که یقین دارد امام مراجعه
کند به کسی که یقین دارد آن روایات می گوید مظنه در نماز حجت است در حقیقت برمیگردد
به این که می گوید تویقین داری یعنی وقتی که می گوید مراجعه کن به آن، آن یقین آن
را جای یقین این می نشاند می گوید تو یقین داری خب معنای تو یقین داری یعنی مظنه
است لیس، بحجه نه تخصیص نه، همان ورود است دیگر، یا ورود یا حکومت، دیگر هر دو هم
درست است اگر ورود بگوییم موضوع را می برد اگر حکومت هم بگوییم می گوییم ناظر است
ناظر است که نتیجه الورود است آن روایاتی که می گوید که مراجعه کن به امام یا راجع
به امام می گوید مراجعه کن به مأموم می گوید یقین او جای یقین تو، تو شک نداری تو
یقین داری، آن روایاتی که می گوید مظنه حجت است می گوید آن جا که یقین نباشد، خب
وقتی که آن جا که یقین نباشد روایات لاشک الامام و المأموم می گوید تو شک نداری
یعنی مظنه نداری یعنی یقین داری خب معنای ورود همین است که یک روایت بیاید تعبداً
موضوع یک روایت دیگر را ببرد حالا اگر گفتید دو تا روایت را بگذاریم پهلوی هم می
بینیم که با هم نظارت دارند بگوییم حکومت، نتیجه الورود اگر هم گفتید نه بگویید آن
روایاتی که می گوید لاشک الامام و المأموم لاشک فی الجماعه این ها آن روایاتی که
مظنه شخصی هست از بین می برد. این هم بحث دوم.
دیگر بحث
چهارم پنجم دیر شده ان شاء الله برای فردا
و صلی الله
علی محمد و آل محمد