اعوذ باللّه من
الشيطان الرجيم. بسم اللّه الرحمن الرحيم. رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى واحلل
عقدة من لسانى يفقهوا قولى.
مرحوم شيخ و
همچنين افرادى كه در قواعد فقهيشان درباره اين قاعده صحبت كردهاند، يك فروعى را
بر اين قاعده بار كردهاند. كه اين مربوط به قاعده فقهى هم نيست و مربوط به فقه
است و تفريع فروع بر اصلى از اصول. اما ظاهرا چون كه چيزى نداشتهاند جز آن
حرفهايى كه ما اين دور روزه زديم، لذا براى اينكه اين قاعده يك قدرى طولانى بشود،
يك فروعاتى را در اينجا آوردهاند، يعنى يك فروعاتى كه مصاديق قانون اعانة على
الاثم است و همه اين فروعات در مكاسب محّرمه مرحوم شيخ انصارى آمده است و اينجا هم
اينها جمع كردهاند.
اولين فرعش راجع
به اين است كه اگركسى انگور بفروشد به شرابخور، يا شراب درست كن، خب معلوم است اين
اعانت آن وقتى كه انگور را مىفروشد بعنوان اينكه آن آقا شراب كند، گفتهاند اين
اعانت على الاثم است؛ براى اينكه هم مقدمه قريب بوده هم قصد روى آن داشته است.
اگر واسطه
مىخورد؛ آنها آمدهاند در باغش انگورها را مىخرند، اما اين مىداند كه اينها
مىروند مىفروشند به كارخانه شراب سازى، حالا اين چى؟ اختلاف است.
بعضىها گفتهاند:
اعانة على الاثم است؛ بعضىها گفتهاند نه، اين ديگر اعانة على الاثم نيست؛ براى
اينكه اين انگور فروشى است، نه اينكه به شرابخوار، يا شراب درست كن كمك كرده باشد.
آن وقت از اين پايينتر، رساندهاند به آنجا كه اگر درخت مو مىكارد براى اينكه
شراب درست بكند، حالا خودش، يا بفروشد به غير؛ گفتهاند آنجا كه خودش شراب درست
كند، اعانة على الاثم است، اما آنجا كه خودش نمىخواهد شراب درست كند، بلكه درخت
را مىكارد، براى اينكه بفروشد براى تخمير؛ انگورهايى كه الان بالقوه است، بالفعل
مىشود تخمير مىشود. لذا در اينكه اين اعانة على الاثم است يانه، گفتهاند نه.
اما روايت داريم
كه پيغمبر اكرم صلىاللهعليهوآلهوسلم همه اينها را لعن كردهاند. پس معلوم مىشود
همه اينها اعانت بر اثم است. لذا ديدهايد با اعانة على الاثم اين صورت آخرى را
نمىشود درستش كرد، تمسك كردهاند به روايت و گفتهاند: روايت مىگويد همه اينها
اعانة على الاثم است.
و ظاهرا فرمايششان
درست نيست. يك حرف در اين است كه اينها حرام است يانه؟ همه صورش را مىگوييم حرام
است، براى اينكه اين كار اگر تجّرى هم باشد، قبح عقلى و حرمت شرعى دارد. نه از باب
اعانة على الاثم، اصلاً ذاتا اين هم قبح عقلى دارد، هم حرمت شرعى. مرحوم شيخ
انصارى اينجا در مكاسب، بعدش هم در تجرّى خيلى بحث مىكند و خيلى از روايات را
مىآورد. مرحوم صاحب وسائل هم در دو سه جا روايات رانقل مىكند. ديروز مىگفتم بيش
از 100 تا روايت داريم و خيلى اين روايتها - مثل اينجا - از باب اعانة على الاثم
نيست، از باب اين است كه خود اين مفسده دارد؛ خود اين قبح عقلى دارد و اينكه كسى
باغ درست كند، كه بعد كارخانه بسازد و در كارخانه شراب درست بكند، خب معلوم است كه
اين قبح عقلى دارد، حرمت شرعى دارد، مىخواهد اعانت باشد، مىخواهد اعانت نباشد.
حالا همين فرمايش ايشان كه مىفرمايند اعانت آنجاست كه دو نفر باشند، خب همين جا
يك نفر است، اعانت نيست، اما مسلّم حرمت هست. يا روى عقيده ما، اگر مقدمات بعيده
باشد، اصلاً اعانت نيست، اعانت آنجاست كه مقدمات قريبه باشد. «و من رضى بفعل كفاعله»
يك امر عقلى است، روايت هم خيلى روى آن داريم، اما عقيده ما اين است كه همه اين
روايات هم ارشادى است. مسلّم است خيلى چيزها به خيلى چيزها نياز دارد، به قول
مرحوم شيخ انصارى كه مثال مىزنند - از خودشان، يا از مقدس اردبيلى - به اينكه
نانوايى به زن فاحشه نان مىفروشد و مىداند اين زن فاحشه اين نان را مى خورد، قوى
مىشود براى زنا دادن. حالا اين اعانة على الاثم است؟ خب نه، ممكن است گناه باشد،
يعنى آن تجرّى آن طغيان على المولى، آن قصد معصيت حرام است. آنجاها اين جور است و
اما بخواهيم بگوييم اعانة على الاثم، خب همين جور كه نانوايى، لبنياتى و قصّابى
مىداند كه اين گوشتها را مىدهند به اينها، اينها مىروند غيبت مىكنند. خب
نمىتوانيم بگوييم اينها اعانة على الاثم است و كار اين نانوايى حرام است. اما اگر
قصد همين نانوا، ياهمين قصّاب جلو آمد، يا العياذ باللّه به زبان هم آورد، گفت:
يااللّه بببينم! من گوشتش را مىدهم، نانش را مىدهم، تو قوى شو، آدم بكش. خب اين
اعانت على الاثم نيست، اما خودش گناه است. آن وقت اگر از آن گناهانى باشد كه خطور
باشد، مىگوييم عفو شده است و الا «و ان تبدوا مافى انفسكم او تخفوه يحاسبكم به
اللّه يغفر لمن يشاء و يعذّب من يشاء» كه از آيه شريفه
معلوم مىشود از آيه شريفه استفاده مىشود همه خطورات را بگوييم آمرزيده مىشود،
اين جور نيست؛ گناه صغيرهاى باشد، خيلى اهميت دار نباشد. اما اگر مثلاً تصميم
بگيرد فردا برود آدم بكشد، شب خوابش نبرد، هى براى آدمكشى توطئه كند. مسلّم است
اين گناه است. حالا فردا حتى اگر هم نتوانست، مىگوييم تجرّى است، گناه دارد. اگر
هم توانست، اين فكرها اعانة على الاثم نيست، اما گناه است. لذا بايد برويم ببينيم
كجا اعانت است و اما اينكه فقهاء را مىبينيم همه اينها را اعانة على الاثم
مىدانند، حتى آنجا كه انگور را مىكارد، براى اينكه بدهد براى شراب - يا خودش
شراب كند، يا بدهد به شرابخوار - بله ممكن است يك جايش اصلاً مقدمات بعيد به
مقدمات قريب برگردد، مثل اينكه كارخانه شرابسازى باغ درست مىكند براى اينكه
احتياج نداشه باشد برود انگور بخرد، انگورهاى باغش را خمر كند، كه بعضىها اين
جورند. اين را ممكن است انسان بگويد اعانة على الاثم است، چون هم قصد هست و هم اين
مقدمه، اصلاً از نظر عرفى مقدمه قريب است. ممكن است كسى اين جور بگويد، اما ما بخواهيم
همه اينها را بگوييم اعانة على الاثم، ظاهرا اين جورى نيست.
بله منافات ندارد
كه هم حرمت ذاتى داشته باشد، هم اعانت على الاثم باشد و بعنوان ثانوى حرام باشد،
آن هم طورى نيست. كه بعضى اوقات اين مقدمات، مقدمات محرّمه نيست، مقدمات، مقدمات
محلّله است، اما قصد مىآيد محرّمهاش مىكند. يا قريب است، محرّمش مىكند، اما من
حيث هو هو اين محرم نيست، مىشود اعانة على الاثم. بعضى اوقات اينجورى است كه ذاتا
محرّم است، اعانة على الاثم هم است و اين جورى مىشود. گاهى محرّم است، اعانة على
الاثم نيست، گاهى عرفا اعانة على الاثم است، محرّم نيست و گاهى هم محرّم است،
اعانة على الاثم نيست، گاهى عرفا اعانة على الاثم است، محرّم نيست و گاهى هم محرّم
است و هم اعانة على الاثم است. طورى نيست، به هر سه قسم ملتزم مىشويم و اما اينكه
ما يك كاسه آن كسى كه قصد دارد انگورهايش را شراب كند را بگوييم اين قصد، اعانة
على الاثم درست مىكند، ظاهرا نمىشود اينها را گفت. لذا ما در اعانة على الاثم
علامت نشان داديم، گفتيم بايد 2 چيز باشد: يكى مقدمه، مقدمه قريب باشد، يكى هم قصد
باشد؛ اگر مقدمه قريب نشد، اعانة على الاثم نيست، اگر هم قصد نشد، اعانة على الاثم
نيست. و در اين كاشتن انگور براى تخمير، بعضى اش حرام است ذاتا ولى اعانة على
الاثم نيست، بعضى اش اعانة على الاثم است، بعضى اش هم اعانة على الاثم است و هم
ذاتا حرام است. ديگر اين يك مثال است و مثالهاى ديگر تكرار است، مثل بحث فقهمان
است كه امروز تكرار داشتيم - فروعات تكرارى -. حالا اينها 7، 8 تا مثال زدهاند؛
معمولاً مثل مرحوم آقاى بجنوردى يك فرع را، 7، 8 تا فرع كردهاند، الا اينكه اسمش
با هم فرق مىكند. اين راجع به شراب بود، حالا راجع به چوب، مثل اينكه چوب را
مىدهد آلات موسيقى درست بكنند. آيا اين اعانة على الاثم است؟
باز در همين جا
گفتهاند: اگر قصد آمد، همهاش اعانة على الاثم است و حتى رسيده به آنجا كه بعضى
چوبها مختص به آن است كه آلات موسيقى درست بكنند. حالا اينكه درختش را مىكارد،
اعانة على الاثم است؛ پرورشش مىدهد، اعانة على الاثم است؛ درخت را مىكَند و
چوبها را مهيّا مىكند، اعانة على الاثم است ؛ مىفروشد، اعانهعلى الاثم است. آن
هم مىدهد به آن آقايى كه مىخواهد صنم درست بكند، يا آلات موسيقى درست بكند، آن
هم ديگر خودش اثم است و ديگر اعانة على الاثم نيست.
ولى در همين جا
مثل آنجا مىگوييم: همه اينها حرام است، در حرمتش حرفى نيست؛ حرمت ذاتى دارد، براى
اينكه آن قصد شىء را محرّم مىكند، آن آب را بعنوان ثانوى حرام مىكند. حتّى
مثلاً خودش مىداند آب است، الا اينكه بعضى اوقات در تلويزيون ديده مىشود، كارشان
حرام است ؛ مثلاً فيلم درست مىكند و آب مىريزد در ظرفهايى كه مختص به شراب است،
آن وقت آن بازيكن - آن مزخرف - مىآيد آب مىخورد، اما بعنوان شراب. اين فيلم حرام
است، اين تلويزيون حرام است، نگاه كردن حرام است، همه كارها حرام است. چرا؟ براى
اينكه به قصد شراب - در روايات هم داريم - خوردنش حرام است ولو آب باشد. آب را
مىخورد، پير پير مىكند، اينكه بعضى جوانها شوخى مىكنند، خب مسلّم اين كار حرام
است.اما اعانة على الاثم است يانه؟ ما مىگوييم خير، اينها اعانة على الاثم نيست.
كجا اعانة على الاثم است؟ آنجا كه آن فروشنده چوب را بفروشد به او به قصد اينكه
اين حالا صنم يا آلات موسيقى درست كند. هم مقدمه قريبه است، هم بايع و مشترى هر دو
قصدشان از اين مبايعه اين است كه صنم درست بشود، آلات موسيقى درست بشود. شما كه
پاى منبر مىنشينيد، حرفهاى مرا هم گوش مىدهيد، چرا حرفهاى مرا نمىشنويد؟ براى
اينكه من همان روز اول بحث كردم، گفتم: اگر ذى المقدمه بار بر مقدمه نشد، آن مقدمه
واجب است، آن مقدمه حرام است و اينكه ذى المقدمه بار برآن نشده، مىشود از باب تجرّى
ووقتى از باب تجرّى شد، ما مىگوييم معناى تجرّى يعنى همين، فعل ما يُتجّرى به
بعنوان ثانوى حرام است، تجرى هم به قول مرحوم آخوند قبيح است و قبح عقلى دارد، خب
معلوم است اين كار حرام است.
حالا اگر هم
حرفهاى مرحوم آخوند و حرفهاى مرا نشنويد و قبول نداشته باشيد، روايات اهل بيت
عليهمالسلام خيلى فراوان است و همه اينها را حرام كرده است و حتّى ديروز روايت
صفوان را خواندم، آن
روايت را هم ممكن است كسى بگويد امام عليهالسلام كه فرمودند، راستى اخلاقى نيست،
فقهى است. صفوان از اصحاب اجماع هم است، خيلى بالاست، سواد ندارد، يك ساربان است،
اما از نظر تقوى بالاخره به آنجا رسيده كه امام عليهالسلام خيلى مواظبش هستند.
اين شترهايش را به هارون كرايه مىداد، نه براى ظلم، بلكه براى اينكه رسم خلفاء اين
بود كه براى اينكه كلاه سر مردم بگذارند، 100 نفر از مستضعفين و غير مستضعفين و
علماء و امثال اينها را در ايّام حج، مجّانا مكه مىبردند. لذا شتر كم مىآوردند،
از ساربانها شتر كرايه مىكردند، من جمله از اين آقا شتر كرايه مىكردند، اين رفت
خدمت امام صادق عليهالسلام، امام
عليهالسلام فرمودند: تو آدم خوبى هستى اما اين ساربانى تو خيلى بد است.
گفت: يابن رسول اللّه من كه نمىدهم براى اينكه اين گناه بكند، براى مكّه مىدهم.
خب معلوم بوددر اين بارهها اعانة على الاثم نبود، لذا حضرت جور ديگر اعانة على
الاثم اش كردند، فرمودند: راضى هستى اين زنده بماند تا برگردى كرايه شترهايشت را
بگيرى؟ گفت: بله، فرمودند من رضى بعمر ظالم فهو ظالم. اين اعانة على الاثم نيست،
اين خود گناه است يعنى ركون الى الظالم، زير يوق ظالم رفتن گناه است. لذا در زمان
طاغوت همه فقها مىگفتند: رفتن در ادارهها حرام است. لذا مثلاً مرحوم آسيد
عبدالهادى شيرازى - اين مرد بزرگ - يك دفعه فتوى داده بودند، يا حكم كرده بودند كه
آقايان بروند توى آموزش و پرورش. يك سر و صداى عجيبى در ايران پيدا شد كه بارك
اللّه، چه كار خوبى! البته حكم حاكم بود كه حالا رفتن در آموزش و پرورش طورى
نيست. مرادم اينجاست كه رفتن در ادارههاى طاغوت حرام است. اين نه اينكه اعانة على
الاثم باشد، نه من باب اعانة على الاثم هم نه من باب ركون الى الظالم، از باب
تقويت ظالم، يا بقول ايشان در روايتى كه الان خواندم، خود ظالم است. كسى در زمان
طاغوت لباس نظامى مىدوخت رفت خدمت امام صادق عليهالسلام، امام صادق عليهالسلام
فرمودند، تو خودت ظالمى، اما شاگردانت كه نخ در سوزن تو مىكنند، اينها اعانة على
الاثم است. خب درست است، حرف حسابى است ديگر. تو خود ظالمى، آن كسى آب برايش
مىآورد بخورد، آن كسى كه شاگردش است، اعانة على الظالم است. همچنين مثال مىزنند
؛ مرحوم شيخ مثال زدهاند، ديگران هم در باب اجاره مثال مىزنند، ما هم وقتى اجاره
مىگفتيم يك بحث مفصّلى رويش كرديم، اينكه مغازه را براى شراب فروشى اجاره مىدهد،
يا در زمان ما مغازهاش را مىدهد براى لباس زنانهفروشى. اين هم اين عروسكهايى را
- كه حرام است ديگر - پشت ويترينش
مىگذارد، لباس تنگ زنها را هم به آنها مىپوشاند، حسابى از دور يك زن با لباس تنگ
مىبينيم. خب معلوم است شهوتانگيز است، همه اينها حرام است. حالا اين مغازه را
براى اين كار مىدهد. خب اجاره باطل است، خود كار هم حرام است، كار آن آقا هم حرام
است، اعانة على الاثم هم اينجا هست؛ براى اينكه مقدمات هم قريب است. لذا اعانة على
الاثم است، كارهاى خود آن مغازه دار هم حرام است و علاوه بر اينكه اعانهعلى الاثم
است، خود اين كار هم حرام است؛ اجاره هم باطل است؛ براى اينكه منفعت غير محللّه است،
كار هم حرام است، اعانة على الاثم هم است. هم كار حرام است، هم اعانة على الاثم
است. اما حالا يك قدرى برو عقبتر و آن اينكه آن كسى كه لباسها را مىدوزد، خب باز
هم اعانت على الاثم است، الا اينكه شما مثلاً وجه مشترك درست بكنيد، كه هم براى
شوهرش مىخرد وهم براى غير، پس در اينجا از آلات مشتركه است. در اينجاها معلوم
نيست آدم بتواند اين حرف را بزند، كه آلات مشترك است. براى اينكه صدِ نودش قضيه
نامحرم است و فساد اخلاقى.
وعلى كل حال اين
مثالهايى كه آقايان مىزنند و بعضى را شبهه مىكنند، بعضى اش را مىگويند نه، اين
مسائل، همه همه ذاتا حرام است، هم حرمت وضعى دارد، هم حرمت تكليفى دارد. بله ممكن
است بعضى اش كه حرمت ذاتى دارد، حرمت مقدّمى هم داشته باشد. و منافات ندارد، مثلاً
مثل غسل – يا به عقيده ما وضو- اينها استحباب ذاتى دارند، وجوب مقدمى هم دارند. منافات
ندارد. چنانچه بعضى هم وجوبش وجوب ذاتى باشد، مقدمهاش هم مقدمه وجوبى باشد، هم
ذاتا واجب است، هم ذاتا اعانة على الاثم است، يعنى مقدميّت دارد. چنانچه بعضىاش
مستحب است، اما مقدميّتش واجب است، و بعضى واجب است، مقدمهاش نه، مثل آن كسانى كه
مىگويند وضو استحباب نفسى ندارد، اين مىگويند، مىگويند: وضو را بايد براى نماز
گرفت. ما مىگوييم، نه وضو را اگر هم براى نماز نگرفت و گفت وضو كه ذاتا مطلوب است؛
«الوضوء نورٌ على نور»، ديگر خواه ناخواه استحباب ذاتى دارد. روى فتواى آقايان
استحباب ذاتى ندارد و ديگر وقتى استحباب ذاتى نداشت، خواه ناخواه بايد براى نماز
باشد، يعنى مقدمه باشد. در ما نحن فيه هم، اين 7، 8 تا مثال همين جورهاست؛ بعضى اش
حرام ذاتى است، بعضى اش حرام مقدّمى است، بعضى اش هم حرام ذاتى است، هم حرام مقدمى
است و اما اينكه برويم روى اينكه اعانة على الاثم است يانه، كه اگر مطالعه كرده
باشيد آقايان، من جمله آقاى بجنوردى رفتهاند روى اين قاعده كه آيا اين اعانة على
الاثم است يانه؟ اگر اعانة على الاثم است بگوييد حرام است، اگر نه، نه. به مرحوم
آقاى بجنوردى مىگوييم اين حرف درست نيست؛ براى اينكه ممكن است خيلى از اينها
اعانة على الاثم نباشد، اما ذاتا حرام باشد.
لذا اين جور
مىشود: آنجا كه حرمت ذاتى نداشته باشد و مقدمه قريب باشد، اين اگر نيت داشته
باشدبراى اينكه گناه بكند، اينجاست كه اعانة على الاثم است و گناه است فقط. اما
آنجاها كه حرمت ذاتى هم داشته باشد،هم حرمت ذاتى دارد،هم حرمت مقدمى دارد. وضعش چه
جورى است؟ بقول صاحب فصول تداخل مىشود، يعنى گناهش شديدتر مىشود، يا وجوبش شديدتر
مىشود. آنهايش اشكال ندارد، كه اشكال كردهاند: مگر مىشود يك معصيت دو تا گناه
داشته باشد؟ مىگوييم نه، دو تا گناه نه، كه يكى توى سرش بزنند براى اين، يكى براى
آن، شديدا توى سرش مىزنند، مثل اينكه مثلاً بايد 70 تا تازيانه بخورد، 80 تا
مىخورد.
بعضى جاها اين جور
است كه مقدمه قريب است و گناه نيست، مثل همين جاها كه مثال مىزنند، كه چوب را
مىدهد براى اينكه از خودش دفاع بكند، چوب را مىدهد براى اينكه با آن راه برود و
امثال اينها، كه اينجاها اعانة هست، اما اعانة على الاثم نيست. اگر بخواهيم اعانة
على الاثم باشد، اين مقدمه قريب بايد قصد هم رويش بيايد. لذا عناوين قصديه اين
جورى است كه گاهى بواسطه عنوان حرام مىشو، گاهى بواسطه عنوان حلال مىشود و گاهى بواسطه
عنوان واجب مىشود. مثلاً ايستادن در مقابل كسى؛ خب يك عالم جليلى وارد شده، اگر
درمقابلش بلند نشوند، توهين است، حرام است؛ اگر بلند بشوند و مسخرگى بكنند؛ نيم
خيز شوند و بنشيند و يك لبخند بزنند، شايد حرمتش بيشتر از آن موقعى است كه اصلاً
بلند نشوند. يك دفعه هم به عنوان احترام به آقا بلند مىشود، هم واجب است، هم خيلى
پاداش دارد.
قصد اين آقا آن
فعل خارجى را حرام كرد آن فعل خارجى را مستحب كرد، آن فعل خارجى را واجب كرد.
اگر فردا هم وقت
داشتيم يك مقدارى در اين بارهها صحبت مىكرديم، اما ديگر چيزى ندارد. بنابراين در
اعانة على الاثم اگر اين دو عنوان صادق باشد، حرمت تكليفى دارد، مربوط به وضع هم
نيست و اينكه حرمت وضعى دارد يانه، ديگر بايد برويم روى بحث خودش و كارى به اعانة
على الاثم نداريم.
ديگر بحثمان هم
تعطيل مىشود؛ ان شاءاللّه اگر زنده باشيم، اگر خدا توفيق عطا كند، شنبه بعد از
عاشورا بحث مىكنيم.
و صلى اللّه على
محمد و آل محمد
-وسائل
الشيعه، پيشين ج 12، ص 165، باب55، از
ابواب ما يكتسب به، ح 4.
-«... فقال لى: يا
صفوان كلّ شىء منك حسن جميل ما خلا شيئا واحدا، قلت جعلت فداك اىّ شىء؟ قال:
كراؤك جمالك من هذا الرجل... فقال لى: أتحب بقاءهم حتّى يخرج كراؤك؟ قلت: نعم،
قال: من احب بقاؤهم فهو منهم». وسائل الشيعه، پيشين، ج 12، ص -132 131، باب 42 از
ابواب ما يكتسب به، ح 17.