اعوذ باللّه من
الشيطان الرجيم. بسم اللّه الرحمن الرحيم. رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى واحلل
عقدة من لسانى يفقهوا قولى.
بحث ديروز ما به
جاى حسّاسى رسيد، و آنچه من گفتم مخالف با گفته مفسّرين بود، مخالف با عم اصول ما
و همچين فقه ما بود و مشهور غير از اين گفته بودند. لذا چون حسّاس است يك مقدار
رويش حرف بزنيم، بينيم به كجا مىرسد.
گفتم اين قاعده
حرج را علاوه بر اينكه قرآن عالى دلالت دارد، كه «ما جعل عليكم فى الدين من حرج »، «يريد اللّه
بكم اليسر و لايريد بكم العسر»، «لايكلف اللّه
نفسا الا وسعها»، «لايكلف اللّه
نفسا الا ما آتاها» مىگويد حرج
نيست. از نظر روايات هم بيش از صد تا روايت در موارد مختلف داريم كه «ما جعل عليكم
فى الدين من حرج» را بر يك موردى تطبيق كرده است، يعنى مفروغ عنه گرفتهاند كه حرج
نيست، بعد امام عليهالسلام فرمودهاند اين مورد از آن موارد است، اين مصداق «يريد
اللّه بكم اليسر و لايريد بكم العسر» است. از نظر اجماع هم مسأله مسلّم است،
مسأله ضرورى است. تا اينجا همه گفتهاند. اما ما اضافه كرديم: علاوه بر اينها
مسأله عقلى است، مسأله بناء عقلاء است. اگر يك كسى مثلاً ساعت 8 با شما وعده كرد، حالا عرفا نتوانست ساعت 8
بيايد، مثل اينكه يك ميهمانى برايش رسيد كه نشده ازخانه بيرون بيايد يا مريض شد،
نتوانست از خانه بيرون بيايد، خب اين به شما مىگويد: عذر داشتم، نتوانستم بيايم.
اين نتوانستن، نتوانستن عرفى است، عقلى كه نيست. عقلاً مىشد او را روى برانكارد
بگذارند و بياورند، عقلاً كه دم مرگ
نبوده، خب مىتوانسته بيايد. اطلاقِ نمىتوانم، نمىدانم زياد در ميان مردم مىشود
و حرج يعنى اينكه اگر شما گفتيد نمىتوانم، عرف بگويد درست است. و ديگر ملامت نكند؛
آنجا كه شما بگوييد نمىتوانم و عرف ملامت نكند، بگويد عذر است، عذرش درست است، ما
به اين قاعده حرج مىگويم. عقلاء اين قاعده حرج را دارند، عقلاء اين قاعده «يريد
اللّه بكم اليسر و لايريد بكم العسر» را دارند. مثلاً پسر به پدرش مىگويد براى
من خانه بخر، من مىخواهم عروسى كنم. مىگويد ندارم، نمىتوانم. يك دفعه عرفا
مىتواند، مردم به او مىگويند يعنى چه دروغ مىگويى؟ خب برو برايش خانه بخر، راست
مىگويد، خانه مىخواهد، زندگى مىخواهد. يك دفعه مردم به پسر مىگويند چرا اين
قدر زور مىگويى؟ خب نمىتواند. به اين مىگويم قاعده عسر، به اين مىگويم قاعده
حرج. خب معلوم است، آنجا كه مردم بگويند عذر دارد - عذر عرفى - آنجا كه بگويد نمىتوانم، بگويند راست مىگويد.
به اين مىگويند قاعده حرج.
عقل ما هم همين را
مىگويد، مىگويد معنا ندارد پروردگار عالم براى بندهاش عسر و حرج درست بكند- نه
عسر و حرج محال، عسر و حرج عرفى - عقل ما بخوبى دلالت دارد، مخصوصا اينكه خداشناس
باشيم. خدايى كه ذرهاى خلاف حكمت نمىكند، خدايى كه در تكليفش هم ارحم الراحمين
است، خدايى كه ما در وقت تكليف بچه هايمان بايد جشن بگيريم، بايد بگوييم اينكه خدا
دختر را 9 ساله مكلف كره، اين از الطاف خفيّه خدا براى اين دختر است. حالا اين خدا
بخواهد قانون حرجى - حرج عرفى - داشته
باشد، مسلّم نمىشود.
لذا ديروز گفتم من
عقيده دارم آياتى كه هست، ارشاد است، رواياتى كه هست، ارشاد است، اجماعى كه هست، گرفته شده از همين آيات و
روايات است و آن هم ارشاد است؛ تابع ما يرشد اليه است و بايد ببينيم عقلمان چه مىگويد.
ديگر نه مىتوانيم از آيات اطلاقگيرى كنيم، نه تعبّدى در كار است، كه ما بگوييم
تعبد در كار است، نه، تابع ما يرشد اليه است ؛ هر چه عقلاء مىگويند، همان را شارع
مقدس امضاء كرده است. مثل خبر واحد است؛ در خبر واحد عقلاء خبر ضعيف را حجت
نمىدانند، شارع مقدس هم مىگويد من بناء عقلاء را امضا مىكنم، خبر ثقه - ثقه در
گفتار - را حجت مىدانم، مىخواهد عادل باشد، مىخواهد نباشد و مثلاً رواياتى داريم،
كه مرحوم آخوند در كفايه مىفرمايند روايات تواتر اجمالى دارد ، درست هم است، بلكه
ما گفتيم تواتر معنوى هم دارد، اما هيچكدام تعبّد نيست و همان بناء عقلاء روى خبر
ثقه را شارع مقدس امضا كرده است. نه زيادى است، تا بگوييم صحيح السند مىخواهيم،
نه كم است، تا بگوييم روايت ضعيف السند كفايت مىكند - كه اخبارى مىگويد - عقلاء
مىگويند خبر ثقه، اين همه روايات تابع بناء عقلاست، مىگويد خبر ثقه. اين خلاصه
حرف است.
آن وقت يك شبهه
بزرگى جلوى آمد و آن اين است كه در اديان سابقه حرج بوده است، عسر بوده است. دليلش
آمن الرسول، دليلش «عن امتى» است. خب اين «عن امتى» يعنى براى ديگران بوده، يك
تخفيفى براى امّت من، منّة على الامه است. پس بنابراين حديث رفع، يا آيه آمن
الرسول مىگويد در اديان ديگر عسر بوده است، در اديان ديگر مشقّت بوده است. در
اديان ديگر عسر و حرج بوده است و چشمشان كور شود، بايد اين عسر و حرج را بياورند. خدا
گفته، فضولى موقوف. خب همه شان اين را گفتهاند؛ هم در اصول ما اينكه اين حديث رفع
منّة على الامة است، يا ما بقى، مثلاً لاضرر منّة على الامة است آمده است و اگر
بخواهد ضرر را متحمّل بشود و وضو بگيرد، آيا باطل است يانه؟ ما مىگوييم صحيح است،
اما آنها مىگويند: نه، وضو باطل است، براى اينكه خدا منّت گذاشته و اين مىخواهد
منّت خدا را قبول نكند. همه اينها از همين جا سرچشمه مىگيرد كه در اديان سابقه
عسر و حرج بوده، اسلام آمد منّة على الامّة اين عسر و حرج را برداشته است.
و ما ديروز
مىگفتيم اين را قبول نداريم. چرا قبول نداريم؟ براى اينكه اگر قاعده بناء عقلاء
باشد. زمان دون زمان كه نيست، اگر عقل باشد، زمان دون زمان نيست، امت، دون امت
نيست. خب عقلاء مىگويند حرج نه، همه اديان بايد بگويند حرج نه. الا اينكه ردع بناء
عقلا بكند و ردع بناء عقلاء هم كه بچه بازى نيست، طنطراق حسابى مىخواهد. همچنين
اينكه ردع عقل بكند، بگويد: عقل تو چيزى سرت نمىشود و من مىخواهم تعبّدا براى
گذشتهها عسر و حرج درست مىكنم، براى اينكه آيندهها عسر و حرج را بردارم؛
لايُسئل عمّا يفعل و هم يسئلون. بايد اين جورى بگوييم. و نمىتوانيم بگوييم. آدم
شام نخورد، شامش را به ديگرى بدهد، اگر آدم باشد، به اندازهاى لذت مىبرد كه خدا
مىداند. اما اگر بخواهد بميرد، بخواهد غذايش را به ديگرى بدهد، حرام است، اگر
برايش ضرر داشته باشد، بخواهد به ديگرى بدهد، حرام است، بخواهد غذاى زن و بچهاش
را به ديگرى بدهد حرام است. مگر مىشود آدم چراغى كه به خانه رواست، به مسجد بدهد؟
نه بابا، مسجد بايد تاريك بماند، اينها پيش اصحاب مسلّم است. لذا «ويؤثرون على انفسهم
و لو كان بهم خصاصة» آنجاست كه به زن
و بچهاش ضرر نخورد و الا روايت - روايت صحيح السند - داريم: يك كسى مُرد، پيغمبر
اكرم صلىاللهعليهوآلهوسلمبه جنازهاش نماز خواندند. شب خبر دادند، زن و بچه
اين چيزى ندارند، شما شامشان را بدهيد. گفتند: اينكه وضعش خوب بود. گفتند: براى
خاطر اينكه همهاش را به فقراء داد. حضرت فرمودند: اگر من مىدانستم، به جنازهاش
نماز نمىخواندم. اين چه مسلمانى است كه بلد نيست اسلام يعنى چه؟ مگر مىشود؟ چه
آن دين، چه اين دين، تفاوتى كه ندارد خداى
اديان است، اديان هم، اديان آسمانى است و صد درصد موافق حكمت است. نمىشود كه ما
يك دينى خلاف حكمت، خلاف عقل درست كنيم و ما بگوييم آنجاها خلاف حكمت بوده، خلاف
عقل بوده، عسر و حرج بوده است. عسر و حرج اينها كدام است؟
بله اينها بوده،
در اين امّت هم هست، كه «فبظلم من الذين هادوا حرمّنا عليهم طيبات احلّت لهم » اين هم موقت
بوده، نه اينك هميشه باشد. حالا هم همين طور است. آن وقتها مثلاً سرگردان مىشدند
در وادى تيه، الان هم همه ما براى اين فساد اخلاقى كه دايم سرگردان در زندگى
هستيم. خيال نكنيد الان نداريم، نه همان قضيه تيه الان براى جامعه ما هست. روايت
هم داريم:«سيأتى زمان على امّتى دينُهم دنانير هم، قبلتهم نساؤهم، يركعون للرغيف،
يسجدون للدارهم، حيَارى سَكارى، لامسلمين و لانصارى» ما الان همين
طوريم. اين آقا الان مىگويد شما چرا ساكتيد، دارند فيملى پخش مىكنند كه توهين به
روحانيت است. بله ساكتيم، كار رسيده به اينجا كه فيلم جمهورى اسلامى به روحانيت
جسارت مىكند. اينهابلاست، اينها بلاست، بلايى هم است كه نه رهبر مىتواند كارى
كند، نه من آخوند، نه شما طلبهها، براى اينكه لج مىكنند. رؤسايشان اشكال ندارند؛
نفوذى در ميان آنهاست، نمىتوانند جلوى نفوذيها را بگيرند. بارها مقام معظم رهبرى
به من گفتهاند: نمىشود ديگر، چكار كنيم؟ آن آقا را آن وقت مىگفت پسر مرجع تقليد
است، خب نمىتواند كار كند. همين آقا الان يك بسيجى است، اما نمىتواند كار كند،
آنها رويشان نفوذ مىكنند.
خيال مىكنيد وادى
تيه فقط آن وقت بود؟ اتفاقا آن وقت وادى تيه شان خيلى خوب بود، براى اينكه چلوكباب
از آسمان برايشان مىآمد؛ من و سلوى برايشان مىآمد، تحديد حسابى، كوه روى سرشان
بود، سنگ دستشان بود، از آن آب جارى مىشد، دوازده چشمه برايشان درست شد. بله براى
خاطر بىانصافيشان، براى خاطر لجاجتشان در وادى تيه سرگردان شدند.
لذا اگر آن
سرگردانى اصر است، حالا هم ما اصر داريم. اينها كه گردن خدا نيست، اعمال خودمان
اصر مىشود. قرآن اين را مىگويد؛ «فبظلم من الذين هادوا حرّمنا عليهم طيّبات
احلّت لهم» نمىگويد كه ما،
مىگويد: به خاطر ظلمشان طيبات را برايشان حرام كرديم. اما نه اينكه هميشه، موقت،
مثل وادى تيه، كه گفتند يك سال گوشت نخوريد. خب بعد تمام شد ديگر و اين در همه اديان
بوده، حالا هم هست.
اين «ربنا و
لاتحمل علينا اصرا كما حملته على الذين من قبلنا» يعنى خدايا«فبظلم
من الذين هادوا حرمنا عليهم طيبات» را براى ما جلو نياور، خدايا اين روز را براى
ما جلو نياور. آورده است. يك وقتى روغن حيوانى يك چيز خيلى عالى بود و برنج يك چيز
خيلى عالى بود. بقول عوام «اين عيد پلو، آن عيد پلو» و اگر يك مقدار روغن حيوانى
گيرشان مىآمد، چقدر پنهان مىكردند، چقدر براى شب عيدشان مىگذاشتند. حالا براى
ما درست كردهاند: آقا روغن حيوانى ضرر دارد، اين روغن نباتيها را بخورد برايت نفع
دارد. اما با اينها طيبات برايمان حرام شده است و اينها زياد است كه طيبات براى ما
حرام شده است. يك عنوان هم برايش درست كردهاند. الان زنها حسابى مىترسند. مريضيهايى
براى ما جلو آمده، كه گوشت قرمز برايمان حرام شده است. اين مرضها را خودمان
آورديم؛ «فبظلم من الذين هادوا حرّمنا عليهم طيبات». اينها مربوط به احكام نيست،
اينها مربوط به عسر و حرج نيست. حالا فقهاء، يا در اصول، يا مثلاً مفسرين اين
جورها معنا كردهاند، حالا ما چرا اين جورى معنا كنيم؟ اصلاً معنا ندارد كه اصر از
طرف خدا باشد. بابا خدا مىفرمايد: من حضرت موسى را به دست خودم تربيت كردم، رفت
زير دست پيغمبر، ده سال زير دست آن پيغمبر تربيت شد، بعد يك امتحان عجيبى داد و
پيغمبر شد. خب اول حرف اين است: «اذهبا الى فرعون انّه طغى فقولا له قولاً لينا
لعلّه يتذكر او يخشى».
به قول حضرت امام
سفارش فرعون را به حضرت موسى مىكند، مىفرمايد: برو، با تندى نه، با تلطّف و
مهربانى. حالا اين خدا براى قوم موسى تكليف اصرى، تكليف عسر و حرجى جلو بياورد.
مسلّم نيست. مگر اينكه خودش براى خودش عسر و حرج درست كند. الان هم ما براى خودمان
عسر وحرج درست مىكنيم، يعنى الان مرد مانده است چكار كند - اگر دين داشته باشد -
دخترش را روانه دانشگاه بكند يانه، بكند بى دين مىشود، نكند، كسى او را نمىگيرد،
چكارش كند؟
لذا يك حرف اين
است كه عسر و حرج را خودمان بياوريم، يك معنا اين است كه عسر و حرج را خدا بدهد،
تكليف حرجى بكند. خب بله اعمال ما موجب عسر و جرج براى ماست؛ هميشه بوده الان هم
است. يعنى الان تكاليف نه، كارهاى ما موجب عسر و حرج براى ماست. طيبات را براى
خودمان حرام كردهايم. راستى هم حالا ديگر حرام است، براى اينكه همه يا كوره دارند
يا موره، يا قند دارند، يا فشار، يا آن مرض زهرمارى را دارند، كه روايت هم داريم: «تو
گناه تازه تازه بكن، ماهم بلاى تازه تازه مىدهيم». در اثر گناه ما طيبات براى ما
حرام شده است. الان زندگى براى ما عسر و حرج است. براى چى؟ براى اينكه قرآن
مىفرمايد: اگر مردم اسرافگر شدند، ديگر خواه ناخواه زندگى حرجى مىشود. خب الان
همين طور است، يعنى مردم مصرفى شدهاند. معلوم است زندگى مصرفى، يعنى زندگى عسر و
حرجى. حالا اين تقصير خداست؟ تكليف خداست؟ خدا اصلاً گفت زندگى مصرفى حرام است كى
گفته است زندگى مصرفى داشته باشيد؟ اروپاييها زندگى مصرفى ندارند، ما داريم. خب
زندگى مصرفى موجب عسر و حرج است. كى آورده است؟ خودمان.«وضرب اللّه مثلاً قرية
كانت آمنة مطمئنة يأتيها رزقها رغدا من كل مكان فكفرت بانعم اللّه فاذاقها اللّه
لباس الجوع و الخوف بما كانوا يصنعون»، «بما كانوا
يكسبون» صد تا آيه اين جورى
داريم. آن وقتها بوده، الان هم هست. اما تكليف حرجى آن وقتها نبوده، الان هم نيست،
هيچ جا نمىتوانيم پيدا كنيم. اصلاً عقل ما مىگويد چه جورى مىشود تكليفى حرجى
باشد.
لذا اگر مىگويد:
«ربّنا و لاتحمل علينا اصرا» يعنى خدايا زندگى
حرجى براى من درست نكن، چنانچه بعضى اوقات در اثر گناهشان براى آنها درست كردى.
بعبارت ديگر مىگويد خدايا ما را به گناه ما نگير. «ربّنا و لاتحمّلنا ما لاطاقة
لنا به»، خدايا ما طاقت عشق مجازى را نداريم. راستى هم طاقت فرسات و ما طاقت
نداريم. اختلاط بين دختر و پسر عشق مجازى مىآورد. همين الان صدِ پنجاه دخترها و
پسرها با هم رفيقند، خواه ناخواه با هم عاشق و معشوقاند. خواه ناخواه باهم زندگى
حرجى دارند، زندگىهاى خودكشى دارند، آن وقتها بوده، الان هم هست. تكليف حرجى يعنى
خدا در تكليف بر بنده سخت بگيرد. بله خدا به بندهها در اعمالشان سخت مىگيرد، كه
اعمال بدشان دست و پاپيچشان مىشود. وقتى كه مردم با روحانيت سروكار نداشته باشند،
موجب بى دينيشان مىشود؛ «يخرجون من الدنيا بلا ايمان».
اصلاً حرج مربوط
به اشخاص است، تكليف نوعى كه نداريم. حالا راجع به حرج در مطلب دوم صحبت مىكنم كه
اين قانون حرج شخصى است، نه نوعى. اين را همه فقهاء فرمودهاند و اما حالا براى
اينكه عفت جامعه، عفت عموم باقى بماند، صد تا تازيانه به اين بزنند، اين ربطى به
تكليف حرجى ندارد. لذا ديروز مىگفتم در
همين جهاد - كه آنها به جهاد مثال مىزنند-
كه مىگويند حرجى است نه، جهاد حرجى نيست؛ براى اينكه اگر آن 8 سال دفاع مقدس نبود الان صدام اينجا حكومت
مىكرد، آمريكا هم آقا بالا سر بود. خب مسلّم عقل ما مىگويد برو صدام را دفع كن
اينها كه تكليف حرجى نيست. اما اگر در همين تكليف حرجى شد، قرآن مىگويد:
«لاجناح»، قرآن مىگويد: شل نبايد برود جبهه، كسى كه زن و بچه دارد، زن و بچهاش
بى سرپرست مىشوند، نبايد برود جبهه، آن كسى كه فقير است و نمىتواند اداره كند،
نبايد برود جبهه. مگر اينكه دفاع
جلو بيايد. در روزه، خب در اصل تكليف كه «كتب عليكم الصيام كما كتب على الذين من
قبلكم لعلّكم تتقون» خيلى مفيد است. اما
اگر اين روزه حرجى شد، مىگويد نگير، به پيرمرد مىگويد: پيرمرد اگر روزه برايت
سخت است، نمىخواهد بگيرى. به جوان هم مىگويد اگر مريضى، نمىخواهد بگيرى. كى
حرجى مىشود؟ وقتى كه بگويد: من روزه را مىخواهم، مىخواهد مريض باشد، مىخواهد
نه، مىخواهد پير باشى، مىخواهد نه، مىخواهد كار داشته باشى، مىخواهد نه، برو
همه كارهايت را، كنار بگذار، شبانه روز در خانه ات بمان وروزه هايت را بگير. اين
مىشود حرج، اين مىشود عسر. اما اين را در اسلام نداريم، در اديان ديگر هم
نداشتهايم.
يك حرف در تكليف
است، كه اصلاً ربطى ندارد به اينكه تكليف سخت است. بله تكليف سخت است، مثل اينكه
يك درخت به خدا بگويد: خدايا من زير لاى و گل پرورش نكنم، ميوه هم به مردم بدهم.
خب نمىشود ماها تكليف نداشته باشيم، به مقام فناء و لقاء هم برسيم. نه، 40 سال
خون جگر مىخواهد تا بتواند از منزل تخليه رد بشود. اينها كه حرج نيست، خب هر كسى
كه مىخواهد بهشت برود، بايد كار كند.
نابرده رنج
گنج ميسر نمىشود مزد آن گرفت جان برادر كه كار كرد
حالا اين فلّهاى
برو در خانه بنشيند، اسلام عسر و حرج ندارد، كار كردن براى من سخت است. مىگويند:
خيلى خب، كارى به تو نداريم، اما گرسنگى بخور. اگر هم زن و بچه دارى واجب است بروى
كار كنى و الا كتك مىخورى؛ حاكم اسلام تو را مىگيرد، كتك مىزند، مىگويد برو
كار كن. تكليف حرجى، حكومت بر اين عناوين دارد، اين از عناوين ثانويه است، از عناوين
اوليه كه نيست و ما عناوين اوليه و عناوين ثانويه را با هم خلط كردهايم و يك
حرفهايى مىزنيم.
و على كل حال آنكه
من مىفهمم اين است كه اصلاً در اديان گذشته سراغ نداريم كه تكليفى عسرى باشد. بله
عسر بوده، در اثر گناهانشان، مثلاً اگر آن قضيه سامرى درست باشد و سامرى زحمات
حضرت موسى را از بين برده باشد. خب فقط اين سامرى كه مقصّر نيست، مردم مقصّرند.
امام صادق عليهالسلام به آن بابا گفت
بابا اگر اطراف بنى اميه را نگرفته بوديد، بنى اميه كه نمىتوانستند حق ما را غصب
كنند، شما با سكوتتان موجب شديد. خب راستى اگر اين جور باشد - كه اين جور بوده - صدِ هشتادشان گوساله پرست شدند. خب مرتد شدند،
بايد اعدام بشوند. گفتند: بيفتيد به جان هم، همديگر را بكشيد. حالا ما اين را قبول
نداريم. اما باز اين تكليف عسرى نيست، يك ظلمى كردهاند، بايد عقاب آن را ببيند.
مثل اينكه مرتد را بايد بكشيم، اين كه قانون حرجى نيست. جهاد بايد بروى، اسلام را
زنده كنى. اين كه حرجى نيست. اگر بخواهى به مقام محمود برسى، بايد نماز شب بخوانى،
يخ را بشكنى - حالا كه ديگر اين حرفها نيست
- و وضو بگيرى، نماز شب بخوانى. خب اينها كجا حرج است؟
حالا على كل حال
تكليف حرجى محال است چون خلاف حکمت است چه در اديان گذشته، چه در دين اسلام.
و صلى اللّه على
محمد و آل محمد
-علامه
محمد باقر مجلسى، بحارالانوار، 110 مؤسسة الوفاء، بيروت، لبنان، چاپ دوم، 1403هـ.ق
ج 71، ص 166، باب حسن المعاشرة...، ح 31. و لفظ روايت اين است:«عن النبى صلى الله
عليه و آله و سلم انه قال: يأتى على الناس زمان... دينهم دراهمهم و همتهم بطونهم و
قبلتهم نساؤهم، يركعون للرغيف و يسجدون للدرهم، حيارى سكارى، لامسلمون و لانصارى».
-سوره طه 20، آيات 43 و
44.
-«ليس على الأعمى حرج و
لاعلى الاعرج حرج و لاعلى المريض حرج».سوره فتح 48، آيه 17.