بحث در این روایت مسعده بن صدقه بود که گفتم تمسک کرده اند برای
این که قاعده ید اصل عملی است نه اماره و صدر و ذیل این روایت به خوبی دلالت می
کند بر این که اصل است پس بنابراین این که تو گفتی اماره است نه، اصل عملی است
یعنی تعیین وظیفه در ظرف شک، خب این را فرموده اند، بعد توی این مثالها مانده اند
گفته اند این مثالهایی که زده شده یکی است لذا در حیص و بیص مانده اند معمولاً
نتوانسته اند جواب بدهند رسیده به این جا که به ذیل روایت هم گفته اند که این که
مشهور شده در موضوعات بینه می خواهیم
دلیلش فقط همین روایت است این روایت مطرود است پس در موضوعات بینه نمی خواهیم بینه
منحصر به باب قضاوت است به اندازه ای هم اشکال مهم است که مثلاً مثل مرحوم سید در
عروه نتوانستند جا زم بشوند تمسک به این روایت مسعده بن صدقه بکنند و بگویند
درموضوعات بینه می خواهیم لذا معمولاض می گویند که فی عدل واحد اشکال معمولاً
مرحوم سید برای موضوعات، اثبات موضوعات در عروه نتوانستند جزم پیدا بکنند، چنانچه
مشهور در میان فقهاء گفته اند که در موضوعات بینه می خواهیم مثل باب قضاوت به
اندازه ای هم داغ گفته اند یک مثال هم برایش زده اند این که مرحوم شیخ مفید مهمان
سید مرتضی بود و زین اسب سید سید مرتضی مقابل اتاق بود یک گربه آمد به آن بول کرد
و وقتی که سید مرتضی آمد می خواست سوار اسب بشود شیخ مفید گفت این زین نجس است
برای این که من دیدم که گربه به آن بول کرد گفت خب شما یک شاهد هستی و در موضوعات
بینه می خواهیم یک شاهد دیگر هم بیاید شهادت بدهد تا من بگویم این زین نجس اسب لذا
می گویند زین را گذاشتند و سوار شدند، نمی دانم حالا چه اندازه درست باشد اما آن
کسانی که می خواهند بگویند در موضوعات بینه می خواهیم گفته اند که خب همین جور در
باب قضاوت یک موضوع است بینه می خواهیم، درهمه موضوعات بینه می خواهیم مثلاً رویت
هلال اگر حکومت حکم نکند بینه می خواهیم یک نفر بگوید دیدم می گویند فایده ای
ندارد، عادل است یا عادل نیست گفتند بینه می خواهیم، یعنی همیشه مشهور در میان
فقهاء بوده که در موضوعات بینه می خواهیم و خیلی مسئله انصافاً مسئله مشکلی است
مثلاً در روایات می گویند بینه نمی خواهیم یک روایت صحیح السند ظاهر الدلاله یک
حکمی بگوید همه می گویند پذیرفته می شود هیچ کس نگفته که دو تا روایت می خواهیم،
مشهور است می گویند که شهید با پسرشان و شهید دوم با صاحب معالم گفته اند که آن جا
هم بینه می خواهیم اما خودشان عمل نکرده اند و مرحوم شهید در مسالک با رها و با
رها به روایت واحد اما موثق فتوی داده اند همچنین صاحب معالم، صاحب معالم منتقی
نوشتند اما منتقی را هم نوشتند برای این که روایت صحیح را نقل کنند اما روایت موثق
در فقط همین روایت را هم دارند لذا یک کسی می گوید این روایت پشمی به کلاهش که می
گویند آقا این پشمی به کلاهش نیست می گویند این روایت مجمل است برای این که اصل
عملی را گفته وقتی مثال می خواهد بزند به اماره مثال زده را نفهمیم صدر و ذیل را
که خوب می فهیم کل شیئ لک حلال حتی یتبین انه حرام بعینه فتدعه بعدش هم دارد که
الا ان یستبین او تقوم به البینه این بینه می خواهیم .
ما از کسانی هستیم که می گوییم در موضوعات بینه نمی خواهم وثقه
کفایت می کند لذا همه جا الا در باب قضاوت، در باب قضاوت برای این که خیلی محکم
کاری بشود گفته اند که بینه و اما در غیر موضوعات بینه نه.
ما هم دو تا دلیل دادیم:
1-
اگر در احکام بینه نخواهیم در موضوعات به طریق اولی، شما تمسک به
روایت ثقه می کنید در این که حکمی اثبات بکنید خب برای موضوعش می گویی نه؟ به طریق
اولی.
مسلم در موضوعات اگر بینه بخواهیم عسر و حرج هم لازم می آید مسلم
احکام خیلی مهمتر روی یک چیز جزئی است شما بگویید این پاک است نجس است این عادل
است عادل نیست تا این که حکم بدهی واجب است خیلی تفاوت می کند، در رساله بنویسید
واجب است یا در رساله بنویسید حرام است این را بگوییم به خبر واحد اثبات می شود و
اما به این مجتهد بگویند زید آمد، ساعت 8 زید آمد بگوید نه بینه می خواهد خب این
را مسلم هیچ کس نمی تواند زیر بارش برود که این آقای مجتهد اگر به او گفتند که
فلانی ساعت 8 آمد شما را می خواست یا این که یک روایت بگوید که مثلاً واجب است
روایت است نماز جمعه واجب است می گویند آن روایت که می گوید نماز جمعه واجب است یک
روایت ثقه هست ضعیف نیست می گوید تو فتوی بده روی آن روایت بگو برو یکی دیگر را هم
بیاور دو نفر بگویند زید آمد تا قبول بکنم خب مسلم عرف استیحاش می کند دیگر، در آن
جا در احکام هم اگر خبر واحد حجت نباشد عسر و حرج می شود فرق که نمی کند هیچ تفاوت
نمی کند بلکه اولویت دراد، لذا یک حرف ما این است که اولویت دارد یک حرف هم بالاتر
از این این است که آقا تمام اخباری که در میان مردم است در موضوعات است در احکام
که نیست و شما دلیل شما این جور بگویید بگویید که خبر ثقه حجت است چرا؟ می گویید
للسیره بنای عقلاء شارع مقدس هم ردع نکرده یا بهتر امضاء کرده خب بیا توی مردم 99
درصد آن سیره مربوط به موضوعات است و اصلاً عرف احکام ندارد احکام مربوط به مقنن و
مربوط به حکومت و این هاست و اما شما می خواهید ادعای سیره عقلا بکنید سیره عقلاء
در موضوعات است، بنابراین ما می گوییم که خبر واحد حجت است خبر واحد یعنی خبر ثقه
خبر صحیح این حجت است چه در موضوعات باشد چه در احکام باشد، خب جلوی ما را این
روایت مسعده بن صدقه می گیرد برای این که روایت مسعده بن صدقه می گوید که و
الاشیاء کلها علی هذا حتی یستبین لک غیر هذا او تقوم به البینه که گفتم چیز منحصر
است عجب هم هست که هیچ نداریم جز این برای این تعدد در موضوعات شرط باشد فقط همین
یک روایت است این را هم ما جواب دادیم گفتیم آقا او تقوم به البینه ای مایتبین به،
بینه اصطلاحی نیست در مقابل علمت است علم و علمی، علم مثل یقین داری می بینی زیر
آمد، علمی پسرتان گفت زیر آمد شما نبودید البته پسر ثقه شما، می شود علم و علمی
حضرت فرمودند که حتی یستبین او تقوم به بینه ای ما یتبین به، لذا ما یتبین به گاهی
خبر ثقه است گاهی قاعده است گاهی اقرار است گاهی استصحاب است گاهی اصل دیگری است
این ها همه اش ما یتبین به است، اصلاً بینه اصطلاحی در باب قضاوت است یستبین یعنی
یعلم، حتی یعلم، یستبین مبال بشود برای تو یعنی ظاهر بشود یعنی ببینی، خیلی معنای
خوبی است می گویم، بگویید بارک الله، بنابراین سیره به ما می گوید خبر واحد حجت
است چه در موضوعات چه در احکام، این روایت در مقابل آن روایت ها که می گوید خبر
واحد حجت است که مرحوم آخوند ادعای تواتر اجمالی می کند دیگر درست هم هست در مقابل
آنها که نمی تواند قد علم بکند آن وقت حتی یستبین او یقوم به البینه یعنی او تقوم
به خبر واحد، چرا خبر واحد نگفته؟ برای این که خیلی است بینه، گاهی خبر واحد است
گاهی ید است گاهی اقرار است گاهی استصحاب است و امثال این ها.
روایت هم یک اصل است یک اصل عملی، اصلاً مربوط به این ها نیست، چرا
این مثال ها را زده؟ ما مدعی هستیم، این مثال ها را زده برای تقریب به ذهن نمی
خواسته مثال درست کند برای اصل، عمده اشکالی که این ها کرده اند آن کسانی که گفته
اند روایت مسعده بن صدقه به درد نمی خورد گفته اند که صدرش اصل عملی می گوید ممثل،
مثالش اماره را می گوید می گوییم بله صدرش اصل عملی را می گوید ذیلش اصل عملی را
می گوید اما آن سه چهار تا تقریب به ذهن است می خواهد به او بگوید آقا چه جور اگر
قاعده ید داشتی می گفتی حجت است حالا هم که رفع ما لایعلمون داری بگو حجت است
قاعده قبح عقاب بلا بیان داری بگو حجت است آن وقت این سه چهار تا مثال می شوند
تقریب به ذهن به عبارت دیگر اصلاً مصادیق نیستند تا اشکال روی آن بکنیم، روایت
مسعده بن صدقه می خواهد یک اصل عملی اصل اصاله الصحه الحلیه بگوید می گوید اصاله
الحلیه بگوید سه چهار تا مثال تقریب به ذهن است.
حالا بخوانم ببینید قبول می کنید این را، این جور که من عرض کردم
کسی نگفته اگر بپذیرید مسئله خیلی واضح می شود و الا باید روایت مسعده بن صدقه را
طردش بکنیم.
عن ابی عبدالله، سمعته یقول کل شیء لک حلال حتی تعلم انه حرام
بعینه فتدعه، خب این را اگر یادتان باشد در فرائد دو سه تا روایت برایش نقل کرد
یکی از روایت ها مسعده بن صدقه بود که مرحوم شیخ انصاری هم همین اشکال این را
کردند و می دانید خیلی این طرف و آن طرف شیخ زده اند پس بنابراین این کل شیء لک
حلال حتی تعلم انه حرام بعینه فتدعه من قبل نفسک این ها دیگر اصلاً معلوم هم نیست
این ها مال امام علیه السلام باشد لذا شیخ انصاری این ها را اصلاً انداخته اند یک
قاعده گفته اند قاعده حل دلیل دارد دلیلش کل شیء لک حلال حتی تعلم انه حرام هم
بعینه را انداخته اند هم آن فتدعه من قبل نفسک حق هم با شیخ است دیگر، برای این که
این ها معلوم است که همین آقا جور کرده و می خواسته تاکید کند اگر هم از امام باشد
برای تاکید است دیگر، کل شیء لک حلال حتی تعلم کل شیء طاهر حتی تعلم خب تا این جا
حرفی نیست حالا فرموده اند مثل الثوب می خواهد تعیین مصداق کند مثل الثوب یکون
علیک قد اشتر تیه و هم سرقته، یک پارچه ای در مغازه می روی بخری خب نمی دانی آیا
مالش است یا نه؟ بگو مالش است به کل شی لک حلال در حالی که بگو مالش است به قاعده
ید نه به کل شیء لک حلال، قاعده ید می گوید مالک است و دیروز هم که اصلاً می گفتیم
قاعده ید مثل علم است و اصلاً مغفول عنه است راستی اگر ما ان قلت قلت طلبگی گذاشته
باشیم خب تور بازار می رویم هر احتیاجی داریم در مغازه می گیریم اما این که حالا
مالش است یا نه؟ دزدی است یا نه؟ دزدی است یا نه؟ رباخواری است یا نه؟ مغفول عنه
ماست این را مالکش می دانیم دیگر لذا نمی شود هم اماره باشد هم اصل قاعده ید کار
می کند قاعده ید حکومت دارد بر این قاعده ید همه جا موضوعی است قاعده ید حکمی نداریم،
تمام جاها قاعده ید موضوعی است یکی از اشکالهای ما به تو هم همین است که آقا اگر
تعداد لازم باشد در قاعده ید هم باید بگویید برای این که قاعده ید را هم بگو اماره
ما می گوییم اماره خب مثل خبر واحد، حالا چطور شد خبر واحد تعدد می خواهد قاعده ید
تعدد نمی خواهد؟ و همین که قاعده ید هم تعدد نمی خواهد دلیل بر این است که خبر
واحد هم تعدد نمی خواهد، اگر اصل باشد شما اصل را می گویید تعدد نمی خواهد در
اماره ای می گویید تعدد می خواهد؟ قاعده ید حجت است اگر می گوید پاک است پاک است
اگر می گوید نجس است نجس است، این یکی.
دوم و المملوک عندک لعله حر قد باع نفسه خب این چیست؟ اقرار
العقلاء علی انفسهم جایز می گوید من غلام تو هستم حالا احتمال بدهیم این برای خاطر
این که می خواهد توی این خانه بماند و استفاده بکند و حال کار کردن ندارد ادعای
غلامی می کند، خب مسلم این اقرار العقلاء کار می کند نه کل شیء لک حلال، پس مصداق
کل شیء لک حلال باز نیست، نمی شود که ما بگوییم که اماره اصل است اقرار العقلا علی
انفسهم اصل است آخر نیست که مسلم اماره است دیگر اماره خیلی بالا هم هست اوامرأه
تحتک و هی اختک او رضیعتک خب زن الان دو سه تا بچه هم از آن دارد احتمال می دهد
این رضیعه باشد اصلا حالا علاوه بر این که استصحاب داریم ظهور عملی اصلا به او می
خندند این جور بگوید توی مردم می خواهد زنش را طلاق بدهد چاره ای ندارد بیاید
بگوید ما احتمال می دهیم پدرمان که قم بود این زن را صیغه کرده این دختر پیدا شده
این خواهر من است خب مردم به او می خندند دیگر، این ها چیست می گویی؟ این ظهور
عرفی هم هست استصحاب هم نیست، حالا بفرمایید استصحاب باز هم غیر اصل عملی است به
قول مرحوم نایینی اصل محرز است مقدم بر همه اصول است و امام علیه السلام این جا
مصداق کل شیء لک حلال نیست بلکه تقریب به ذهن است می خواهد کل شیء لک حلال را جا
بیندازد با دو سه تا چیزی که مربوط به کل شیء لک حلال نیست آورده می گوید چه جور
قاعده ید دارید پس قاعده حل دارید چه جور اقرار العقلا علی انفسهم جایز دارید پس
قاعده حل دارید چه جور ظهور با استصحاب این که این زن رضیعه نیست پس قاعده حل
دارید تقریب به ذهن وقتی تقریب به ذهن باشد دیگر ایراد آقایان وارد نیست که آقا
این ها مصادیق نیست پس باید روایات را بگذاریم کنار بعد هم فرمودند و الاشیا کلها
علی ذلک یعنی حلال دو دفعه همان جمله اول را کل شیء لک حلال حتی تعلم انه حرام
بعینه دو دفعه همان را تکرار کردند و الاشیاء کلها علی هذا حتی یستبین لک غیر هذا
او تقدم به البینه گفتند حتی تعلم یا بینه باشد پس در موضوعات بینه لازم داریم این
را هم من معنا کردم بینه این جا بینه اصطلاحی نیست و شاهدش هم بنای عقلاست، پس
بنابراین این جور می شود حتی یستبین لک غیر هذا او تقوم به ما یتبین به ، ما یتبین
به یکی این سه تاست که الان گفتیم قاعده ید و اقرار و یکی هم خبر واحد است یکی هم
هر چه کند علمی باشد حتی یقوم به البینه ای ما یتبین به یعنی علمی، حضرت فرمودند
یا علم یا علمی باید کار بکند اگر علمی نباشد قاعده حل داریم حالا ولو این که مظنه
قوی هم به نجاست داشته باشیم که مثلا اگر یک مقدار فکرش را بکنیم همه جا نجس است
اما فکرش را باید نکرد و الا کی می تواند مخصوصاً در طواف در مسجدالحرام کی می
تواند بگوید صحن مسجدالحرام پاک است یک
کسی دو سه نفر مکه بودم از من پرسیدند گفتم فکرش را نکن من همین دفعه که مشرف بودم
وقتی آمدم عبایم را بدون گفتن به من خانواده ما آب کشیده بود شوخی کردم گفتم
بنابراین تو الان به من حرام هستی برای این که من با این عبا نماز طواف خواندم
نماز طوافم به عقیده شما درست نبوده بنابراین تو به من حرام هستی نمی شود گفت
اصلاً فکرش را باید نکرد هم قاعده حل هم قاعده طهارت همه چیز پاک است حتی انشاء
الله بزاست همه چیز حلال است حتی انشاءالله بزاست و الا این رباخواری های توی این
بازار و این غش معامله ها و گرا ن فروشی ها توی این بازار و این تقلید نداشتن بازار
به اسلام و کجا انسان می تواند یقین دارد حرام است اما بگو حلال است یقین دارد نجس
است اما بگو پاک است بنابراین فتلخص مما ذکرناه قاعده ید اماره است اماره است از
خبر واحد هم بالاتر است حتی احتمالش مغفول عنه است و ما بخواهیم بگوییم اصل است
فقط همین دلیل است و این دلیل هم دلالت بر اصل بودنش نمی کند، آن سیره می گوید
اماره است بالاتر از خبر واحد.
وصلی الله علی
محمد و آل محمد