اعوذ
باللّه من الشيطان الرجيم. بسم اللّه الرحمن الرحيم. رب اشرح لى صدرى و يسر لى
امرى واحلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.
بحث
درباره قاعده لاتعاد بود و تا اينجا كه بحث كرديم خيلى اهميت ندارد، براى خاطر
اينكه حديث لاتعاد بلا اشكال ناسى را مىگيرد و قدر متيقن حديث لاتعاد ناسى است؛
لاتعاد الصلاة من خمس يعنى ايها الناس اگر حمد و سوره يادت رفت و رفتى به ركوع و
وقتش گذشت، ديگر اين نماز اعاده ندارد. ايها الناس اگر تشهّد نخواندى، اگر سبحان
اللّه و الحمدللّه و لااله الااللّه و اللّه اكبر نگفتى، اگر سلام نگفتى و
بالاخره هرچه در نماز ركن نيست و نگفتى و وقتش گذشت، لاتعاد در اين حرفى نداريم.
از
آن طرف اگر بخواهيم بگوييم عامد را مىگيرد - كه بزرگانى مثل ميرزاى كوچك گفتهاند
- اين را هم گفتيم اگر تقريب - عقلى هم
بكنيم، اگر اطلاقگيرى هم بكنيم، اما مسلّم است كه عامد را نمىگيرد؛ حالا و لو
هيچ چيز نگوييم، با اجماع، با ضرورت در فقه. اگر ما باشيم و بحث طلبگى، گفتيم عامد
را هم مىگيرد، اما قطع نظر از بحث طلبگى، اگر بخواهيم بگوييم عامد را مىگيرد، يا
تخصيص لُبّى است - كه من ديروز گفتم - يا ضرورت در فقه است، اجماع است، مسلّم است
كه لاتعاد عامد را نمىگيرد. يك كسى عمدا حمد و سوره را نخواند وبرود ركوع، بگويد
وقتش گذشته است، حاضريم كتكش را بخوريم، اما ديگر نماز را اعاده نمىكنيم، معمولاً
اجماع داريم، ضرورت داريم، گفتهاند نمازش باطل است. پس عامد را نمىگيرد.
اما
آنچه حرف دارد، بجا هم حرف دارد، حرفِ خوب هم دارد، رجع به جاهل مقصّر است، كه آيا
جاهل را مىگيرد يانه، حالا قاصر باشد يا مقصر. جاهل قاصر هم معنايش فقط اين نيست
كه دسترسى نداشته باشيم، براى اينكه ما جاهل قاصر كه مىگوييم چند معنا از آن
ارادهاى مىكنيم: يك دفعه دسترسى ندارد، مثل خيلى از اروپاييها كه اصلاً دسترسى
به اسلام ندارند و ماها نرفتهايم آنجا اسلام پياده كنيم. يكى هم جاهل قاصر آنجاست
كه اصلاً به ذهنش نمىآيد.. كه اين زياد هم اتفاق مىافتد، مثلاً كسى از فقهاست،
سالها حمد و سورهاش غلط است، اما اصلاً به ذهنش نمىآيد كه حمد و سورهاش غلط
است، اصلاً اگر به او بگويند، بدش مىآيد و اينها هستند. نه تجويديها، تجويديها و سوره
ماها را باطل مىدانند - البته خودشان باطل
اند - اما هست، من ديدهايم سراغ دارم كه حمد و سوره بعضى از بزرگان غلط فقهى - نه غلط تجويدى - دارد
و اصلاً به ذهنش نمىآيد كه اين غلط است تا درستش بكند. خب اين مىشود جاهل قاصر،
كه جاهل غافل هم به او بگوييم طورى نيست. گاهى كسى جاهل قاصر است از اينكه اصلاً
فكرش كشش ندارد و راستى عقيدهاش هم همين است، مىگويد حمد و سوره اى كه از شما
مىخواهند، از من نمىخواهند و فكر اصلاً كشش ندارد. كه حالا اين را سفيه
مىگويند، جاهل قاصر هم مىگويند.
بنابراين
جاهل قاصر فقط آن نيست كه دسترسى نداشته باشد، گاهى دسترسى ندارد، گاهى كشش فكرى
ندارد، گاهى غافل است، بطورى كه يقين دارد
صحيح است و احتمال غلط نمىدهد و امثال اينها. همه اينهاجاهل قاصرند. و اگر
بخواهيم يك كلى برايش درست كنيم، جاهل قاصر آن است كه نشود به او كتك زد، در مقابل
جاهل مقصّر كه مىشود به او كتك زد. حالا عبادتش صحيح است يانه؟ بحث ديگرى است،
اما مىشود كتكش زد، روايت هم داريم كه روز قيامت به او مىگويند هلاً تعلّمت؟ چرا
حمد و سوره ات باطل بود؟ مىگويد نمىدانستم. مىگويند هلا علمت؟ چرا نرفتى ياد
بگيرى؟ به اين جاهل مقصر مىگويند، كه قرآن در سوره نساء مىفرمايد كتكش به
اندازهاى است كه ملائكه دم مرگ مىآيند و با تازيانه جانش را مىگيرند. آن وقت
بعد قرآن استثناء مىكند، مىفرمايد مگر مستضعف، كه «لايستطيعون حيلة و لايهتدون
سبيلاً»
بنابراين
جاهل قاصر از نظر فقهى، از نظر قرآن و روايات درمقابل جاهل مقصّر است. هر كجا عرفا
نشود كتكش بزنيم، مىگوييم جاهل قاصر، كه عمل را نياورده است، اما نمىشود كتكش هم
زد و هركجا كه بشود كتكش زد، مىگوييم جاهل مقصّر است. اين از نظر تكليف.
از
نظر قطع، آيا اين نماز غلطى كه آورده، اعاده دارد يانه؟ آيا حديث لاتعاد آن را ميگرد يانه؟ يعنى مثلاً
پنجاه سال نماز غلط خوانده است، جلسه استراحه را بجا نياورده است، پنجاه سال
تشهدّش غلط بوده، نمازش غلط بوده است. ديروز مىگفتم صلاة المبطلين، صدِ هشتاد
مردم نمازشان باطل است. رسال نمىخواندن، سر خودى يك كارهايى مىكنند، ديگر
نمازشان باطل است. نه قيام قبل ازركوع دارد، نه قيام بعد از ركوع دارد، نه استراحه
بين سجدتين دارد و تند و تند و تند حمد و سوره مىخواند، حمد و سورهاش را هم
معمولاً شماها باطل مىدانيد. حالا الان اين توبه كرده است، خب گناهانش بخشيده شده
است، اما اين پنجاه سال نماز را بايد بخواند يانه؟
اين اختلافى
است. مرحوم شيخ در صلاة و همچنين در فرائد مىگويند فرقى است بين جاهل قاصر و جاهل
مقصّر ؛ جاهل قاصر اعاده ندارد، اما جاهل مقصّر اعاده دارد. اما ما غير از مرحوم
شيخ و من تبعه كسى را نديديم كه اين تفصيل را بدهد. اين تفصيلى كه مىدهند - ديروز گفتم - فقط به خاطر يك قاعده است، كه آن
قاعده مىگويد الجاهل المقصّر كالعامد الا فى موضعين، لذا مىگويند حديث لاتعاد
نمىگيرد و مختص به ناسى است. الجاهل المقصّر كالعامد، در احكام تكليفيه و در
احكام وضعيه.
من
خيال مىكنم كسانى كه اين قاعده را گفتهاند، در تكليف گفتهاند، كم كم در فقه ما
راجع به تكليف و وضع هر دو آمده است. و لو اينكه مرحوم آخوند در كفايه آوردهاند،
اما همين مرحوم آخوند خيلى جاهل مقصّر را از نظر وضعى مكلف نمىدانند، يعنى اعاده
و قضاء نمىگويند. ديروز گفتم من در عروه پنجاه مورد پيدا كردم، در مكاسب مرحوم شيخ
هم پيدا كردهام. لذا اين الجاهل المقصر كالعامد الافى موضعين، دليل نيست، روايت
نيست و از آن طرف هم يك دليلى نداريم كه بگويد جاهل مقصّر تكليفا كتك مىخورد، اما
جاهل قاصر نه، اما وضعا هر دويشان بايد اعاده و قضاء كنند. حكم وضعى، اعاده و قضاء
است، حكم تكليفى اينكه جاهل مقصّر كتك دارد جاهل قاصر كتك ندارد. از آن طرف مثل
حديث لاتعاد. مثل رفع مالايعلمون مثل رفع ما اضطروا اليه، مثل رفع ما استكروا عليه
بخوبى دلالت دارد كه جاهل قاصر و جاهل مقصّر اعاده و قضاء ندارند و لاتعاد الصلاة
الا من خمس هم جاهل مقصّر را مىگيرد، هم ناسى را و ما بخواهيم جاهل مقصر را و
جاهل قاصر را از حديث لاتعاد بيرون كنيم، هيچ وجهى برايش نمىبينيم، روايت هم
نداريم. اين طرف روايت هست، اما آن طرف ما روايت پيدا نكرديم، كه بگويد جاهل مقصّر
اعاده دارد، جاهل مقصّر بايد نمازش را اعاده كند. ديروز مىگفتم آن كسانى كه
مىروند پيش بزرگان توبه مىكنند، خب اين بزرگان راجع به حق الناسشان خيى پافشارى
دارند، اما راجع به حق اللّه، من جمله نماز اين پافشارى راندارند، نمىگويند برو
نمازت را قضاء كن. حمد و سوره يادش مىدهند، مىگويند برو حمد و سوره ات را ياد بگير،
تو كه اين جورى نماز مىخواندى برو درست نماز بخوان، حتى مثلاً مىگويند نمازهايت
هم باطل بوده، اما كسى را سراغ نداريم كه بگويد برو نمازهايت را قضاء كن، نمىشود
هم بگوييم. سيره بر اين است كه جاهل قاصر و جاهل مقصّر هر دو معذورند. حديث لاتعاد
رفع مالايعلمون، رفع النسيان مىگويد جاهل قاصر و جاهل مقصّر معذورند. لذا اگر
يادتان باشد كفايه هيچ دليلى نداشت الا همين كه الجاهل المقصّر كالعامد الا فى
موضعين.
دليل
عقلى اش را هم همان كه در جهر و اخفات گفتيم، مطلقا مىگوييم؛ مىگوييم اين آقا كه
اين نماز باطل را خوانده، حمد و سوره كه مىخواند و به ركوع مىرود، ديگر وقت حمد
و سوره گذشته است و نماز اين انسان همين است، حديث لاتعاد مىگويد نمازت همين است.
يا رفع يد از تكليف است، مولا رفع يد از تكليف مىكند تسهيلاً للامر. لذا حديث
لاتعاد بر لاصلاة الا بفاتحة الكتاب - كه ايشان ديروز هم فرمودند - حكومت دارد؛
براى اينكه اگر نسيانا حمد و سوره نخواند و به ركوع رفت، خب اجماع داريم، مسلّم
است، قدر متيقن حديث لاتعاد مىگويد نماز صحيح است، در حالى كه لاصلاة الا بفاتحة
الكتاب هم داريم. لاصلاة الا بفاتحة الكتاب مثل همه ادلّه اجزاء و شرائط قابل تخصيص
است. معمولاً همه اجزاء و شرائط به همين طنطراقى است، اما حديث لاتعاد بر همه
اينها حكومت دارد. تسهيلاً للامر مثل اين است كه كسى پنجاه سال بايد نماز خوب
بخواند و نخوانده است، مقصّر هم است، حالا بگوييم برو به اميد خدا، خيلى بهتر از
اين است كه بگوييم پنجاه سال نماز بخوان. بگوييد پنجاه سال نماز بخوان، نظير همان
قضيه است كه يكى از فقهاى بزرگ تربيت را در قضاء شرط مىدانسته است؛ يك بيچارهاى
نماز قضاء داشته و ترتيبش را فراموش كرده بوده و در رواق اميرالمومنين عليهالسلام داشته نماز قضاء مىخوانده است،
خسته شده بود. مرجع تقليدش آمده بود، رفته بود جلو و سلام كرده بود و گفته بود آقا بحق اين اميرالمومنين اين فتواى
تو خلاف واقع است، چون من بايد شش ماه، يا يك سال شبانه روز نماز بخوانم، براى
اينكه ترتيب نماز قضايم را نمىدانم. حالا اينجا هم همين طور است، يك كسى پنجاه
سال اين نمازهاى سر و ته شكسته، سرو پا شكسته را مىخواند، صدِ هشتادِ مردم
اينجورى هستند، صدِ هشتاد مردم نماز دست و پا شكسته مىخوانند، كه من اسم را صلاة
المبطلين مىگذارم، صلاة الصحيحين و صلاة الخاشعين. نماز صحيح در ميان ما طلبهها هم
هست، اما خيلى از ما هم نه، چون مسأله بلد نيستيم؛ ما طلبهها هم مسأله بلد نيستيم.
حالا ما بخواهيم بگوييم نمازهاى صدِ هشتادم مردم باطل است؟ من بعضى اوقات به
وسواسىها مىگويم حرف شما اين است كه تمام مردم نجس اند، جز من و اين را كه
نمىشود گفت. حالا هم بگوييم نمازهاى صدِ هشتاد مردم باطل است، بايد اعاده و قضاء
كنند و اگر اعاده و قضاء نكنند، روز قيامت كتك مىخورند كه چرا نماز نخوانديد. فرق
است بين اينكه بگوييم چرا نماز نخواندى و بين اينكه بگوييم چرا نماز صحيح نخواندى؛
اينها خيلى فرق دارد. بنابراين اين جورى مىشود كه اگر نماز نخواند، نماز نيامده
است، اما اگر نماز باطل بخواند، حديث لاتعاد مىگويد صحيح است. اما آقايان، من
جمله مرحوم آخوند در كفايه مىگويند نه. گفتم حتى اين را هم بايد شما جواب بدهيد
تا از شما استفاده كنيم، كه همين كسانى كه گفتهاند: الجاهل المقصّر كالعامد الا
فى موضعين، خيلى جاها گفتهاند جاهل مقصّر - در باب عبادات، در باب معاملات -
معذور است. حالا چه جورى است؟ عرض كردم دليل ندارند، شماييد كه بايد دليل بياوريد.
اين
طرف و آن طرف گشتهاند و در اين قاعده لاتعاد يك دليل آوردهاند كه جاهل مقصر،
جاهل قاصر بايد نمازش را اگر در وقت است اعاده كند و اگر خارج از وقت است، قضاء
كند و آن چيست؟ گفتهاند: لفظ اعاده او را نمىگيرد؛ اين مىگويد اعاده نكن و
اعاده اعم است از اينكه در وقت باشد يا خارج وقت. اعاده هست. اما راجع به كسى كه
ناسى باشد، به او مىگويند اعد و اما اگر جاهل قاصر و جاهل مقصّر باشد، اين عمد
است، يعنى عمدا نماز اين جورى مىخواند، سهوا نيست و اگر كسى عمدا نمازش را باطل
بخواند، لاتعاد او را نمىگيرد. مثل كسى كه عمدا نماز نخواند، بعد بگويند اعاده
كن، قضاء كن؛ اعاده كه نست، خود نماز را نخوانده، اگر در وقت است بايد بياورد.
لذا
گفتهاند اين لاتعاد جاهل قاصر و مقصّر را نمىگيرد، براى اينكه قاصر و مقصّر در
وقتى كه دارند عمل را مىآورند، عمدا اين جور مىآورند؛ عمدا اين جور حمد و سوره
مىخواند، عمدا اين جورى نماز دست و پا شكسته مىخواند و لفظ لاتعاد او را
نمىگيرد. و در حقيقت يك بحث لغوى كرد هاند، بحث عقلى هم نيست. گفتهاند: عامد و
جاهل مقصّر و جاهل قاصر - اين سه تا - در
وقتى كه دارند عمل را مىآورند، عمدا دارند عمل را مىآورند و لفظ لاتعاد، يا لفظ اعد
شامل اينها نمىشود و مختص به آنجاست كه نسيانا نياورند، يا نسيانا بياورد، آن به
او مىگويند لاتعاد.
خب
اين هم صرف ادعاست ؛ براى اينكه من زاد فى صلاته فعليه الاعاده، اما خيلى جاها
داريم كه نماز را عمدا نخوانده، مىگويند اعاده، نماز را عمدا باطل خوانده،
مىگويند اعاده، زيادكرده، مىگويند اعاده، كم كرده، مىگويند اعاده و ما بخواهيم
بگوييم لفظ اَعِد به نسيان است، نه لغت با ماست، نه روايات اهلبيت عليهمالسلام.
اين دارد عمدا نماز باطل مىخواند، اما سرچشمهاش جهل است، از همين جهت هم هيچكس
نگفته است عمدا، گفتهاند اين نماز را جهلاً باطل خوانده، در مقابل آن كسى كه بدعت
بياورد در نماز عملاً ؛ ركوع نياورد، بگويد ركوع نمىخواهيم، يا ركوع نيمه كاره
بياورد، مىگويد نمىخواهم. اما يك دفعه ركوع نيمه كاره مىآورد، مىگويد تمام شد
ديگر، تسامح مىكند. اين اصلاً عمد بر او صادق نيست.
لذا
اوّلاً: لفظ اَعِد هم شامل عمد جهلى مىشود، هم شامل عمد قاصر و مقصّر مىشود و
ثانيا: مهمتر اينكه اگر كسى چيزى را جهلاً نياورد، اصلاً به او عامد نمىگويند؛
عامد كجا مىگويند؟ آنجا كه در مقابل جهل باشد. گاهى چيزى را عمدا نمىآورد، گاهى
مىآورد، اما آن را نمىآورد. اين را نمىگويند عامد، مىگويند جاهل؛ مىگويند
جهلاً حمد و سورهاش را غلط خواند. فرق است بين اينكه حمد و سوره را عمدا غلط
بخواند، يا جهلاً، اگر جهلاً حمد وسوره را غلط خوانده، بخواهيد بگويند عمدا، ظاهرا
صدق ندارد.
خلاصه
حرف اين شد كه لاتعاد الصلاة الا من خمس و رفع مالايعلمون رفع النسيان، همه اينها
ناسى را مىگيرد، جاهل قاصر را مىگيرد، جاهل مقصّر را هم مىگيرد و آنهايى كه
مىگويند نه، دليل ندارند. يك دليلشان اين است كه الجاهل المقصّر كالعامد الا فى
موضعين، ولى اين روايت نيست، يك قاعده است كه خودشان درست كردهاند، خودشان هم به
اين قاعده عمل نكردهاند. يك دليل ديگر دارند و آن اين است كه اين آقاى جاهل كه
دارد نماز باطل مىخواند، عمدا دارد نماز باطل مىخواند، سهوا كه نيست، سهوا آن
است كه نياورد و اين دارد مىخواند، پس عمدا مىخواند و لفظ اعاده اينجا را
نمىگيرد.
ما
مىگوييم لفظ اعاده اينجا را هم مىگيرد، در روايات ما هست، در لغت هم هست، مثلاً
همين جاهل مقصّر وقتى نماز را خواند، تمام شد، مىشود به او گفت آقا نمازت باطل
بود، بلند شو اعاده كن. در رسالهها شايد هزار جا اين حرف هست، مىگويند نمازش
باطل است، بلند شود اعاده كند؛ اگر در وقت است اعاده كند، اگر خارج وقت است قضاء
كند. پس اينكه مىگويند لفظ اعاده لغتا مختص به ناسى است، درست نيست. اين يكى، يكى
هم اينكه اين جاهلى كه جهلاً حمد و سوره باطل مىخواند، لغت به اين عمد نمى گويد،
مىگويد جهل، و لا الضالّين را جهلاً غلط خواند، نمىگويد عمدا غلط خواند. كجا
عمدا غلط خواند؟ آنجا كه بخواهد بدعت بگذارد، كم و زيادش بكند. خب اين عمدا است.
اما اگر جهلاً و لاالضالين نماز را غلط خواند، يا گفت الحمدر اللّه رب العالمين،
اين را نمىگويند عمدا نماز باطل خواند، مىگويند جهلاً. بنابراين هيچ دليلى
نداريم براينكه حديث لاتعاد جاهل قاصر و جاهل مقصّر را نگيرد. ما اصلاً حرفهايى
ديگرى داريم كه اينجا جايش نيست و آن اين است كه ما جاهل مقصّر را در همه جا معذور
مىدانيم، الا ما اخرجه الدليل. دليل، روايتِ صحيح السندِ ظاهر الدلاله هم داريم و
آن اين است كه يك جملهاى از امام عليهالسلام است كه فرموده است:«كل امرء ركب
امرا بجهالة فلا شىء عليه» و اين را راجع به نماز كه مىگوييم، راجع به
روزه هم مىگوييم، راجع به حج هم مىگوييم؛ كل امرء ركب امرا بجهالة راجع به حج هم
است كه امام صادق عليهالسلام آمدند رد بشوند، ديدند اطراف يك كسى را گرفتهاند،
فرمودند: چه خبر است؟ گفتند: اين مُحرِم نشده، آمده در طواف. حضرت رفتند جلو،
فرمودند: چه شده است؟ آن مرد گريه مىكرد، زارى مىكرد گفت: يابن رسول اللّه
اينها آمدهاند به من مىگويند لباسهايت را بايد در آورى، آن هم از سر نمىشود، از
پا بايد لباسهايت را در آورى، حجّت هم باطل است. حضرت فرمودند: نه، لباسهايت را در
آور. همين جا هم محرِم مىشود، حجّت هم درست است، بعد حضرت يك جملهاى دارند،
فرمودند: «كل امرء ركب امرا بجهالة فلا شىء عليه». لذا ما هم در باب نماز
مىگوييم، هم در باب روزه مىگوييم، هم در باب حج مىگوييم، بالاخره راجع به هر
چيز كه انسان جهلاً - چه مقصّر، چه قاصر -
آورد، اما باطل آورد، ما مىگوييم صحيح است. كتك دارد، اما كتك حرفى است،
اما اعاده و قضاء حرف ديگرى است. دليلمان هم علاوه بر اين كل امرء ركب امرا بجهالة
فلاشىء عليه، رفع مالايعلمون است؟ اين رفع ما لايعلمون كه بيل به كتش نخورده كه
ما بگوييم جاهل قاصر و جاهل مقصّر را نمىگيرد و مختص به موضاعت است و مختص به
احكام نيست. لذا ما دليل هم داريم.
اگر
يك كدام شما بتوانيد يك دليل خوبى بياوريد براى اينكه جاهل مقصر معذور نيست، خيلى
خدمت به من كردهايد.
وصلى اللّه على محمد و آل محمد
-محمد
بن حسن حر عاملى، وسائل الشيعة، پيشين، ج 9، ص 126، باب 45، از ابواب تروك
الاحرام، ح 3.