جستجو :
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً
امروز: ۱۴۰۳ جمعه ۲ آذر


 
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ دوازدهم: انسان، حامل امانت الهی
  • پيام تسلیت در پى شهادت حجت‌الاسلام والمسلمين سيدحسن نصرالله
  • پیام در پی جنایات اخیر رژیم صهیونیستی در لبنان
  • پيام تسلیت در پی حادثۀ اندوهبار معدن طبس
  • پيام تسلیت به مناسبت ارتحال حضرت آيت‌الله محفوظى«رضوان‌الله‌عليه»
  • پیام خطاب به حضرت آیت‌الله العظمى شبيرى زنجانى«دامت‌بركاته‌الشّريف»
  • پیام به نشست نکوداشت علّامۀ مجلسی«قدّس‌سرّه‌الشّریف»
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ یازدهم: هدف از خلقت انسان(5)
  • پیام در پی شهادت جناب آقای اسماعيل هنيّه«رحمة‌الله‌علیه»

  • -->

    عنوان درس: قاعده لاتعاد 2
    موضوع درس:
    شماره درس: 22
    تاريخ درس: ۱۳۸۵/۸/۷

    متن درس:

    اعوذ باللّه‏ من الشيطان الرجيم. بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم. رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى واحلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.

    درباره حديث لاتعاد گفتم كه بايد راجع به آن بحثهايى بشود.

    بحث اول اين است كه مشهور در ميان فقهاء گفته‏اند حديث لاتعاد مختص به ناسى است و اما اگر عامد باشد، مثل اينكه عمدا حمد و سوره را نخواند و به ركوع برود، يا اينكه جهلاً ؛ حمد و سوره‏اش غلط باشد، مثل صدِ نود مردم، كه اسمش را گذاشتيم الصلاة المبطلين.اين حمد و سوره‏اش غلط است، اما جاهل - جاهل قاصر، يا جاهل مقصّر - است اين جورى حمد و سوره مى‏خواند و مى‏رود ركوع. آيا حديث لاتعاد اين را مى‏گيرد تا بگوييم نمازش درست است يانه؟ مشهور در ميان فقهاء مى‏گويند حديث لاتعاد اين‏ها را نمى‏گيرد و حديث لاتعاد آنجاست كه حمد وسوره را نسيان كند و به ركوع برود.

    ما ديروز گفتيم كه ساهى را مى‏گيرد، جاهل - چه قاصر چه مقصّر – را مى‏گيرد، بلكه عامد راهم مى‏گيرد و اگر كسى گفت اللّه‏ اكبر و حمد و سوره نخوانده رفت به ركوع، اين نمازش درست است. چرا؟ حديث لاتعاد مى‏گويدالان ديگر وقت حمد و سوره گذشت، نمى‏تواند برگردد و خود لاتعاد هم مى‏گويد اعاده لازم نيست. گفتم اينحرف در ميان شاگردان مرحوم ميرزاى بزرگ مشهور بوده است؛ كه گفته‏اند حديث لاتعاد هم عامد را مى‏گيرد، هم جاهل قاصر را، هم جاهل مقصر راو هم ناسى را، به همان تقريبى كه عرض كردم، كه حديث لاتعاد اطلاق دارد، هم عامد را مى‏گيرد. هم جاهل را و هم ناسى را. بله اگر ناسى باشد، كتك ندارد، اگر هم جاهل قاصر باشد كتك ندارد، اما عامد باشد، يا جاهل جاهل مقصّر باشد كتك دارد؛ به عامد مى‏گويند چرا حمد و سوره را نخواندى؟ بايد كتكش را بخورى. به جاهل مقصر مى‏گويند چرا حمد و سوره نخواندى؟ مى‏گويد نمى‏دانستم. مى‏گويند هلا تعلّمت؟ بايد كتكش را بخورى. گفتم نظيرش جهر و اخفات است كه پيش فقاء مسلّم است كه اگر كسى بجاى اخفات، جهر، بجاى جهر، اخفات بخواند، گفتهاند نماز درست است، اما كتك دارد.

    گفته‏اند: اگر كتك دارد اجازه بدهيد برگردد، چرا كتك داشته باشد؟ گفته‏اند زمينه‏اش از بين رفته است و چون زمينه از بين رفته است، كتكش را بايد بخورد، نمى‏تواند هم برگردد. لذا حديث لاتعاد حكومت دارد بر ادلّه اجزاء و شرائط، آن مى‏گويد:«لاصلاة الابفاتحة الكتاب»[1] اين مى‏گويد آنجاكه جايش باشد. يا در نسيانس چه جور مى‏گويند حكومت دارد؟ خب در مابقى اش هم مى‏گوييم حكومت دارد. حديث لاتعاد حكومت دارد بر ادلّه اجزاء و شرائط؛ آن مى‏گويد: كبّر، اقرأ فاتحة الكتاب، اركع اُسجد، تشهّد، تسلّم، لاتعاد الصلاة الا من خمس مى‏گويد راجع به ركوع و سجده‏اش بله، اما راجع به مابقى ديگر لاتعاد. الا اينكه بعضى اوقات كتك مى‏خورد آنجاكه تقصيرى در ترك داشته باشد. بعضى اوقات كتك هم ندارد، آنجا كه تقصيرى در ترك نداشته باشد.

    بعبارت ديگر همان حرفى كه همه در نيسيان گفته‏اند، كه حديث لاتعاد مختص به ناسى است، همان حرف را مرحوم آشيخ محمد تقى شيرازى، ميرزاى كوچك ومرحوم محقق همدانى در مصباح، در همين كتاب صلاتشان، همين تقريبى كه همه در نسيان كرده‏اند، گفته‏اند لاتعاد الصلاة همه را مى‏گيرد، عامد باشد، ناسى باشد، جاهل باشد، قاصر باشد، يا مقصر باشد. بعضى از بزرگان، مثل استاد بزرگوار ماآقاى بروجردى مى‏فرمودند: از عامد انصراف دارد و اما از جاهل قاصر و از جاهل مقصر ديگر انصراف ندارد. لذا لاتعاد الصلاة الا من خمس عامد را مى‏گيرد، اما انصراف دارد به غير عامد. اين حرف آقاى بروجردى است. اما خود آقاى بروجردى در درس وقتى كه مى‏خواستند بگويند عامد را مى‏گيرد، با يك تبسّم مليحى كه داشتند مى‏گفتند، وقتى هم مى‏خواستند بگويند، انصراف دارد، سختشان بود. حالا چرا سختشان بود؟ براى اينكه انصراف بايد از حاق لفظ باشد، مثل الماء كه گلاب را نمى‏گيرد، براى اينكه لفظ آب را بر آب مطلق وضع شده، نه براى گلاب و در اينجا وقتى همه لفظهاى اعاده، صلاة را بسنجيم مى‏گويد لاتعاد الصلاة الا من خمس.

    بعضى از بزرگان در درس آقاى بروجردى مى‏گفتند انصراف نه، بگوييم اين عرفيت ندارد. به عبارت ديگر لاتعاد الصلاة الا من خمس تخصيص لُبّى دارد، يعنى تا مى‏گويند لاتعاد الصلاة الا من خمس، عرف مى‏گويدد الا فى العامد. مثل همان مثال مرحوم آخوندكه مى‏گفت اكرم جيرانى، كه عقل مى‏گويد الاعدوّى. مثلاًگفته است همسايه‏ها را امشب براى افطار به منزلمان دعوت كن. اما در اين كوچه قاتل باباى اين هم هست، حالا اين عبد برود قاتل پدرش را هم دعوت كند، بگويدكلامت اطلاق داشت، مى‏گويد عقل نداشتى؟ اكرم جيرانى را عقل ما مى‏گويد الا عدوّى. اينجا هم بعضى از بزرگان در درس آقاى بروجردى مى‏گفتند از اين باب است؛ تخصيص لبّى دارد، كه لاتعاد الصلاة تخصيص لبّى دارد و عامد را نمى‏گيرد، براى اينكه كسى كه دارد نماز مى‏خواند، ديگر معنا ندارد كه عمدا حمد و سوره را نخواند، بعد هم تمسك كند به حديث لاتعاد. به او مى‏گويند عقل نداشتى؟ لاتعاد اطلاق دارد، اما اطلاقش تخصيص خورده به فهم عرف، به بناء عقلاء. پس ى شود لاتعاد الصلاة الا من خمس الا فى العامد.

    حديث لاتعاد بر ادّله اجزاء و شرائط حكومت دارد و مسلّم از تخصيص بالاتر است. لذا ادلّه اجزاء و شرائط ميگويد مطلقا بايد بياورى و اگر نياورى نماز باطل است. ادله اجزاء و شرائط اين جور است، براى اينكه نماز چيست؟ ميگويد: اوّله التكبير، آخره التسليم. خود همين اطلاق اجزاء مى‏گويد بايد بياورى و اگر نياوردى، - عمدا، سهوا، جهلاً - نماز باطل است. حديث لاتعاد حكومت دارد بر ادله اجزاء و شرايط غير ركنى و مى‏گويد. اگر آن اركان را نياورى نماز باطل است، اما اگر غير از اركان را نياوردى، نماز صحيح است. خب در حكومتش حرفى نداريم و مسلّم چنين است.

    حرف در اين است اكه آيا حديث لاتعاد عامد راهم مى‏گيرد يانه؟ مثل مرحوم ميرزاى كوچك مرحوم آسيد محمد فشاركى، مثل مرحوم محقق همدانى و آقاى بروجردى هم تمايل شديدى داشتند، مى‏گفتند: لاتعاد عامد را هم مى‏گيرد. مى‏گفتند لغويت در اجزاء و شرائط لازم مى‏آيد، مى‏گفتند نه، كتك دارد و وقتى كه كتك دارد ديگر لغويت در اجزاء و شرائط هم لازم نمى‏آيد.

    انصراف را هم نمى‏شود گفت، براى اينكه وقتى لفظ انصراف دارد كه اصلاً برايش وضع نشده باشد، يا مجاز مشهور باشد. لذا انصراف هم نه، اما اين حرف، حرف خوبى است كه انسان بگويد لاتعاد الصلاة الا من خمس عامد را نمى‏گيرد، براى تخصيص لُبّى، براى اينكه وقتى مى‏گويد لاتعاد الصلاة، عرف مى‏گويد الا فى العامد. اين حرف خوب است اما راجع به چاهل - چه قاصر، چه مقصر - اين را نمى‏توانيم بگوييم راجع به جاهل ديگر انصراف نيست، تخصيص هم نيست و و جهى هم ندارد كه ما بگويم لاتعاد الصلاة الا من خمس عامد را نمى‏گيرد، جاهل راهم نمى‏گيرد، چرا جاهل را نگيرد؟ نماز صدِ نودِ مردم باطل است، شارع مقدس هم همين نماز را مى‏پذيرد. اگر كسى چهل پنجاه سال نماز با حمد و سوره باطل خوانده، مى‏آيد پيش شما توبه مى‏كند، خب نمى‏گوييد اين نمازها را قضاء كن ؛ مى‏گوييد خمس و زكاتت را بده، حجّت را برو. يك دفعه نمازها را نخوانده، مى‏گوييد نمازها را قضاء كن، اما اگر خوانده هيچ مرجعى نگفته است نمازهايش را قضاء كند، در حالى كه نمازهايش باطل بوده است. عرض كردم بزرگان اسم نماز عموم مردم را صلاة المبطلين گذاشته‏اند و نمازهاى ما را گفته‏اند صلاة الغافلين و نمازهاى خواص را گفته‏اند صلاة الخاشعين. بنابراين اگر ما بخواهيم جاهل قاصر و جاهل مقصر را نمى‏گيرد، اصلاً با سيره شرع، با سيره عقلاء سازگار نيست. صورت عمدش را انسان مى‏تواند ادعا كند كه تخصيص لبّى دارد و اما جهلش ديگر هيچ وجهى ندارد، نه انصراف هست، نه تخصيص لبّى و امثال اينهاست.

    بله اگر يادتان باشد در كفايه يك حرفى هست كه يك ادعا شده ؛ گفته‏اند الجاهل المقصّر كالعامد الا فى موضعين فى الجهر و الاخفات و در نماز مسافر كه تمام بخواند. گفته‏اند جاهل مقصر در اين دو موضع اگر نماز آهسته را بلند خواند؛ يا بلند را آهسته خواند، يا در مسافرت تمام خواند، گفته‏اند اين جاهل مقصر معذور است، اما در مابقى نه.[2] ولى ما يك وقتى تحقيق مى‏كرديم، ظاهرا 54 مورد در عروه، چه رسد جاى ديگر گفته است جاهل مقصّر معذور است ديگر نمى‏دانم اين الجاهل المقصّر كالعامد الا فى موضعين از كجا پيدا شده است و تا حال ما نتوانسته‏ايم اين را پيدا كنيم. اگر شماها بتوانيد براى اين يك مدركى، پيدا بكنيد، ما نحن جاهل مقصر را نمى‏گيرد. ولى من يك وقت در مكاسب هم بررسى مى‏كردم، مرحوم شيخ انصارى در مكاسب، در باب معاملات بيش از پنجاه مرود مى‏گويد جاهل مقصّر معذور است. آن وقت در باب عبادات مرحوم سيّد و در باب معاملات مرحوم شيخ بزرگوار جاهل مقصر را معذور مى‏دانند و عملاً اين جورى است كه وقتى برويم در فقه، جاهل مقصر مثل جاهل قاصر معذور است. الا اينكه يك احتياطى در كار باشد، كه آن يك حرف ديگرى است و اما فقهاء در فتوا جاهل مقصر را معذور مى‏دانند.

    حديث رفع هم خوب دلالت دارد؛ رفع مالايعلمون، چنانچه رفع النسيان، چنانچه رفع الاضطرار. حالا ما بخواهيم رفع مالايعلمون را مختص به موضوعات بگيريم، هيچكس نگفته است؛ بخواهيم مختص به جاهل مقاصر بگيريم، اين هم نمى‏شود، وجه ندارد. رفع عن امتى تسعة: يك: مالايعلمون، چنانچه سهو و نسيانش مختص به موضوعات نيست، رفع مالايعلمونش هم وجهى ندارد كه مختص به موضوعات باشد.همان طور كه ما اضطروا ايه هم راجع به احكام است، هم راجع به مستحبات، ما استكروا عليه هم راجع به موضوعات است، هم راجع به احكام، رفع مالايعلمون هم راجع به موضوعات است، هم راجع به احكام. ديگر فرقى هم نمى‏كند كه چيزى در تقدير بگيريد، يا نگيريد، كه رفع مواخذة مالايعلمون، رفع خود مالايعلمون ادعاءً، يا حرفهاى ديگرى كه در اصول گفته شده است.

    بنابراين ما وجهى نمى‏بينيم كه جاهل قاصر و جاهل مقصر را بيرونش كنيم. لاتعاد الصلاة الا من خمس هم ناسى را مى‏گيرد، هم جاهل قاصر را مى‏گيرد، هم جاهل مقصر را مى‏گيرد.

    دو تا حرف اينجا هست كه آقايان گفته‏اند: يكى اينكه گفته‏اند عامد را نمى‏گيرد، يكى هم اينكه گفته‏اند جاهل را نمى‏گيرد، پس مختص به ناسى است. راجع به عامدش گفته‏اند: اگر بخواهد عامد را بگيرد، يك تهافت است، براى اينكه «لاصلاة الا بفاتحة الكتاب »[3] مى‏گويد حمد و سوره را بياور، آقاى عامد بياور. اگر حديث لاتعاد بخواهد بگويد نياور، تهافت است، تناقض است. پس چون تناقض است، عامد را نمى‏گيرد. اين دليل  عمده‏اى است كه آقايان در فقه - كارى به قواعد فقهيه هم نداريم - دارند. مثل صاحب جواهر، مثل مرحوم حاج آقا رضا همدانى، مثل مرحوم حاج شيخ در صلاة عمده دليلشان اين است كه اگر بخواهد عامد را بگيرد تهافت مى‏شود بين لاصلاة الا بفاتحة الكتاب و بين لاتعاد الصلاة الا من خمس. خب جوابش اين است كه آقاتهافت نيست، حكومت است. ما مى‏گوييم:«اقرءفاتحة الكتاب، لاتعاد الصلاة الا من خمس مى‏گويد: الا ؛ الا دارد، حكومت است، يعنى لاتعاد الصلاة مقدم بر ادلّه اجزاء و شرائط است و وقتى مقدّم شد، ديگر وقتى گفت اللّه‏ اكب رو به ركوع رفت، لاتعاد مى‏گويد نمازت درست است. ادله اجزاء و شرائط در جايى كه حاكم باشد اصلاً حق ندارد جلو بيايد. چه جور در باب نسيان مى‏گوييد؟ اينجا هم بگوييد، براى اينكه اگر لاتعاد نداشتيم و كسى حمد و سوره را نسيانا نياورد، مى‏گفتيم نمازش باطل است. چرا؟ اذا انتفت الجزء انتفى الكل؛ ادلّه اجزاء و شرائط مى‏گويد اين مركب بايد بيايد و اگر يك جزئش نيامد، اذ انتفى الجزء انتفى المركّب، نمازت باطل است، بلند شو نماز بخوان. مى‏خواهد ناسى باشد، مى‏خواهد عامد باشد، مى‏خواهد جاهل. به قول شما لاتعاد الصلاة حكومت پيدا مى‏كند و مى‏گويد ناسى نه. خب ما مى‏گوييم حكومت پيدا مى‏كند، آنجا كه عامد هم باشد، نه. ديگر بابى تجرّو بابى لم تجرّ كه معنا ندارد، اگر حاكم است، خب حاكم است. اگر آن تخصيص لبّى ما نباشد، خب كار مى‏كند، چرا كار نكند؟

    بنابراين اين تهافتى كه گفته شده، با حكومتت رفع تهافت مى‏شود، همين طور كه راجع به نسيانش مى‏گوييد رفع تهافت مى‏شود، ما راجع به عامدش هم مى‏گوييم رفع تهافت مى‏شود. حديث رفع هم همين طور است، حديث رفع هم حكومت دارد بر ادلّه اجزاء و شرائط. ادلّه اجزاء و شرائط مى‏گويد حمد و سوره جزء است، رفع النسيان مى‏گويد جزء ذُكرى است، نه جزء واقعى. معناى جزء ذكرى چيست؟ يعنى اگر متذكّرى، جزء است، اگر نه، براى تو جزء نيست و وقتى نسيان كردى و نماز بدون حمد و سوره آوردى،نماز را آورده‏اى، تام الاجزاء و الشرائط هم آورده‏اى و نماز تو همين است و چه حديث رفع و چه حديث لاتعاد حكومت دارد و حكومت كه داشت، ديگر خواه ناخواه اگر جزء نيامد، نماز درست است. ديگر شما هستيد كه بگوييد لاتعاد الصلاة الا من خمس مختص به ناسى است، يا اعم از جاهل است، يا اعم از عامد است. آنها ديگر خيلى فرقى نمى‏كند. اين يك اشكال است.

    يك اشكال هم اين است كه جاهل - جاهل قاصر، جاهل مقصر – را نمى‏گيرد، مختص به ناسى است. كه ان شاءاللّه‏ فردا عرض مى‏كنيم.

    و صلى اللّه‏ على محمد و آل محمد



    [1]-

    [2]-رك: كفاية الاصول، پيشين، 427.

    [3]-ميرزا حسين نورى طبرسى، مستدرك الوسائل، 18 (مؤسسه آل البيت عليهم السلام لاحياء التراث، چاپ دوم، 1408) ج 4، ص 158.

    چاپ دانلود فايل صوتي
    احکام
    اخلاق
    اعتقادات
    اسرار حج
    مناسک حج
    صوت
    فيلم
    عکس

    هر گونه استفاده از مطالب این سایت با ذکر منبع بلامانع می باشد.
    دفتر مرجع عاليقدر حضرت آية الله العظمى مظاهری «مدّظلّه‌العالی»
    آدرس دفتر اصفهان: خيابان عبد الرزاق – کوی شهيد بنی لوحی - کد پستی : 99581 - 81486
    تلفن : 34494691 -031          نمابر: 34494695 -031
    آدرس دفتر قم :خیابان شهدا(صفائیه)- کوی ممتاز- کوچۀ شماره 1(لسانی)- انتهای بن‌بست- پلاک 41
    تلفن 37743595-025 کدپستی 3715617365