اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم. بسم اللّه
الرحمن الرحيم. رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى واحلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.
راجع به قاعده جب -الاسلام يجب ما قبله -
ديروز در باب دليلش صحبت مىكرديم، يكى روايت الاسلام يجب ما قبله را گفتم اين
روايت و لوعامى است، اما مورد عمل اصحاب است و علاوه بر سنّىها كه 7، 8 روايت اين
جورى نقل كردهاند و عمل كردهاند، شيعه هم در كتابها با اين جمله الاسلام يجب ما
قبله جلو رفتهاند و به اين روايت تمسك كردهاند.
ديروز گفتم يا اينكه بگوييد مجتهدين به اين
الاسلام يجب ما قبله تمسك نكردهاند، بلكه يك اجماع در مسأله هست و دليل، آن اجماع
است. خوب اجماع دليل مىشود بر الاسلام يجب ما قبله. اگر هم گفتيد اين اجماع محتمل
المدركيه است، مىگوييم جبر سند اين روايت به عمل اصحاب مىشود و على كل حال همين
طور كه بزرگان هم فرمودهاند مىتوانيم بگوييم الاسلام يجب ما قبله و لو ضعيف
السند است و روايت عامى است.، اما عمل به او اشكال ندارد. چرا؟ چون جبر
سند به عمل اصحاب مىشود. اين از نظر روايت.
از نظر عقلى هم دو تقريب هست: يك تقريبش را
ديروز عرض كردم و گفتم اين الاسلام يجب ما قبله خصوصيت ندارد، در ميان همه عقلاء
اينجور است كه عقلاء هم اين الاسلام يجب ما قبله را، گذشتهها گذشته است را قبول
دارند. در جنگهايشان، در فتحهايشان، در گره زدن شخصى به يك طايفهاى، پناهندگى شخصى
به يك مملكتى و امثال اينها، وقتى برويم در ميان عقلاء مىبينيم اين الاسلام يجب
ما قبله را دارند. آن وقت عقلاء دارند، شارع مقدس يا با عدم ردع، يا با الاسلام
يجب ما قبله امضاء كرده است. اين يك تقريب است كه ديروز كردم.
اما تقريب بهتر از اين اين است كه الاسلام
يجب ما قبله يعنى تا براى چيزى قانون نداشته باشيم، قبل از قانون ولو اقتضاء باشد،
ولو انشاء باشد، آن حكم فعليت ندارد. همه عقلاء اين را قبول دارند، اسلام هم اين
را قبول دارد. اگر يادتان باشد مرحوم آخوند براى حكم چند مرتبه درست مىكند: مرتبه
اقتضاء، مرتبه انشاء، مرتبه فعليت و مرتبه تنجّز. مرتبه اقتضاء اين است كه مثلاً شارع مقدس
مىبيند نماز اقتضاء اين را دارد كه در ميان مردم واجب بشود، چون مثلاً «تنهى عن
الفحشاء و المنكر»است، چون بهترين رابطهها با خداست، اين زمينه هست. آن وقت براى
آن زمينه كه اسمش را مصلحت تامه ملزمه مىگذاريم، چون مصلحت تامه ملزمه هست، شارع
مقدس انشاء مىكند، ىگويد:«اقم الصلوة» اين مقام، مقام انشاء است، يعنى شارع مقدس
بعنوان «اقم الصلاة» الزام كرده است. ثمّ اين انشاء را دست مردم مىدهد، يعنى مردم
به او مىرسند، حالا به توسط قرآن، به توسط روايات اهلبيت عليهمالسلام و امثال اينها.
به اين مىگوييم مقام فعليت. حالا كه مقام فعليت پيدا كرد، مثلاً جاهل به آن است،
يك كسى براى آوردن نماز عذر دارد، نمىتواند اين واجب را بجا بياورد. اگر بتواند،
مىگوييم مقام تنجّز و اگر نتواند، مىگوييم مقام اقتضاء، مقام انشاء و مقام
فعليتش درست است، اما چون اين معذور است، تكليف براو منجز نيست.اين را مىگوييم
مقام تنجز.
ما به مرحوم آخوند اشكال داشتيم و مىگفتيم:
آن مقام اقتضاء مربوط به عقل است، اين مقام تنجز هم مربوط به عقل است، بنابراين
اين انشاءات دو مرتبه بيشتر ندارد، يكى مقام انشاء، يكى هم مقام فعليت. حالا اينجا
اگر چيزى اقتضاء داشته باشد، انشاء هم شده باشد، اما به دست مردم داده نشده باشد،
اين تكليف اصلاً نيست، چه رسد انشاء هم نشده باشد و اقتضاء فقط باشد.
خوب راجع به كفار همين است، راجع به آن كسى
كه مسلمان مىشود همين است، حتى راجع به مسلمانها هم همين است. لذا در روايات
مىخوانيم كه بسيارى از تكاليف - واجب، حرام، مستحب و مكروه - از مقام انشاء گذشته،
به مقام فعليت نرسيده، حضرت ولى عصر عجل اللّه تعالى فرجه الشريف مىآيند و اينها
را در ميان مردم پخش مىكنند. لذا در زمان غيبت ولو انشاء هم شده، و لو اقتضاء هم
بوده، اما چون به مقام فعليت نرسيده، واجب نيست، حرام نيست، اگر كسى بجا نياورده،
اشكالى ندارد، حتى اگر كسى بداند مقام اقتضايش تمام است، مقام انشايش هم هست، اما
فعليت نيست، چنانچه همين روايات همين را مىگويد، مىگويد مقام انشاء هست، مقام
فعليتش مال امام زمان عجل اللّه تعالى فرجه الشريف است، ديگر بجا نياوردن آنها
اشكالى ندارد. لذا اگر بدانيم خيلى از چيزها را شارع مقدس انشاء كرده، اما دست
مردم نداده است. مثلاً قائليد به اينكه قرآن «تبيانا لكل شىء» است؛ «ما فرطنا فى الكتاب من شىء» است، از آن طرف هم مىدانيد كه امام زمان
عجل اللّه تعالى فرجه الشريف «يأتى بدين جديد» است، خيلى چيزها را مىآورد. خوب مقام
اقتضاء تمام بوده، مقام انشاء تمام بوده، اما مقام فعليت نيست، واجب نيست، حرام هم
نيست. كى واجب مىشود؟ وقتى به مقام فعليت برسد. كى حرام مىشود؟ وقتى كه به مقام
فعليت برسد و تا به مقام فعليت نرسد، تا به مقام انشاء نرسيد ولو اقتضاء هم باشد،
مىگوييم براى مسلمانها هم تكليف نيست، چه رسد به كفار و الاسلام يجب ما قبله
معنايش بر مىگردد به اينكه چون تكاليف براى اين فعليت نداشته است، از اين جهت
وقتى مسلمان مىشود، اصلاً تكليفى نبوده، تا اينكه حالا بخواهيم بگوييم قضاء كن،
يا در باب ضمانات بخواهيم بگوييم اداء كن. مثلاً اگر كسى خودش را بيهوش كرده باشد،
مقام تنّجز نيست و مشهور در ميان اصحاب مىگويند نمازهايش قضاء ندارد. يا مثلاً خودش
را بيهوش كرده، مىخواستند عملش كنند، يا العياذباللّه شراب خورده، بيهوش شده،
خوب نمىشود مقام تنجز داشته باشد. وقتى مقام تنّجز نداشت، آن وقت اينجاها
مىگويند مقام فعليت دارد و اگر بگوييم قضاء ندارد – كه مشهور اصحاب مىگويند قضاء
ندارد- مىگوييم براى كسانى كه مثلاً يك شبانه روز بيهوش باشند، يا آدمهايى كه چند
شبانه روز ديوانه باشند. منةً على الامة مقام فعليتش هم برداشته شده است. اما اگر
مقام فعليت هم نداشت، مثل اينكه مىدانيم انشاء است، اما فعليت ندارد. اگر كسى
بخواهد براى كفار مقام فعليت درست بكند، آن حرف ديروز جلو مىآيد كه الكافرون
يعاقبون بالفروع كما يعاقبون بالاصول، آن وقت همين را مىگويند، مىگويند احكام
برايش فعليت دارد و تنجّزش را هم خودش بايد درست كند و بايد مسلمان بشود. مسلمان
كه نشد، آن مقام فعليت را مىگويند قضاء دارد و قضايش راكه بجا نياورده، كتكش را
مىخورد. ولى اگر گفتيم قاعده درست نيست، كه ما مىگوييم دليلى براى اين الكفار
يعاقبون بالفروع نداريم، ديگر خواه ناخواه برمى گردد به همين كه تكاليف براى اين
كافر فعليت نداشته است، پس حالا كه مسلمان شده، مثل آنجاست كه قانون وضع نشده باشد.
خوب قانون را كى بايد عمل كرد؟ بعد از وضعش ،بعد از انشاء وفعليتش و براى اين
اصلاً قانون نبوده است، چون اصلاً قانون نبوده، پس اصلاً نه قضاء هست و نه روز
قيامت كتك دارد. لذا برمىگردد به اينكه اگر اسلام قانونى را نداشته و بعد قانون
را آورده، نمىشود بگوييم حالايى كه قانون را آورده، قبل از قانون هم بايد قضاها
را بجا بياورد. نمىشود اين حرف را گفت. اصلاً در ذات قانون خوابيده كه وقتى قانون
وضع بشود، از وقت وضع شدن قانون به بعد بايد اين تكليف آورده شود و اما اگر قانون
وضع نشده - اسمش را بگذاريد فعليت - به فعليت نرسيده، حالا ما بگوييم چون كه حالا
وضع شده، پس بنابراين گذشتهها را بايد جبران كند، خوب عقل ما مىگويد نه.
عرض كردم اگر الكفار يعاقبون بالفروع كما
يعاقبون بالاصول را قبول كنيد معناى الاسلام يجب ما قبله اين است كه اقم الصلوة
آمده روى طبيعت، يعنى ايها الانسان. اين كافر هم انسان است، پس بايد نماز بخواند،
نماز نخوانده، پس يعاقبون بالفروع؛ به او مىگويند چرا نماز نخواندى؟ مىگويد كافر
بودم، مىگويند چرا مسلمان نشدى؟ الكفار يعاقبون بر مىگردد به اينكه الناس يعاقبون
بالفروع كما يعاقبون بالاصول، براى اينكه تكليف بالفعل بوده، مقام انشايش هم كه
تمام است، پس اى يهودى! نماز بخوان، روزه
بگير، خمس بده، زكات بده، حج برو، جهاد بكن، امربه معروف و نهى از منكر كن، اين
ظاهرا عرف پسند نيست. خيال هم نمىكنم پيغمبر اكرم صلىاللهعليهوآلهوسلم هم
وقتى مىگفت: اى مردم نماز بخوانيد، نظرش به يهوديها هم بوده باشد. خوب مسلّم
نبوده است. نظرشان به يهوديها اين بود كه بيايد مسلمان بشويد، اما نمىگفت بياييد
نماز بخوانيد. بنابراين يك جا هم نمىتوانيم پيدا كنيم كه پيغمبر
صلىاللهعليهوآلهوسلم به يهوديها، به نصرانيها و به مشركين فرموده باشند
بياييد نماز بخوانيد. مىفرمود: بياييد مسلمان بشويد، بگوييد لااله الا اللّه.
وقتى مىگفتند لا اله الا اللّه، مىگفتند: اى مسلمانها نماز بخوانيد، زكات
بدهيد. لذا ديروز مىگفتيم براى اين الكفار يعقابون بالفروع دليلى نداريم و وقتى
دليلى نداشتيم ديگر خواه ناخواه اين جور مىشود كه وقتى مسلمان شد، قانون نماز
برايش بالفعل مىشود، مثل كسى كه بالغ نيست، بالغ مىشود، وقتى بالغ شد، تكاليف
برايش بالفعل مىشود. لذا كفار و اطفال از اين نظر مثل هم اند. حتى مثلاً كسى كه
مسافر است، روزه برايش واجب نيست، يعنى فعليت ندارد. فعليت كه ندارد، تنّجز هم
ندارد. الان اين مكلف نيست، به اين معنا كه آقا روزه بگير. خوب مىگويد روزه براى
من فعليت ندارد. وقتى اين مسافر وارد وطن شد، آن دليل صوم مىگويد روزه بگير، لذا
تكليف بالفعل مىشود.
مثلاً حجاب براى ارمنىها واجب نيست، اما
بعنوان ثانوى بايد چادر سرشان كنند. از همين جهت هم به ا و مىگويند حجاب براى تو
واجب نيست، چون واجب نمىدانى. حتى بعضى اوقات كه ارمنىها دسته جمعى به دفتر ما مىآيند،
از روز اول بى حجاب راه نمىدهيم، چادر هم برايشان درست كردهايم و مىگوييم چادر
سرت كن و بيا و الا نه. در حضور مقام معظم رهبرى من به آقاى محمدى هم گفتم، به
آقاى محمدى گفتم: آقا اين بى چادرها را نگذاريد بيايند در جلسه مقام معظم رهبرى.
مقام معظم رهبرى هم با يك تبسّم آبدارى قبول كردند، اما آقاى محمدى حرف مرا نشنيدند.
اين ارمنىها كه مىآيند، مىگويند چادر براى ما حرام است. اما اينها را راه
نمىدهند، مىگويند حرام است كه برو دنبال كارت. لذا دو سه تا ارمنى مىروند در
ماشين مىنشينند، ما بقى مىآيندپيش من، يك ساعت در هواى گرم، در هواى سرد در
ماشين نشستهاند، اما حاضر نيستند چادر سرشان كنند، مىگويند چادر سركردن براى ما
حرام است. خوب الان ما نمىتوانيم چادر سر او كنيم، اما مىگوييم تو بعنوان ثانوى
حق ندارى بدون چادر به اجتماع اسلام بيايى. بعنوان اولى نيست، به عنوان ثانوى است.
بر مىگردد به اينكه مىدانيم چادر بر تو واجب نيست، حرام هم هست - چون نصرانى
هستى - اما اگر بخواهى در جامعه اسلامى رفت و آمد داشته باشى، بعنوان ثانوى - امر
حكومتى است - بايد چادر داشته باشى. خيلى چيزها همين طور است. همين ساز و آواز
براى آنها حلال است. از همين جهت هم شما فتوا مىدهيد، مىگوييد شراب خوردن براى
آنها طورى نيست، حتى فروش شراب به آنها، فروش انگور براى شراب به آنها را شما
مىگوييد طورى نيست. خوب اين فتواى مشهور است. اما همين بخواهد در خيابان بد مستى
بكند، نمىگذارند. مىگويندهر غلطى مىخواهى بكنى، درخانه ات بكن. حالا اين آمد
مسلمان شد، الاسلام يجب ما قبله معنايش همين است كه چادر سر نكردى، طورى نيست،
روزه هم نگرفتى، طورى نيست، نماز هم نخواندى، طورى نيست، حق الناس هم داشتى، طورى
نيست، مثل اينكه تو به بكند و توبه يهدم ما قبله، الاسلام يهدم ما قبله.
ظاهرا اين تقريبى كه مىكنم خوب باشد، كه
قانون عطف به ما سبق نيست، قانون وقتى كه وضع شود، اگر دست اجزاء داده شود، بالفعل
مىشود و وقتى بالفعل شد، آن وقت منّجز مىشود و مردم بايد بجا بياورندو اما قبل
از وضع قانون لازم نيست. مثلاً در مجلس يك قانونى وضع بكنند، بگويند مثلاً فلان صنف
بايد ده يك بيشتر از ديگران ماليات بدهند. خوب مىگويند از حالا به بعد، نمىگويند
آن مالياتى هم كه در وقت نبود قانون ندادهاى باز هم بده. احدى نگفته است و
نمىشود گفت. قانون وقتى وضع بشود، ماسبق هيچى، چون قانون نبوده است، سالبه به
انتفاء موضوع است. بعدش آرى، چرا؟ چون
قانون بوده است.
حالا اگر از همه اينها گذشتيد، سه چهار آيه
در قرآن هست،كه اين آيات هم دلالتش خيلى خوب است. حالا چرا بزرگان به آنها تمسك
نكردهاند، نمىدانم. اين آيات را بخوانم ببينيد چقدر عالى است.
1 - سوره بقره، آيه 275: «ذلك بانّهم قالوا
انّما البيع الربوا و احلّ اللّه البيع و حرّم الربوا فمن جاءه موعظة من ربّه
فانتهى فله ماسلف و امره الى اللّه و من عاد فاولئك اصحاب النار هم فيها خالدون».
يعنى رباخورها قبل از حرمت قانون هر ربائى خوردهاند، طورى نيست ؛ «فله ما سلف».
«و امره الى اللّه» هم معنايش همين است، يعنى پروردگار عالم بخشيده است، پس از چه
زمانى حرام است؟ از وقتى كه قانون حرمت رباء وضع شده «و من عاد» يعنى بعد از آنكه قانون
وضع شد اگر كسى ربا بخورد، فاولئك اصحاب النار هم فيها خالدون».
دلالتش خيلى خوب است. اين جمله «فمن جاءه
موعظة من ربّه فانتهى فله ما سلف» ؛ رباخورها قبل از قانون حرمت ربا هرچه ربا
خوردهاند، هيچ؛ فله ما سلف. از حق الناس هم است، اما از آن به بعد اگر ربا بخورد،
مخلد در جهنم است و تخليد در اينجا يعنى اينكه خيلى بايد در جهنم بماند.
نمىشود گفت اين مختص به مسلمانهاست، براى
اينكه اگر شما به مسلمانها گفتيد، به كفار هم است، براى اينكه علت حكم همين است كه
قانون كه وضع شد، ربا حرام است، اما قبلش «فله ما سلف».
سوره نساء، آيه 22: «ولاتنكحوا مانكح آباؤكم
من النساء الا ما قد سلف انّه كان فاحشة و مقتا و ساء سبيلاً».
در عرب جاهلى رسم بود كه زن بابا را يكى از برادران
ناتنى بر مىداشتند و زن او مىشد. آيه شريفه آمد كه اين خيلى بد چيزى است، هم از
نظر عرفى بد است، هم از نظر شرعى بد است و نمىشود. اما اگر چنين كرده باشيد، ديگر
گذشتهها گذشته است و اما اگر چنين كرده باشند و حالا هم موجود باشد چه؟ فقهاء
فرمودهاند ديگر نه، الان كه مسلمان شد بايد زن بابا را رها بكند، حالا چون قانون
است، ديگر بايد مثل طلاق، از هم جدا شوند، اما اينجا ديگر طلاق نيست، بايد زن را
رها بكند. ظاهرا دلالتش خيلى خوب است. اين مجوسىها، آباء و اجداد ما، خواهر و
برادر را با هم مىگرفتند ؛ الان هم همينجور است، الان هم ازدواج خواهر و برادر در
ميان مجوسىها هست. حالا يك خواهر و برادر مجوسى كه زن و شوهرند، آمدند پيش شما
مسلمان شدند. شما چه مىگوييد؟ مىگوييد گذشتهها گذشته است، اما از الان به بعد
ديگر خواهر حق ندارد زن برادرش باشد، برادر حق ندارد شوهر خواهرش باشد. خوب برمىگردد
به اينكه «ولاتنكحوا مانكح آباؤكم من النساء» حالا اگر هم كسى براى آيه شريفه در
زمان فعلى مصداق پيدا نكرد، كه مصداق دارد، شما مصداقش را درست كنيد و بگوييد:
ولاتنكحوا ما نكح من اخوتكم - مثلاً – الا ما قد سلف انه كان فاحشة و مقتا و ساء
سبيلاً. كار بسيار زشت است، اما الاسلام يجب ما قبله، حالا كه مسلمان شديد از اين
به بعد زشت است، اما قبلش كه براى شما زشت نبوده،«الاسلام يجب ما قبله».
حالا دو سه تا آيه ديگر هم داريم، ان
شاءاللّه روز شنبه آن دو سه تا آيه را هم مىخوانيم.
و صلى اللّه على محمد و آل محمد
-عوالى
اللئالى، پيشين، ج 2، ص 54 و 224.
-
ر ك: آخوند، محمد كاظم خراسانى، درر الفوائد فى الحاشيه علي الفرائد چاپ اول،
مؤسسه چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، تهران، 1410 هـ. ق ص 70.