اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم. بسم اللّه
الرحمن الرحيم. رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى واحلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.
بحث ما درباره قانون جبّ بود؛ «الاسلام يجب
ما قبله».
درباره «الاسلام يجب ما قبله» يك حرف اين
است: چه چيزى يجب؟
ما گفتيم: همه چيز، چه تكليف، چه وضع؛ اگر
آدم كشته است، الاسلام يجب ما قبله، اگر هم نماز نخوانده، الاسلام يجب ما قبله،
اگر هم زنا كرده، زنا داده، الاسلام يجب ما قبله.
يك مطلبى در اينجا هست، كه بايد به اين مطلب
هم توجه داشته باشيم و آن اين است كه الاسلام يجب ما قبله هم نباشد، مشرك مالش
حلال است، كافر حربى مالش حلال است، خوب اين آدم كشته، يعنى يك مشرك، يا غارت كرده،
يعنى از مشركين ولو قوانينى هم داشته كه از حرام است، اما اسلام جان و مال و عرض
كافر حربى را تحليل كرده است و اين صهيونيستها الان از نظر اسلام هم جانشان، هم
مالشان و هم عرضشان براى مسلمانها تحليل است.
ظاهرا در زمان ما بغير از صهيونيستها كافر
حربى نداريم كه علنا با اسلام جنگ داشته باشند. مثل آمريكا، اروپا و شوروى جنگ
دارند، اما با تهاجم
فرهنگيشان جنگ دارند و اين بدتر از جنگ صهيونيستها با مسلمانهاست، اما به آنها
كافر حربى نمىگوييم. تهاجم فرهنگى بدتر از تهاجم نظامى است. اين بلايى كه آمريكا
اول بر سر ما آورد، تهاجم نظامى بودو در حالى كه خيلى ضرر داشتيم، هر جوانى به دنيا
و آنچه در دنياست ارزش داشت، اما سازندگى هم خيلى داشت، به دنيا فهماند كه جمهورى
اسلامى يعنى چه. لذا آن جنگ 8 ساله در حالى كه خيلى ضرر داشت، اما سازندگى هم زياد
داشت. ولى آن جنگ كه تمام شد، ديدند جنگ نظامى با ايران نمىشود. از همين جهت هم
ما يقين داريم كهم مثل آمريكا ديگر جرأت ندارد با ايران جنگ نظامى بكند. مخصوصا
اينكه اين سيد بزرگوار - خدا تأييدش بكند - وقضيه لبنان خيلى خوب شد، يك تو دهنى
عجيبى به استكبار جهانى شد و اين اطاق شيشهاى صهيونيسم را كه همه -يعنى اعراب -
از آن مىترسيدند شكسته شد. ديدند كه اين 8 سال جنگ نظامى فايدهاى ندارد. تهاجم
فرهنگى آوردند. بارها هم گفتند جنگ نظامى نه، تهاجم فرهنگى آرى و با اين، جمهورى
اسلامى از درون مىپوسد. لذا اينهايى كه تهاجم فرهنگى دارند بخواهيم بگوييم كافر
حربى، نه، اينها كافر حربى نيستند. اسلام در دنياى روز فقط به صهيونيستها كافر
حربى مىگويد، كه در حال جنگند و كافر حربى هم خودش و هم جانش و هم عرضش براى
مسلمانها حلال است. اما اگر سر جنگ نداشته باشند، جانشان، مالشان براى مسلمانها حلال
نيست. مرادم اينجاست كه در زمان صدر اسلام، كه الاسلام يجب ما قبله آمده است،
اينها يك افرادى بودندكه جانشان، مالشان و عرضشان حلال بود. حال يك كسى هم آدم كشى
كرده باشد.، يك مشرك كشته است، يا اگر مشركى مال كسى را غارت كرده، از مال كسى
غارت كرده كه تحليل بوده است. پس حالا كه مسلمان شده، قبلاً كارى نكرده تا ما
بگوييم عقوبت دارد، يا بگوييم دينى بر ذمهاش است. اين احتمال هم هست. لذا اگر اين
احتمال امروز را بپسنديد، الاسلام يجب ما قبله به اين معنا نيست كه اين يك قانون
شكنى كرده، ولى چون اسلام آورده، نظير توبه كه گناهان را مىآمرزد، كه در بعضى از
اين روايات هم آمده است:«الاسلام يجب ما قبله و التوبة يهدم ما قبله»قانون شكنىهاى اين هم بخشيده مىشود. معناى
الاسلام يجب ماقبله اين است كه اين كارهايى كه انجام داده، اين كارها حرام نبوده
است و چون اين كارها از نظر شرع حرام نبوده است، از اين جهت مىگوييم الاسلام يجب
ما قبله.
اگر اين معناى دوم را بپذيريم، آن وقت يك
مقدار تضييق مىشودو آن اين است كه اگر آن مشرك از مسلمانى ربا خورده، يا مال
مسلمانى را خورده و حالا اسلام آورده است. خوب حالا كه اسلام آورده، الاسلام يجب
ما قبله، مثل توبه، اما آن پولى كه از
مسلمان گرفته، آن پول را رد بكند. اگر الاسلام يجب ما قبله را به آن معنايى كه
ديروز معنا كردم. معنا بكنيد، كه معنايش اين باشد كه هر چه كرده، اسلام همه آنها
را منّة بر اين آقايى كه مسلمان شده -كه گفتهاند امتنانى است - گفتهاند: امتنانا
گذشته هايت هيچ، مثل توبه، كه گناه هرچه بزرگ، هرچه فراوان، اگر حق الناس نباشد،
اگر قضا نداشته باشد، خدا مىآمرزد و ثوابش هم خيلى بالاست. ديروز اين جور معنا
مىكرديم. معنايى كه امروز عرض مىكنيم، مىخواهند بگوينداصلاً يك تخصّص است و آن
اين است كه چون قبل از اسلامش اين تكاليف حرامى، يا وضعى كه بجا آورده، اين
حرامهايى كه بجا آورده اصلاً حرام نبوده است، براى كافر حربى بوده، با كافر حربى
جنگيده، خوب هيچى.
اگر اين معناى دوم درست باشد، همين است كه
آقايان مىگويند، كه مىفرمايند: اگر بدهكار باشد به مسلمانى و حالا مسلمان شده،
بايد بدهكارى را رد كند. البته آنها مطلقا مىگويند، ما مطلقايش را قبول نداريم.
يا مسلمانى را كه كشته، حالا كه مسلمان شد، بايد ديه بدهد. اما اگر حرف ديروز اشد، كه من عقيده دارم حرف ديروز است، الاسلام
يجب ما قبله و التوبة يهدم ما قبله معنايش اين جور مىشود كه هرچه اين كرده است،
هيچى. مثلاً زنا كردن، زنا دادن در زمان جاهليت هم بد بوده است. حالا ولو مثل هند
جگر خوار علم فاحشگرى روى خانهاش بوده است، اما بالاخره كار بدى بود است. يامثلاً
آدمكشى در عرب جاهلى، پيش هر انسانى معلوم است كه گناه است و همه اين گناهان، يعنى
همه مخالفتها با قوانينشان، وقتى مسلمان مىشوند، الاسلام يجب ما قبله.
لذا ديروز هم گفتم مشهور در ميان فقهاء
مىگويند قتل را نمىگيرد، مخصوصا قتلى كه درميان مسلمانهاست. آقايانى كه قواعد
فقهيه نوشتهاند، معناى دوم را كردهاند، نه آن معنايى كه من كردم، از همين جهت هم
مىگويندبايد ديه بدهد، مال مسلمانها را بايد بدهد، به آيه ربا تمسك مىكنند و
مىگويندرباهايى كه خورده منّةً برداشته شده، اما اصل مال - رئوس اموالكم - را
بايد بدهد و امثال اينها. اما ما ديروز مىگفتيم: ولو مسلمان كشته باشد و لو به
مسلمانى بدهكار باشد، الاسلام يجب ما قبله و تمسك مىكرديم به سيره پيغمبر اكرم
صلىاللهعليهوآلهوسلم نفرمودند كه حوار ديه حضرت حمزه را هم بدهد. يا اين كسانى
كه مىآمدند مسلمان مىشدند، مسلمان كشى هم كرده بودند، اموال مسلمانها را هم غارت
كرده بودند، اما اگر مسلمان مىشدند حضرت مىپذيرفتند و اين جور نبود كه بگويند
برو بدهكاريهايت - بدهى به مسلمانها - را بده، بايد تو را هم بكشيم، براى اينكه
مسلمان كشتى. حضرت توبه حوار را قبول كردند، در فتح مكه توبه همه را قبول كردند،
در حالى كه همينها 84 جنگ جلو آورده بودند و در آنها بيش از هزار مسلمان كشته
بودند و بيش از ميلياردها ضرر به مسلمانها زده بودند. اما وقتى كه اينها مسلمان
شدند، حضرت فرمودند: همان كه حضرت يوسف به برادرانش گفت، من هم مىگويم: «لاتثريب
عليكم اليوم»، الاسلام يجب ما قبله.
آقايان مىگويند: الاسلام يجب ما قبله مربوط
به تكليف است. اين كسانيكه قواعد فقهيه نوشتهاند معمولاً مىگويند مربوط به تكليف
است و اما احكام وضعيه رانمى گيرد. اين معناى دومى است كه من امروز كردم. اما من ديروز گفتم الاسلام يجب ما قبله
را با سيره پيغمبر اكرم صلىاللهعليهوآلهوسلم كه ضميمه كنيم، هم آثار تكليفيه
را مىگيرد، هم آثار وضعيه را، آثار وضعيه هم اعم از اين است كه ضمانات مربوط به
كفار باشد، يا مربوط به مسلمانها باشد، براى اينكه سيره پيغمبر
صلىاللهعليهوآلهوسلم اين بود كه وقتى كسى مسلمان مىشد، نمىگفت: تو ده تا مسلمان
را كشتهاى، بنابراين بايد تو را بكشم، يا اينكه تو مال مردم را خوردى، در آن جنگ
هم غنائم گرفتى، هم آدم كشتى، بنابراين اسلام تو قبول نيست، يا اسلامت قبول است،
مسلمانى، اما بايد كشته شوى. خوب مسلّم اينطور نيست، يعنى پيغمبراكرم
صلىاللهعليهوآلهوسلم وقتى آن كسانى كه با او مىجنگيدند مسلمان شدند، فرمودند:
«لاتثريب عليكم اليوم» و همه آنها را بعنوان مسلمان پذيرفت، نه كسى را بجاى كسى
كشت، نه مالى از كسى بجاى مال كسى گرفت و نه ضمانى براى كسى آورد، همه آنها را
گفت: لاتثريب عليكم اليوم.
بنابراين ظاهرا اين جورى است كه معناى
الاسلام يجب ما قبله همان است كه ديروز معنا كردم. آقايان نفرمودهاند و شما هم
بخواهيد نفرماييد،بايد اين سيره پيغمبر صلىاللهعليهوآلهوسلم را جواب بدهيد و
سيره پيغمبر صلىاللهعليهوآلهوسلم اين نبود كه راجع به تكاليف فقط بگويد
الاسلام يجب ما قبله، راجع به تكاليف مىگفت، راجع به احكام وضعيه هم چه راجع به
كفار و چه راجع به مسلمانها مىگفت: الاسلام يجب ما قبله، لاتثريب عليكم اليوم.
بنابراين اگر مىخواهيد از بزرگانى كه قواعد فقهيه نوشتهاند متابعت كنيد،
آنهاراجع به احكام تكليفيه مىگويند، نه وضعيه، اگر هم مىخواهيد از گفته من
متابعت كنيد و قبول داشته باشيد، من مىگويم اين الاسلام يجب ما قبله هم احكام
تكليفيه را مىگيرد، هم احكام وضعيه را، هم مربوط به كفار است، هم مربوط به
مسلمانهاست. دليل من هم سيره پيغمبر اكرم صلىاللهعليهوآلهوسلم است.
پيغمبراكرم صلىاللهعليهوآلهوسلم ظاهرا
اسلام سه نفر را قبول نكردند و يا تبعيد كردند و يا كشتند: يكى آن كسى كه نيزه به
هوده دختر پيغمبراكرم صلىاللهعليهوآلهوسلم زد و سقط جنين كرد و بعد هم مثل
اينكه شهيد شد، او رانبخشيدند. يكى هم راجع به آن كسى كه در مكه خيلى به پيغمبر
اكرم صلىاللهعليهوآلهوسلم اذيت مىكرد و وقتى پيغمبراكرم
صلىاللهعليهوآلهوسلمراه مىرفتند، پشت سر حضرت مسخره بازى در مىآورد و خيلى
به حضرت اذيت كرد. يكى هم راجع به حوار، كه او را بخشيدند، اما فرمودند: نمىتوانم
تو را ببينم و او را تبعيد كردند. هر سه اينها حكم حكومتى است، نه اينكه راستى
استثناء باشد. فرق است بين فتوا و حكم حكومتى. پيغمبر اكرم
صلىاللهعليهوآلهوسلم راجع به اين سه نفر نتوانستند ببخشند، يا صلاح اسلام
نبود ببخشند، مسلمانها راضى به بخشيدن نبودند. بالاخره يك چيزى ضميمه اين بود،
حضرت حكم كردند و او تبعيد شد، حضرت حكم كردند او را بكشيد، نه اينكه حكم فتوا
باشد و الاسلام يجب ما قبله استثناء خورده باشد. بعدش هم اين يك فعلى است و فعل كه
حجت نيست. ما كه نمىتوانيم با فعل پيغمبراكرم صلىاللهعليهوآلهوسلمالاسلام
يجب ما قبله را استثناء بزنيم. يك فعلى بوده كه نمىدانيم وضع فعل چه جور بوده،
اما آنكه مىدانيم و شما هم قبول مىكنيد اين است كه اينها حكم حكومتى بوده است.
حكومت خيلى كارها مىكند، حكومت مىگويد درحالى كه اين مسلمان شده، بايد او را
بكشيد. آن يك بحث ديگرى است. بحث حكومتى است و بحث اجتماعى است و اين در زمان پيغمبراكرم
صلىاللهعليهوآلهوسلم بوده، در زمان ائمه طاهرين عليهمالسلام بوده، در اين
جمهورى اسلامى هم بوده است، كه نمىشده ببخشى، اجتماع اجازه بخشيدن نمىداده، لذا
حكم حكومتى جلو مىآمده، مىگفتهاند يا خود اينها را نابود كنيد يا مالشان را
مصادره كنيد.
اينكه كسى از ترس مسلمان شده باشد، بحث ديگرى
است و در حقيقت برمى گردد به اينكه اگر كسى اصلاً مسلمان نشده، الاسلام يجب ما
قبله او را نمىگيرد.
يك حرفى ديروز زدم، كه شماها رويش كار نكرديد
و جواب نداديد و آن اين بود كه اينها يك قاعده درست كردهاند و مىخواهند با آن
قاعده جلو بيايند و آن اين است كه مىگويند:«الكفار يعاقبون بالفروع كما يعاقبون
بالاصول»، كفار همين طور كه براى اينكه كافرند جهنم مىروند، جهنم هم مىروند، يا عذابشان
شديد مىشود براى اينكه نماز نخواندند، خمس ندادند، حج نكردند، و دليلشان هم اين
است كه احكام روى قضاياى طبيعيه آمده، اين «اقم الصلاة» يعنى ايها الناس،
«اتوالزكاة» يعنى ايها الناس، پس هم كافر را مىگيرد، هم مسلمان را، پس اگر مسلمان
نماز نخواند، جهنم مىرود، اگر كافر هم نماز نخواند، جهنم در جهنم مىرود؛ يك جهنم
مىرود براى كفرش، يك جهنم مىرود براى نماز نخواندنش. اين هم دليلشان است. قول
مشهورى هم شده است. اينجا هم بعضى از بزرگان به اين قاعده تمسك كردهاند.
و ما اين قاعده را از اول قبول نداشتيم. يا
ايها الناس نيست، يا ايهاالذين امنوا است. در قرآن نيست كه يا ايها الناس نماز
بخوانيد، بلكه مىفرمايد: «يا ايها الذين آمنوا اقم الصلوة لدلوك الشمس الى غسق
الليل»
آن قضيه طبيعيه است، قضيه طبيعيه متخصّص است.
معلوم هم است، قانون كه وضع شده، قانون نماز وضع نشده كه ابوجهل نماز بخواند، يك
نحوه لغويت است و نماز وضع شده، زكات وضع شده براى مسلمانها، نه قضيه طبيعيه و ما
بخواهيم بگوييم ياايهاالذين آمنوا يعنى ياايهاالناس صلّوا، چنين چيزى نيست،
نداريم، نمىشود. لذا در قرآن كه مىخوانيم، يا ايهاالذين امنوا است؛ يا ايها
الذين آمنوا صلّوا. اصلاً اگر بگويم يا ايها الناس صلّوا يك نحوه لغويت هم است، كه
به ابوجهل بگوييم نماز بخوان. ولو قضيه طبيعيه است، اما قضيه طبيعيه را عام گرفتيد
- اعم از مسلمان و كافر- يك نحوه لغويت لازم مىآيد، يعنى الان يك ميليارد و پانصد
ميليون نفر مسلمان هست، حالا ما بخواهيم احكام شيعه را بگوييم: سنّىها يعاقبون
بالاصول، براى اينكه على عليهالسلام را قبول نكردند، يعاقبون بالفروع، براى اينكه
نمازهايشان باطل است، حجشان باطل است، تمام اعمالشان باطل است، پس اينها يعاقبون بالفروع.
يا الان كه 5 ، 6 ميليارد انسان در دنيا هست، بگوييم احكام اسلام براى مسلمانها
نيست، براى 5 و 6 ميليارد جمعيت است. ظاهرا عرف اين را نمىپسندد تا بگوييم الكفار
يعاقبون بالفروع.
من ديروز مىگفتم جاهل قاصر و كافر اصلاً
عقاب ندارد و اصلاً عقابش معقول نيست ولو بالاصول؛ جاهل مقصر است كه بالاصول كتك
مىخورد. حالا اين بخواهد بالفروع هم كتك بخورد، يك لغويتى در كار است. اين همان است
كه صاحب معالم و امثال او در آن ماندهاند و جواب مىدهيم؛ گفتهاند: آن كسى كه
براى نماز داعى ندارد، چه جورى مىخواهى امرش كنى؟ ما مىگوييم امر آمده روى طبيعت
و روى قضاياى حقيقه نيامده است و انسان بخواهد اين را اينجا بگويد، ظاهرا وجهى
ندارد. دليلى هم نداريم، يعنى يك دليل براى اين الكفار يعاقبون بالفروع نداريم الا
آن آيه شريفه و اينكه حكم آمده روى قضاياى طبيعيه و امثال اينها. آيه شريفه را كه
گفتم مربوط به مسلمانهاست، براى اينكه «فلاتنفعهم شفاعة الشافعين» مربوط به مسلمانهاست، نه كفار و اين حرف هم
كه احكام روى قضاياى طبيعيه آمده، بله احكام روى ماهيت من حيث هى هى است، ما اين
را قبول داريم، اما حرفهايى در اصول زديد، گفتيد طبيعت خارج ديده، طبيعت من حيث هى
هى ليس الاهى. لذا مثلاً مرحوم آخوند فرمودند: مرئاتا للخارج. و على كل حال
بخواهيم بگوييم قضاياى طبيعيه يعنى يا ايهاالانسان، وجهى ندارد. بالاخره اين قاعده
الكفار يعاقبون بالفروع كمايعاقبون بالاصول يك دليل معتنابهاى ندارد و وقتى دليل
نباشد، ديگر آثارى هم بار بر آن نيست.
حالا بحثى كه باقى مانده اين است كه دليل بر
اين الاسلام يجب ما قبله چيست؟ سه تا دليل براى اين گفتهاند، كه يك دليلش را گفتم
و آن سيره پيغمبر اكرم صلىاللهعليهوآلهوسلم و بناء عقلاست. اين قواعد فقهيه
معمولاً دليلش بناء عقلاست و آن بناء عقلا را شارع مقدس امضا كرده است. اين
الاسلام يجب ما قبله هم همين طور است، يعنى دليلش بناء عقلاست.
علاوه بر اين بناء عقلاء كه در هر اديانى
چنين است، روايتى داريم كه «الاسلام يجب ما قبله» و اين روايت در شيعه سند ندارد.
اما عامه با سند ضعيف نقل كردهاند. ولى اين قاعده به اندازه در فقه شهرت پيدا
كرده كه ضعف آن روايت ـ آن روايت ضعيف السند ـ به عمل اصحاب جبران مىشود. كه عمل اصحاب
خودش من حيث هو هو حجت است، يا اينكه نه، جبران ضعف سند روايت عامى الاسلام يجب ما
قبله را مىكند. بنابراين اين جور مىشودكه يا اجماع هست، كه هست، يعنى در شيعه
مخالفى نديديم، چنانچه در سنّى هم مخالفى نديديم. اگر بواسطه آن الاسلام يجب ما
قبله احتمال مدركيت بدهيد، مىگوييم خيلى خوب، اجماع نيست، اما ضعف سند اين روايت
به عمل اصحاب جبران مىشود و ما اين را در اصول گفتهايم، در فروع هم خيلى مىآيد.
پس اگر از الاسلام يجب ما قبله صرف نظر كنيم، در مساله اجماع است يااين روايت ضعيف
السند آن اجماع را از بين مىبرد، چون محتمل المدركيه مىشود، آن وقت اجماع جبر
سند الاسلام يجب ما قبله را مىكند. اين هم دليل دوم.
دليل سوم و چهارم هم دليل قرآنى و دليل عقلى
است، كه ان شاء اللّه فردا عرض مىكنيم.
وصلى اللّه على محمد و آل محمد
-الاسلام يجب ما قبله و
التوبة تجب ما قبلها من الكفر و المعاصى و الذنوب». مجمع البحرين، پيشين، ج 1، ص
336، ماده جبّ.
-بحارالانوار، پيشين، ج 21، ص 132 و 135.
-«قال: و يحك غيّب عنّى
و جهك فلا ارينك». سيره ابن هشام، ج 3، ص 592.