جستجو :
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً
امروز: ۱۴۰۳ شنبه ۳ آذر


 
  • پیام به یادوارۀ شهدای گمنام جامعۀ اطلاعاتی استان اصفهان
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ دوازدهم: انسان، حامل امانت الهی
  • پيام تسلیت در پى شهادت حجت‌الاسلام والمسلمين سيدحسن نصرالله
  • پیام در پی جنایات اخیر رژیم صهیونیستی در لبنان
  • پيام تسلیت در پی حادثۀ اندوهبار معدن طبس
  • پيام تسلیت به مناسبت ارتحال حضرت آيت‌الله محفوظى«رضوان‌الله‌عليه»
  • پیام خطاب به حضرت آیت‌الله العظمى شبيرى زنجانى«دامت‌بركاته‌الشّريف»
  • پیام به نشست نکوداشت علّامۀ مجلسی«قدّس‌سرّه‌الشّریف»
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ یازدهم: هدف از خلقت انسان(5)

  • -->

    عنوان درس: تخليه
    موضوع درس:
    شماره درس: 320
    تاريخ درس: ۱۳۸۵/۹/۲۹

    متن درس:

    اعوذ باللّه‏ من الشيطان الرجيم. بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم. رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى واحلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.

    قرآن شريف در باب تزكيه آيات فراوانى دارد حضرت امام مدعى بودند اصلا ما آيه نداريم كه رنگ اخلاقى نداشته باشد و آن را نمى‏دانم يعنى چه اما
    مى‏دانم كه همه قصه‏هاى قرآن رنگ اخلاقى دارد براى تزكيه است مى‏دانم كه آيات معاد رنگ اخلاق دارد مى‏دانم كه مستقيما راجع به تزكيه قرآن خيلى پافشارى داردى، چرايش هم بارها در قرآن آمده كه چرا من اينقدر روى تزكيه روى خودسازى پافشارى دارم چرا بايد كسى كه مى‏خواهد سعادتمند شود بايد درخت رذالت را از دل بكند حالا اين درخت رذيلت شاخه‏ها دارد، حسادت باشد، منيت باشد، رياست‏طلبى باشد پول پرستى باشد، بخل باشد اين درخت رذالت را بايد كند و قرآن قانع به اين هم نيست درخت فضيلت بايد غرس كند شجره طيبه بايد باشد «مثل كلمة طيبه كشجرة طيبه اصلها ثابت و فرعها فى السماء تؤتى اكلها كل حين باذن ربها» بايد درخت فضيلت را هم غرس كنيم چون درخت فضيلت شاخه‏ها دارد و ميوه آن دائمى است هم براى خودش هم بر اى ديگران مفيد است هم خودش بخورد هم ديگران و علتش خيلى جاها آمده مثلاً اين تشبيهاى معقول به محسوس. خب در قرآن همين را مى‏گويد كه مى‏فرمايد: زمين آباد اين حاصلش آبادانى است اما زمين ناآباد اين اصلاً حاصل ندارد اگر هم حاصل داشته باشد آن تيغ هايى است كه توى پاى ديگران مى‏رود يعنى دل اگر ناپاك باشد گفتار ناپاك است كردار ناپاك و آلوده است افكار هم ناپاك و آلوده است و اما اگر دل پاك باشد فكرش پاك است گفتار پاك است كردار پاك است همه هم به طور ناخودآگاه است آن كسانى كه مثلاً آلودگى دل دارند به طول ناخودآگاه زبانش نيش دارد، گاهى غيبت مى‏كند، گاهى تهمت مى‏زند، گاهى زخم زبان مى‏زند و مثل عقرب اقتضاى طبيعتش اين است كه بگزد. اما دل پاك «يوم لاينفع مال و لابنون الا من اتى اللّه‏ بقلب سليم» دل پاك، زبان پاك، بطور ناخودآگاه احترام به ديگران مى‏گذارد اگر پشت سر كسى حرف زدند به طور ناخودآگاه دفاع مى‏كند آنجا كه ببيند همسايه‏اش خانه خريده از خوشحالى خوابش نمى‏برد، دل ناپاك باشد به عكسش است از بس ناراحت مى‏شود از اينكه خويش و قومش خانه خريده است خوابش نمى‏برد «والبلد الطيب يخرج نباته باذن ربه و الذى خبث الا يخرج الا نكدا» چقدر عالى است اينها معجزات خداست. قرآن مى‏گويد بيا توى جامعه، جامعه را ترسيم كن به دو قسم. يك قسمت اين است واذا سمعوا قرآن را اينها گريه شوق مى‏كنند «و اذا سمعوا ما انزل اليك ترى اعينهم تفيض من الدمع ممّا عرفوا من الحق» وقتى قرآن را مى‏بيند حق و حقيقت برايشان روشن مى‏شود گريه شوق مى‏كنند بعد هم به زبان حالشان مى‏گويد: چرا اينقدر خوشحال نباشم حق را يابيدم اما بعكسش قرآن يك ترسيم ديگر هم دارد«اللهم ان كان هذا هوالحق من عندك فامطر علينا حجارة من السماء و ائتنا بعذاب اليم» نمى‏تواند حق و حقيقت را ببيند نمى‏تواند مقدرات الهى را ببيند آن وقت چه؟ مى‏خواهد بميرم اما اين خوشى را براى رفيقم نبينم. اى كاش مرده بودم اى كاش كور شده بودم، نديده بودم رفيقم به اينجاها برسد، اين ترسيم قرآن است از جامعه، به عبادت ديگر اين ترسيم قرآن است از آدمهاى دل پاك و آدمهاى دل ناپاك و همين كه «يوم لاينفع مال و لا بنون الا من اتى اللّه‏ بقلب سليم» نمى‏شود انسان ناپاك مخصوصا توى امتحانها درست از آب در بيايد، نمى‏شود مخصوصا آن ناپاكى اگر رسوخى باشد عاقبتش به خير نمى‏شود حالا عاقبتش به خير نمى‏شود يك معنا اينكه اين كدورتها بواسطه اين زخم زبانها، اين همزه‏ها و لمزه‏ها، به گرفتاريها، به فلجيها، به فقر و فلاكتها، تا بميرد نه بالاتر از اينها، اين خيلى براى من اثبات شده خيلى اين كسانى كه ناپاك هستند زبانشان نيش دارد دلشان با ديگران بد است يك عقرب منشى دارند اينها يك جرقه هايى يا از طرف شيطان انسى يا از طرف شيطان جنى، يا نه از طرف نفس اماره مخصوصا اگر عالم باشد حال انحراف پيدا مى‏شود زياد ديدم اين طلبه هايى كه پير شدند و به جايى نرسيدند، البته دست خودشان بوده و منعزل شدند اينها خيلى كفر مى‏گويند اينها اصلاً جبرى هستند همه چيز را تقصير خدا مى‏داند، اهل علم است، اما جبرى است مى‏گردد هم اين طرف و آن طرف يك آيات جبر را درست مى‏كند مى‏گردد اين طرف و آن طرف يك اشعارى از حافظ و سعدى و مولانا را حفظ كرده تا پهلوى او مى‏نشينيم بنا مى‏كند به خواندن، جبر، جبر، جبر، هيچى يك جرقه از نفس اماره از آن صفات رذيله اما عاقبت به خير نمى‏شود و حرف آخر. استاد بزرگوار ما حضرت امام اين جمله را مى‏گفتند گريه مى‏كردند چنانچه جلسه هم يكپارچه گريه مى‏شد فرمودند بعضى اوقات اينجورى است كه خب دم مرگش است عزرائيل مى‏آيد يا اعوان عزرائيل اما اميرالمؤمنين  عليه‏السلام هست يعنى آن جلوه ملكوتى عامى كه تسلط بر عالم وجود دارد اين براى اين روشن مى‏شود و اميرالمومنين را مى‏بيند آن وقت بايد با اجازه اميرالمومنين جان اين گرفته شود، نمى‏خواهد برود به قول قرآن «اخلدفى الارض» نمى‏خواهد برود و چنگالهاى صفات رذيله وقتى نمى‏خواهد برود و ديگر عزرائيل به زور جانش را مى‏گيرد در روايات داريم به اندازه‏اى براى اين مشكل است مثل اينكه رگهاى بدنش را زنده زنده بيرون بكشند آن وقت حضرت امام مى‏گفتند وقتى چنين باشد با بغض اميرالمومنين و ملك مقرب خدا از دنيا مى‏رود نمى‏خواسته برود با زور مى‏برندش. عاقبت نابخير. يك عمر مى‏گفته على. دم مرگ بى على مى‏ميرد. اينها را ما نبايد آسان بشماريم قاعده به ما مى‏گويد همين است، روايات، قرآن به ما مى‏گويد همين است تجربه به ما مى‏گويد همين است قرآن هم مى‏گويد اصلاً من آمدم براى همين«هوالذى بعث فى الاميين رسولاً منهم يتلوا عليهم آياته و يزكيهم و يعلمهم الكتاب و الحكمة» اين مستضعفين هم كه معمولاً اطراف پيامبرها را مى‏گرفتند هم بخاطر همين است مترفين. يعنى كله گنده‏ها، كله باردارها. آنها زير بار نمى‏روند چرا چون صفت منيت نمى‏گذارد«يا حسرة على العباد ما ياتيهم من رسول الا كانوا به يستهزون»، «و ما ارسلنا فى قرية من رسول الا قال مترفوها انا بما ارسلتم به كافرون» 124 هزار پيغمبر با معجزه آمده بدون معجزه كه نمى‏تواند باشد «ولقد ارسلنا رسلنا بالبينات» با معجزه، معجزه تام، معجزه‏رسا «و ما ارسلنا فى قرية من نذير الا قال مترفوها انا بما ارسلتم به كافرون» قبولت نداريم برو بابا. ديگر آنها هم صبر مى‏كردند آنها هم با آن دل پاكشان دلسوزى مى‏كردند گريه مى‏كردند دعا مى‏كردند در تاريخ مى‏خوانيم پيغمبر اكرم را كه قانون وضع كرده بودند بچه‏ها، اراذل و اوباش سنگش بزنند تا از خانه مى‏آمد بيرون، همين جور بود، گاهى فرار مى‏كرد مى‏توانست برود به خانه خدا، ديگر آنجا امن بود مى‏رفتند گم مى‏شدند گاهى بر مى‏گشت به خانه و حضرت خديجه ايشان را در بغل مى‏گرفتند پشت به سنگها، داد مى‏زدند خانه آزاد است اما پيغمبر اكرم فردا زودتر «زودترش را من مى‏گويم» فردا مهيا بود براى آمدن اينكه بتواند انسانى بسازد گاهى هم نمى‏گذاشتند برود خانه، نمى‏گذاشتند به خانه خدا برود، مى‏رفت بيابان، به حضرت خديجه خبر مى‏دادند حضرت خديجه بااميرالمومنين اينها يك زاد و توشه‏اى تهيه مى‏كردند مى‏رفتند بيابان. پيغمبر اكرم را گم بودند بالاخره زير يك خارى زير يك سنگى، بى حال پيدا مى‏كردند از بس خون از ساق پايشان مى‏ريخت. براى اينكه سنگها را به ساق پا مى‏زدند درد بيايد و نكشد اما حالا اميرالمومنين در نهج البلاغه نقل مى‏كند در خطبه قاصعه در جاهاى ديگر هم نقل مى‏كنند زمزمه پيغمبر اين بود«اللهم اهد قومى فانهم لايعلمون» اين را مى‏گويند دل پاك و مى‏خواهند ما اينجورى باشيم «اللهم اهد قومى فانهم لايعلمون» اما آن‏ها چى، تا چشمشان به پيغمبر مى‏افتاد ديگر آن وضع عجيب. راوى مى‏گويد كه يك جوانى به جلو يك پيرمردى به عقب. مرتب دارد كفش توى سر اين آقا مى‏زند گفتم اين كيست گفت اين عموى اين آقاست ابولهب. اين آقا ادعاى پيغمبرى كرده مى‏خواهد توى اين خيمه‏ها بگردد يك كسى را پيدا كند مسلمان بشود و اين اقا نمى‏گذارد، نمى‏گذارد، خب چرا. اين مترف چرا اينجورى مى‏كند دل ناپاك است پيغمبر معجزه نداشت؟ چون پيغمبر اكرم قرآن مى‏خواند بلند بلند آن جاذبه قرآن پيغمبر اكرم خب همه مى‏دانستند و همه اينها شبها يواشكى مى‏آمدند قرآن خواندن پيغمبر را گوش مى‏دادند اين جمله‏اى كه مال ريحانة الادب گل سر سبد ادبيت، گل سر سبد عرب به اين مى‏نازند حسابىوليد بن مغيره، آن در ميان رفقايش مى‏نشيند و مى‏گويد: «ان له لحلاوة و ان له لطراوه و ان اعلاه لمثمر و ان اسفله لمغزق و انه يعلوا و لا يعلى عليه» خب اين حرفش اين است ديگر. بعد همين با هم مى‏گويند چه كار كنيم ديگراين پيغمبر را از صحنه بيرون كنيم بگوييم كه اين دروغگو است «اللهم لا» يك عمر به صداقت در ميان ما زندگى كرده است «اللهم لا» مشهور به عقل است هى گفتند گفتند، قرآن مى‏فرمايد: در سوره مزمل اين يارو واين دل ناپاك هى فكر كرد، معلوم است ديگر فكرش «والبلد الطيب يخرج نباته باذن ربه و الذى خبث لايخرج الا نكدا» فكرش معلوم است ديگر هى فكر كرد، كلام را آورد و برد، ناگهان يك چيزى يادم آمد، مى‏توانيم به پيغمبر انگ بزنيم، از صحنه بيرونش كنيم، بگوييم ساحر است براى خاطر اينكه بين پدر و مادرها را جدايى مى‏اندازد براى اينكه بين برادرها را، يكى مسلمان مى‏شود و يكى نامسلمان جدايى مى‏افتد، اختلاف انداخته، ساحره هم آن است كه بين زن و شوهرها را جدايى مى‏اندازد گفتند اين خوب است آمدند توى دهان مستضعفين خودشان، همين
    ناپاك‏ها، توى دهان بچه «انه لساحر»، «انه لساحر» خب بابا به جاى اينكه فكر بكنيد اين آقا پيغمبر باشد متابعت از او بكنيم نه زمين به آسمان مى‏آيد نه آسمان به زمين. بلكه يك چيز مى‏آيد ما سعادتمند دنياو آخرت مى‏شويم چرا اين جورى فكر نمى‏كند دنبال اين است پيغمبر را از صحنه بيرون كند خب دنبال اين باش پسر برادرت توى صحنه بيايد، دنبال اين است پيغمبر را سنگ بزند اين دست از كارهايش بردارد، خب اى كفار قريش اگر اين روى كار بيايد آقايتان مى‏كند حرف اول پيغمبر كه جلسه گرفت همين بود اى مردم مى‏خواهيد آقاى دنياو آخرت باشيد بگوييد:لا اله الااللّه‏. اين يكى و دو تا نيست اين ثقيفه بنى ساعده كه من الان گفتم همان جلسه اول پيغمبر اميرالمومنين را نصب به خلافت كرد. پيش همه اين كله گنده‏ها بعد هم اين ده ساله توى مدينه كه خب حكومت داشت بيش از هزار جا على قرآن، قرآن على. روايت ثقلين حالا نه ثقلين هر كجا فرصت مى‏آمد، تعريف اميرالمومنين تعريف واقعى دم مرگ آمد مسجد قرآن على، على قرآن، بعد هم قلم و دوات بياوريد بنويسم نگذاشتند، گفتند كه «ان الرجل ليهجر» پناه بر خدا خب حالا پيغمبر اكرم از دنيا رفته آنها به فكر رياست هستند اول كارى كه كردند از ثقيفه بنى ساعده، از صندوق نبى ساعده ابوبكر بيرون آمد دو ماه قبل توگفتى«بخٍ بخٍ لك يااميرالمومنين اصبحت مولاى و مولاى كل مومن» چه شد اينها را ديگر انسان نمى‏تواند بكند فكرش را هم نمى‏تواند بكند چى را فكر مى‏كند رياست‏طلبى را. از چه راهى مى‏شود اين ارضا را كنيم اين رياست‏طلبى را، از چه راهى مى‏شود ارضا كنيم اين پول پرستى را اما حالا فكر اينكه از چه راه مى‏شود سعادت جمع بكنيم اصلاً فكرش را نهى كند بايد يك كارى بكنيم بتوانيم فكرش را بكنيم ببينيم راه سعادت چيست چه كار بايد بكنيم و تا حجاب رذالت باشد نمى‏شود اين حجاب رذالت. اين حجابهاى ظلمانى، كم كم اينها كه حجابهاى نورانى هم درست كردند «العلم حجاب الاكبر» اين حجاب نورانى هم هست و امثال اينها بايد اين حجابها پاره شود و الا تا اين حجابها پاره نشود تا فطرت بيدار نشود به عبارت ديگر تا دل سالم نشود ثقيفه بنى ساعده پيدا مى‏شود. خب اين ثقيفه بنى ساعد كه بچه بازى نيست. يك اشكال مى‏شود كه مردم چرا. خب مردم هم همين طور وقتى كه راستى مترفين بگويند آرى. مترفين بگويند نه. مردم هم مى‏گويند نه. معمولاً اينجور بوده از زمان حضرت آدم تا به الان. ما طلبه‏ها مخصوصا يعنى متشخص‏ها. اينها اگر پاك باشند مردم هم تابعشان هستند جامعه پاك مى‏شود اگر متشخص‏ها ناپاك باشند مردم هم تابع آنها مى‏شود مردم هم ناپاك. همه اينها از اينجا سرچشمه مى‏گيرد كه اگر صفت رذيله‏اى بر دل كسى حكمفرما باشد اين ديگر نمى‏تواند فكر بكند نمى‏تواند حقيقت ياب باشد بلكه نه بعضى اوقات فكر مى‏كند چون دل ناپاك است فكر هم مى‏شود آلوده. نتيجه مى‏شود آلوده. همين كه گفتم: ريحانة الادب فكر مى‏كرد اينكه چه كار بكنم كه پيغمبر اكرم را بيرون كنيم كه فكرش آمد به اينجا كه بگوييم ساحر است و بالاخره پخش كرد كه نداريم اين قدر شدت غضب در قرآن«انه فكر و قدر ثم قتل كيف قدر، ثم قتل كيف قدر» اى مرگ بر اين فكر، اى مرگ بر اين فكر، اى مرگ بر اين فكر بعد مى‏فرمايد كه اين اول فكرش را كرد بعد گفت «ان هذا الا سحر يؤثر» نمى‏خواهد قرآن تاريخ بگويد قرآن كه كتاب تاريخ نيست، نمى‏خواهد قرآن تعيير و سرزنش گذشته‏ها را بكند چه فايده‏اى دارد قرآن مى‏خواهد بگويد كه الگو بگير از اين تاريخ، كار كن دل پاك بشود بله مشكل است مشكل. خيلى مشكل است. استاد عزيز ما حضرت امام بارها به ما مى‏گفتند: تا جوان هستيد و اما اگر ديگر رفتيد توى سرازيرى ديگر خيلى مشكل مى‏شود خيلى مشكل مى‏شود و تا جوان هستيد (از ما كه گذشت) بايد مهذب شد و الا خسارت است آن هم قرآن ساده نمى‏گويد كه خسارت است 11 تا قسم مى‏خورد توى قرآن مثل اين سوره و الشمس نداريم بعد 11 تا قسم مى‏خورد «قد افلح من زكيها و قد خاب من دسيها» چهار پنج تا تأكيد دارد ديگر رستگارى فقط و فقط مال آن كسى است كه پاك دل باشد بدبخت است بى بهره است، شقاوت دارد آن كسى كه يك صفت رذيله بر او حكمفرما باشد دل آلوده باشد، خدايا بحث‏ها خيلى خوب است قرآن است اما مى‏دانيم راه خيلى مشكل است خدايا به حق پاكها. آن كسانى كه با خون دل به جايى رسيدند خدايا توفيق خودسازى، توفيق تهذيب نفس، لااقل توفيق توجه به اين گونه مطالب به همه ما عنايت بفرما.

    و صلى اللّه‏ على محمد و آل محمد.

    چاپ دانلود فايل صوتي
    احکام
    اخلاق
    اعتقادات
    اسرار حج
    مناسک حج
    صوت
    فيلم
    عکس

    هر گونه استفاده از مطالب این سایت با ذکر منبع بلامانع می باشد.
    دفتر مرجع عاليقدر حضرت آية الله العظمى مظاهری «مدّظلّه‌العالی»
    آدرس دفتر اصفهان: خيابان عبد الرزاق – کوی شهيد بنی لوحی - کد پستی : 99581 - 81486
    تلفن : 34494691 -031          نمابر: 34494695 -031
    آدرس دفتر قم :خیابان شهدا(صفائیه)- کوی ممتاز- کوچۀ شماره 1(لسانی)- انتهای بن‌بست- پلاک 41
    تلفن 37743595-025 کدپستی 3715617365