جستجو :
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً
امروز: ۱۴۰۳ شنبه ۳ آذر


 
  • پیام به یادوارۀ شهدای گمنام جامعۀ اطلاعاتی استان اصفهان
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ دوازدهم: انسان، حامل امانت الهی
  • پيام تسلیت در پى شهادت حجت‌الاسلام والمسلمين سيدحسن نصرالله
  • پیام در پی جنایات اخیر رژیم صهیونیستی در لبنان
  • پيام تسلیت در پی حادثۀ اندوهبار معدن طبس
  • پيام تسلیت به مناسبت ارتحال حضرت آيت‌الله محفوظى«رضوان‌الله‌عليه»
  • پیام خطاب به حضرت آیت‌الله العظمى شبيرى زنجانى«دامت‌بركاته‌الشّريف»
  • پیام به نشست نکوداشت علّامۀ مجلسی«قدّس‌سرّه‌الشّریف»
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ یازدهم: هدف از خلقت انسان(5)

  • -->

    عنوان درس: غرور
    موضوع درس:
    شماره درس: 263
    تاريخ درس: ۱۳۸۳/۱۱/۷

    متن درس:

    اعوذ باللّه‏ من الشيطان الرجيم. بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم. رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى واحلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.

    بحث ما به تناسب غرور رسيد به صفت تكبر و صفت عجب و يك مقدارى درباره صفت تكبر، اين رذيله تكبر، رذيله عجب صحبت كردم. و درضمن صحبت‏ها فهميده شد اين صفات رذيله هر كدامش رسوخ در دل بكند، نمى‏گذارد انسان سعادتمند بشود. قرآن در آيات فروانى متعرض اين مسئله است چنانچه تاريخ هم به ما همين را مى‏گويد كه اگر صفت رذيله‏اى بر دل حكم فرما باشد نمى‏گذارد انسان به سعادت برسد. به قول قرآن «والبلد الطيب يخرج نباته باذن ربه و الذى يخرج خبث لا يخرج الا نكدا»[1]  تشبيه معقول به محسوس، زمين اگر آباد باشد علف هرزه‏اى آن گرفته شده باشد اين زمين ميوه خوب مى‏دهد، حاصل خوب مى‏دهد اما اگر زمين شوره زار شد، نه حاصل نمى‏دهد حاصل آن به غير ضرر به غير خارى كه در پاى مظلوم مى‏رود چيزى نيست.«قل كل يعمل على شاكلته» از كوزه برون تراود آنچه در اوست .معنا ندارد آب آلوده در كوزه باشد، اما آب زلال ترواش او باشد. شراب در كوزه باشد. تراوش او آب زلال و گوار باشد معنا ندارد. اگر آب گوارا مى‏خواهيم، بايد در كوزه آب گورا باشد آب زلال باشد. دلى كه يك  صف رذيله بر آن حكم فرماباشد، گفتارش پليد است، كردارش پليد است، افعال پليد است، بطور ناخودآگاه آن گفتار و كردار آلوده است. نمى‏شود آلوده نباشد. «قل كل يعمل على شاكلته» چنانچه دل پاك، دل سالم، گفتار معمولا سالم است، كردار معمولا سالم است قرآن شريف يك برداشتى از جامعه مى‏كند،برداشت خيلى بالاست، انصافا خيلى خوب است. يك برداشت اين است كه بعضى از مردم، آنها كه صفت رذيله‏اى بر دلشان حكم فرماست. اينها گفتارشان، حالشان مقالشان اين است «الهم ان كان هذا هو الحق من عندك فانزل علينا حجارة من السماء اوائتنا عذاب اليم» مى‏فرمايد: يك عده‏اى اين جورى هستند اين تكبرشان، اين حسادتشان زير بار حق نمى‏رود. حاضرند كشته شوند، حاضرند جهنم بروند، اما زير بار حق نروند. مى‏گويند خدايا نمى‏توانيم ببينيم آتشى بيايد و ما را نابود كند، سنگى بيايد از آسمان، از عالم غيب مارا نابود بكند كه شان نزولش را هم مى‏گويند كه وقتى پيغمبر اميرالمومنين را نصب خلافت كردند ديگران دشمن‏ها از ترسشان و دوستها از شوقشان بيعت كردند. بخ بخ لك يا اميرالمومنين اصبحت مولاى و مولا كل مومن و مومنة: اما يكى هم پا شد و گفت اين كارها مال خودت بود يا مال؟ خدا مال خودت بود، قبول ندارم، مال خدا بود،  نمى‏توانم ببينم. از خدا بخواه يك سنگى يك آتشى بيايد و من را نابودم بكند و قهر كرد، از قافله رفت و وقتى تنها شد، صاعقه‏اى آمد، او نابودش  كرد آيه «سأل سائل بعذاب واقع» برايش نازل شد. كارى به شأن نزول ندارم. كار به خود آيه كه يك برداشت دارد از جامعه. كه اگر كسى، جامعه‏اى، آدمهاى نابابى شدند پول پرست، دنيا طلب متمول، حق را پايمال كن، اين‏ها هر طور بشود زير بار حق نمى‏رود. دانسته حق را پايمال مى‏كنند اين قرآن است. اين «اللهم ان كان هذا هو الحق من عندك» ظاهرا قال نباشد حال باشد يعنى حالت اين فرد، حالت اين جامعه اين است كه حاضر است خود نابود شود اما زير بار حق نرود، حق آباد نشود حق نمايان نشود حضرت امام «رضوان اللّه‏ تعالى عليه» بعضى اوقات همين جاها عصبانى مى‏شدند مى‏فرمودندكه: در خمين يك الاغ‏هاى سياهى بود. اينها خيلى لجباز بودند، حاضر بودند خودشان را بكشند. اما حرف صاحبشان را نشوند و اين مثال هم است، يك مثال عوامانه هم شده در ميان ما. اين ريشه قرآنى دارد، ريشه تاريخى دارد، مى‏داند حق است اما تكبرش نمى‏گذارد زير بار برود، مى‏داند جهنم است، تكبرش نمى‏گذارد، زير بار برود. مى‏گويد جهنم باشد اما من زير بار حق بروم بگويم آره، نه نمى‏دانم چقدر درست باشد كه اميرالمؤمنين دم مرگ بله يك كسى از اينها گفت كه بيا بگو اشتباه كردم. يك فكرى كرد و گفت النار و لا العار خب اين يك تاريخ است اگر هم درست نباشد عمل چنين است. مى‏گويند النار و لا العار. و اين الان هم است. من وقتى كه اين رئيس جمهور آمريكا 65% از آمريكا را رأى آورد من خيلى تعجب كردم كه اين آمريكاييها چقدر احمقند حالا خودشان مى‏گويند ما احمقيم، اما احمق نيستند، پول پرستى، رياست‏طلبى، خود خواهى، دنياطلبى، انسان را مى‏رساند به اينجا كه يك كسى كه منفورترين افراد توى دنيا، 65% اين مردم رأى مى‏دهند به اين آقا رئيس جمهورشان باشد اين از كجا سرچشمه مى‏گيرد واى به اين صفت رذيله اگر رسوخ در دل بكند اگر انسان مواظبش نكند جامعه باشد جامعه نابود است اگر هم فرد باشد فرد نابود مى‏شود. يك برداشت ديگر هم قرآن از جامعه دارد آن افرادى كه پاك دل هستند آن افرادى كه راستى دنبال حق هستند. قرآن مى‏فرمايد وقتى كه حق به اينها برسد گريه شوق مى‏كنند نه تنها زير بار مى‏روند، زير بار مى‏روند گريه شوق ميكنند الحمدللّه‏ حق به بار رسيد. الحمدللّه‏ حق گويا شد.پويا شد. الحمدللّه‏ حق روشن شد و اين برداشت‏ها در قرآن زياد است. همين سوره الشمس كه از نظر تاكيد منحصر به فرد است در قرآن يعنى ما نداريم. در يك سوره‏اى كه يازده تا قسم خورده باشد. ما نداريم در قرآن يك سوره‏اى كه بعد از يازده تا قسم چهار، پنج تا تاكيد حسابى آورره شده باشد براى يك مطالب و در سوه شمس آورده شده و يازده تا قسم خدا خورده است. بعد از يازده تا قسم، بعد سه چهار تا تأكيد «قد افلح من ذكى‏ها و قد خاب من دساها» رستگارى فقط و فقط مال كسى است كه سلامت نفس داشته باشد. صفت رذيله رسوخ نكرده باشد بى‏بهره است، شقاوتمند است، آن كسى  كه صفت رذيله‏اى بر دل او حكم فرما باشد «و قد خاب من دساها» بعد قرآن به اين اكتفا نمى‏كند. علت حكم هم مى‏آورند. مى‏فرمايد كه «كذبت ثمود بطغويها» قوم ثمود، اينها تكذيب پيغمبر كردند، پيغمبرشان معجزه نداشت؟ چرا. پيغمبرشان صالح نبود؟ چرا. پيغمبرشان، اينها نمى‏دانستند پيغمبر است؟ چرا. پس چرا كذبت بطغويها آن صفت تكبرشان، خودخواهى شان، آن تكبر موجب شد كه پابگذارند روى يك واقعيت و تكذيب كنند پيغمبرشان را. خب اگر تا اينجا بود و بس بود اما باز هم قرآن كفايت نمى‏كند، باز هم قرآن برايمان مى‏گويد. مى‏فرمايد خب حالا تكذيبشان به كجا رسيد آن معجزه رسا را از پيغمبر شان خواستند، پيغمبر آن معجزه را داد، اينها براى اين كه حضرت صالح را از ميدان در كنند و نمى‏دانستند كه راستى به اين جا مى‏رسد، گفتند كه اگر يك شتر ماده با بچه‏اش از اين كوه بيرون آمد، ما ايمان مى‏آوريم. پروردگار عالم هم به حضرت صالح گفت كه باشد جمع شوند برايشان يك شتر ماده با بچه‏اش از كوه بيرون مى‏دهيم. همه جمع شدند در دامنه كوه، كوه شكافته شد. يك شتر ماده با بچه از كوه آمد بيرون. ايمان آوردند؟ قرآن مى‏گويد، نه نگذريد از اينها. اينها در حالى كه اخلاق است يك تجربه براى همه هميشه است الان هم هست اينها نپذيرفتند، ايمان نياوردند، گفتند كه اين معجزه را بايد نابود كنيم و بالاخره يك كسى را كه قرآن مى‏گويد: اشقى الناس بود. ابن ملجم على را نمى‏شناخت؟ قطعا بهتر از من و شما مى‏شناخت. چون چندين سال در زمان اميرالمؤمنين، مريد اميرالمؤمنين، صف اول جبهه‏هاى اميرالمومنين در جنگهاى اميرالمومنين و راستى مريد اميرالمومنين. اما همين اشق الناس اميرالمؤمنين مى‏كشد چرا؟  خوارج مى‏شود لا حكم الا للّه‏ مى‏گويند. حالا اين تاريخ است، حالا قرآن را ببينيد كه شقى‏ترين افراد را اينها فرستادند، خودش هم نيامد، قرآن مى‏فرمايند اين قوم ايمان نياوردند اگر هم ايمان آورده باشند چون كم بودند. قرآن متعرضش نيست لذا نسبت قتل را هم به مردم مى‏دهد شقى‏ترين افراد را فرستادند اين شتر را پى كرد. آنوقت آن مرد پاك دل را ببين. آن مرد پاك دل دلش براى اينها مى‏سوخت. حضرت صالح پيغمبر گفت: حالا ايمان نياوردند، با اين معجزه رسا. اما ديگر در مقابل خدا قد علم نكنيد ديگر اين معجزه باهره  را كاريش نداشته باشند. اين يك چراگاهى دارد يعنى بيابان، يك آبگاهى دارد، يعنى چشمه، دارد آنجا مى‏چرد. خب به شما چه، مى‏خواهيد ايمان بياوريد و مى‏خواهيد ايمان نياوريد. اما آدم‏ها ناپاك مگر مى‏توانند واقعيت را ببينند؟ در حالى كه آن واقعيت كارى باهاشان ندارد. آن كسى كه راستى دارد حق را مى‏گويد كارى با آنها ندارد. زورى با آنها ندارد. اما آنها رها نمى‏كنند آنها، با آن كار دارند. حضرت صالح پيغمبر گفت: كه بابا چه كار به اين داريد، اين چراگاه دارد آبگاه دارد، چه ربطى به شما. اما بالاخره شتر را پى كردند تهديد حضرت صالح را نشنيدند. نه خيال كنيد تهديد را نمى‏دانستند، مى‏دانستند. اما اگر صفت رذيله بر كسى حاكم فرما باشد همه اين چيزها ديگر شكست مى‏خورد. فطرت شكست مى‏خورد، عقل شكست مى‏خورد. وجدان اخلاقى شكست مى‏خورد، گفتار و كردار آدمهاى پاك شكست مى‏خورد، چى پيروز است؟ آن صفت رذيله‏اى كه رسوخ در دل كرده اين را حمار كرده و مى‏برد آنجا كه خاطر خواه اوست. قرآن مى‏فرمايد وقتى كه اين جور شد نابودشان كرديم. اما يك جمله آخر دارد «و لا يخاف عقبى‏ها» اينها عاقبت‏انديش نبودند اين يعنى چه؟ يعنى اگر صفت رذيله‏اى بر انسان حكم فرماباشد اصلا نمى‏گذارد، فكر بكند، فكر اينكه نكند اين كار زشت را بكنيم و غضب پروردگار عالم متلاطم بشود نه اصلا نمى‏گذارد به اين جاها برسد. عاقبت انديشى مال آن كسانى است كه دل پاك دارند قبول كردن حق مال آن كسى است كه دل پاك دارد و الا اگر دل پاك نباشد، اگر صفت رذيله‏اى بر دل رسوخ كرده باشد ديگر فكر عاقبتش را هم نمى‏كند كار را مى‏كند. مى‏داند بد است اما مى‏كند، حرف پيامبر را نمى‏شنود، مى‏داند بد است اما مى‏كند فكر اين كه گرفتار مى‏شود در دنيا و آخرت، اين فكر را هم نمى‏كند. پس چه فكر مى‏كند؟ افسار شده، محار شده به صفت رذيله. و آن صفت رذيله مى‏بردش به جهنم. اين قرآن است. عزيزان من نگوييد رفع صفت رذيله واجب نيست، نگوييد صفت رذيله حرام نيست نه عقل، ضروريهاى ما، قرآن ما روايات ما مى‏گويد بايد شبانه روز خود سازى كنيم. در درون مايك جهادى است، اين جهاد هيچ وقت تمام نمى‏شود. جهادهاى بيرون خب تمام مى‏شود اما جهادهاى درون. يك در ميليون هم نمى‏شود كه او پيروز بشود و اين جهاد در درون به نفع اين تمام شود. يعنى بتواند در خت رذالت را بكند بتواند درخت فضيلت به جايش غرس كند بتواند بارور كند، بتواند از ميوه آن استفاده كند. يك در ميليون هم پيدا نمى‏شود و ما بايد همين جور كه اگر يك جنگى جلو آمد مثل يك نظامى مجهز باشيم. بايد مهياى اين صفت رذيله باشيم. بله توجهى كه بايد داشته باشيم اين است كه راجع به تكبر، راجع به غرور، راجع به عجب، از غرور سرچشمه مى‏گيرد و اين تكبر چيز بدى است. اين عجب چيزى بدى است اما همين تكبر خيلى از چيزها را استخدام مى‏كند. اصلا قرآن گاهى درباره شيطان مى‏گويد: حسادت، گاهى مى‏گويد تكبر، يعنى چون شيطان متكبر بود حسادت را آن تكبر استخدام كرده بود مى‏شود دو آتيشه، دو صفت رذيله براى نابودكردن اين. بعضى اوقات تكبر، خوديتها، منيتها، حسادتها، اينها را هم با استخدام مى‏كند براى نابودى انسان مى‏شود، هفت هشت ده تا صفت رذيله و جنگيدن اينها كار مشكلى است. حضرت اما «رضوان اللّه‏ تعالى عليه» بعضى اوقات تأسف مى‏خوردند، مى‏فرمودند چهل سال خون جگر مى‏خواهد، مبارزه مى‏خواهد تا انسان بتواند يك صفت رذيله را از بين ببرد. انصافا اين جور است چهل سال خون جگر مى‏خواهد تا انسان بتواند درخت رذالت را از دل بكند. ملا شدن مشكل است ما مى‏دانيم يك كسى فقيه شود، اصولى شود، مفسر شود، فيلسوف و عارف شود تخصص در يكى از علوم خيلى مشكل است ملا شدن چه مشكل، مشكل‏تر از اين آدم شدن است انسان بتواند صفات رذيله را همه همه از دل بكند خيلى مشكل است خيلى مرد مى‏خواهد. اما بايد توجه داشته باشيد كه از ملا شدن خيلى لازم‏تر است، خيلى واجب‏تر است و ما متأسفانه بعضى از جاها به درسمان خيلى اهميت مى‏دهيم، الحمدللّه‏ خيلى از شماها به تقوى خيلى اهميت مى‏دهيد الحمدللّه‏ آدمهاى متقى هستيد الحمدللّه‏ آدمهاى فاضلى هستيد زحمت مى‏كشيد، الحمدللّه‏ اما به علم اخلاق هيچ كداممان اهميت نمى‏دهيم اصلا حوزه‏هاى ما خالى از علم اخلاق است و اين مصيبتش خيلى بالاست، خيلى بالا. در حالى كه از تقوى مهمتر اخلاق است، از علم مهمتر اخلاق است. اگر علم ما رنگ اخلاق نداشته باشد به غير وزر وبال چيزى ندارد. حتى تقوى ما خوارج نهروان مگر متقى نبود راوى مى‏گويد. بااميرالمومنين مى‏رفتيم شب، يك قرآن با جاذبه‏اى صدايش را شنيديدم، من ايستادم، اميرالمومنين عليه‏السلام فرمودند بيا برويم، تعجب كردم اين جاذبه، اين قرآن، مى‏گويد جنگ نهراوان تمام شد در ميان كشته‏ها مى‏گشتيم، يك كشته‏اى كه به رو افتاده بود، اميرالمومنين به پشت انداخت با عصاء كه در دست بود، فرمودند كه اين را مى‏شناسيد. اين همين بود كه چند شب قبل جاذبه قرآنش تو را گرفت. كعب ابن صور به اندازه‏اى متقى بود كه در ميان مردم مستجاب الدعوة شده بود اما همين آمد در جنگ جمل. تاريخش خيلى مفصل است آمد در جنگ جمل. اورد حسابى هم داد. گفت يا ايها الازد هى امكم فانها صلوة و صومكم طائفة ازد يك طائفه احمقى بودند اين هودج عايشه را با شتر سر دست بلند كردند و بردند و اين كعب بن صور تشويقشان كرد  گفت اين مادر شماست، اين نماز شماست اين روزه شماست، مواظبش باشيد و اتفاقا اولين تيرى كه از لشگر حضرت اميرالمؤمنين آمد، آمد توى خيمه او از اسبش افتاد پائين و مرد. مى‏گويد اميرالمومنين رسيد به اين آقا و يك نگاهى به او كرد. يك عصايى به او زد. گفت كعب ابن صدر ديدى آن تيرهاى كه از عالم غيب مى‏خواستى به سينه من بيايد، چه جور به سينه تو آمد كه تاريخ نويسان مى‏نويسند كه اين آقا از حسادتش نفرين به اميرالمومنين مى‏كرد كه چرا نور اميرالمومنين نور چراغ مرا كم سو كرده است. آقا مقدس، شب بيدار، روزه مى‏گيرد آن هم نه ماه رمضان، راستى به ديگران خدمت مى‏كند شبانه روز خدمت به خلق خدا مى‏كند، روضه امام حسين مى‏گيرد، هر روز نمى‏دانم، خدمت مى‏كند، هر سال مكه مى‏رود، كربلا مى‏رود، مشهور به تقدس، اما صفت رذيله‏اش  مى‏رسد به اينجا كه پولم را بدهم به آخوندها چه كار؟ خوب خودم مى‏دهم چرا به آخوندها بدهم اين از كجا سرچشمه مى‏گيرد. يا نه، رياكارى به اندازه‏اى رويش كار مى‏كند تمام اعمالش را باطل مى‏كند. اين از كجا سرچشمه مى‏گيرد اميدوارم پروردگار عالم به ما لطف كند. آقا امام زمان عنايت كند توفيق خودسازى به همه ما عنايت بشود. ان شاءاللّه‏.

    و صلّى اللّه‏ على محمد و آل محمد.

     



    [1]-سوره اعراف، آيه 58.

     

    چاپ دانلود فايل صوتي
    احکام
    اخلاق
    اعتقادات
    اسرار حج
    مناسک حج
    صوت
    فيلم
    عکس

    هر گونه استفاده از مطالب این سایت با ذکر منبع بلامانع می باشد.
    دفتر مرجع عاليقدر حضرت آية الله العظمى مظاهری «مدّظلّه‌العالی»
    آدرس دفتر اصفهان: خيابان عبد الرزاق – کوی شهيد بنی لوحی - کد پستی : 99581 - 81486
    تلفن : 34494691 -031          نمابر: 34494695 -031
    آدرس دفتر قم :خیابان شهدا(صفائیه)- کوی ممتاز- کوچۀ شماره 1(لسانی)- انتهای بن‌بست- پلاک 41
    تلفن 37743595-025 کدپستی 3715617365