جستجو :
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً
امروز: ۱۴۰۳ شنبه ۳ آذر


 
  • پیام به یادوارۀ شهدای گمنام جامعۀ اطلاعاتی استان اصفهان
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ دوازدهم: انسان، حامل امانت الهی
  • پيام تسلیت در پى شهادت حجت‌الاسلام والمسلمين سيدحسن نصرالله
  • پیام در پی جنایات اخیر رژیم صهیونیستی در لبنان
  • پيام تسلیت در پی حادثۀ اندوهبار معدن طبس
  • پيام تسلیت به مناسبت ارتحال حضرت آيت‌الله محفوظى«رضوان‌الله‌عليه»
  • پیام خطاب به حضرت آیت‌الله العظمى شبيرى زنجانى«دامت‌بركاته‌الشّريف»
  • پیام به نشست نکوداشت علّامۀ مجلسی«قدّس‌سرّه‌الشّریف»
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ یازدهم: هدف از خلقت انسان(5)

  • -->

    عنوان درس: سعه صدر
    موضوع درس:
    شماره درس: 147
    تاريخ درس: ۱۳۷۹/۶/۶

    متن درس:

    اعوذ باللّه‏ من الشيطان الرجيم. بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم. رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى و احلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.

    بحث چهارشنبه ما بحث مفيد و ارزنده‏اى است و همه بايد متدين باشند متدين باشند به اين فضليت اما ما طلبه‏ها بر ما واجب و لازم است و به منزله قلم براى نويسنده چكش براى آهنگر همين طورى كه نويسنده اگر قلم نداشته باشد نمى‏تواند بنويسد ما طلبه‏ها ما هم اگر بعضى از فضائل را نداشته باشيم نمى‏توانيم به وظيفه رفتار كنيم و آن فضيلتى كه چند جلسه راجع به آن صحبت كردم سعه صدر بود انسان دريا دل باشد دريا اگر آب گوارا وارد او بشود جزء دريا مى‏شود دريا او را هضم مى‏كند اگر آب گل آلود وارد او بشود باز دريا او را در خود جذب مى‏كند معناى سعه صدر شرح صدر در قرآن يعنى اين دريا دل باشد و قرآن مى‏گويد اگر نه اين يك آدم سبك سرى است اين سبك سر اگر بخواهم يك مثال عوامانه بزنم يك دفعه سنگ محكى در وسط راه است اين مانع از كسانى مى‏شود كه مى‏خواهند از اين راه رد بشوند و هيچ كسى نمى‏تواند اين سنگ را از بين ببرد مگر اينكه از جا او را بكنند اما يك دفعه يك سنگ كوچكى است توى وسط راه هر كسى يك پاى به او زند و گاهى اينطرف است گاهى آنطرف گاهى يك مقدار مى‏رود جلو گاهى يك مقدارى مى‏رود عقب از تُك پاى مردم قرآن به اين مى‏گويد حلوع و مى‏فرمايد انسان معمولاً حلوع است بعد حلوع را معنا مى‏كند «ان الانسان خلق هوعا فاذا مسّه الشّرّ جزوعا و اذا مسّه خير منوعا» اگر يك مصيبت برايش جلو بيايد دادش بلند مى‏شود اگر هم يك رياستى يك نعمتى برايش جلو بيايد خودش را گم مى‏كند مى‏فرمايد انسان معمولاً اين است پس چه بايد باشد بايد به منزله آن سنگ محكمى كه به قول امام صادق  عليه‏السلام«المومن كالجبل راسخ لا تحرك الواصف» اين شرح صدر است يا در روايت ديگر امام صادق  عليه‏السلام مى‏فرمايند المؤمن كالسنبله باد مى‏آيد اگر اين خوشه گندم قابل انعطاف نباشد مسلّم اين را مى‏شكند عواصف او را از بين مى‏برد اما قابل انعطاف است اگر باد آن طرف آمد آن طرف مى‏افتد اگر اين طرف آمد اين طرف مى‏افتد و اينجورى است كه با مشكل‏ها مى‏سازد يعنى آدمى كه سعه صدر داشته باشد اگر راستى سعه صدر باشد مشكل را آرام آرام حل مى‏كند اگر نه از كنار مشكل مى‏گذرد اگر نه مشكل را تحمل مى‏كند آن وقت مى‏تواند راه برود آن وقت مى‏تواند كار بكند و الا اگر كاسنبله نباشد اگر كلجبل راسخ نباشد اگر نتواند مشكلات را حل بكند معلوم است گير است و دنيا يعنى مشكل الدنيا بحر عميق اما اين دنيا بحر عميق قد غرق فيه خلق، كثير و عمده هم غرق مى‏شوند براى اين كه سعه صدر نيست مشكل او را زمين مى‏زند نعمت او را زمين مى‏زند اتفاقا در جلسات قبل مى‏گفتم كه امتحان در نعمت مشكل‏تر است از امتحان در نقمت و بايد پناه ببريم به خدا در امتحان‏ها كه بتوانيم اقلاً نمره ده به بالا بياوريم و الا ما امتحان مى‏شويم گاهى در نعمت، گاهى در نقمت، در سوره فجر مى‏فرمايد «فامّا الانسان اذا ما ابتله ربّه و اكرمه و نعّمه فيقول ربّى اكرمن» اصلا مى‏رود اينكه خداوند خويش و قومى با من دارد خدا پدر من است خدا معلوم مى‏شود با من است نه با ديگران بعد مى‏فرمايد «و اما اذا ما ابتله فقدر عليه رزقه فيقول ربّى اهنن كلاً» ديگر هيچ كدام اينها اين دو حكم كه اين مى‏كند غلط است پس چى امتحان است، امتحان گاهى اينكه انسان را به نقمت‏ها مى‏گيرد و گاهى نقمت‏ها را مى‏دهد ببيند آيا اين دريا دل هست يا نه اين آيا مى‏تواند مثل دريا اگر آب گوارا باشد هضم بكند اگر آب گل آلود و شور باشد هضم بكند اگر مشكل باشد از ميدان به در نرود اگر نعمت باشد خود را گم نكند و اين آيات را من تقاضا دارم يك مقدارى هميشه رويش فكر كنيد و براى ديگران بيش از اينها كه مى‏گوييد، بگوييد و اين دو آيه در سوره فجر خيلى آيه بالايى است «فامّا الانسان اذا ما ابتله ربّه و اكرمه و نعمه فيقول ربى اكرمن و امّا اذا ما ابتله فقدر عليه رزقه فيقول ربّى اهنن كلاً» كلاًّ يعنى هر دو حرف غلط پس چى با سعه صدر انسان بايد در امتحان در بيايد امتحان در نعمت يا امتحان در نقمت و على كل حال سعه صدر يعنى اينكه امام صادق  عليه‏السلام معنى كرده است «المؤمن كلجبل الراسخ لا تحركه العواصف المؤمن كالسنبه» يك روايتى امام حسين عليه‏السلامو مرحوم حاج شيخ عباس قمى اين مرد بزرگى كه خيلى چيز داشته يك اهل دلى مى‏گفت كه من از حرم بيرون آمدم صحن مطهر امام رضا  عليه‏السلام و ديدم يك كسى از دور دارد مى‏آيد تاريك بود اما نفس كه مى‏كشيد نور از دهان او بيرون مى‏آمد و وقتى رسيدم ديدم حاج شيخ عباس قمى است و راستى نفس‏هاى اين مرد قدم‏هاى اين مرد چه نورى و اگر ما هيچ چيزى ازش نداشتيم جز اين مفاتيح اين كارخانه انسان سازى بس بود اينكه بگوييم چه آدم خوبى، چه نورى خيلى نور بودند اين روايت را ايشان نقل مى‏كنند مى‏فرمايد كه «و ليست الدنيا و ما فيها عند احد من اولياء اللّه‏ الا كفئ الظل» دنيا و آنچه در دنيا است پيش اولياء اللّه‏ مثل سايه مى‏بيند سايه انسان سايه ديوار چقدر ارزش دارد هيچ چيز همين مقدار كه سايه پيش انسان ارزش ندارد دنيا پيش اين ارزش ندارد يعنى نمى‏تواند اين را از مسيرش منحرف بكند حالا دنيا نيايد يا بيايد اين فرقى نمى‏كند گاهى دنيا نيست، گاهى دنيا هست اگر آن نبود و انسان را از هدف باز بكند آن بود انسان را از هدف باز بدارد اين معلوم است ديگر بدرد نمى‏خورد معلوم است ديگر سعه صدر ندارد و سعه صدر نباشد انسان پرت است انسان لااقل متوقف است ديگر نمى‏شود جلو رفت «ليست الدنيا و ما فيها عند احد من اولياء اللّه‏ الاّ كفئ الظل» من نمى‏دانم اين فى ذل را چه جور معنا كنيم معنا مثل سايه يا نه مثل سايه سايه كفى ذل يعنى سايه سايه.

                            هيچ اگر سايه پذيرد منم آن سايه                                      هيچ که نه از سايه خبر نه از هيچ خبر

    شايد امام حسين  عليه‏السلام مى‏خواستند بگويند دنياى به معناى عام از سايه هم كمتر است اميرالمؤمنين  عليه‏السلام همين را مى‏گويند، مى‏گويند از سايه كمتر «دنياكم اهون من عطفت عنز» اين چى مى‏خواهد بگويد. دنياى شما پيش على از آن عطسه بز باز هم ارزشش كمتر است يك دفعه انسان عطسه مى‏كند چون مربوط به انسان است ممكن اين بادى كه از دماغش بيرون مى‏آيد به اعتبار معنا اليه يك ارزشى داشته باشد اما حالا اين باد از دماغ بز بيرون بياد يا در آن جمله نهج البلاغه مى‏فرمايد كه دنياى پيش من از آن استخوان خوك دست آدم خوره‏اى پست‏تر اين ديگر خيلى بالاتر از اين است كه امام حسين  عليه‏السلام مى‏گويند امام حسين  عليه‏السلام مى‏فرمايند «كفى الظل» حضرت على  عليه‏السلام مى‏گويند يك استخوان خوك خودگوشت خوك چى است كه استخوان او باشد دست يك آدم خوره‏اى «دنيا كم» اينجورى است به ابن عباس كفش را انداخته جلويش گفتند اين چقدر ارزش دارد گفت كه هيچ چيز، گفت دنياى شما اين رياست از اين كفش هم ارزشش پيش من كمتر است بله مگر اين وسيله شود و اثبات كنم حقّى را او از بين ببرم باطلى را يعنى آن اثبات حقّ آن ابطال باطل آن براى من ارزش دارد و اما اينكه حالا رياست پول جاه مقام دنياى به معناى عام اين «اهون من عطفته عنز» اينها را مى‏گويند سعه صدر معلوم است به اين زودى كه پيدا نمى‏شود اما براى ما لازم است خيلى لازم است من روايت را نديدم حضرت امام توى بحث‏هاى اخلاقى مى‏فرمايند كه يعنى شنيدم در راديو اين اواخر ايشان مى‏فرمود كه اميرالمؤمنين  عليه‏السلام با آن وضع شلوغ پلوغ كه ريختند و المؤمنين را خليفه كردند كه اين هم يك مصيبت است براى ما شيعه بالاخره اميرالمؤمنين  عليه‏السلام در نهج البلاغه مى‏گويد نزديك بود بچه‏هايم زير دست و پا له بشوند از اين هو و جنجال شما حالا اميرالمؤمنين  عليه‏السلام خليفه شد به حس ظاهر حضرت امام مى‏گفتند كه بيل و كلنگ را برداشت رفت براى چاه كنى براى خويش زنى براى درخت غرس كردن به اين مى‏گويند سعه صدر كه همان وقتى كه از ميان مردم آمد بيرون و خليفه ديگر رفت دنبال چاه كنى و حالا از اميرالمؤمنين  عليه‏السلام كه معلوم است اين يك سرمشق است «و لكم فى رسول اللّه‏ اسوة حسنه لمن كان يرجواللّه‏ اليوم الاخر»[1] اينجور هم نمى‏خواهيم باشيم نمى‏توانيم باشيم به قول خودشان اما فرمود «اعيونى بورعٍ و تقوا و اجتهادٍ و سداد» ما طلبه‏ها با يك يك شباهتى باشد و اين بعضى اوقات ديدم در ميان ما طلبه‏ها خودش را گم مى‏كند براى هيچ چيز يا از آن طرف مشكل او را از پا درمى‏آورد حالا مشكل او را از پا درمى‏آورد اى كاش فقط از طلبگى مى‏رفت بيرون فحش مى‏دهد به همه به كائنات فحش مى‏دهد كم كم مى‏رسد به آنجا به خدا و پيغمبر به امام زمان به روحانيت به مرجع تقليد همين طور مى‏ريزد به هم وقتى كه آدم سعه صدر نداشته باشد مشكل او را از پا در مى‏آورد مشكل جزئى هم از پا درمى‏آورد ديديم كه مگسى انسان را از پا درمى‏آورد امام صادق  عليه‏السلام نشسته بودند پيش منصور دوانيقى اين مگس آمد و نشست روى پيشانى منصور، منصور زدش رفت دوباره آمد نشست و هر چه اين مى‏زد دوباره مى‏آمد و مى‏نشست بعد اين لجش گرفت به امام صادق  عليه‏السلام گفت خدا اين پشه را براى چى خلق كرد حضرت فرمودند «ليذلّ به الجبابرة» خدا اين را خلق كرده براى اينكه تو را ذليل بكند چقدر حرف خوبى است چقدر عالى است يعنى آدم وقتى كه سبك سر شد يك مگس هم او را از صحنه بيرون مى‏كند چه برسد مشكل خانوادگى اما اگر راستى وضع مالى ما طلبه‏ها خيلى بد بوده و هميشه هم همين جور بوده است درجاتش عالى است عالى‏تر، يك عالم جليلى بود در اصفهان به نام مفيد و راستى وجود ايشان مفيد بود و اما هضم كرده بود همه اينها را، اينها برايش خيلى روشن بود اين رياست‏ها و اين نبود جاه و مقامها را هضم كرده خلاصه اينكه ما همسايه او بوديم صبح به صبح هر روز ساعت 8 من با ايشان مى‏آمديم بازار و توى راه ايشان خيلى من را نصحيت مى‏كرد و عمده نصيحت‏هاى اين مرد بزرگ راجع به من همين بود كه مشكلات تو را از پا در نياورد بايد خوب درس بخوانى و مشكلات هست آن وقت براى اينكه دل من را گرم بكند من جوانى بودم هى براى من مثال مى‏زد و او خودش مثال مى‏زد من بارها و بارها مى‏شد كه من قبا پوشيدم و بدونه شلوار رفتم سر درس براى اينكه شب محتلم شدم غسل كرده بودم شلوار عوضى نداشتم درس را هم نمى‏توانستم تعطيل بكنم من بدون شلوار مى‏رفتم درس بارها و بارها شب خوابيدم و شام نخوردم بارها و بارها براى زنم روز ناهار نتوانستم ببرم بعد يك قضيه از برادرش نقل مى‏كرد و مى‏گفت برادرم هم همين طورها بوده است كه توى ناهار خانواده‏اش لنگ بوده اما بالاخره مفيد شد سعه صدر او را مفيدش كرد راستى شما هيچ فكر كرديد اين سوره الم نشرح همين را به ما مى‏گويد اين منت بر سر پيغمبر اكرم است منت بر سر ما بر سر همه بر سر عالم وجود «بسم اللّه‏ الرحمن الرحين، الم نشرح لك صدرك» اين نمى‏گويد كه آيا ما علم به تو نداديم آيا ما قدرت به تو نداديم آيا تو واسطه فيض اين عالم نيستى مثل اينكه همه اينها رفته كنار آن وقت اين بعدش ترتب است اين ترتب را فراموش نكنيد «و وضعنا عنك وزرك الّذى انقض ظهرك» آن مصيبتهاى كمرشكن مكه را از دوش تو برداشتيم چرا براى اينه سعه صدر داشتى «و رفعنا لك ذكرك» ما رسانديم به اينجا كه اسم تو اسم خدا از زبانها بلند بشود چرا؟ صبر، استقامت يعنى سعه صدر، سعه صدر تو مصيبتهاى كمرشكن مكه را از دوش تو برداشت و بالاخره تو را به هدف رساند پيغمبر اكرم به هدف خودشان رسيدند پيغمبر اكرم نمى‏خواستند كه در زمان خودشان عالم گير بشود زمينه درست كرد بعد مكرر گفت دين من تمام شد جهانى شد «هو الذى ارسل له بالهدى و با دين الحق ليظهره على الدين كله و لو كره المشركون و لو كره الكافرون» اين معنايش اين است كه پيغمبر پيروز شد زمينه سازى آن وقتى كه بدست اميرالمؤمنين  عليه‏السلامبت‏ها را در خانه خدا مى‏شكست پيروزى جهانى براى پيغمبر اكرم بود اين «رفعنا لك ذكرك» از چى از سعه صدر «الم نشرح لك صدرك» بعد هعم ديگر وعده خدا است و اين وعده، وعده همگانى است مختص به پيغمبر نيست «فان مع العسر يسرا ان مع العسر يسرا» حتما ديگر پيروزى يقينا ديگر پيروزى نمى‏شود انسان برود جلو براى خدا و راستى مشكلات را پشت سر بگذارد موانع را يكى پس از ديگرى نابود بكند، لااقل از كنار موانع بگذرد اما به هدف نرسد حتما به هدف مى‏رسد حالا تا ببينيم هدف چى است دنيا هم هدفش باشد به هدفش مى‏رسد ديگر چه رسد خدا هدف او باشد چه رسد اسلام هدف او باشد «فانَّ مع العسر يسرا اِنَّ مع العسر يسرا» حتما كه بعضى‏ها گفته‏اند اصلاً اين آيه شريفه چونكه در «عسر» «ال» آمده در «يسر» «ال» نياورده معنايش اينجورى مى‏شود در هر عسرى دو يسر هم يسر در دنيا يسر در آخرت يسر در ماديت يسر در معنويت حالا مراد اين جمله «الم نشرح لك صدرك و وضعنا عنك وزرك» آن سيزده ساله پيغمبر اكرم اگر سعه صدر نداشت مى‏شد به جايى برسد نه غوغا سالارى‏ها آن فشارها كجا مى‏شد همان قدم اوّل پيغمبر مى‏ماند حالا تاريخ را مى‏دانيد تاريخ اين سيزده ساله را مطالعه كنيد  ببينيد كه همان مشكل اوّل هر كه بود از پا درمى‏آيد ديگر چه برسد اميرالمؤمنين  عليه‏السلامنهج البلاغه راجع به آن سه سال شعب ابى طالب مى‏فرمايد كه به معاويه نامه مى‏نويسد و اين نامه در نهج البلاغه هست معاويه شما اين بوديد ما را سه سال در شعب ابى طالب زندان كرديد و آن سه سال اميرالمؤمنين  عليه‏السلام مى‏گويند كه بچه‏هاى ما از گرسنگى و تشنگى مردند زنهاى ما پوست گذاشتند ولى بالاخره با صبر و استقامت ما، ما پيروز بر شما شديم نه شما پيروز بر ما آن سه سال شعب ابى طالب من نمى‏دانم چه جورى بوده كه حصر اقتصادى فقط كه نمى‏توانست اين كار را بكند بالاخره پيغمبر اكرم سى، چهل نفر مسلمان بيشتر نداشت ديد چاره‏اى ندارد جز زندان بدست خودش لذا شعب ابى طالب يك زندان، آن هم زندان شكنجه‏اى اميرالمؤمين  عليه‏السلام مى‏فرمايد روزها از گرما شبها از سرما، ما سه سال آنجا از گرسنگى، از تشنگى مُرديم اما صبر كرديم سه سال در وسط بيابان توى يك دره زن داد مى‏زند بچه فرياد مى‏كند او تشنگى مى‏كند و راستى همه گرسنه هستند، تشنه هستند پيغمبر اكرم اگر سعه صدر نبود مى‏شد شعب ابى طالب تمام بشود گر چه خوب معلوم است وقتى شعب ابى طالب تمام شد روز پيروزى پيغمبر اكرم و روز شكست آنها بود اما همين پيروزى و شكست آنها زمينه پيدا شد براى اينكه پيغمبر پيشرفت بكند و چه پيشرفتى اما چى توانست سه سال شعب ابى طالب را پشت سر بگذارد سعه صدر «الم نشرح لك صدرك» صدر ظاهرا شخص پيغمبر هم نيست «انا فتحنا لك فتحا مبينا» راجع به شخص پيغمبر نيست يعنى تو و اطرافيان تو، تو و آن زنهايى كه سه سال در شعب ابى طالب بودند تو و آن بچه‏ها آن مردها كه سه سال در شعب ابى طالب بودند «الم نشرح لك صدرك و وضعنا عنك وزرك» آن مصيبت كمرشكن براى خاطر سعه صدر از كمر تو برداشته شد و اين سوره انشراح به ما خوب مى‏فهماند آقايان مصيبت مشكل است هميشه بوده است نمى‏شود گفتم الدنيا بحر عميق نمى‏شود دريا جذر و مد نداشته باشد نمى‏شود دريا موج نداشته باشد شما برويد دريا نه جذر و مد ببينيد و نه موج اينكه ديگر دريا نيست همان درياى آرامى هم كه شما شنيديد هم جذر و مد دارد هم موج دنيا يعنى موج دنيا يعنى مشكل مرد، چه كسى هست آنكه توى اين مشكل‏ها صاحب جواهر بشود توى اين مشكل‏ها شيخ طوسى بشود اگر شيخ طوسى شرح صدر نداشت مگر ما الان شيعه‏گرى داشتيم، حوزه نداشتيم قطعا نداشتيم مسلّم نداشتيم سعه صدر شيخ طوسى كرسى‏اش را آتش مى‏زنند، كتابخانه‏اش را آتش مى‏زنند محله را آتش مى‏زنند اگر مى‏شد توى همان محله درس مى‏گفت ديد نمى‏شود فرار كرد بدونه عمامه حتى پا برهنه فرار كرد حالا فرار كرد رفت جاى مخفى شد نه رفت نجف حوزه علميه نجف را تشكيل داد اين را مى‏گويند سعه صدر بارك اللّه‏ اينها چقدر زحمت كشيدند درجاتشان عالى است عالى‏تر بشود كه اين حوزه‏ها بدست ما رسيد آقا اين همه فشار توى اين همه فشار بتواند حوزه نجف را تشكيل بدهد اين توپهايى كه به مرقد حضرت رضا  عليه‏السلام زدند گفته بود من اين توپ‏ها را براى قم آماده كرده بودم اما سعه صدر اين مرد نگذاشت راستى در زمان پهلوى بشود حوزه اداره بكنى آن هم توى قم خيلى كار است اما كرد سعه صدر مؤسس حوزه علميه قم، حوزه قم را كه به قول حضرت امام اگر انقلاب داريم از آن داريم اصلاً انقلاب يعنى مرهون زحمات حاج شيخ مى‏خواهيم لازم است واجب است و بايد كار كرد مومو بايد جلو رفت بى‏خودى هم كه پروردگار عالم به كسى سعه صدر نمى‏دهد نمى‏شود كه، مومو، با در جا زدنها با عقب گردها با مأيوس نشدن‏ها گاهى انسان مشكل او را زمين مى‏زند از ميدان در نرود توى ميدان بماند هر چه مشكل او را زمين زد او پا بشود يك سعه صدر پيدا بشود اگر پيدا شد هم دنيا پيدا مى‏شود و هم آخرت هم خدا پيدا مى‏شود هم آنچه بخواهد. خدايا بحق شرح صدر پيغمبر اكرم، بحق شرح صدر آن مسلمانهاى صدر اسلام كه مصيبت‏هاى كمرشكن نتوانست آنها را از پا در بياورد، خدايا اين سعه صدر، اين شرح صدر كه از بهترين نعمت‏ها است ولو كمرنگ به همه ما عنايت بفرما.

    و صلّ اللّه‏ على محمد و آل محمد.

     

     



    [1] ـ سوره احزاب، آيه 21.

     

    چاپ دانلود فايل صوتي
    احکام
    اخلاق
    اعتقادات
    اسرار حج
    مناسک حج
    صوت
    فيلم
    عکس

    هر گونه استفاده از مطالب این سایت با ذکر منبع بلامانع می باشد.
    دفتر مرجع عاليقدر حضرت آية الله العظمى مظاهری «مدّظلّه‌العالی»
    آدرس دفتر اصفهان: خيابان عبد الرزاق – کوی شهيد بنی لوحی - کد پستی : 99581 - 81486
    تلفن : 34494691 -031          نمابر: 34494695 -031
    آدرس دفتر قم :خیابان شهدا(صفائیه)- کوی ممتاز- کوچۀ شماره 1(لسانی)- انتهای بن‌بست- پلاک 41
    تلفن 37743595-025 کدپستی 3715617365