جستجو :
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً
امروز: ۱۴۰۳ چهارشنبه ۷ آذر


 
  • پیام به یادوارۀ شهدای گمنام جامعۀ اطلاعاتی استان اصفهان
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ دوازدهم: انسان، حامل امانت الهی
  • پيام تسلیت در پى شهادت حجت‌الاسلام والمسلمين سيدحسن نصرالله
  • پیام در پی جنایات اخیر رژیم صهیونیستی در لبنان
  • پيام تسلیت در پی حادثۀ اندوهبار معدن طبس
  • پيام تسلیت به مناسبت ارتحال حضرت آيت‌الله محفوظى«رضوان‌الله‌عليه»
  • پیام خطاب به حضرت آیت‌الله العظمى شبيرى زنجانى«دامت‌بركاته‌الشّريف»
  • پیام به نشست نکوداشت علّامۀ مجلسی«قدّس‌سرّه‌الشّریف»
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ یازدهم: هدف از خلقت انسان(5)

  • -->

    عنوان درس: رذيله
    موضوع درس:
    شماره درس: 121
    تاريخ درس: ۱۳۷۸/۷/۳۰

    متن درس:

    اعوذ باللّه‏ من الشيطان الرجيم. بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم. رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى و احلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.

    صفات رذيله براى همه بد است موجب خسران دنيا و آخرت است امّا براى ما طلبه‏ها خيلى بدتر است به قول حضرت امام «رضوان اللّه‏ تعالى عليه» واى بر آن طلبه به آن جامعه كه شهرتى پيدا كند در ميان مردم امّا صفت رذيله داشته باشد امّا فاسق باشد العياذ باللّه‏ امّا بى سواد باشد جاهل باشد اين براى خودش براى جامعه‏اش خيلى مضر است و راجع به همه چيز مخصوصا راجع به همين صفت رذيله اين روايت امام صادق خيلى روايت خوبى است «الحسن لكل احد حسن و منك احسن لمكانك منا و القبيح لكل احد قبيح و منك اقبح لمكانك منا». كه در بحث ما روايت تطبيق كنيم اين جور مى‏شد كه فضائل براى همه خوب است امّا براى ما خوبتر است علم براى همه خوب است امّا براى ما خوبتر است چون منسوب به اسلام هستيم چون طلبه هستيم صفت رذيله براى همه بد است موجب خسران دنيا و آخرت است امّا براى ما بدتر است چون طلبه هستيم اگر العياذ باللّه‏ يك بازارى يك كارگرى يك حمالى يك صفت رذيله داشته باشد مثلاً دنيا طلب باشد رياست طلب باشد پول پرست باشد خوب اين چقدر مى‏تواند براى خود و جامعه‏اش ضرر داشته باشد و امّا يكى از ما اين پول دوست باشد ناگهان مى‏رسد به آنجا كه دين در مخاطره واقع مى‏شود يك دفعه ما امتى را اتلاف مى‏كنيم نه يك شخص را چه بسيار اتفاق افتاده كه با يك گفته‏اش با يك امضاء عالمى را به آتش كشيده اينكه در روايات ميخوانيم سببش هم همين است كه در روايات مى‏خوانيم كه در جهنم دو طايفه هستند كه بدن آنها بوى گند مى‏دهد زنا كننده، زنا دهنده اگر بدون توبه از دنيا برود عورتينش بوى گند مى‏دهد كه جهنمى‏ها آزرده خاطر مى‏شوند يكى هم اهل علم است كه بدنش بوى گند ميدهد جهنم از او آزرده خاطر مى‏شود ديگران تا ببينيم حضرت امام مى‏گفتند تا ببينيم در دنيا چقدر گنداند و يك دفعه خانه‏اش را زن و بچه‏اش را بدبين به روحانيت كرده خانه‏اش را زن و بچه‏اش را گندانده است به همان اندازه امّا يك دفعه اين عالمى را گندانده است تمام جهنم از بوى اين آزرده خاطر مى‏شوند ما نبايد از اين گونه روايتها سرسرى بگذريم بايد راستى به ضررش توجه داشته باشيم اگر راستى يك طلبه حسود شد اين فقط ضررش براى خودش نيست ضررش براى محسود نيست ديگر خواه نا خواه اين حسادت يك شهرى را به آتش مى‏كشاند، به اختلاف مى‏كشاند مى‏بينيم كه دو دستگى چه بازيها در مى‏آورد ديگر تفاوت هم نمى‏كند حالا يا حسادت باشد يا هر صفت رذيله‏اى باشد اين تبعات دارد دنبال دارد لوازم دارد براى اينكه مثل زنجير چسبيده به يكديگر هم هست منقطع شدن بعضى از بعضى بسيار مشكل است هر صفت رذيله‏اى حالا يا حسادت باشد، پول دوستى باشد، رياست‏طلبى باشد و بخل باشد ديگر همه‏اش كه بخل راجع به مال نيست من فراموش نمى‏كنم من بچه طلبه بودم يك آقايى روى منبر يك روايتى خواند من دنبال اين راه افتادم كه اين روايت كجا بود كه بعدا فهميديم كه كجا بود اين آقا نمى‏گفت من هر چه به اين التماس كردم اين روايت كجا است تا بالاخره شايد يك كيلومتر دنبالش توى اين كوچه‏ها شب بود تاريك هم بود تا دم خانه بالاخره نتوانستم از او در بياورم كه اين روايت را از كجا آورده است اينكه الان مى‏گويم بخل همه‏اش مربوط به آن پولدار نيست نه بعضى اوقات بخل هم راجع به علم هم هست راجع به قدم، قلم زبان و على كل حال اين خودسازى براى ما يك چيزى است كه دوش به دوش تحصيل ما بايد باشد و متأسفانه نيست يعنى الان مثلاً در همين اصفهان نه در قم با آن همه الحمدللّه‏ كثرت جمعيتش با آن همه افراد فاضل و متدين امّا درس اخلاق خيلى كم است خيلى، معمولاً اگر هم باشد توى حاشيه است اصل در درسهاى ما يك درس اخلاق باشد و اين هم استادش كم است، هم عرضه و هم تقاضا كم است مرحوم حاج سيد عبدالهادى شيرازى فرموده بودند در وقت طلبگى ما سى تا درس اخلاق در نجف بود كه الان يكى از آنها نيست كه راستى اين فرمايش ايشان تكان دهنده است مرحوم حاج سيد عبدالهادى شيرازى خودش معلم اخلاق بود مقامش خيلى بالا بود كه بگويد سى درس اخلاق بود كه الان يكى از آنها نيست و اين يكى از نواقص بزرگ حوزه‏ها است فعلاً در همه جا بايد باشد اگر در دانشگاههاى ما علم اخلاق بود به اينجاها نمى‏رسيد كه الان رسيده همه نگران دانشگاهها هستند فعلاً چى ازش در مى‏آيد اگر اين علم اخلاق در همه حوزه‏ها بود به اينجاها نمى‏رسيد كه صفت رذيله در ميان حوزه‏ها در ميان طلبه‏ها باشد. اصلاً به عنوان درس اخلاق آن وقتها براى بازاريها علم اخلاق مى‏گفت مى‏رفتند سر درسشان حالا براى طلبه‏ها هم نيست چه برسد براى بازاريها چه برسد براى دانشگاهى‏ها هر چه قرآن مى‏گويد بايد باشد ما بى اعتنا به آن هستيم هر چه قرآن مى‏گويد اگر يك صفت رذيله‏اى باشد ناگهان با خدا هم جنگ مى‏كند با خدا هم در مى‏افتد هم در دنيا در مى‏افتد هم در آخرت پس بايد خودسازى بكنيم مى‏فرمايد اگر صفت رذيله‏اى باشد دانسته به چاه مى‏افتد و معمولاً پروردگار عالم اتمام حجت مى‏كند تا اتمام حجت نكند كسى را جهنم نمى‏برد اين اتمام حجتها ديگر تأثير نمى‏كند هر چه قوى هم باشد ديگر تأثير نمى‏كند عرض كردم اصلاً با خدا مى‏جنگد با پيغمبر مى‏جنگد اينها كه در مقابل پيامبرها ايستادگى كردند اينها نمى‏دانستند اين حق است در خطبه قاصعه اميرالمؤمنين  عليه‏السلام مى‏فرمايند اينها از خداوند خواستند توى نهج البلاغه يك خطبه‏اى است شيرين است مى‏گويد كه اينها از پيغمبر خواستند درخت بيايد جلو و تعظيم كند به پيغمبر من و پيغمبر ايستاده بوديم كفار ايستاده بودند يك وقت (گفته بودند نصف درخت) يك وقت نصف درخت كنده شد آمد در مقابل پيغمبر اميرالمؤمنين مى‏گويد شاخه‏هاى درخت روى شانه‏هاى من بود دو دفعه درخت برگشت به جاى خود بجاى اينكه ايمان بياورند گفتند عجب ساحر و جادويى است چه جور مى‏شود اينها آدم هستند ديگر عقل دارد شعور دارد جسم دارد مثل همه امّا اگر صفت رذيله رسوخ كرد ديگر زير بار نمى‏رود مثلاً مى‏شود خيال كرد شما كه خيال نمى‏كنيد يك كسى تخيل بكند آن عيد غدير خم را و تخيل بكند دو ماه گذشته و همه رفتند خواص رفتند براى خاطر صفت رذيله عوام رفتند براى خاطر يك صفت رذيله ديگرشان براى همه جا بودنشان امّا بالاخره آدم نمى‏تواند تصورش را بكند امّا بوده است يعنى كى مى‏تواند بگويد كه غدير خم نبود كى مى‏تواند بگويد سقيفه بنى ساعده نبود چرا چنين شد چه جور صد و بيست هزار نفر بيعت كردند دو سه روز پيغمبر اكرم صبر كردند تا بيعت كردند اول كسى هم كه بيعت كرد سقيفه بنى ساعده بوده به اقرار همه سنى مى‏گويند بخ، بخ لك يا اميرالمؤمنين، دو ماه از قضيه گذشته دو ماه و ده روز جنازه پيغمبر روى خاك است در مقابل غدير خم خليفه تعيين كردند خليفه‏اى كه سواد ندارد و اصلاً و ابدا و از نظر مابقى فضائل هم در حد صفر است فقط پيرمرد است به پدرش نوشت كه من چون پيرمرد بودم خليفه شدم گفت اگر به اين باشد من بايد خليفه بشوم پدرت هستم از تو پيرتر هستم و بالاخره هوچى بازى بعد هم ديگر متفرق شدند مردم رفتند چه جور مى‏شود اين مردمى كه دو ماه قبل گفتند بخ بخ لك يا اميرالمؤمنين حالا رفت رسيد به آنجا كه اميرالمؤمنين مى‏گويد ديگر سلام هم نمى‏كنند ديگر صورتشان را بر مى‏گردانند كه با من حرف نزنند اينها هست هميشه بوده و ما سراغ داريم
    هميشه بوده راستى چه جور مى‏شود صد و بيست هزار نامه بنويسند به امام حسين  عليه‏السلام بيا امام حسين نايب را فرستاده هجده هزار نفر از همين خواص و عوام اطرافش را بگيرند نه صبحى هفده هزار نفر بگويند زنده باد و شب بعد از نماز عشاء وقتى كه حضرت مسلم آمد ديد كه همان مريد هم كه دهنه اسب را داشت اين دهنه را بسته به حقله درب مسجد و آن هم رفته چه جور مى‏شود واى به اين صفت رذيله هر كسى در فراخورش آن خواص با عناد و لجاج و رياست‏طلبى با جاه دوستى و پول دوستى يك روايتى از پيغمبر اكرم و اين روايت راستى روايت عجيبى است من اين روايت را در سندهاى شيعه مثل بحار و امثال اينها نديدم در سندهاى سنى‏ها است امّا روايت از محتوايش فهميده مى‏شود كه اين روايت را راستى پيغمبر اكرم فرموده است «يوشك ان تداعى عليكم الامم كتداعى الا كلة على قصصها» يك وقتى استثمارگرها اينها بر شماها بتازند مثل آدم گرسنه بر سر تليت و بر سفره‏اى بتازد اين جورى شما را مى‏خورد و سؤال كردند «من قلةٍ نحن يومئذ» گفتند براى اينكه كم هستيم استثمارگرها ما را مى‏خورند گفتند «لا بل انتم كثير» اينجا مرادم است «و لكنكم قثاء كقثاء السيل» يك مشت كف و كف هر كجا كه پول باشد هر كجا رياست باشد هر كجا زور باشد آنجا بعد پيغمبر اكرم فرمودند وقتى انسان اين جورى شد فرمود كه «ليقزن فى قلوبكم المهانه و يفترض فى قلوبكم المهانه» ابهت شما ديگر از دلها مى‏رود مهانه در دلهاى شما ريخته مى‏شود «قيل يا رسول اللّه‏ و ما المهانة قال حب الدنيا و مخافة الموت» وقتى دو تا صفت رذيله باشد يكى دنيا پرستى و يكى هم اينكه از جانش بترسد حاضر نباشد خودش را فداى اسلام، فداى دين بكند، يك مشت كف و پف اين يك مشت كف و پف ديگر خواه ناخواه اين جورى مى‏شود كه اگر قضيه سياسى را حساب بكنيد الان ببينيد كه اين اسرائيل با يك ميليارد مسلمان چه مى‏كند اگر هم قضيه شخصى را حساب بكنيم مى‏بينيم كه اين افرادى كه راستى پول دوست هستند بعضى اوقات نه دينشان راحاضرند همه چيزشان را فداى پول بكنند فداى شهرت بكنند ديگر خواه ناخواه اين قضيه غدير خم و قضيه حضرت مسلم و امام حسين عليه‏السلام و راستى اينهايى كه آمدند كربلا نمى‏دانستند؟ نمى‏شود كه اتمام حجت بر اينها تمام نشود نمى‏دانستند؟ چه جور مى‏شود يك كسى پيدا بشود امام حسين را بكشد واى به اين صفت رذيله، وقتى صفت رذيله بر دل كسى حكمفرما شد حاضر است امام حسين را بكشد؟ حاضر است براى خاطر رياستش براى خاطر ارضاء غريزه‏اش ارضاء هوا و هوسش امام حسين بكشد من نمى‏دانم چقدر درست است ولى همين جورها است ديگر مى‏گويند اول تيرى كه به خيمه گاه زده شد به لشكر امام حسين  عليه‏السلام عمر سعد زد و گفت شاهد باشيد به ابن زياد بگوئيد اول تيرى كه به لشكر امام حسين  عليه‏السلامزده شد من بودم عمر سعد، حالا راستى عمر سعد امام حسين  عليه‏السلام را نمى‏شناخت اين تاريخ فسيروا فى الارض كه يازده مرتبه در قرآن تكرار شده است اين سير در تاريخ، اين سير در تاريخ يك معنى عامى هم دارد سير در بى‏ادبها، از بى‏ادب، ادب آموختن سير در احوال گذشته‏ها بى‏ادبهاشان، با ادبهشان، از با ادبهاشان ادب آموختن، از بى ادب‏ها هم ادب آموختن، اين فسيروا فى الارض قرآن يازده مرتبه تكرار، يك دفعه در اين رابطه صحبت مى‏كردم با چى بايد خودسازى بكنيم چند چيز را مى‏گفتم، يكى همين سير در تاريخ خيلى خوب است انسان در بيست و چهار ساعت اگر معلم اخلاق ندارد كه اين معلم اخلاق داشتن خود اين تكرار و گفتگو مؤثر است يعنى بزرگان اينها كه مى‏بينيد استاد خصوصى داشتند از استاد خصوصى علمى استفاده نمى‏كردند اينها با گفته‏ها، با تكرارها از اين استفاده مى‏كردند، يعنى آهن را مى‏گذارند توى آتش با تكرار دميدن، دميدن ناگهان اين آتش مى‏شود آدم علم اخلاق اين طورى است آن كسى كه علم اخلاق مى‏گويد اگر لياقت داشته باشد شاگردها نمى‏روند، براى خاطر اينكه از علمش استفاده بكنند نه آن خودش علم دارد حضرت امام «رضوان اللّه‏ تعالى عليه» مى‏فرمودند من در مدرسه فيضيه برخورد كردم به مرحوم آقاى شاه آبادى و به ايشان گفتم درس مى‏خواهم رفتند توى اسفار، من گفتم نه من اسفار خواندم و اسفار مى‏گويم من يك چيز ديگر مى‏خواهم كه ايشان هم قبول كردند دو سه نفر هم بيشتر نبودند امّا همين آقاى شاه آبادى همين حضرت امام را رساند به آنجا كه هر وقت حضرت امام مى‏رسيد به اسم آقاى شاه آبادى خيلى با عظمت روحى فداه، سلام اللّه‏ عليه، اين استفاده علمى كه نبود يك چيز ديگرى بود و اين بايد توى ما طلبه‏ها باشد و نيست بايد ما طلبه‏ها داشته باشيم نداريم من نديدم يكى از بزرگان به من مى‏گفت كه مولا اميرالمؤمنين  عليه‏السلام به يكى از اصحاب خاص گفتند كه به من نصيحت كن گفت يا على من به شما نصيحت كنم گفت بله در گفتن يك تأثيرى هم است كه در دانستن نيست حالا اين نمى‏دانم چه اندازه درست باشد على كل حال اصل مطلب اين است كه ما بايد با هم مباحثه‏اى ما بايد توى برنامه خودمان يك علم اخلاقى داشته باشيم اين هفته‏اى يك روز هم كم است ما طلبه‏ها بايد بزرگ باشيم و يك درس اصلى ما اخلاق باشد و اين نيست اگر هم اخلاقى باشد اخلاق علمى خوب است و اين اخلاق علمى خوب است ولى خيلى تأثير ندارد اخلاق علمى اين گفت و شنودهاى عرفانى، گفت و شنودهاى اخلاقى، گفت و شنودهايى كه انسان را نزديك به خدا بكند، گفت و شنودهايى كه انسان توجه به خدا بكند و اين صفت رذيله را بايد پاكش بكنيد و يكى از نواقص بزرگ دانشگاه كه آن تئورى‏ها و آن فرضيه‏هاى علمى را هم ندارد يكى از نواقص بزرگ ما طلبه‏ها اين است كه علم اخلاق نداريم در حالى كه واجب‏تر از خود احكام ديگر بالاتر از اين كه نيست بالاتر از ياد گرفتن احكام، از خود احكام ياد گرفتن نماز، روزه، خوب همين رفع صفت رذيله است عقل ما اين را مى‏گويد، روايات ما اين را مى‏گويد و قرآن شريف روى اين تكرار دارد، براى نماز ما خيلى روايت داريم، خيلى آيه داريم امّا يك سوره يازده مرتبه قسم بخورد بعد از يازده مرتبه با چهار پنج مرتبه تكرار بگويد «قد افلح من زكاها و قد خاب من دسّاها» رستگارى فقط مال كسى است كه در اخلاق كار كند براى صفت رذيله كار كند بدبخت است شقى است آن كسى كه يك صفت رذيله‏اى بر دل او حكمفرما بشود نداريم توى قرآن براى هيچى نداريم اين سوره مباركه منحصر به فرد است بعد هم علتش را مى‏آورد ببينيد علت چقدر بالا است مى‏فرمايد كه قوم صالح «كذبت ثمود بطغونها» قوم صالح پيغمبر وقتى ديدند نمى‏توانند صالح پيغمبر را سر جا بنشانند با يك چيزى كه پيش خودشان محال بود مى‏خواستند از ميدان درش بكنند به او گفتند كه يك شتر با بچه‏اش از اين كوه بياور تا ما به تو ايمان بياوريم آورد قرآن مى‏گويد همه آمدند در دامن كوه مهيا شدند كوه شكافته شد يك شتر ماده با بچه‏اش از دل كوه آمد بيرون احدى ايمان نياورد تصميم گرفتند اين شتر را ذبح كنند و پيغمبر خدا اين مرد صالح امّا رئوف زنگ خطر زد گفت جنگ با خدا نكنيد جنگ با من مى‏كنيد امّا جنگ با خدا نكنيد اگر اين شتر را ذبح كنيد نابود مى‏شويد و كردند قرآن مى‏فرمايد كه شقى ترينشان آمد و شتر را كشت و هر چه صالح پيغمبر مى‏گفت اين شتر چراگاه دارد، بيابان آبشخور دارد، اين شتر چه كار به شما دارد ايمان نمى‏آوريد نياوريد چه كار به شتر داريد امّا موى دماغ خودشان مى‏دانستند شتر را غضب خدا آمد و همه شان را نابود كرد بعد آن آخر آيه مى‏فرمايد «و لا يخاف عقباها» اينها چون صفت رذيله طغيان گرى داشتند ديگر عاقبت انديش نبودند پس چى انديش بودند ارضاء طغيان گرى، ارضاء صفت رذيله اينها قرآن است ديگر يعنى قرآن به ما مى‏گويد اگر صفت رذيله‏اى باشد حتى شتر از كوه بيرون آمد كه خودمان ديديم نه تنها ايمان نمى‏آوريم شتر را هم مى‏كشيم حتما در ميان شما نيست امّا من ديده‏ام افرادى را كه راستى عناد و لجاج در او حكمفرما باشد حاضر است همه چيز را فداى اين عناد و لجاج بكند ولو دينش را توى ماها يك افرادى اين جورى پيدا شدند اين ميرزا ابوالفضل گلپايگانى اين يكى از علماى بزرگ است راستى علم دارد از كسانى كه دين بهايى و بهايى‏گرى را ترويج داد و ريشه دار كرد همين شيخ ابوالفضل گلپايگانى بود و اين يك فرائد نوشته همين كه به اندازه قرار فرائد شيخ انصارى است. به همين بزرگى من اين فرائد را ديده‏ام راستى با آن جذابيت قلمش پايه‏هاى اين بهايى‏گرى را اين يك حزب ضار مضر را حزبى كه خودش مى‏داند از صهيونيسم‏ها است از انگليس‏ها از صهيونيسم‏ها مى‏دانست يك فرائد نوشت بعد در شرح حالش خودش يك وقت پول بهش كم دادند من نامه‏اش را ديدم نامه نوشته است به بالاترى‏ها كه بابا من اصلاً آمدم بهايى شدم براى خاطر پول و زن و شما اين دو را بخواهيد از من بگيريد كه نمى‏شود شما بايد متعددترين زنها و بالاترين پوها را به من بدهيد تا من ارضاء شوم و الا عليه فرائد يك فرائد مى‏نويسم چرا كه راستى كسى كه پايش لب گور است يك همچنين كارى بكند پايش لب گور است امّا عملش را صرف حزب ضار و مضر بكند و مى‏داند هم كه حزب ضار و مضر است مشهور است كه مى‏گويند كه يك كسى وقتى محكوم به اعدام شده بود به خاطر عُمَر خوب اين ديگر بنا كرد التماس بكند توبه كرد بعد ديگران گفتند چرا توبه كردى؟ گفت ترجيح راجح بر مرجوح اين من و عمر، من خيلى حاليم است عمر خيلى جاهل است من بيايم فداى عمر بشوم معلوم است كه توبه مى‏كنم فداى عمر نشوم امّا چه جور مى‏شود ميرزا ابوالفضل بهاى فدايى ميرزا على محمد بهايى بشود ميرزا على محمد بهايى يك آدم ديوانه، ديوانه‏اى كه صهيونيسم‏ها از او استفاده كردند انگليسى‏ها ازش استفاده كردند حالا يك كسى كه مدرسه‏اى است و به قول ما طلبه‏ها سينه روى حصير دود شمع و روغن چراغ آن زمان، زحمت، مشقت، شده ملا حالا ناگهان خودش را آخرتش را فداى ميرزا على محمد بهايى بكند خودش مى‏گويد من شهوت پرست هستم، من پول پرست هستم، اگر پول به من بدهيد ارضاء مى‏شود و گرنه يك فرائد مى‏نويسم عليه فرائد خودم همين مقدار همه مان من بيشتر از شما، شما بيشتر از من، همه مان بايد توجه داشته باشيم درد داريم دوايش را هم مى‏دانيم امّا استعمال نمى‏كنيم همه ما مى‏دانيم كه صفت رذيله خيلى بد است همه ما هم صفت رذيله داريم نمى‏شود يك كسى بگويد من صفت رذيله ندارم درخت رذالت را كندن، درخت فضيلت به جاى او غرس كردن، اين چهل سال خون جگر دائم مى‏خواهد حضرت امام مى‏گفتند كه يك صفت رذيله را حالا شما بگيريد همه‏اش را اين درخت را كندن نمى‏شود بگوييم ما صفت رذيله نداريم نه، صفت رذيله داريم مى‏دانيم درد داريم، دوايش را هم بلد هستيم مى‏دانيم كه هم خيلى خطرناك است امّا به فكرش هم نيستيم عمده اينجا است كه به فكرش هم نيستيم و العياذ باللّه‏ يك وقتى بميريم با صفت رذيله با همه جنگ داريم با همه حتى با بغض اميرالمؤمنين عليه‏السلام از دنيا مى‏رويم ديگر با نكير و منكر مى‏جنگيم قرآن مى‏گويد با خدا مى‏جنگيم «يوم يبعثهم اللّه‏ جميعا و يحلفون له كما يحلفون لكم و يحسبون انهم على شى‏ء الا انهم هم الكاذبون» روز قيامت مى‏گويد خدا به حق خودت قسم تو اشتباه مى‏كنى من بهشتى هستم تو ظلم مى‏خواهى بكنى من را جهنم ببرى به خدا مى‏گويد «يحلفون له كما يلحفون لكم و يحسبون انهم على شى‏ء» اين درد بالايى است ولى درد را مى‏دانيم دوا را هم مى‏دانيم امّا همه مان براى اين خودسازى اهمال مى‏كنيم و درد اينجاست درد خيلى بزرگ است. خدا را قسم مى‏دهم به حق آن كسانيكه هميشه به فكر بودند تا حتى دم مرگ خدايا توفيق خودسازى توجه به اين گونه مطالب عمل كردن به همه ما عنايت كند.

    وصلى اللّه‏ على محمد و آل محمد
    چاپ دانلود فايل صوتي
    احکام
    اخلاق
    اعتقادات
    اسرار حج
    مناسک حج
    صوت
    فيلم
    عکس

    هر گونه استفاده از مطالب این سایت با ذکر منبع بلامانع می باشد.
    دفتر مرجع عاليقدر حضرت آية الله العظمى مظاهری «مدّظلّه‌العالی»
    آدرس دفتر اصفهان: خيابان عبد الرزاق – کوی شهيد بنی لوحی - کد پستی : 99581 - 81486
    تلفن : 34494691 -031          نمابر: 34494695 -031
    آدرس دفتر قم :خیابان شهدا(صفائیه)- کوی ممتاز- کوچۀ شماره 1(لسانی)- انتهای بن‌بست- پلاک 41
    تلفن 37743595-025 کدپستی 3715617365