أعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم رَبِّ
اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي
يَفْقَهُوا قَوْلِي.
مسئلۀ ديروز اين بود که فرموده بودند نفقۀ خود مقدم بر نفقۀ عيال
است و نفقۀ عيال مقدم بر نفقۀ اولاد و پدر و مادر است. عرض کردم روايتي در مسئله
نيست، اما تسلّم در ميان أصحاب هست. اشکالي که ديروز داشتيم، اين بود که مشکل است
که ما اين کليّت را بپذيريم و آن اينست که اگر قضيۀ مخمصه و تلف نفس و امثال اينها
جلو بيايد، ممکن است کسي اين تسلّم را بپذيرد و بگويد دَوَران امر است بين اينکه
خود بميرد يا عيال، آنگاه اگر چيزي هست، خودش بخورد و يا دَوَران امر است که اگر
چيزي است به عيالش بدهد و نه به پدر و مادر. اما اگر قضيۀ أکل در مخمصه نباشد بلکه
قضيۀ مشقّت باشد. مثلاً مشقّت هست براي اين که خودش و زن و بچه و پدر و مادرش را
اداره کند، حال آيا در اين مشقّت بايد بگوييم تا خودش هست به عيال نميرسد و تا
عيال هست به بچهها و پدر و مادر نميرسد. ديروز ميگفتم اين عرفيّت ندارد و در
حال مشقّت بايد بر همه تقسيم کند. مثلاً ميتواند شام نخورد و به پدر و مادرش بدهد
و يا ميتواند مقداري براي خودش تنگ و براي خانواده و معيشت ضنک بر خود تنگ بگيرد
و اما همه را اداره کند. خودش فقير است و چون فقير است لازم نيست که پدر و مادر را
اداره کند، اما اين فقير، اگر بتواند هم خود و هم پدر و مادر را به مشقّت اداره
کند، آنگاه اگر ما بگوييم واجب نيست، عرفيّت ندارد. شايد هم آيۀ شريفۀ (لِيُنفِقْ ذُو سَعَةٍ مِّن سَعَتِهِ وَمَن قُدِرَ عَلَيْهِ
رِزْقُهُ فَلْيُنفِقْ مِمَّا آتَاهُ الله)،
مربوط به قانون مواسات است و هرکه به اندازۀ وسعش و در اينجا نيز بگوييم به اندازۀ
وُسعش پدر و مادر را اداره کند و مخصوصاً بچهها را. زن و بچه را به اندازۀ وسعش
اداره کند، ولو اينکه به عنوان مثال صبحانه و يا ناهار نخورد و ناهارش را به
ديگران بدهد و خودش يک وعده غذا بخورد و يک وعده غذا را هم به ديگران بدهد. فقها
نفرمودند،يعني ظاهر فرمايش فقها اينست که اگر ميتواند، بايد پدر و مادر و زن و
بچه را اداره کند و اگر نميتواند، واجب نيست و اين فقط ميتواند خودش و يا خود و
زن و بچهاش را اداره کند و اما نميتواند به پدر و مادر برسد. آنگاه گفتند نفقۀ
پدر و مادر واجب نيست، زيرا ندارد. اگر اين مسئله را در أکل در مخمصه ببريم، حرف
خوبي است و اما اگر بخواهيم روي مشقّت صحبت کنيم، يعني کسي فقير است و مثلاً روزي
ده هزار تومان درآمد دارد و روزي ده هزار تومان خرج ضروري دارد،حال چون اين ده
هزار تومان را خودش عرفاً احتياج دارد و زندگي او به اين ده هزار تومان ميچرخد،
آنگاه بگوييم لازم نيست که به پدر و مادر بدهد. کمي مسئله سنگينتر ميشود، راجع به
زن و بچهها. اين به حَسب متعارف، مثلاً روزي چهار يا پنج تومان درآمد دارد و اين
به خودش ميرسد و عرفاً نميتواند زن و بچهاش را اداره کند و در اين موقع بگوييم
به خودش برسد و براي زن و بچه لازم نيست. آنچه در فقه ماست، اينست و اما اينکه عرض
کردم، فقها ميگويند هرچه ميتواني، به اين معنا که ميتواني براي خودت سخت بگيري
و از آن چيزي که باقي ميماند به اولاد يا پدر و مادري بدهي. اين يک مسئله که نميدانم
روي آن فکر کرديد يا نکرديد و چه بگوييم. يک مسئلۀ ديگر هم فقهاء نفرمودند و اما
ميتوان گفت تسلّم هست يا عرفيت دارد که اين ميتواند بچههايش را اداره کند و اما
پدر و مادر را نميتواند اداره کند. مثلاً روزي ده هزار تومان دارد و خانهاش هم
ده هزار تومان خرج دارد، پس در اين موقع پدر و مادر چه ميشوند؟ آيا اولاد مقدم بر
پدر و مادر هستند يا نه؟ عرفاً مشکل است که انسان بگويد. اين تقدّم زن بر بچهها
به خاطر حق و اما براي تقدم بچهها بر پدر و مادر، روايتي نداريم. وقتي روايت
نداشتيم اين تسلّم شکست ميخورد و خدشه دار ميشود و آنچه عرفيّت دارد و انسان ميتواند
بگويد، اينکه خودش و زن و بچههايش و پدر و مادر،يعني اين کساني که نفقۀ آنها
واجب است،در عرض هم باشند. اگر دارند، همه بخورند و اگر ندارند، همه نخورند و اگر
در مشقّت هستند، همه در مشقت باشند و اگر در رفاهند، همه در رفاه باشند. اين عرفيت
دارد به اندازهاي که اگر به پدر و مادر نرسد، جداً او را ملامت ميکنند، ولي فقها
ميگويند اول خودش و بعد زن و بعد بچهها و بعد پدر و مادر.
بعضي هم فرمودند اول خودش و بعد زن و بعد بچهها و پدر و مادر و
اينها را در عرض يکديگر قرار دادند و گفتن اين ترتيب مشکل است. نگفتش نيز مشکل
است. اگر نگوييم عرفيت ندارد و اگر بگوييم با تسلّم اصحاب جور در نميآيد. و من
خيال ميکنم اگر بگوييم که اين خود و زن و بچهها و پدر و مادر به اندازۀ متعارف
بر اين شخص واجب است که آنها را بدارد. اگر در رفاهند، همه در رفاه باشند و اگر در
ضرورت باشند، همه در ضرورت و اگر در نخوردن، همه در نخوري و اگر همه در نپوشيدن
باشند، همه در نپوشيدن و بالاخره همه مثل هم باشند و تقدم و تأخري در مسئله نباشد.
حتي دَوَران امر بين اينکه خودش بخورد تا نميرد و بچهها در مقابلش بميرند، اين
خيلي جرئت ميخواهد که انسان بگويد و حتي در أکل مخمصه هم انصافاً جرئت ميخواهد
که يک آبي هست يا خود بايد بخورد و يا بچهها و
اگر خودش بخورد، بچهها ميميرند و اگر بچهها بخورند، خودش ميميرد،پس
گفتند اول خودش بخورد و اگر باقي ماند،بچه بخورد و الاّ بچه بميرد. انصافاً گفتن
اين حرف خيلي مشکل است و آدمهاي لاابالي اما با غيرت و با عاطفه معمولاً حاضرند
خودشان را فداي زن و بچه کنند. آدمهاي باعاطفه حاضرند پدر و مادرشان را بدارند و
خود را در مشقّت بيندازند و خود گرسنگي بخورند و پدر و مادر سير باشند، لذا بنا شد
شما در اين مسئله فکر کنيد و ببينيد که حرف من درست است و يا آنچه فقها فرمودند. و
ما بخواهيم در اينجا اجماع و اجماع تعبدي و امثال اينها درست کنيم، معمولاًروايت
نداريم و مسئله را نيز کم متعرض شدهاند. همين است که صاحب جواهر به نحو تسلّم ميفرمايند
که اين وجوب نفقه ترتيبي است، اول خودش و بعد زن و بچهها و بعد پدر و مادر و
اينجا ان قلت قلت هم ندارد و از قضيه ميگذرد، اما ملتزم شدن به حرف صاحب جواهر
انصافاًکاريست مشکل و اگر به دست عرف و سيره دهيم، شايد بهتر باشد و با عدم ردّ
حکم شرعي درست کنيم. ببينيم که عقلاء چه ميگويند و هرچه عقلاء گفتند بگوييم ردي
در مسئله نشده و همان پذيرفته ميشود. مثلاً پدر و مادر خيلي در مشقّت باشند و اين
به اندازۀ رفاه خود و زن و بچهاش را اداره کند و وقتي از او ميپرسند چرا به پدر
و مادرت چيزي نميدهي، آنگاه بگويد ندارم. فقهاء اينطور گفتند که اگر ندارد، بگويد
ندارم. و اما اگر اينطور باشد که خود و زن و بچه و پدر و مادر در عرض يکديگر و همه
به مشقّت اداره شوند و نه اينکه خود و زن و بچه در رفاه باشند و پدر و مادر در
مضيقه باشند و بگويد من ندارم. (لِيُنفِقْ
ذُو سَعَةٍ مِّن سَعَتِهِ وَمَن قُدِرَ عَلَيْهِ رِزْقُهُ فَلْيُنفِقْ مِمَّا
آتَاهُ الله)، يعني به هر اندازه که ميشود.
خيال ميکنم اين حرف خوبي باشد. انسان بعضي اوقات ميترسد، چون تسلّم است و چون
کسي نگفته و اما از آن طرف ميبيند عقل عرفي متشرعه حرف را ميپسندد و روي مخالفت
حرف، حرف دارد و ميگويد اين سنگدلي است و اينطور نميشود که تو خودخوري کني و اما
بچههايت در مضيقه باشند. مثلاً شخصي سيگاري است و ميگويد من نميتوانم سيگار
نکشم. به عنوان آن آقا که ميگفت در صبح اگر به عنوان سيگار نباشد، از خواب بيدار
شدن يعني چه. به راستي اگر اين سيگار نکشيدن برايش مشقّت باشد و ما بگوييم اين
سيگار را بکشد، ولو بچه چشمش به ميوهها ميافتد و دلش ميخواهد اما ندارد و ميوه
نيست، و بگوييم اين بچه بايد با همين نبودن، بسازد براي اينکه پدرش ندارد. گفتن
اين حرفها مشکل است.
اين مسئلۀ ديروز بود. در دِين هم همينطور است. دِين را در جايي ميتوان
ادا کرد که داشته باشد و اگر داشته باشد، بايد دين را ادا کند. (فنظرة الي ميسرة)،
آن کسي که بستانکار است بايد صبر کند و بالاخره اين بايد دِينش را ادا کند و اما
اگر ندارد، گفتند لازم نيست که دِين را ادا کند و او بايد صبر کند و اين هم لازم
نيست و دِين را بدهد و خورد و خوراک خودش مقدم بر دِين است. حال شخصي به کسي
بدهکار است و اما بچههايش در مضيقه هستند، در اين حال آيا واجب است که دِين را
ادا کند و يا به بچههايش برسد؟!
در آنجا که در رفاه باشد، بايد به بچههايش برسد و دِين را نيز ادا
کند و در جايي که ندارد، به بچهها برسد و دِين را ادا نکند و اما اگر زن و بچه در
مشقت باشند و اين اهميتي به زن و بچه ندهد و دِينش را ادا کند. حال راجع به مسئلۀ
ما زوجه را دِين بگوييد و اما عرف و عقلاء گفتند زن گرسنه و بچهها گرسنه باشند و
يا زن تشنه و بچهها هم تشنه باشند،در اين موقع آب را به چه کسي بايد داد؟!
تسلّم بين اصحاب اينست که زن آب را بخورد. اگر بخواهند به او آب
دهند، لازم نيست که به بچهها بدهند و بايد به زن بدهد و اگر آب بين زن و بچهها
باشد، خودش مقدم بر بچههاست، زيرا نفس مقدم بر ديگران است. حال آيا زن حاضر به
اين امر ميشود؟! مشکل است انسان اين حرفها را بزند که زن مقدم بر بچههاست و اگر
دوران امر بين زن و بچههاست، اول به زن برس و اگر چيزي ماند به بچهها بده و الاّ
بچهها گرسنه بمانند . اين عرفيت ندارد اما تسلّم بين اصحاب هست.
مسئلۀ بعد که فرمودند، همينطور که در اين چند روزه بحث کرديم،
گفتند وجوب نفقه مختص به چهار طايفه است. يکي خودش و بعد زن و بچهها و پدر و
مادر. و اما غير از اينها وجوب نفقه ندارند.
در مسئله روايت نداريم و رواياتي هست که ميخواهند از سکوت روايت
استفاده کنند. خيال نميکنم مفهوم باشد بلکه ميخواهند از سکوت روايت استفاده
کنند.
دو روايت ميخوانيم تا ببينيم آيا ميشود از سکوتش استفاده کرد يا
نه!
روايت 1 و 3 از باب 11 از نفقات:
صحيحه عبد الرحمان بن الحجاج ، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: ( خمسة لا
يعطون من الزكاة شيئا : الأب والأم والولد والمملوك والمرأة ، وذلك إنهم عياله
لازمون له.
يعني زکات را نميتوان به پدر و مادر و يا زن داد و زکات به بچهها
نميتوان داد براي اينکه اينها عيال هستند يعني واجبالنفقه هستند و بايد از راه
مال خودش و وجوب نفقه به آنها بدهد.
روايت 3:
صحيح حريز ، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: قلت له:
من الذي أجبر عليه وتلزمني نفقته؟ قال: الوالدان والولد والزوجة والمملوک.
گفتند اين والدان و ولد و زوجه و مملوک واجب النفقه هستند و اما
غير از اينها وجوب نفقه ندارند به علت اينکه سکوت در مقام بيان افاده ميکند حصر
را.
با اين حرف يک تسلّم شده و از مسئله گذشتند و گفتند که به غير از
اين چهار طبقه، کسي وجوب نفقه ندارد.
تا اين اندازه شايد بتوان گفت که شرعاً اينطور است، البته در نزد
مردم اينطور نيست، اما شرعاً واجب النفقه يکي زن و يکي بچهها و يکي هم پدر و مادر
و مملوک و راجع به حيوانها هم بعد صحبت ميکنيم. اما يک مسئلۀ ديگري هم هست و
اينکه گفتند «الأب و ان عَلا و ابن و ان نزل» يعني پدر واجب النفقه است و پدر پدر
نيز واجبالنفقه است تا هرچه بالاتر رود. ولو ده پشت هم باشد. بچه واجب النفقه است
و بچۀ بچه هم که نوۀ اوست، واجب النفقه است و نتيجه هم باشد واجب النفقه است، ولو
ده پشت يا بيشتر شود. من نميدانم دَوران امر بين اينکه خواهر و برادرش را اداره
کند يا يک بچهاي که اصلاً صدق قوم و خويشي در ميان عرف ندارد و يا جدي که صدق قوم
و خويشي ندارد و هفت ـ هشت ده مرتبه بالا يا پائين آمده است و بگوييم اين مقدم است
بر برادر يا مقدم بر خواهر است. اما باز اين تسلّم بين اصحاب است و در جاهاي ديگر
نيز تسلّم بين اصحاب است که گفتند «و ان عَلا و ان نزل» راجع به پدر و ان عَلا و
راجع به اولاد هم و ان نزل، وجوب نفقه هست. در مقابلش برادر و خواهر و امثال اينها
يعني قوم و خويش خيلي نزديک را گفتند وجوب نفقه نيست. لذا مثلاً بچهاي يا کسي هست
که اصلاً صدق قوم و خويشي ندارد و اما خواهر و برادر دارد و گفتند او واجبالنفقه
است و اما لازم نيست به خواهر يا برادر بدهي و اصلاً اگر امکانات هم داشته باشي،
واجب نيست که بدهي. ولد را در ميان عرف تا نتيجه و نبيره گفتند اما وقتي از اينها
گذشت، نميگويند الاّراجع به سادات که روايت دارد و مسئلۀ ديگري است. لذا اين
مسئله هم يک تسلّم ميان اصحاب است که گفتند برادر و خواهر وجوب نفقه ندارند اما
اولاد ولو ده پشت و پدر ولو ده پشت و ان علي باشند، وجوب نفقه دارند زيرا گفتند
صدق أب ميکند و مرحوم صاحب جواهر دليلي که از ديگران آوردند و گفتند صدق أب و صدق
أم ميکند، درحالي که انصافاً صدق أب و صدق أم نميکند و در سه ـ چهار نسلش صدق أب
و أم دارد اما اگر هفت ـ هشت پشت شد، صدق أب و أم عرفاً ندارد، لغتاً هم ندارد.
بله تسلّم بين اصحاب دارد که اين حرف ديگري است و شما تسلّم بين اصحاب را بگوييد و
اما اينکه مرحوم صاحب جواهر ميفرمايند صدق أب ميکند و ان علي و صدق أم ميکند،
مثل اينکه الان ما بگوييم حضرت آدم پدر ماست، زيرا ما از او متولد شدهايم و حضرت
حوا مادر ماست و هفت ـ هشت ده پشت جلو رفته و يا هفت ـ هشت ده پشت راجع به اولاد
پايين آمده که صدق ميکند که او أب و يا أم است و اين نيز ابن است. بالاخره به
هراندازه که صدق کند، ميگوييم و به هراندازه که صدق نکند، نميگوييم الاّ اينکه
بگوييم تسلّم بين اصحاب است.
فقها ميگويند روايت ميگويد پدر واجبالنفقه است و جد هم واجب
النفقه است براي اينکه پدر است و جد جد هم واجبالنفقه است زيرا پدر است. فقها ميگويند
اين رواياتي که دو تا از آنها را خوانديم، ميگويد أب واجب النفقه است پس جد هم
واجبالنفقه است و جدّ جد هم واجبالنفقه است زيرا صدق پدر ميکند و ما ميگوييم
اگر از سه ـ چهار پشت بالاتر رود، صدق اب نميکند و اصلاً غريبه ميشود و راجع به
اولاد هم اگر سه ـ چهار پشت پائين بيايد، صدق ابن نميکند. نه لغت صدق ميکند و نه
عرف و اگر بخواهيم اين را درست کنيم، بايد بگوييم تسلّم بين اصحاب است که جدّ جدّ
جد، انّه أب، زيرا تعبّد است و اما عرفي ظاهراً صدق نميکند. لذا غلطي که اين بني
العباس و بني اميه هميشه با ائمۀ طاهرين «سلاماللهعليهم»
داشتند همين بود که ميگفتند چرا به شما ميگويند «يابن رسول
الله»! شما که يابن رسول الله نيستيد و ائمۀ طاهرين ميخواستند ثابت کنند که ما
يابن رسول الله هستيم و آنگاه تمسّک به قرآن و تمسّک به روايات و امثال اينها ميکردند
و اما آنچه فقها در اينجا ميگويند، ميخواهند به صدق عرفي تمسّک کنند و عرف جد
دهمي را هم ميگويد «انّه أب» و من نميدانم آيا به جدّ جد، أب ميگويند يا نه.
حتي به خود جدّ، أب ميگويند؟! روايات ما ميگويد أب و جدّ و به جاي اين بگويد
«أبوين» يا براي مادر مادر صدق مادر نميکند و بايد علامتي بياورند که اين مادر
اصلي است و ديگري هم مادربزرگ است. اما تسلّم ميان اصحاب هست و با تسلّم جلو رويم.
حرف آخري در مسئله هست و آن اينست که گفتند عيال و اولاد و پدر و
مادر واجب النفقه هستند و اما غير از اينها واجب النفقه نيستند، بنابرين واجب
نيست که چيزي به آنها بدهيم و ميتواند برادر فقيرش را اداره کند و ميگويند واجب
نيست. بله، فضيلت دارد و مستحب است که برادر و امثال آن را اداره کند.
مشکلي که در مسئله هست، يکي قانون مواسات است که سابقاً صحبت کرديم
و اما در اينجا قانون صلۀ رحم را چه کنيم! اين قانون صلۀ رحم مسلّم از واجبات بزرگ
در اسلام است. حتي در قرآن سه جا لعن شده بر کسي که صلۀ رحم نکند و در روايات خيلي
داغ هم حکم وضعي و هم حکم تکليفي دارد و بالاخره وجوبش بلااشکال است. مرد خيال
کردند صلۀ رحم يک مزاحمت براي مردم است و عدهاي جمع شوند و به منزل يک فقيري
بروند و خرج و مخارجي روي دست او بگذارند و بعد هم بگويند به ديدن برادرم رفتم.
اين صلۀ رحم نيست، بلکه صلۀ رحم واقعي اينست که اگر برادرش ندارد، او را بدارد.
اين مصداق کامل صلۀ رحم است. وقتي چنين نباشد، ترک رحم است. همچنين راجع به رحم و
اينکه رحم چند پشت ميخورد، فقها گفتند سه ـ چهار پشت و در أب گفتند «و ان عَلا» و
در ابن گفتند «و ان نزل» و راجع به صلۀ رحم گفتند سه ـ چهار پشت، زيرا گفتند عرفي،
نوهها و نتيجه عمو و عمه صدق قوم و خويشي ندارد. مرادم اينجاست که شما ميخواهيد
اين را بگوييد که برادر و خواهر چون در روايات نيامده، وجوب نفقه ندارد، ميگويند
وجوب نفقه از جهت اينکه در روايات چهار تا هست، نداشته باشد اما صله رحم چرا؟! اگر
قانون مواسات را نگوييم، صلۀ رحم را چرا نگوييد. اگر قانون مواسات را نگوييد، صلۀ
رحمش واجب است و صلۀ رحم به معناي ديد و بازديد نيست بلکه به اين معناست که اگر
داشته باشد و اين خانه ندارد، برايش خانه
بخرد و اگر داشته باشد، دخترش را شوهر دهد و پسرش را زن دهد و به اين صلۀ رحم ميگويند.
وقتي صله رحم شد، از باب صله رحم واجب ميشود. پدر از باب وجوب نفقه و عمو از باب
صلۀ رحم. اما فقها اين را نگفتند و همينطور که مطالعه کرديد، در اينجا فقها جلو
رفتند و گفتند غيراز اين چهار نفر و آن هم با سکوت در مقام بيان، يعني روايتها ميگويند
چهار نفر وجوب نفقه دارند و مابقي وجوب نفقه ندارند در حالي که وجوب نفقه دارند
اما نه از باب وجوب نفقه بلکه از باب صلۀ رحم.
روي اين هم فکري کنيد تا شنبه. انشاء الله.
و صلّي الله علي محمّد وَ آل محمّد