أعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي.
بحث دربارۀ اين بود که آيا شيعه ميتواند با سنّي ازدواج کند يا نه. حال يا شيعه دختر بدهد و يا سنّي به شيعه دختر دهد. آيا ازدواج شيعه و سنّي جايز هست يا نه؟!
يک دسته از روايات که زياد هم بود، گفته بود که جايز نيست و يک دسته از روايات که آن هم زياد بود و گفته بود که جايز است. فقهاء سه جمع راجع به اين روايات کردهاند. يک جمع مشهور که همه قبول دارند و آن کساني هم که چيز ديگري گفته اند و جمع ديگري کردند، اين جمع را قبول دارند؛ و آن اينست که روايات منع را حمل بر کراهت ميکنيم. ظهورش در حرمت است، حرمت تکليفي و حرمت وضعي؛ و ما اين ظهور را ميگيريم به واسطۀ نصّي که در روايات جواز است. به اين حمل ظاهر بر نصّ ميگويند. بنابراين اگر شيعه بخواهد با سنّي ازدواج کند، جايز است اما کراهت دارد. مخصوصاً اگر دختر شيعه بخواهد در ميان سنّيها برود، کراهتش شديدتر است. اين يک جمع است که همه و من جمله مرحوم محقق و مرحوم صاحب جواهر قبول کردهاند.
مرحوم محقق جمع ديگري هم دارند، راجع به اينکه دختر در ميان سنّيها رود، يعني دختر شيعه را به پسر سني ازدواج دهيم؛ فرمودند که از روايات فهميده ميشود که چون دين او به تشيّع اين سرايت ميکند و تشيّع اين را خراب ميکند، لذا اين کار را نکنيد. لذا آن روايات منع اشاره به اين حرف دارد. آن روايات جواز که ميگويد جايز است و روايات منع هم ارشاد است و ميگويد اين کار را نکن زيرا دخترت را بدبخت ميکني و يا پسرت را بدبختي ميکني؛ اما مرحوم محقّق اين جمع را راجع به دختر شيعهاي که در ميان سنّيها برود، فرمودند؛ و ما ديروز ميگفتيم ولو مورد روايت، دختر شيعهاي است که در ميان سنّي برود، اما به عکس هم چنين است. براي اينکه علتي در روايتي آمده و آن علت معمّم و مخصّص است.
ديروز عرض کردم که مرحوم محقّق اين حرف مرا في الجمله قبول کرده است، براي اينکه روايت مربوط به شکّاک بوده و اصلاً مربوط به سنّي نبوده و مرحوم محقّق شکاک را القاي خصوصيت کرده و گفته خصوصيت ندارد و گفته اين بحث ما را هم ميگيرد و دختر شيعه در ميان سنّيها نرود براي اينکه به تشيّع او ضربه ميخورد. ديروز به مرحوم محقّق عرض کرديم که اگر شما القاي خصوصيت ميکنيد که به خاطر عموم علت بايد بکنيد، پس القاي خصوصيت کنيد راجع به اينکه شيعه پسر باشد يا دختر باشد. شما از شکاک القاي خصوصيت کرديد و گفتيد سنّي أيضاً کذلک، پس به عموم علت بگوييد که پسر شيعه هم اگر در بين سنّيها رود، أيضاً کذلک. لذا روايت شکاک را که خوانديم، ايشان القاي خصوصيت کردند در سنّي و ما هم از امرأة يعني از زن القاي خصوصيت ميکنيم و ميگوييم چه مرد باشد و چه زن باشد.
ديروز حرف ديگري هم زدم و باز ميگوييم و از روايات هم استفاده ميکنيم که از شکاک ميآييم به سنّي با القاي خصوصيت و از شکاک ميرويم در فاسق و فاجر، با القاي خصوصيت. به دليل عموم علت؛ براي اينکه اگر يک دختر چادري و متدين به يک طايفۀ لاابالي و بيچادري برود، رنگ ميگيرد و يا يک پسر مريد مسجد و محراب و منبر، اگر به يک طايفۀ لاابالي و ضد انقلاب رود، رنگ ميگيرد. معناي القاي خصوصيت اين نيست که شاذ و متعارف را بگير و القاي خصوصيت متعارف است. در شکاک هم همين است براي اينکه ممکن است يک دختر درس خوانده و متدين در بين شکاکها برود و حسابي شوهرش را بسازد و خيلي سراغ داريم که دخترهاي متدين شوهرشان را حسابي ميسازند.
بنابراين ما عموم علت را گرفتيم و يک قاعدۀ کلي درس داديم و گفتيم ازدواج با فاسق و فاجر جايز است، چه دختر بدهيم و چه دختر بگيريم؛ ازدواج با آدمهاي لاابالي که ايمان رسوخي ندارند و شکاک هستند، جايز است، چه دختر بدهيم و چه دختر بگيريم؛ راجع به سنّي هم جايز است، چه دختر بدهيم و چه دختر بگيريم، و اما کراهت شديدي در همۀ اين موارد هست. همينطور که هم مورد فتواست و هم مورد روايات است و من جمله روايت شريف که روايت خوبي است و ميفرمايد: «أيّاکُم و خَضراء الدّمن. قيل يا رسول الله و ما خضراءُ الدّمن؟ قال المرأهُ الحسناء في مَنبت»، روايات فراواني داريم که مواظب باشيد دخترتان را به يک متدين بدهيد. پيغمبر اکرم ميفرمود دخترت را به متدين بده براي اينکه اگر به او علاقه دارد، آن علاقه وا ميدارد که خوبي کند و اگر هم به او علاقه ندارد، دينش نميگذارد که بدي کند. پس دخترت را به متدين بده. لذا کاري به آن روايتها هم نداريم و به اين جملۀ روايت کار داريم که امام «سلاماللهعليه» فرمودند که دخترت را به شکاک نده و القاي خصوصيت کرديم که به سنّي و فاسق و فاجر هم نده؛ براي اينکه دخترت را در معرض فسق و فجور و تسنّن و در معرض شکاکيت قرار ميدهي. لذا جمع دوم که از مرحوم محقق است، بسيار خوب است و دلالت روايت هم بسيار خوب است و با جمع اول هم ندارد که بزرگان و من جمله محقق فرمودند که کراهت شديد دارد، منافات ندارد.
جمع سوم بين روايات، فرمايش مرحوم صاحب جواهر است و اين را هم خيليها فرمودند اما صاحب جواهر خيلي تفصيل دادند و البته خوب هم تفصيل دادند و اينست که آن رواياتي را که منع کرده با آن رواياتي که گفته جايز است، اينها جايز است و حمل ظاهر بر نصّ ميگوييم جايز است، اما مواظب باش که اين جواز براي چيست. يعني حکمت حکم را در نظر بگير نه علت حکم را.
حکمت حکم تقيۀ مدارايي بوده است و حکمت حکم همين وحدتي است که الان جمهوري اسلامي و شيعه ميگويد. متأسفانه در وقتي که جمهوري اسلامي جان گرفت و پيروز شد، از همان موقع اين داد وحدت از رئيس جمهوري اسلامي يعني حضرت امام بود؛ و امر ميکردند و واجب ميدانستند که در مکه مواظب باشيد همرنگ آنها باشيد و در مدينه مواظب باشيد که همرنگ آنها باشيد و به نماز آنها برويد و حتي مثل حضرت امام ميگفتند نماز سنّيگري گرچه از نظر شيعه باطل است، اما همان نماز باطل براي شما کفايت ميکند. ولي متأسفانه در اين سي و سه سال هرچه ما داد وحدت زديم، آنها داد اختلاف زدند. به راستي انسان اگر براي اين قضيه گريه کند، جا دارد. اين همه داد وحدت ما و اين همه داد اختلاف آنها. حال متأسفانه مربوط به وهابيهاي فقط هم نيست، بلکه همۀ آنها همينطور هستند. و کار به اينجا رسيده که همۀ آنها در مقابل ايران عزيز و در مقام اين نظام قد علم کردند براي براندازي. پول آن هشت سال جنگ را مسلمانها دادند و اين وحدت آنها بود. الان همين مسلمانها امريکا و استکبار جهاني را تأييد ميکنند. هرچه ما ميگوييم وحدت، او ميگويد اختلاف.
به قول امام سجاد «سلاماللهعليه» که روايتي خوبي است و ميفرمايند اگر جدم به جاي «قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ المَوَدَّةَ فِي القُرْبي» گفته بود تا ميتوانيد به اهل من ظلم کنيد، آنگاه بيش از اين نميتوانستند.
حال قضيۀ وحدت سني و شيعه شده که صاحب جواهر در اينجا يک صفحه در اين باره ميفرمايند و ميبينيد که صاحب جواهر چقدر تظلّم ميکند و چقدر در اين باره و دربارۀ اينکه ما بايد چنين باشيد و اين تقيۀ مدارايي چقدر عاليست و «التقية ديني و دين آبائي» صحبت ميکنند. مابقي هم همين است و مابقي فقهاء هم همين را ميگويند. شما هميشه کلمات سيد مرتضي و شيخ مفيد و شيخ طوسي را ديديد و شنيديد و شيخ طوسي که خلاف مينويسد در جمع بين اقوال سني و شيعه و اصلاً شيخ طوسي در اول مبسوط ميفرمايد من مبسوط را نوشتم، زيرا سنّيها رساله نوشته بودند و براي اينکه خيال نکنند که ما نميتوانيم رساله بنويسم ما فرع نداريم و فقط اصل داريم، لذا مبسوط را نوشتم.
من يادم نميرود زماني را که استاد بزرگوار ما آقاي بروجردي خيلي دلشان وحدت را ميخواست. در قضيۀ مصر که وحدت بين شيعه و سني بود، ايشان يک مرد ملا و دانا و فهميدهاي را به آنجا فرستاده بودند و آنها هم در لجنه او را قبول کرده بودند و آقاي بروجردي به اندازهاي خوشحال بودند و ميفرمودند من کسي هستم که اين را فرستادم براي وحدت سني و شيعه.
غيث الاظهر وقتي که ما را شناخت به اينکه ما هم مسلمانيم، آقاي بروجردي و ديگران چقدر تعريف او را کردند و فرمودند بارک الله رئيس الاظهر مصر. تو گفتي که شيعه هم مسلمان است و تو گفتي که فقه خمسه است و فقه اربعه نيست.
در زمان امام صادق هم همينطور بود. حتي بعضي اوقات امام صادق عصباني ميشدند و ميگفتند شما داغها ما را ميکشيد. چرا اين تقدّسهاي آنها را زير سوال ميبريد و «التقية ديني و دين آبائي» و به نماز آنها برويد و با آنها معاشرت کنيد و دختر به آنها بدهيد و از آنها دختر بگيريد و تشييع جنازه آنها را بکنيد و مواظب باشيد اختلاف نيندازيد و سني و شيعه درست نکنيد. بالاخره امام صادق خيلي راجع به اين وحدت صحبت ميکردند. حتي روايت داريم و مرحوم صاحب وسائل روايت را نقل ميکنند و اينکه امام صادق امر ميکردند و ميفرمودند به نماز اينها برويد و نمازشان مثل اينست که نماز پشت سر پيغمبر اکرم خوانده باشيد. يعني آقا امام صادق ثواب چندين هزار برابر نمازي که پشت سر شيعه بخوانند، به آنها ميدادند.
همۀ اينها براي چيست؟! يعني چرا اينقدر امام صادق روي اين موضوع پافشاري داشتند؟!
به اين تقيۀ مدارايي ميگويند. اگر ما مسلمانها همه با هم يک چيز ميگفتيم و زير بار دشمن و زير بار ظلم نميرفتيم و با احدي هم جنگ نداشتيم و خودمان هم با يکديگر متحد بود، آنگاه استکار جهاني نميتوانست اين اوضاع فعلي را براي مسلمانها جلو بياورد. هرچه هست از قامت ناساز بي اندام ماست، ولي ما افتخار ميکنيم. به قول حضرت امام در وصيتنامه سياسي ـ الهي ميفرمايد ما افتخار ميکنيم که جعفري هستيم. براي اينکه فقه ما يک درياي بي پايان از آثار امام صادق «سلاماللهعليه» است. که من به شما عرض ميکردم که علاوه بر حرف حضرت امام، از حضرت امام ياد بگيريم و دو حرف ديگر هم بزنيم.
اينکه ما شکر ميکنيم و افتخار ميکنيم که شيعه هستيم و جعفري هستيم براي اينکه اخلاق ما يک درياي بي پايان از روايات امام صادق است. نود درصد اين بحار علامه مجلسي از امام صادق است و نود درصد هم مربوط به اخلاق است.
يک افتخار ديگري هم حضرت امام فرمودند و از ايشان ياد ميگيريم و اضافه ميکنيم. ميگوييم ما مفتخريم که جعفري هستيم. براي اينکه اعتقادات ما يک درياي بي پايان از گفتار امام صادق است. لذا شيعه از نظر احکام و اخلاق و از نظر اعتقادات، يعني از نظر دين در رفاه است و درياي بي پاياني در اعتقادات دارد و آن هم اعتقاداتي که در همه جا ميشود درآورد. درياي بي پاياني در اخلاق دارد و آن را خوب ميتوانيم بسازيم. و درياي بيپاياني در فقه دارد. استاد بزرگوار ما و مخصوصاً آقاي بروجردي «رضواناللهتعاليعليه» در بحث امروز ما هرگاه جلو ميآمد، نصف مباحثه را مربوط به همين وحدت بين سنّي و شيعه قرار ميدادند و ايشان بعضي اوقات تأسف ميخوردند و ميفرمودند اين سنّيها در فقه ششصد روايت بيشتر ندارند، اما ما سيصد هزار روايت راجع به فقه داريم. بعد ميفرمودند متأسفانه اين ششصد روايت هم به پيغمبر اکرم نميرسد و نود و پنج درصد روايات سنّيها، مرسل است. ائمۀ طاهرين را قبول ندارند، مثلاً در بخاري، اين بيانصاف يک روايت از امام صادق نقل نکرده است. اما همۀ روايتها از ابوهريره و کعب الاحبار و افرادي که خودشان ميگويند عجب دغلهايي بودند، بالاخره از اينها روايت نقل ميکند اما از امام صادق روايت نقل نميکند.
آقاي بروجردي ميفرمودند يک ثلث اين ششصد روايت، از عايشه است و يک ثلث از ابوهريره است و يک ثلث هم از مابقي سنيهاست و اما همۀ روايتها الاّ شاذاً، مُرسل است. ميگويد عن النبي، اما به نحو ارسال ميگويد. باز آقاي بروجردي بارها اين روايت را ميخواندند و ميفرمودند روايت داريم و مرحوم صاحب وسائل روايتش را نقل ميکند که امام باقر ميفرمودند هرچه بگويم از پدرم و پدرم از پدرش و پدرش از پدرش و پدرش از پيغمبر اکرم و پيغمبر اکرم هم از جبرئيل و جبرئيل از خدا نقل فرموده است.
ما با اين همه امتيازها و آنها با اين همه ضعفها، اما امام صادق ميفرمايد اي ضعيفان ما حاضريم با شما وحدت داشته باشيم و حرف شما را هم بشنويم، پس بياييد اختلاف نيندازيد. الان هم جمهوري اسلامي ميگويد اي عالم اسلام من با تو هستم.
حضرت امام وقتي به نجف رفتند،آقاي حکيم «رضواناللهتعاليعليه» به ديدن ايشان رفتند و اولين حرف ايشان به آقاي حکيم اين بود که جلو بيا و همۀ ما به دنبال تو هستيم. و به راستي الان ايران به سنّيها همين را ميگويد که همه مسلمان هستيم. «کلٌّ يدٌ علي ما سواه».
لذا صاحب جواهر جمع بين اين روايتها ميکند به اينکه آن مسائلي را که ميفرمايند جايز نيست، يک واقعيت دارد اما آن را که ميفرمايد جايز است به خاطر همين قيد وحدت است و به خاطر همين تقيۀ مدارايي است. بعد هم در آخر کار صاحب جواهر ميفرمايد هميشه بايد چنين باشد، «حتي يظهر» که آقا امام زمان بيايند و حکومت اهل بيت برپا شود.
اين خلاصۀ حرف است و هر سه جمع عاليست و از بزرگان هم هست. يعني همۀ بزرگان ما اين سه جمع را کردند و برميگردد به اينکه دختر دادن به سني و دخترگرفتن از سنّي جايز است، اما براي اينکه دختر و پسر ما رنگ سني گري نگيرد، اگر اين کار را نکنيم، بهتر است. يا اينکه من در رسالۀ خودم نوشتم که سزاوار نيست نطفۀ يک شيعه در دل يک دختر سني باشد و يا بالعکس نطفۀ يک سني در دل يک دختر شيعه باشد؛ و به عبارت روايت اينکه اگر به محيط آنها برويم، ما را خراب ميکنند، پس خوب است که اين کار را نکنيم و اما اگر کرديم، جايز است و مسلّم است که باي اين وحدت حفظ شود. حال در زمان امام صادق که وحدت اينطور بود که اگر نبود، اختلال نظام براي شيعه جلو ميآمد. اين در روايت هم آمده و نميشود که شما مستقل باشيد و شما يکي هستيد و آنها صدتا هستند، لذا ميخواهيد کاسبي کنيد و زندگي کنيد و وقتي چنين است، پس بايد رفت و آمد داشته باشيد و با هم رفاقت داشته باشيد و بايد دختر بدهيد و دختر بگيريد. در آن زمان ضرورت خيلي بالا بوده و امام صادق هم خيلي پافشاري داشته است. الان در ايران ما و در افغانستان هم الان اين ضرورت هست و در آنجا هم سني زياد است و تشکر ميکنم از اين برادرها و روحانيت افغانستان که خوب کار ميکنند. درحالي که بودجۀ آنها خيلي کم است و درحالي که طلبهها و فضلاي آنها نميتوانند در آنجا زندگي کنند، اما نظارت خوبي دارند. جداً از همۀ آنها تشکر ميکنيم. ما هم که خيلي به آنها رسيدگي نميکنيم. نه شهريه به آنها ميدهيم و نه به آنها دلداري ميدهيم و نه مواظب آنها هستيم و اين هم يک مصيبت است. ولي علي کل حالٍ بايد خيلي از اين روحانيّت افغانستان تشکر کرد. و تشيع در افغانستان هميشه و در وقتي که جنگ بين روسيه بود و به قول حضرت امام امريکا از انگليس بدتر از انگليس از امريکا بدتر و شوروي از هر دو بدتر است. اين شوروي خيلي صدمه به افغانستان وارد کرد، اما مردم افغانستان، شوروي را زمين زدند و اين خيلي شجاعت ميخواهد و خيلي تشکر ميخواهد. چنانچه در وقتي امريکا هم حمله کرد، نتوانست هيچ غلطي بکند و آنها ميخواستند اسلام در افغانستان نباشد و اگر اسلام در افغانستان ترّقي نکرده باشد، حتماً تنزّل نکرده است و اين را روحانيت کرده است. لذا از همۀ شما تقاضا دارم از اين برادرهاي طلبه و از اين فضلا که اتفاقاً فضلاي خوبي هم در بين آنها هست، با استعداد خوب و فهم و شعور خوب و تشيع خوب، اما معمولاً فقيرند، معمولاً از نظر اقتصادي کمبود دارند. لذا در افغانستان هم ميتوان گفت که همان حرفهاي شيعه و سني و شيعه در اقليت و همان ضرورت امام صادق هست. اما در ميان ما که الحمدلله همه شيعه هستيم و سني کم است، اما آن تقيۀ مدارايي هست و به قول صاحب جواهر علت حکم نيست و حکمت حکم است. جمهوري اسلامي هم از اول و حتي از قبل از پيروزي انقلاب داد اين وحدت را داشته و الان هم داد وحدت دارد و التماس به سني کرده و الان هم ميکند که اي مسلمانها!بياييد با هم متحد شويم و اگر متحد شويم، يک ماه ذخائرمان را از استکبار جهاني قطع کنيم، آنگاه استکبار جهاني به التماس ميافتد و ما آقا ميشويم و استکبار جهاني نوکر ميشود. اما چه کنيم که تحريم روي ما ميآيد و وقتي تحريم آمد، همين مسلمانها نفتشان را زياد ميکنند. يعني نفتي که ما بايد بدهيم، اما براي اينکه ما را زمين بزنند همين مسلمانها نفت دوميليون را سه ميليون ميکنند، براي اينکه استکبار جهاني کمبود پيدا نکند.
اگر طبق همان که حضرت امام و آقاي بروجردي و همۀ مراجع فرمودند،همه يک وحدت پيدا کنيم، آنگاه يک ماه طول نميکشد که استکبار جهاني به زانو درميآيد. لذا اگر روز قيامت به ما بگويند چرا استکبار جهاني را به زانو درنياوردي، آنگاه چه جواب دهيم!
بحث فردا راجع به ناصبي است، يعني کساني که العياذبالله ناسزا به ائمۀ طاهرين ميگويند. اينکه آيا اينها نجس هستند يا نه؟! آيا ميشود به اينها دختر داد يا نه؟!
تقاضا دارم خوب مطالعه کنيد تا راجع به آن ساب النبي که چند روز قبل اشاره کرديم، بيشتر صحبت کنيم.
و صلّي الله علي محمّد وَ آل محمّد