اعوذ بالله من الشیطان الرجیم . بسم الله
الرحمن الرحیم .رب اشرح لی صدری و یسرلی امری و احلل عقده من لسانی یفقهوا قولی .
اگر عامی داشته باشیم و مخصصی ، اما مخصص ما مجمل باشد ،نه معین
،حالا آیا این مخصص مجمل می تواند عام را تخصیص بدهد یا نه ؟این مسأله به 7 قسم
منقسم می شود ، که مرحوم آخوند هم این 7 قسم را به طور فشرده در کفایه فرموده اند
. قسمت اول این است که مخصص ما مفهوماً مجمل باشد ، مثلاً گفته است:
اکرم العلماء الا الفساق منهم و من نمی دانم فاسق یعنی چه ، لذا مفهوم فسق برای من
نا معلوم است . این نا معلومی یک دفعه مردد بین اقل و اکثر است ، یک دفعه مردد بین
متباینین است ، مثل این که مفهوم فسق برای من معلوم نیست ، کبائر را یقیناً می
گیرد ، نمی دانم صغائر را هم می گیرد یا نه ، مثلاً گفته است : اکرم العلماء الا
الفساق منهم ، حالا می بینیم این زید نعوذ بالله چشم چران است ، حالا اگر این چشم
چرانی فاسقش کند ، نباید اکرامش کنم و اگر فاسقش نکند و فسق مختص به کبیره باشد ،
می توانم اکرامش کنم. اقل واکثر است، یعنی می دانم کبائر را می گیرد ، نمی دانم
صغائر را هم می گیرد یا نه ، این یک صورت است . یک صورت هم متباین است ، مثل این
که گفته است:اکرم العلماء الا زید و من نمی دانم این زید ، زید بن عمرو است ، یا
زید بن بکر و این که گفته است الا زید ، نمی دانم این زید را می گوید ، یا آن زید
را . این جا اجمال مفهومی است ،اما بالعرض ، یعنی زید بن عمرو با زید بن بکر ، با
هم متعارض شده اند. حالا در این جا که مخصص از نظر مفهوم مجمل است ، به اجمال اقل
و اکثری ، یابه اجمال تباینی ، یک دفعه مخصص ما متصل است ، مثل این که گفته است :
اکرم العلماء الا الفساق منهم ، یک دفعه مخصص ما منفصل است ،مثل این که گفته است :
اکرم العلماء ، یک دلیل دیگر گفته است :لا تکرم الفساق منهم .همچنین در تباینش ،یک
دفعه گفته است : اکرم العلماء الا زید ، یک دفعه هم گفت : اکرم العلماء ، یک دلیل
دیگر گفت : لا تکرم زیداً .اگر مخصص ما مفهوماً نارسا باشد ؛ مجمل باشد و متصل
باشد ، اجمال این به عام هم سرایت می کند و عام را هم مجمل می کند و عام راهم مجمل
می کند ، دیگر فرقی هم بین اقل و اکثر و متباینین نیست ، برای این که در مخصص متصل
کلام ما هنوز ظهور پیدا نکرده ، مجمل آمده ، دیگر آن اجمال رفیق بد است ، همسایه
بد است ، آن را هم مجمل می کند . خب حالا که مجمل شد ، اگر اقل و اکثر باشد ، قدر
متیقن الا الفساق می شود که اکرم العلماء الا الفساق منهم قدر متیقنش کبیره است و
معنایش این جور می شود که عالم فاسق به گناه کبیره را اکرام نکن ، یا عالم غیر
فاسق به گناه کبیره را اکرام کن . این قدر متیقنش است . اما اگر گناه صغیره بکند ،
دیگر عام نمی تواند آن را بگیرد ، چون عام ما هم مجمل می شود،لذا نمی شود،وقتی
نشد، نمی توانم تمسک به عام کنم ،برای این که تمسک به عام در شبهه خود عام است و
نوبت می رسد به اصل ؛ نمی دانم زید وجوب اکرام دارد یا نه ،رفع ما لا یعلمون می
گوید :نه،گرچه مستثنی و مستثنی منه ؛ عام و خاص ،هیچ کدام این را نمی گیرد و نوبت
می رسد به اصل : یعنی اکرم العلماء نمی تواند برایمان کار کند ، لا تکرم الفساق هم
نمی تواند برایمان کار کند ، اما رفع ما لا یعلمون می تواند برایمان کار کند . این
در صورتی است که مخصص و مردد بین اقل و اکثر باشد . اما اگر متباین شد و متصل ،
مثلاً گفت : اکرم العلماء الا زید ، نمی دانم زید ، زید بن عمرو است ، یا زید بن
بکر . خب خود زید اشکالی ندارد ، علماء هم اشکالی ندارد ، اماعلم اجمالی من بین
زید بن عمرو و زید بن بکر همه چیز را از کار می اندازد ؛ دیگر نمی توانیم به عام
تمسک کنیم ، چون تمسک به عام در شبهه مصداقیه خود عام است . به الا زید هم نمی
توانیم تمسک کنیم ، برای این که نمی دانیم موضوع زید بن عمرو است ، یا زید بن بکر
و این جا نمی شود قدر متیقن گیری هم کرد . باز نوبت می رسد به اصل و اصل در مسأله
ما علم اجمالی است ، علم اجمالی هم می گوید : باید احتیاط کنی ؛ اشتغال . دیگر
خواه نا خواه هم باید زید بن عمر را اکرام کند،هم زید بن بکر را باید اکرام کند.هذا
کله اگر خاص ما مفهوماً مجمل باشد،اجمالش هم به نحو اقل و اکثر ، یا تباین باشد ،
اما خاص ما متصل باشد . دیگر دو صورتش تمام شد، بر می گردد به این که یا عام ما
متصل است و خاص ما اقل و اکثری است ، یا خاص ما متصل است ، اما تباین است .حکم هر
دو صورت این شد که عام مجمل می شود ،اما قدر متیقنش را می توانیم بگیریم . حالا
اسمش را استثناء می خواهید بگذارید ، تخصیص هم می خواهید بگذارید ، پس قدر متین
این که از اکرم العلماء الا الفساق منهم می فهمیم که غیبت بکند ، نباید اکرامش کنم
، درآن جا هم که متباینش است ، دیگر این قدر متیقن را هم نمی توانم بگیرم . دیگر
نمی شود تمسک به عام کرد ، تمسک به خاص هم نمی شود و نوبت می رسد به اصل ، اصل در
این جا بخاطر علم اجمالی اشتغال است . می دانم یا باید زید بن عمرو را اکرام کنم ،
یا زید بن بکر را ، علم اجمالی برایمان کار می کند و علم اجمالی اقتضاء می کند
احتیاط را .و اما اگر خاص ما منفصل باشد ،مثلاً گفته است :اکرم العلماء ، یک دلیل
دیگر گفته است:لا تکرم الفساق منهم و من نمی دانم این فاسق یعنی آن که کبیره بجا
بیاورد ، یا آن که اعم از کبیره و صغیره ؛ گناه بجا بیاورد . خب به خاص نمی توانم
تمسک کنم ، به عام هم نمی توانم تمسک کنم ، به خاص نمی توانم تمسک کنم ، چون موضوع
معلوم نیست ، به عام هم نمی توانم تمسک کنم ، برای این که می دانم استثناء خورده
است،چه مقدار ؟نمی دانم .قدر متیقن هست که من می دانم کسی که کبیره بجا بیاورد ،
نباید اکرامش کرد.حالا اسمش را تخصیص بگذارید ، طوری نیست ،اسمش را تخصیص هم
نگذارید ، بگوئید : نه می شود ، به عام تمسک کرد، نه به خاص می شود تمسک کرد ،اما
در این بین یک دلیل قطعی داریم و ان این است که نمی شود مرتکب کبیره را اکرام
کرد.آقایان معمولاً – اگر مطالعه کرده باشید – می فرموده اند: اکرم العلماء که
مجهول نیست و مجمل بودن خاص هم به عام سرایت نمی کند ، چون منفصل است ، یک قدر
متیقن داریم ، با آن قدر متیقنی اکرم العلماء راتخصیص می دهیم.آقایان این جور گفته
اند.اما از نظر دقت،ازنظر فن اصولی اشکالی پیدا می کند ،برای خاطر اینکه اگر مجمل
باشد، اصلاً از کار می افتد و ما نمی توانیم آن را مخصص قرار دهیم . چنان چه اگر
بدانم عام ما تخصیص خورده ، نمی دانم چیست ، اجمال پیدا می شود و نمی توانم به عام
تمسک کنم ، اما در این میان می دانم که عالم فاسق به فسق کبیره ، اکرام ندارد ،
برای این که قدر متیقن از این دو تا دلیل این است ، یا قدر متیقن از مخصص این است
که کسی که کبیره ای بجا بیاورد ، این دیگر فاسق است و نباید اکرامش کرد . بالاخره
خلاصه این می شود : یا بگویید : این لا تکرم الفساق نهم یک قدر متیقن دارد ، که با
این قدر متیقن اکرام العلماء را تخصیص می دهیم ، یا این که بفرمائید : به لا تکرم
الفساق منهم نمی شود عمل کرد ، چون مجهول است، به اکرم العلماء هم نمی شود تمسک
کرد ، چون می دانیم تخصیص است ، به اکرم العلماء هم نمی شود تمسک کرد ، چون می
دانیم تخصیص خورده ، نمی دانیم چه مقدار است ، اما بین انگ آسیاب ، یک آردی پیدا
می شود بنام این که زیدی که مرتکب گناه کبیره بشود ، نمی شود اکرامش کرد . خب این
در صورتی است که مخصص ما منفصل باشد و اقل واکثر . اگر مخصص ما منفصل باشد ، اما
مردد بین متباینین باشد ، مثل این که گفته است: اکرم العلماء ، یک دلیل دیگر گفته
است ک لا تکرم زیداً ، نمی دانم زید کیست ، زید بن عمرو است ، یا زید بن بکر ،
فرموده اند : می شود به اکرام العلماء تمسک کرد ، اما چون خاص ما متباین است ، علم
اجمالی جلو می آید ، برای این که می دانم عام ما تخصیص خورده است . باز اگر این جا
بگوئید : به لا تکرم زیداً نمی شود عمل کرد ، مجمل است ، به اکرم العلماء هم نمی
شود عمل کرد ، چون می دانیم عام مخصص است ، عام متخصص است ، اما در میان این دو
دلیل یک چیزی پیدا می شود و آن یک علم اجمالی است به این که یا باید زید را اکرام
کرد ،یا عمرو، را نظیر اکرم زیداً او برایمان کار می کند . اگر علم اجمالی بخواهد
کار کند ، چه جور کار می کند ؟ دیگر باید بگوئیم :احتیاط ؛ قاعده اقتضاء می کند
احتیاط را و باید در مانحن فیه احتیاط کرد ، بالاخره باید طبق علم اجمالی عمل کرد
، دیگر خواه نا خواه باید هر دو را اکرام کنیم و لو این که می دانیم یکی از آنها
بی جاست ، مثل آن جا که نمی دانم نماز ظهر واجب است، یا نماز جمعه ، که باید هر دو
را بخوانم تا علم پیدا کنم که تکلیف آمده است ، این جا هم باید هر دو را به علم
اجمالی اکرام کنم تا یقین کنم که آورده ام .در عام اگر گفت :اکرم العلماء ، یک
دلیل دیگر گفت : لا تکرم الفساق منهم ، اسم این را نهی درمقام حظر می گذارند و لا
تکرم الفساق منهم نمی گوید : واجب است اکرام نکنی ، حرام است اکرام بکنی ، بلکه
معنایش این است که همه علماء را اکرام نکن . لذا این قاعده در ذهن مبارکتان باشد
که کم پیدا می شود که مخصص مادلالت بر حرمت بکند ، بلکه دلالت بر جواز می کند ،
چون که نهی عقیب حظر است و نهی عقیب حظر افاده نمی دهد الا جواز را . لذا اگر گفت
: اکرم العلماء ، یک دلیل دیگر گفت : لا تکرم الفساق منهم ، یعنی آن که ظاهرا ً
اکرم العلماء بود ، که همه را اکرام بکنی ، نه، آن دلیل مختص به علمای عادل است ،
اماعلمای فاسق را واجب نیست اکرام بکنی ، اما این که حرام باشد ، نه از عام فهمیده
می شود ، نه از خاص فهمیده می شود . خب این 4 صورت ، که مجمل است از نظر مفهوم ،
مفهوم بین اقل و اکثر ،یا متباینین ، کل واحد ، مخصص متصل ، یا منفصل است . قسمت
پنجم این است که اجمال مفهومی نیست ، اجمال مصداقی است ، مثلاً گفته است : اکرم
العلماء ، یک دلیل دیگر گفته است : لاتکرم الفساق منهم ، من نمی دانم فاسق یعنی چه
؛ آدمی که غیبت کند ، می دانم لازم نیست این را اکرام کنی ، آدمی هم که چشم چران
باشد ، نباید اکرامش کنی ، می دانم فاسق یعنی چه ؛ مفهومش برای من معلوم است ، اما
زید در خارج را می دانم عالم است ، اما نمی دانم فاسق است ، یا نه ، فسقش اثبات
نشده ، عدالتش هم اثبات نشده است، به این می گوئیم :شبهه مصداقی .این شبه مصداقی
گاهی برای عام است ،که این از بحث ما بیرون است، مثلاً به او گفته :اکرام العلماء
، من نمی دانم زید عالم است یا نه ، خب هیچ چیز؛ نی شود به اکرام العلماء تمسک کرد
، برایاین که تمسک به عام در شبهه مصداقی خود عام است ، ثبِّت العرش ثم انقُش ؛ به
قول ملاّ حاشیه ثبوت شیء لشیء ، فرع ثبوت مثبت له ، یعنی اگر من بخواهم حکم را
بیاورم ، باید موضوع احراز شده باشد . خب این بحث ما نیست .بحث ما آن جاست که مخصص
ما، همین است که گفتم ، اماعام نه ، یعنی گفت :اکرم العلماء ، نمی دانم زید عالم
است.یک دفعه شک دارم که زید عالم است یا نه، خب نمی شود به اکرم العلماء تمسک بکنم
،اما می دانم زید عالم است . در لا تکرم الفساق منهم ، یک دفعه می دانم زید فاسق
است ، خب شامل می شود ، می دانم زید عادل است ،خب شامل نمی شود ، اما نمی دانم زید
فاسق است ، یا عادل ؛ مفهوم عدالت و مفهوم فسق را می دانم یعنی چه، اما زید در
خارج را نمی دانم غیبت می کند ، یا نه؛ نمی دانم چشم چران است یا نه ،خب در این
صورت نمی توانم تمسک به خاص کنم ، چرا ؟ به این می گویند : تمسک به عام در شبهه
خود عام و من اگر بخواهم بگویم : لا تکرم ، اول باید فاسق را درست کنم ، ثم بگویم
: لا تکرم و زیددرخارج را نمی دانم فاسق است یا نه ، س لا تکرم الفساق منهم آن را
می گیرد . به این هم می گوئیم :تمسک به عام در شبهه مصداقی خود عام . اما اکرم
العلماء این زید را می گیرد یا نه ؟ اگر بگویید :زید را می تواند بگیرد ، می گوئیم
:تمسک به عام در شبهه مصداقی مخصص جایز است ،که بحث فقه ما هم بود و بعضی از
بزرگان ،مثل مرحوم سید ؛ صاحب عروه ، مثل مرحوم محقق عراقی و مثل استاد بزرگوار ما
آقای بروجردی می گویند: تمسک به عام در شبهه مصداقی مخصص جائز است . دلیلشان هم
این است که اکرم العلماء که این را می گیرد و یقیناً عالم است ، مصداق محرز است ،
حالا که مصاق محرز شده موضوع محرز شد ، اکرم می آید ؛ اکرم العلماء ، لا تکرم
الفساق این را نمی گیرد ،برای این که نمی دانیم زید فاسق است یا نه ، پس اکرم
العلماء آن را می گیرد ، لا تکرم الفساق منهم آن را نمی گیرد . بقول آقای بروجردی
می گفتند : اکرم العلماء می گوید :زن من است ، بده به من ، لا تکرم الفساق منهم می
گوید: زن من نیست ، برود گم شود .دیگر نزاع نداریم ، تمسک به عام در شبهه مصداقی
مخصص کردیم و باید اکرامش کنیم . به این می گویند : تمسک به عام در شبهه مصداقی
مخصص.اما بزرگان،مثل مرحوم آخوند می گویند: نمی شود تمسک به خاص کرد، به عام هم
نمی شود تمسک کردچرا ؟ اگر یادتان باشد مرحوم آخوند اصاله الاسعمال و اصاله الجد
درست کردند و گفتند : اکرم العلماء به اراده استعمالی همه علماء را می گیرد ، اما
به اراده جد ، آن خاص را نمی گیرد ، پس اکرم العلماء و لا تکرم الفساق منهم ، مثل
آنجاست که با هم امده باشند ، یعنی واقعاً اکرم العلماء غیر فاسق است . حالا زید
را می دانم عالم است ، نمی دانم فاسق است یا نه ، موضوع اکرم العلماء غیر فاسق
مشکوک می شود ، برای این که نمی دانم زید عالم غیر فاسق است یا نه، اگر بخواهم
تمسک به اکرم العلماء الا الفساق منهم بکنم ، تمسک به شبهه مصداقیه خود عام است و
هو لا یجوز .
بحث فقه ما هم روز چهار شنبه و امروز و فردا ، همه اش در یک مسأله
، در تمسک به عام در شبهه مصداقی است و خیلی جاها هم به درد می خورد . لذا تقاضا
دارم همه شما کفایه را – این جا را – که حتماً مطالعه کرده اید ، برای این که اگر
مطالعه نکرده باشید ، گفته ام که شما دیگر بطله هستید ، نه طلبه و نمی شود بگوئیم
: سربازان آقا امام زمان هستید . پس کفایه را حتماً مطالعه کرده اید . اصاله الصحه
فی فعل الغیر هم این که من همه شمارا طلبه می دانم ، اما سفارشی که حالا می کنم
این است که تقاضا دارم " الدرس حرفٌ و التکرارُ الفٌ "؛ تکرار روی تکرار؛
تکرار روی تکرار ، آن هم کفایه ، که کفایه را هر چه تکرار بکنید ، جا دارد ، باز
مطالعه کنید تا ببینیم فردا به امید خدا چه باید بگوئیم .
وصلی الله علی محمد وآل محمد .