اعوذ بالله من الشیطان الرجیم . بسم الله
الرحمن الرحیم .رب اشرح لی صدری و یسرلی امری و احلل عقده من لسانی یفقهوا قولی .
استاد
بزرگوارما حضرت آیت الله العظمی بروجردی در باب عام مخصص یک ابتکاری دارند،که انصافاً ابتکار خیلی بالاست ، چون ذوق
ادبی ایشان خیلی بالا بود در این گونه مطالب هم انصافاً از نظر ذوق حرف های خوبی
دارند . مرحوم آقای بروجردی ، حرف استادشان آقای آخوند را قبول نداشتند ، که در
عام مخصص ، عام ما در عموم استعمال شده به اراده استعمالی نه اراده جدّ ووقتی که
تخصیص امد ، به جدّ می خورد ، نه به استعمال ؛ کاشف از این است که جدّ مولا روی
استعمال نبوده است . ایشان این را قبول نداشتند و ردّ مرحوم آخوند را هم نظیر
مرحوم آقای نائینی " رضوان الله تعالی علیه " می فرمودند .حرف ایشان –
مرحوم نائینی – این بود که عام را در عموم استعمال کرده است ، وقتی که خاص بیاید ،
کاشف از این است که این عام عمومش اراده نشده است و وقتی که عموم عام اراده نشده
باشد ، اصلاً اراده جدّی و اراده استعمالی سالبه به انتفاء موضوع می شود ؛ به قول
ایشان اساسش نابود می شود. برای این که اساس این حرف این بود که عام در عموم
استعمال شده ، وقتی به خاص برخورد بکنیم ، کاشف از این است که این عام در عموم
استعمال نشده است ؛ به یقول ایشان ینعدم اساس کلام مرحوم آخوند ، یعنی اراده
استعمال و اراده جدّی .به آقای بروجردی عرض می کنیم : استاد شما ؛ مرحوم آخوند این
جور می فرمایند که وقتی خاص آمد ، کاشف از این است که در
عموم استعمال شده ، اما به داعی استعمال ، نه
به داعی عمل و این که شما می فرمائید : وقتی که عام آمد کاشف از این است که این
عام در عموم استعمال نشده است ، مرحوم آخوند این را نمی گویند .
شاهکار مرحوم آخوند همین است که می فرمایند:
لفظ کل همه جا در عموم استعمال می شود و اصلاً ما جائی را نداریم که لفظ کل در
عموم استعمال نشود و وقتی که لفظ کل را با مدخولش بیاورد ، جداً در عموم استعمال
می کند و این که مرحوم آقای نائینی می گفتند : هزل است ، نه، شوخی و دروغ و این ها
نیست ، بلکه عام را جداً در عموم استعمال می کند.اما آیا این اراده عموم برای
استعمال است ؟ برای ضرباً للقانون است ؟ برای ترغیب و تحریص است ؟برای چیست ؟خب یک
مقدار تفحص می کنیم ،اگر تخصیصی پیدا نکردیم ، می گوئیم : برای جدّ است جد به چه
معنا؟ برای عمل است ؛ مکلف باید به این اکرم العلماء عمل کند . اما یک دفعه تخصیص
پیدا می کنیم ، این تخصیص گاهی کاشف از این است که این می خواسته تأکید بکند ، اسم
این را مجاز می گذاریم . این می خواسته بگوید: رجل را اکرام بکن ، اما در ضمن هم
می خواسته بگوید : واحد کألف است ، لذا گفته است : اکرم العلماء . آن قرینه کاشف
از مجاز است ، یعنی حقیقت ادعائیه .گاهی آن قرینه کاشف از این است که آن را ضرباً
للقانون گفته است ؛ تسهیلاً للامر ، برای این که جمع وجور بکند اول کلی گفته است .
اسم این را هم اراده استعمالیه می گذاریم .گاهی هم آن کاشف ازاین است که اراده جدّ
روی اکرم العلماء هست . لذا این اکرم العلما ء همیشه در ما وضع له استعمال شد ،
گاهی حقیقت و گاهی مجاز و گاهی ضرباً للقانون .پس این که مرحوم نائینی می
گفتند:هزل است، نه قانون است، هزل نیست،این که آقای بروجردی می فرمایند :کاشف از
این است که در عموم استعمال نشده است ، می گوئیم :کاشف از این است که در عموم
استعمال شده، ضرباً للقانون ؛ تسهیلاً للامر .پس این که ینعدم اساس کلام مرحوم
آخوند ،نه ، وقتی خاص بیاید لا ینعدم ، بلکه می گوئیم : این تخصیص که آمده است ،
تبصره به آن بزند و هزار تا تبصره هم برایش بیاید ، ضرری به عموم عام نمی خورد. ولی آقای بروجردی خیلی اصرار داشتند
که وقتی تخصیص آمد کاشف از این است که این عام در عموم استعمال نشده است ، پس
بنابراین عام مخصص است و باید برویم دنبال این که آیا عام مخصص مجمل است یا نه ؟
یا این که در ما بقی حقیقت است ، الا این که ایشان در باب ادبیت ، من جمله این جا
می فرمایند : ما اصلاً مجاز نداریم ؛ هیچ جا نداریم که لفظ در ما وضع استعمال نشود
و این که قدمای اصحاب مجاز و حقیقت درست کرده انند ، ما مجاز نداریم ، همه جا لفظ
در ما وضع له استعمال می شود .آن وقت این استعمال لفظ در ما وضع له را سه قسم می
کردند ، می فرمودند : گاهی لفظ را می آورد و در ذهن مستمع مستقر می کند ، مثل این
که می گوید : اکرم العلماء ، علماء را می آورد درذهن ، مستقر می کنددر همه علماء و
قرینه ای ، چیزی که غیر از این باشد ، نیست . خب لفظ در ما وضع له استعمال شده ،
حکم هم آمده است ؛ وجوب اکرام برای همه ، همه . اسم این را حقیقت می گذارند . قسم
دوّم : می فرمودند : لفظ را در ما وضع له استعمال می کند ، الا این که این رامعبر
برای یک معنای دیگر قرار می دهد ، مثلاً در رأیت اسداً یرمی ، این اسداً را در
همان حیوان مفترس استعمال می کند الا این که وقتی مستمع حیوان مفترس را در ذهن
آورد ، این را باید یرمی ، معبر قرار می دهد ، پل قرار می دهد برای رجل شجاع . می
شود تعدد تصور ؛ اول لفظ را در ما وضع له استعمال می کند ، ثم ما وضع را با قرینه
برای یک معنای دیگر معبر قرار می دهد ، مثلاً می گوید : رأیت اسداً یرمی ، اسددر
ما وضع له استعمال شده ، یرمی ما را از اسد حیوان مفترس به رجل شجاع می برد . اسم
این را مجاز می گذاریم . آقایان ، یعنی ادباء می گویند : در رأیت اسداً یرمی ، اسد
در رجل شجاع استعمال شده است و یرمی قرینه است که دروغ نباشد . یا کسانی که حقیقت
ادعائیه قائل بودند ، می گویند : و لو این که اسد را در رجل شجاع استعمال می کند ،
اما برای این که اول ادعا می کند ، آن اسد دو تا مصداق دارد و با یرمی آن مصداق
رجل شجاع را اراده می کند، این را حقیقت ادعائیه می گویند . مرحوم آقای بروجردی می
گفتند : نه این ، نه آن ، یک معنی بهتر هست و آن این است که لفظ در ما وضع له
استعمال می شود ، مثلاً از اسد همان حیوان مفترس اراده می شود ، الا این که یرمی
را می آورد ، این حیوان مفترس را معبر قرار می دهد ، پل قرار می دهد برای مستعملٌ
فیه و آن مستعملٌ فیه رجل شجاع است و پس اسد در رجل شجاع استعمال نشد ، اسد در
همان حیوان مفترس استعمال شد،الا این که تسلسل خواطر رجل شجاع را موضوع حکم قرار
می دهد.ایشان راجع به عام و خاص هم همین را می فرمودند ، اما جور دیگر ؛ می
فرمودند: وقتی که می گوید : اکرم العلماء ، در علماء استعمال می شود ، الا این که
لا تکرم الفساق منهم ، یا الا الفساق منهم بعضی از آن را مستقر می کند ،بعضی از آن
را هم معبر قرار می دهد ، یعنی آن قرینه می شود برای این که بعضی ازآن در ذهن
مستقر بشود و بعضی ازآن از ذهن بیرون برود ، می شود اکرم بعض العلماء . اما معنایش
این نیست که بگوئیم: العلماء جز در بعض استعمال نشد، که بگوئیم : مجاز است ،
العلماء در همان عموم استعمال شد ، الا این که آن قرینه- یعنی استثناء – می گوید :
بعضی از آن باشد ، بعضی از آن هم برود . که ایشان می گفتند : باب عام و خاص نه
مجاز است ، نه حقیقت ، حقیقت نیست ، برای این که العلماء ، یعنی همه شان ، در حالی
که این همه رااراده نکرده است ، مجاز هم نیست ، برای این که شیء در غیر ما وضع له
استعمال نشده است ، شیء در ما وضع له – یعنی همان معنای عام – استعمال شده است
.لذا ایشان در درس می فرمودند:ما یک حقیقت داریم ، یک مجاز داریم ،یک نیک موش ؛نه
حقیقت ،نه مجاز و می گفتند:حقیقت آنجاست که لفظ در ما وضع له استعمال بشود و قرینه
ای در کار نباشد . مجاز آنجاست که لفظ در ما وضع له استعمال بشود ،اما با قرینه
معبر قرار داده شود برای یک معنای دیگر و آن قرینه کاشف از این است و باب عام وخاص
هم نه حقیقت است و نه مجاز ، هم حقیقت است و هم مجاز ، که لفظ در عموم استعمال می
شود ، الا این که همه اش را مستقر نمی کند ، بعضی از آن را مستقر می کند ؛ باآن
الا الفساق منهم می گوید : بعضی ازآن مستقر است ، بعضی نه. آن وقت ایشان روی قاعده
می فرمودند : بنابراین عام مخصص ، مجاز نیست تا این حرف جلو بیاید که بالاخره حالا
که بعض اراده شد ، آیا مابقی است ، یا قبل ما بقی ؟ قبل ما بقی مجمل است ، وقتی
مجمل شد ، عام مخصص اصلاً حجت نیست . اصلاً نوبت به این چیز ها نمی رسد ، برای این
که عام مخصص به اندازه قرینه بیرون می کند و ما بقی مستقر در ذهن می شود . لذا
آقای بروجردی می فرمودند : لفظ همیشه در ما وضع له استعمال می شود ، هیچ جا نداریم
که در غیر ما وضع له استعمال بشود ، آن جا که مجاز است ،لفظ معبر قرار داده می
شود،یعنی لفظ اسد،که به معنای حیوان مفترس است ، همان حیوان مفترس در ذهن می آید و
از آن حیوان مفترس به رجل شجاع منتقل می شود .برخلاف قدماء و ادبیت که می
گفتند:استعمال شیء در غیر ما وضع له است ، یعنی اسد می گوید، رجل شجاع اراده می
کند ،آقای بروجردی می گویند : نه ، اسد می گوید، حیوان مفترس اراده می کند ، حیوان
مفترس را هم می آورد در ذهن مستمع ، الا این که آقای متکلم به وسیله یرمی معنا را
منتقل می کند به معنای دیگر ، که به آن می گویند:تسلسل خواطر ؛تداعی معانی .پس
بنابراین لفظ درما وضع له استعمال شد، معبر قرار داده شد برای مرادی که متکلم دارد
. در باب عام وخاص هم می گفتند : لفظ استعمال می شود در ما وضع له ، اما تا می رود
مستقر بشود ، آن استثناء – الا لفساق منهم- نمی گذارد ، بعضی از آن را مستقر می
کند ، بعضی را بیرون می کند . ولی لفظ در ما وضع له استعمال شد ، بعضی ازآن ماند ،
بعضی رفت . درمثل باب مجاز همه اش می رود ، در مثل باب حقیقت همه اش می ماند ، اما
در باب عام وخاص بعضی رود ، بعضی می ماند .بنابراین هم حقیقت است ، هم مجاز و به
یک اعتبار نه حقیقت است ، نه مجاز .لذا در مقابل ان کسانی گفته اند : عام مخصص
مجمل است و گفته اند :عام مخصص لیس بحجه ، ایشان گفته اند ، نه، آن اندازه ای که
قرینه دارد ، بیرون می کند ، دیگر مابقی می ماند . لذا وقتی می گوید : اکرم
العلماء الا الفساق منهم ، اول لفظ را در ما وضع له استعمال کرده ، یعنی همه شان ؛
همه علماء و الا الفساق منهم بعضی را بیرون می کند و نمی گذارند مستقر بشود . خب
به اندازه ای که بیرون کرده ، فساق است ، مابقی خود به خود در ذهن مستقر می شود .
پس عام مخصص در مابقی حقیقت است . بنابراین قول مرحوم آخوند و مرحوم بروجردی خیلی
با هم تفاوت دارد . مرحوم آخوند فرموده اند : اکرم العلماء به اراده استعمالی ،
ضرباً للقانون ، یا به حقیقت ادعائیه در ماوضع له – در همه علماء – استعمال شده
است ، الا این که وقتی که خاص آمد ، می فهمیم اراده استعمالی بوده و جدّ مولا
نبوده است . حالاکه جدّ مولا نبوده است ، مولا برای چه جدّ نداشته ، در حالی که
استعمال داشته است ؟ این که هزل می شود ،این که دروغ می شود . مرحوم آخوند می
گفتند : نه، برای این که می خواهد تقینن کند ؛ تسهیلاً للامر؛ضرباً للقانون .اراده
، اراده استعمالی است ، گاهی تطابق اراده استعمال و اراده استعمال است ، آن جا که
تخصیص بخورد ، همه جا باید روی معنا ، روی تطابق جدّ وجدّ با هم است ، آن جا که
تخصیص نخورد و گاهی مخالفت اراده جدّ و استعمال حساب بکنیم واما در اراده استعمالی
که لفظ گفته شده ، موضوع له اراده شده ، همه جا مثل حقیقت است . حقیقت و مجاز و
اراده استعمالی ، هیچ تفاوتی با هم ندارد ، در هر سه لفظ استعمال شده ، ما وضع له
اراده شده است . انصافاً حرف مرحوم آقای بروجردی خیلی خوب است ، فقط ایرادی که هست
این است که این ذوق دقیق ، نظیر حرف فلسفی است ، که در میان عرف حجیت ندارد . حرف
مرحوم آخوند یک بناء از همه عقلاء است ، که اگر یادتان باشد گفتم : همه مقنین – چه
حق و چه نا حق ، چه نیمه حق وچه نیمه ناحق – این ها اول کلیات را وضع می کنند ،
تبصره ها را می آورند ، تا برسد به آن آخر و بگویند : قانون برای اجراء این است و
بدهند دست اجراء . خب حرف مرحوم آخوند یک حرف جهانی ، یک حرف بین المللی است ، یک
حرف عرفی و عقلائی است . اما فرمایش آقای برو جردی خیلی خوب است ، ذوق هم خیلی با
آن است ، اما عرفیت ندارد و ازآن دقائق ادبیت است و همین جور که دقائق فلسفی در
فقه ما حجیت نیست ، این دقتها هم در فقه ما حجیت نیست ، عرف پسند نیست،عرف نمی
تواند بفهمد،عرف نمی تواند هضمش کند .ما طلبه ها به زور می فهیمیم ، چه جور می
توانیم گردن عرف بگذاریم ؟اگر حرف من درست نباشد ، انصافاً حرف آقای بروجردی خیلی
عالی است ، آن وقت این جور بگوئیم که استعمال عام در ما وضع ، حقیقت است ، هیچ
مجاز نیست ، یا از باب تعدد دال و مدلول است ، که مرحوم نائینی فرمودند ، یا به
قاعده اراده استعمالی است ، که مرحوم آخوند فرمودند ، یا به قاعده معبریت است ،
یعنی مستعمل فیه را می گوید و چیز دیگری اراده می کند ، یعنی مارا به چیز دیگر
بکشاند ، که آقای بروجردی فرمودند ، هر سه بالاخره به این جا می رسد که ما مجاز
نداریم ؛ لفظ استعمال شده ، ما وضع له اراد ه شده است ، هم در باب مجاز ، هم در
باب عام وخاص . ولی اگر آن ایراد تعدد دال و مدلول که دیروز به مرحوم نائینی کردم
، که این حرف در مستثنای متصل خوب است ، اما در مستثنای منفصل ، نه و این ایرادی
که به مرحوم آقای بروجردی می کردم که این از دقائق ادبی است ، که مثل دقائق فلسفی
حجت نیست ، اگر این دو ایراد درست باشد ، آن وقت حرف منحصر می شود به حرف مرحوم
آخوند و اگر هم شما این ایراد ها را قبول نکردید ، در ما نحن فیه – در عام مخصص –
باید سه چیز بگوئیم : بگوئیم عام مخصص در مابقی مجمل نیست ، مجاز نیست ، حقیقت در
ماوضع له است ، یا به تعدد دال و مدلول که مرحوم نائینی گفتند، یا به صورت معبریت
که آقای بروجردی گفتند و یا به صورت اراده استعمالی که مرحوم آخوند گفتند :
انصافاً هر سه هر سه حرف خوب است ، حرف های مغزداری است ، که جا دارد انسان روی
آنها بحث کند ، جا دارد در ذهن شما باشد و هضمش کنید . اما حالا چه باید بگوئید ؟
یا عمومی بشوید ، بگوئید : ما هر سه را می گوییم ، یا خصوص بشوی ، بگوئید ، حرف
مرحوم آخوند را می زنیم ، نه دیگران .
ان شاء الله روز شنبه راجع به این که اگر
مخصص ما مجمل شد ، چه باید بگوئیم ، 7-8-10 قسم است. بحث می کنیم . تقاضا دارم لا
اقل کفایه را خوب مطالعه بکنید .
و صلی الله علی محمد وآل محمد .