جستجو :
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً
امروز: ۱۴۰۳ دوشنبه ۵ آذر


 
  • پیام به یادوارۀ شهدای گمنام جامعۀ اطلاعاتی استان اصفهان
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ دوازدهم: انسان، حامل امانت الهی
  • پيام تسلیت در پى شهادت حجت‌الاسلام والمسلمين سيدحسن نصرالله
  • پیام در پی جنایات اخیر رژیم صهیونیستی در لبنان
  • پيام تسلیت در پی حادثۀ اندوهبار معدن طبس
  • پيام تسلیت به مناسبت ارتحال حضرت آيت‌الله محفوظى«رضوان‌الله‌عليه»
  • پیام خطاب به حضرت آیت‌الله العظمى شبيرى زنجانى«دامت‌بركاته‌الشّريف»
  • پیام به نشست نکوداشت علّامۀ مجلسی«قدّس‌سرّه‌الشّریف»
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ یازدهم: هدف از خلقت انسان(5)

  • -->

    عنوان درس: عام وخاص / ادوات عموم
    موضوع درس:
    شماره درس: 185
    تاريخ درس: ۱۳۸۳/۲/۸

    متن درس:

    اعوذ بالله من الشیطان الرجیم . بسم الله الرحمن الرحیم .رب اشرح لی صدری و یسرلی امری و احلل عقده من لسانی یفقهوا قولی .

    امر پنجمی که مرحوم آخوند در باب عام و خاص بعنوان مقدمه فرموده اند راجع به ادوات عموم است ، مثل کل ، مثل جمیع و مثل ایّ . خب بعضی از این ها خیلی واضح است ، مثل کل و جمیع و ایّ و امثال این ها در هر لغتی ، که این ها ادوات عموم است و ما مدعی هستیم وضع هم شده است ، یعنی واضع لفظ کل را برای استغراق مدخولش وضع کرده است . چنان چه جمیع را برای استغراق به قید وحدت برای مدخولش مضع کرده است . چنان چه ایّ را وضع کرده برای استغراق ، اما علی سبیل طولی ، یعنی یکی از همه آنها و وقتی وضع باشد ، دیگر حرفی درکار نیست ، چون واضع ، وضع کرده است ، ما هم استعمال می کنیم . بله توجه به این مطلب – که آن هم یک مطلب واضح ضروری است – لازم است که کل برای استغراق است ، اما نه برای هر استغراقی ، استغراق مدخول ، مثلاً گاهی مدخول انسان است و کل سر انسان می آید ، خب مدخول خیلی فرد پیدا می کند . گاهی رجل است ، خب افرادش خیلی کم می شود . گاهی مدخول یک موصوف است ، مثل کل رجل عالم ، خب این هم استغراق مدخول است ، اما از نظر تکثیر افراد خیلی با کل رجل فرق دارد . گاهی هم به واسطه وصف خیلی تقید می شود ، مثل رجل عالم عامل اهل ورع . گاهی اصلاً کلی منحصر به فرد می شود ؛ کل استغراق کرده ، مجاز هم نیست ، اما مدخول یک فرد بیشتر ندارد . همان کهاگر یادتان باشد در حاشیه ملاّ عبدالله کلی منحصر به فرد درست می کرد و مثال می زد به شمس .

    بنابراین باید نگاه کنیم ببینیم مدخول چیست و اما کار کل تکثیر است ؛ کارش استغراق است و آن مدخول ماست که گاهی یک نفر است ، گاهی دو نفراست، گاهی چندمیلیارد نفر است ، گاهی عالم وجود است ؛ کل موجودین و خود کل وُضِعَ للاستغراق ، چنان چه جمیع هم وضع للاستغراق با قید وحدت ، چنان چه ایّ هم وضع للعموم ، امانه عرضی ، عموم طولی و اما مدخول گاهی کثرت فرد دارد و گاهی کثرت فرد ندارد ، حتی یک فرد هم بیشتر نیست ، ولی این جور موجب نمی شود که مجازی در کار باشد ؛ این موجب نمی شود که استعمال شیء در غیر ما وضع له باشد ، استعمال شیء در ما وضع است ، اما مدخول گاهی کثرت دارد ، گاهی ندارد ، تا این جاها حرف ندارد . در این باب دو تا مسأله هست که مقداری حرف دارد : مسأله اول نکره در سیاق نفی است ، مثل ما رأیت رجلاً ، یا نکره در سیاق نهی ، مثل لا تکرم فاسقاً خب این دلالت بر عموم دارد یا نه ؟ بله ، مسلم دلالت بر عموم دارد ، اما وضعی در کار نیست ، یعنی واضع نکره در سیاق نفی و نکره در سیاق نهی را برای عموم وضع نکرده است ، عقل ما – البته عقل ضروری – می گوید : نکره در سیاق نفی  افاده عموم می کند . چرا ؟ برای این که اگر گفت هیچ مردی ندیده ام [مارأیت ] ، اگر یک مرد دیده باشد دروغ است ، پس باید در رجل استغراق باشد تا آن استغراق حرف را درست کند . لذا ما رأیت رجلاً مثل کل است ؛ استغراق می کند ؛ دلالت بر عموم دارد ، اما نه وضعاً ، بلکه عقلاً و لمّ عقلیش هم همین است که عرض کردم ، که اگر یک نفررا دیده باشد ، اگر بگوید ما رأیت رجلاً ، دروغ است . پس برای این که کذب نشود می گوئیم نکره در سیاق نفی افاده عموم می کند و این وقتی حرفش صادق است که هیچ کس را ندیده باشد . حالا ادعا ئ مجاز را در کار نیاورید ، مثل همان جمله امیر المومنین علیه السلام – که چه جمله شیرینی فرموده است – که فرموده است : شما مرد نیستید (1)

    [اشباه الرجال و لا رجال ] در حالی که مردند در مقابل زن ، لازم نیست رو بگیرند ، لازم نیست در خانه بنشینند . اما این و لا رجال ، یعنی مردانگی ، که به آن می گویند استغراق ، این استغراق یعنی مجاز ادعایی .

     

     

     

     

     



     

    1-نهج البلاغه ، ج1، ص76، خطبه 27.

    اول امیر المومنین علیه السلام ادعا می کنند که مرد آن است که در جبهه باشد ، مرد آن است که غیرت داشته باشد ، مرد بی غیرت ، مرد نیست ؛ بعد می فرمایند : انت لیس برجل . [ ولارجال ] این ها معلوم است که حقیقت نباشد و حقیقت باشد و این که می گوید ما رأیت رجلاً ، نمی خواهد بگویداین ها که هستند بی غیرتند ، پس مرد نیستند ، نه ، راستی می خواهد بگوید من مرددر مقابل زن ندیدی .

    بعضی از بزرگان ادعا می کنند ، ادعا هم خیلی بجااست ؛ می گوید من صبح می آیم مدرسه و ظهر بر می گردم ، ولی یک زن نمی بینیم . خب راستی آن کسانی که اهل دل هستند همین جور ها هستند . حالا یک مثال عوامانه بزنم ببینید چه جور همین همین جور ها است . ماها از خانه می آئیم تا مدرسه ،از مدرسه بر می گردیم خانه ، حالا اگر از ما بپرسند مردها چه شکلی بودند ؟ چند تا مرد جوان دیدی ؟ چند تا مرد پیر دیدی ؟ چند تا را شناختی ؟ چند تارا نشناختی ؟ نمی توانیم بگوئیم ،نتوانستنش هم بخاطر این است که نگاه ها ، نگاهی بوده که می خواستیم از خانه بیائیم مدرسه و نگاه استقلالی به مردها نداشته ایم ، چون نگاه استقلالی به مردها نداشته ایم نه می توانیم پیرش را بگوئیم ، نه جوابش را ، نه خوشگلش ، نه بدگلش را . راستی کسانی که دین روی آن ها حکمفرما باشد ، این ها می توانند صبح بیایند مدرسه ، شب هم برگردند ، در بازار هم باشند ، زن هم زیاد ببینند ، اما راستی زن نبینند ، ندانند چادری بودند ، یا نه ، لازم نیست که خشکه مقدسی در بیاورد و سرش را پائین بیندازد ، چشمش را ببیندد، نه، واقع مقدسی است ، اما نه می داند این جوان بود ، یا پیر ،نه می داند زیبا بوده ،نه غیر زیبا ، نمی داند این چادری بوده یا غیر چادری . حالا این آقا بگوید ما رأیت امرأه و خب راستی هم ندیده است ، برای این که نگاه استقلالی روی زنها نداشته است و وقتی نگاه استقلالی روی زن ها نداشته باشد ، می تواند بگوید ما رأیت امرأه .

    این ها بحث ما نیست ، بحث ما آن جاست که نکره در سیاق نفی افاده عموم می کند ؛ اگر گفت ما رأیت رجلاً ، یا گفت من هیچ کس را ندیدم ، یا گفت هیچ کس پیش من نیامد ، اگر یک نفر پیش او آمده باشد ، این قضیه دروغ است ، کی صادق است ؟ وقتی که هیچ کس نیاید ، لذا می گوئیم نکره در سیاق نفی افاده عموم می کند ، برای این که اگر یکی از آن مدخول را ؛ یکی ازآن نکره در سیاق نفی نکره در سیاق نفی را دیده باشد ، یا آمده باشد ، قضیه صادق نیست ، قضیه وقتی صادق است که نکره در سیاق نفی افاده عموم کند ، یعنی این یک نفر را هم ندیده باشد . ظاهراً این مطلب هم صاف است ، الا این که بزرگان ، مثل مرحوم آخوند در کفایه این را برده اند در قاعده منطقی و گفته اند : نکره در سیاق نفی افاده عموم می کند ،به قاعده الطبیعی یوجد بفرد ما و ینعدم بجمیع الافراد و در ما رأیت رجلاً ، اگر بخواهد طبیعت رجل منعدم بشود ، به قاعده الطبیعی یوجد بفردما ، ینعدم بجمیع الافراد باید هیچ کس را ندیده باشد .(1)

    خب این هم حرف خوبی است ، اگر آن قاعده درست باشد . اما راجع به آن قاعده ، در منطق گفته شده است الطبیعی یوجد بفرد ماینعدم بفرد ما ، از همین جهت می گوئیم به عدد افراد انسانها ، در خارج انسان وجود دارد ، یعنی الان قریب شش میلیارد انسان در خارج موجود است ، اگر یکی از این ها مرد ، الطبیعی ینعدم بفردما ، چنان چه اگر یکی بدنیا آمد ،الطبیعی یوجد بفردما و این الطبیعی یوجد بفردما ینعدم بجمیع الافراد ، باقول رجل همدانی درست در می آید .

    نمی دانم یادتان هست یا نه – این چیز ها باید حتماً در ذهن مبارکتان باشد – در منطق وقتی که از کلی طبیعی بحث می کندواین که کلی طبیعی چیست ، شیخ الرئیس یک کسی را که در زمان او ادعای فلسفه می کرده است مسخره می کند و می گوید من یک نفر را دیدم – آن وقت برایش درست می کند – که پوستینی داشت و کفش زردی داشت و عصائی داشت و می گفت کلی طبیعی در خارج به نحواشتراک است؛ الطبیعی یوجد بفردما ، ینعدم بجمیع الافراد . این قول رجل همدانی است . 

     

     

     

     

     

     

     

     



     

    1- کفایه الاصول ، ص 254 ؛ " ... ودلالتها علیه لا ینبغی ان تنکر عقلاً ، لضروره انه لا یکاد یکون طبیعه معدومه الاّ اذا لم یکن فرد منها لجوجود، و الا کانت موجوده ".

    خب این را هیچ کس قبول ندارد ؛ همه ردش کرده اند شیخ الرئیس می گوید هو چی بازی است ، ان هم هو چی فلسفی ؛ هو چی علمی است . پس چی صحیح است ؟ آن که حاشیه ملاّ عبدالله دارد که می فرماید : الحق ان الطبیعی بمعنی وجود افراده یعنی الطبیعی یوجد بفردما ،ینعدم بفردما و این که می فرماید الطبیعی یوجد بفردما ، ینعدم بفرد ما و این که می فرماید الطبیعی یوجد بفرد ما ، ینعدم بجمیع الافراد ،این غلط است . آن وقت دربحث ما اگر ما بخواهیم بگوئیم ما رأیت رجلاً از باب الطبیعی یوجد بفردما ینعدم بجمیع الافراد است ، اصلاً قاعده اش درست نیست ، تا ما به قاعده اش استدلال کنیم .

    استاد بزرگوارماحضرت امام می فرمودند : این ها در منطق رست است ، در فلسفه درست است ، عقلاً درست است ، اما عرف رجل همدانی است و عرف می گوید الطبیعی یوجد بفرد ما ینعدم بجمیع الافراد ، آن وقت ایشان چند تا مثال هم می زدند . خاطره ای است برای من که ایشان وقتی می خواستند این بحث را بکنند ، چون پیاده از منزل به مسجد سلماسی می آمدند و باران می آمد ، و ایشان عبایشان روی سرشان بود و باران خورده بودند، لذا مثالش را به همان باران می زدند ، می فرمودند ببین عرف می گویدباران می آید ، عرف می گوید ببین باران بند آمد یا نه ؟ در حالی که عقل ما می گوید بارانها می آید ؛ هر قطره یک کلی طبیعی از باران است ، پس الطبیعی یوجد بفردما ، ینعدم بفردما و اما عرف رجل همدانی است؛ می گوید دارد باران می آید ، یا می گوید باران قطع شد و همه این قطره ها را یک چیز حساب می کند .بله یک قطره باران بیاید ، می گوید باران آمد ؛ یوجد بفردما ، اما آن وقتی که باران نیاید ، آن وقت می گوید ینعدم بجمیع الافراد . مثالهای دیگر هم دارد . ایشان مدعی بودند – همین جور هم است – که این قول رجل همدانی که در منطق هو شده است ، در عرف یک واقعیت است ، یعنی واقعیت عرفی است و لو این که واقعیت ،حقیقت ندارد ، یعنی خارجیت ندارد . خب روی حرف امام این جا می توانیم بگوئیم که ما رأیت رجلاً ، نکره در سیاق نفی است و افاده عموم می کند . چرا افاده عموم می کند ؟ برای این که الطبیعی ینعدم بجمیع الافراد . این هم راجع به نکره در سیاق نفی بود . آخرین چیزی که در مسأله هست این است که آیا ال افاده عموم می کند یا نه ؟ مرحوم آخوند در کفایه از همین بحث عام و خاص تا اخر بحث مطلق و مقید در باب ال سه ، چهار تا قول دارند . ایشان می فرمایند ال برای جنس است و ما بقی مجاز است ، گاهی می فرمایند ال برای تعریف است ، دیگر ما بقی مجاز است، گاهی می فرمایند ال زائده است و ما باید با قرینه ببینیم معنایش چیست ، گاهی هم می فرمایند ال برای تزئین است ، مثل الحسن و الحسین ، اما معناهایی که از ال استفاده می کنیم ، با قرینه درست می کنیم . من نمی دانم چه جور شده که ایشان نتوانسته اند یک مبنایی راجع به ال برای خودشان درست بکنند .

    مشهور گفته اند : ال برای تعریف است ، بعضی هم گفته اند ال برای جنس است ، ولی در ادبیّت ، من جمله ملا مغنی گفته اند : ال 8 تا معنا دارد و این مغنی – نه مختصرش – راستی ملا مغنی است ، مثل مطول است و راستی مغنی و مطول خیلی کار می تواند بکند . ولی اصاله التنبلی آمد و مغنی ما رفت ، مطول ما هم رفت ، روشنفکر ها هم ادله محکمی برایش درست کردند . حالا آن چه ما می ترسیم این که جواهر ما هم برود ، آن که حضرت امام می ترسیدند و هی داد می زدند فقه جواهر ، فقه جواهر ، برای همین بود که می دیدند این جواهر از بین برود – ترس هم دارد – اصول از بین است . الان در اصفهان اصولی خیلی کم است ؛ در میان شما اصولی خیلی کم است ؛ برای اینکه به اصول اهمیت نمی دهید ؛ یک روز می آئید ، یک روز نمی آئید ، مطالعه نمی کنید ، حرف ها را نه قبل می بینید ، نه بعد و این که اصول نمی شود .

    خدا شیخ انصاری را رحمت کند ، ایشان گفته بودند آمدم اصفهان ، مرحوم سید شفتی اصول می گفت ، رفتم اصول ایشان و ایشان را ملاندم ، ایشان سرگذشت توی گوش من و گفت : آشیخ این قدر اصول خوانده ای ! مرحوم شیخ انصاری گفته اند : من رفتم نجف سی سال دیگر در اصول کار کردم . همین طور که نمی شود فرائد نوشت ، این هم دارد از بین می رود .

    علی کل حال ملا مغنی – همچنین ملا مطول – می گوید ال 8 تا معنا دارد ؛ یعنی واضح ال را برای 8 تا معنا وضع کرده است : موصوله ، ال عهد – عهد ذهنی ، عهد حضوری و عهد خارجی - ، ال تعریف ، ال جنس ، ال زائد و ال برای تزئین . (1)

     

     



     

    1- مغنی اللبیب ، ح 1 ، ص71؛" ال علی ثلاثه اوجه : 1- احدها : ان تکون اسماً موصولاًبمعنی الذی و فروعه ...2- والثانی : ان تکون حرف تعریف ، وهی نوعان : عهدیه و جنسیه و کل منهما ثلاثه اقسام : فالعدیه اما ان یکون مصحوبها معهوداًذکریاً ... او معهوداًذهنیاً... او معهوداًحضوریاً ... و الجنسیه : اما لاستغراق الافراد ... او لاستغراق خصائص الافراد ... او تعریف الماهبه .. 3- ان تکون زائده ". 

     

    خب این 8 تا معنایی که ملا مغنی می گوید ، همه اش در خارج مصداق دارد و همه اش هم غیر از یکدیگر است و اصلاً حرف مرحوم آخوند یک چیز بغرنجی در می آید و آن این است که ما از قرینه بفهمیم که ال برای تعریف است ، یعنی ال زائد است ، قرینه می گوید : من تعریفم . در حالی که اصلاً قرینه ذی القرینه را تبیین می کند ، مرحوم آخوند می گویند : ما اصلاً ذی القربینه نداریم ؛ بلکه ال برای تزئین است و اگر هشت تا معنا استفاده می شود ، ما از قرینه استفاده می کنیم.

    حالا این علاوه بر این که واقعاً این جور نیست ، ما نمی دانیم چه جور می شود که ال زائد باشد و ما از قرینه جنس را ، یا عهدذکری را ، یا عهد ذهنی را استفاده کنیم ، با قاعده هم جور نمی آید ، چون مثلاً ال برای تزئین است ، قرینه باید بگوید تو برای تزئینی ، اما ال برای تزئین باشد و قرینه بگوید تو برای جنسی ،این دیگر قرینه نمی شود ، - اگر درست باشد – یک چیزی می شود برای خودش . در مثلالحسن والحسین که الف و لام برای تزئین است ، الف و لام هیچ کاری نمی کند ، بعدش حسن وحسین درست می کند ، بعدش هم احکام درست می کند .ما بگوئیم ال زائده است ، اما بعدش موصول درست می کند ، خب اگر بعدش موصول درست کرد ، دیگر قرینه نیست ، بلکه مقدمات حکمت می آید و برای ما تعریف درست می کند . لذا این حرف مرحوم آخوند وجهی ندارد ، دلیلش هم این است کهخود مرحوم آخوند نتوانسته اند این حرف را دست بکنند ، که عرض کردم مرحوم آخوند در همین عام خاص و مطلق و مقید گاهی می فرمایند ال برای جنس است – مثل این جا ها – گاهی می گویند ال برای تزئین است . حالا چه شده است که ایشان این جور فرموده اند ؟ واین چه شده است که شما جوان ها – ما دیگر پیر شده ایم – باید رویش فکر کنید ، بررسی کنید و بعد به ما بگوئید تا از شما استفاده کنیم .

    فتخلص مما ذکرنا این که ال به اشتراک لفظی هشت تا معنا دارد و بعضی از این هشت تا معنا دال بر عموم است ، مثل ال جنسی و ال استغراقی ؛ الرجلُ خیرٌ من المرأه ، یعنی همه آنها ، البته این عام مجموعی می شود ، یا اکرم العلماء ، یعنی همه علماء ، ایم هم عام استغراقی می شود و الف و لام العلماء ، الف ولام استغراق است و الف و لازم الرجل خیر من المرأه، هم برای استغراق است ، الا این که اسمش را خوب گذاشته اند و گفته اند : الف ولام برای جنس است ، آن هم می شود الف ولام کل . یکی می شود الف ولام مجموعی ، یکی هم می شود الف و لازم استغراقی ، درست هم است . دیگر ما بقی اصلاً برای عموم نیست ، تا ما بگوئیم دلالت بر عموم دار یا نه ، مثلاً ال موصوله ، به جای الذی است زائده به قول ملاّ مغنی – چه خوش می گوید – لا معنی لحروف الزائده ال التاکید ، چنان چه بعضی از بزرگان گفته اند : لا معنی لحروف الزائد الا التزیین ، که ظاهراً این جمله مال مرحوم رضی در شرح رضی است . خب هیچ کدام این ها ه دلالت بر عموم نمی کند . الف و لام عهد ذهنی ، عهد خارجی ، خب این که عموم نیست ، بلکه خصوص هم است ، بله گاهی اشاره به یک جنس است ، گاهی اشاره به یک عام است ، تا ببینیم مشارٌالیه چیست . اما علی کل حال الف و لام برای اشاره است ، حالا گاهی اشاره می کد به ذهن و گاهی اشاره می کند به خارج و گاهی اشاره می کند به کلام .

    باب اول و چهارم مغنی خیلی خوب است ، البته باب دوم و سوم و پنجم و ششم مغنی هم خیلی مفید است ؛ چیز هایی فوق العاده ادبی خوبی دارد ، اما آن که ما می خواندیم و شما نمی خوانید ،باب اول و چهارم بود ، که برای فصاحت و بلاغت خیلی فایده دارد ، که مطول دیگر مفصل تر از آن است و این باب اول که باب حروف است ، راجع به این است که أن برای 12 تا معنا است ، ال برای 8 تا معناست و همچنین بقیه حروف تا آخر ، که بسیار حرف متینی است و اگر ردّش کنیم ، مثل ر کردن مغنی است که حالا به قاعده اصاله التنبلی نمی خوانید .

    فردا تعطیل است ، شنبه ان شاء الله وارد اصل بحث می شویم و فصل اول بحث ما راجع به این است که آیا عام مخصص در مابقی حجت است یا نه ؟

    وصلی الله علی محمد وآل محمد .

    چاپ دانلود فايل صوتي
    احکام
    اخلاق
    اعتقادات
    اسرار حج
    مناسک حج
    صوت
    فيلم
    عکس

    هر گونه استفاده از مطالب این سایت با ذکر منبع بلامانع می باشد.
    دفتر مرجع عاليقدر حضرت آية الله العظمى مظاهری «مدّظلّه‌العالی»
    آدرس دفتر اصفهان: خيابان عبد الرزاق – کوی شهيد بنی لوحی - کد پستی : 99581 - 81486
    تلفن : 34494691 -031          نمابر: 34494695 -031
    آدرس دفتر قم :خیابان شهدا(صفائیه)- کوی ممتاز- کوچۀ شماره 1(لسانی)- انتهای بن‌بست- پلاک 41
    تلفن 37743595-025 کدپستی 3715617365