اعوذ بالله من
الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. ربّ اشرح لی صدری و یسرلی امری و احلل
عقده من لسانی یفقهوا قولی
مطلب دوم : که در این جا عنوان شده تقریباً
از مطلب اول است ، و این مطلب اول ودوم انصافاً از مسائل مشکل اصول است ، و
امیدوارم که با مطالعه ی شما ان شاءالله حل اش بکنیم ، مطلب دوم که معرکه آراء هم
شده این است که گفتند : مفهوم آن جا است که سنخ حکم تعلیق شده باشد ، نه شخص حکم ،
که این بحث دیروز بود و می گفتیم ک نمی دانیم یعنی چه ؟ حالا گفتند : که سنخ حکم
باید تعلیق شده باشد نهشخص حکم ، و الاّ اگر شخص حکم تعلیق شده باشد این معلوم است
ثبوت عند الثبوت ، انتفاء عند الانتفاء اش یک ضرورت است ، که یکی از رفقا بعد درس
دیروز می فرمود که این باب إن رزقت ولذا فاختنه است ، نه ان رزقت ولداً فاختنه در
صورت شرط است ، اصلاً واقعیت شرط نیست ، شرطی در کار نیست و بحث ما این است که
راستی شرطی در کار است ، واقعاً شرطی داریم ، جزائی داریم ، تعلیقی هست ، نه وقتی
فی نفس الامر و الواقع فکرش را بکنیم اصلاً تعلیق در کار نباشد الاّ این که حرف که
هست تعلیق را گفتند : شخص نیست بلکه تعلیق سنخ حکم است نوع حکم ، طبیعی حکم ، اگر
گفت : ان جاءک زیدٌ فاکرمه اکرام از ناحیه مجییء زیدٌ نه ، اکرام مطلق بار شده که
بسازد با مجییء زید ، بسازد با مجییء رفیق اش ، گفتند : آن جاهاست که ما باید بحث
بکنیم که آیا مفهوم هست ، با مفهوم نیست ، خوب حرف هایش دیروز زده شد که ما مدعی
بودیم هیچ جا ما نداریم که شخص حکم تعلیق شده باشد ، همه جا طبیعی است ، ان جاءک
زیدٌ فاکرمه ، اکرام امری که آمده روی آن ماده طبیعی است دیگر الحق انَّ الاوامر و
النواهی یتعلق بالطبایع ، پس اکرمه طبیعی حکم است ، و می گفتیم : باب اوقاف باب
نذورات هم همین طور است ، وقفتُ داری لاولادی ان کانوا فقراء شخص حکم نیست ، معلوم
است ، طبیعی حکم است ، اما نتوانستیم یک جا پیدا کنیم که آن ماده که امر روی آن
آمده این شخص باشد نه طبیعی ، حالا علی کل حال ایم اکرم وقتی شخصی می شود که پول
بدهند به زید این می شود شخصی ، اگر هم ما بخواهیم شخصی مفهومی اش کنیم باید
بگوئیم : ان جاءک زیدٌفاکرمه من ناحیه مجییء زیدکه اکرام مطلق نه ، اکرام من ناحیه
مجییء زید که بعضی از بزرگان گفتند ، این هم که هیچ جا در عبارت هانداریم یعنی یک
جا نداریم که در روایتی ، در آیه ای ، در مثال های عرفی بگویند : که ان جاءک زیدٌ
فاکرمه اکراماً شخصیاً من ناحیه مجییء زید که همین هم من نمی دانم شخصی می شود یا
نه ؟ حالا بگوئید : شخصی اما این یک در میلیون هم پیدا نمی شود ، آن که هست این
جزا است ، این جزا یک هیئت دارد یک ماده دارد ، آن هیئت اش صیغه افعل و ما بمعناه
است ، ماده اش همان طبیعت که امر متعلق به او شده ، آن هیئت روی آن ماده آمده ، و
همه جا سنخ حکم است ، آن وقت عویصه ای که جلو آمده و در این بحث دوم است این است
که اشکال کردند آقا همه جا شخصی است و هیچ جا شما اصلاً طبیعی و سنخ ندارید چرا ؟
برای خاطر این که امر وضعش خاص است معانی حرفی است ، و معانی حرفی همیشه شخصی است
، اصلاً کلی که در معانی حرفی نیست ، ان جاءک زیدٌفاکرمه ، ایناکرام هیئت اش گفته
: این معنای حرفی است شخصی است ، معنای حرف است وضع خاص است ، موضوعٌ له خاص است
مستعمل فیه خاص است ، و همه جا شخص الحکم است نه سنخ الحکم برای این که حکم یعنی
آن انشاء و چون حکم یعنی انشاء تعلیق شما بین انشاء و شرط ، و انشاء هیچ وقت نمی
شود کلی باشد ، انشاء همیشه جزئی است ، که اسمش هم گذاشتند وضع خاص ، موضوعٌ له
خاص ، مستعملٌ فیه خاص ، که ما گفتیم : هیچ جا نداریم شخصی باشد ، این عویصه و
مشکل که در امر دوم آمده و ایراد کردند گفتند : آقا اصلاً بحث این که سنخ حکم بار
باشد ما هیچ جا نداریم ، همه جا انشاء تعلیق می شود و انشاء یک امر شخصی است ،
ووقتی برویم در اصول من جمله همین جاها می بینیم که عجب عویصه ای شده پیش بزرگان ،
مرحوم شیخ انصاری ملتزم به اشکال شدند گفتند : که بله اشکال وارد است ، گفتند :
خوب حالا که اشکال وارد است پس این قضیه مفهوم چی ؟ مرحوم شیخ انصاری می فرماید :
مااصلاً راجع به تعلیل بحث نمی کنیم تا بگوئیم : منحصره یا نه ؟ می رویم روی شرط ،
و اطلاق گیری از شرط می کنیم همین جوری که مرحوم آخوند در کفایه اطلاق گیری از شرط
تند : مولی در مقام بیان مرادش است ، ویک شرط آورده ، پس بنابراین علت منحصره است
، مرحوم شیخ انصاری هم همین را فرمودند ما علت منحصره را می بریم رو اطلاق شرط ،
از شرط درست می کنیم ما اصلاً کاری به تعلیق نداریم اگر یادتان باشد دیروز ما حرف
شیخ انصاری را می گفتیم : حرف خیلی خوبی است ، و اصلاً علت منحصره درست کردن مربوط
به سنخ حکم ، مربوط به شخص حکم نیست تا ما بگوئیم : شخص حکم یا سنخ حکم هر چه می خواهد
باشد ، سنخ حکم باشد ، ما گفتیم :تبادر علت منحصره درست می کند ، مرحوم شیخ انصاری
می گویند : شرط ، اطلاق شرط ، مزحوم آقا ضیاء عراقی می گفتند : اطلاق جزا که آن یک
قدری مربوط به سنخ حکم می شود ولی مشهور که در کفایه هم آمده اطلاق شرط ، لذا در
مسأله امروزمان مرحوم شیخ انصاری ملتزم به اشکال شدند گفتند : حرف درست است الاّ
این که ما علیت منحصره را از اطلاق شرط استفاده می کنیم نه از تعلیق سنخ حکم می
خواهد سنخ حکم باشد می خواهد نباشد و ملتزم شدند سنخ حکم نیست ، برای این که تعلیق
بین انشاء و بین شرط است ، و چون تعلیق بین انشاء و شرط است ، انشاء یک امر جزئی
است ، امر ایجادی است ، مرحوم شیخ می فرماید: مفهوم گیری مربوط به این نیست که ما
سنخ حکم درست بکنیم می خواهی سنخ حکم درست
کن ، می خواهی شخص حکم ، اطلاق گیری مال
این است که این شرط آیا منحصراست یا نه ؟ و این رابا اطلاق درستش می کنیم می گوئیم
: مولی در مقام بیان مرادش است ،نگفته ان جاءک زیدٌ و امرأهٌ ، نگفته : ان جاءک
زیدٌ و رفیقه ، مولی در مقام بیان مراد است و او نیاورده تلو نیاورده تلو به او یا
به واو ، پس فقط همین است ، ایرادش حرف مرحوم آخوند در کفایه هست مربوط به بحث ما
نیست ، گفتند : اطلاق گیری نمی توانیم بکنیم برای این که اطلاق به ما نمی گوید :
علت منحصره اطلاق به ما می گوید : علت تامه ، و علت تامه غیر از علت منحصره است ،
حالا آن حرف گذشت تمام شد ، اما حالا مرادم این جا است که شیخ انصاری ملتزم شدند
به اشکال و فرمودند : که بله ان جاءک زیدٌ تعلیق بین انشاء و شرط است ، انشاء یک
امر شخصی است ، و امر شخصی نمی تواند به ما بگوید : علت منحصره ، و بایدسنخ حکم
باشد تا علت منحصره درست بکنیم این حرف شیخ انصاری ، استاد بزرگوار ما حضرت امام
رضوان الله تعالی علیه ایشان می گفتند : نه تعلیق انشاء و شرط نیست مخصوصاً این که
انشاء امر جزئی است قابلیت برای تعلیق ندارد ، ایشان می گفتند ک بین دو ماده ،
ماده جزا و ماده شرط تعلیق بین این دو است ، ان جاءک زیدٌ ایشان می گفتند :تعلیق
بین مجییء زیدو وجوب اکرام دو تا مفهوم است سنخ حکم است طبیعی حکم است و قضیه
جزئیه نیست تا شما بخواهید بگوئید : تعلیق در امر جزئی است ، این هم فرمایش حضرت
امام ، خوب حضرت امام اشکال را رفع کردند اما در حقیقت ملتزم با اشکال شدند برای
این که ایشان هم گفتند : بله تعلیق بین انشاء وبین شرط نمی شود باشد حالا که نمی
شود پس تأویلش می کنیم می گوئیم : تعلیق بین دو ماده است ، تعلیق بین ماده جزا و
ماده شرط ، و آن ها هر دو اسمی است مفهوم مجییء زید ، مفهوم وجوب اکرام ، این دو
تا با هم تعلیق شدند ، پس سنخ حکم است نه شخص حکم ، حرف خوب است الاّ این که باید
تأویل بکنیم ،باید دست از ظهور برداریم آن که ظهور است یک شرط داریم بگوئید : هیئت
، یا بگوئید : ان جاءک آن حرف ان شرطیه خودش با شرطش ، یک جزا داریم که این مرتبط
به ان جاءک وآن ان جاءک زیدٌ فاکرمه است ، نه فقط اکرام اگر مثلاً به عنوان جمله
اسمیه بیاوریم بگوئیم :که مجییء زید وجوب اکرام دارد آن وقت می شود تعلیق بین
مادتین ، یک کدام مبتدا می شود ، یک کدام خبر می شود ، اما بردیم در قضیه شرطیه و
مائیم و ان جاءک زیدٌ فاکرمه ، به طلبه بگویند : این را ترکیبش بکن ، می گوید : یک
شرط داریم ، ان جاءک یک جزاداریم فاکرمه تعلیق شده دومی بر اولی ، لذا اسمش را می
گذاریم شرط ، اسمش را می گذاریم جزا ، فرمایش حضرت امام خوب است تأویل است ، این
معلوم است بر می گردد به این که حضرت امام هم مثل شیخ انصاری ملتزم به اشکال شدند
، حرف سوم : استاد بزرگوار ماآقای بروجردی همه جا می فرمودند : ومن جمله این جا
ایشان می فرمودند ما اصلاً انشاء نداریم کلمات ائمه طاهرین مثل کلمات فقهاء در
رساله عملیه است ، و این ها همه اش اخبار از واقع است ، اگر امام صادق سلام الله
علیه می فرمایند : که اگر شک یک و دو کردی یعید یا اعد نه یعید و نه اعد هیچ کدام
این اخبار از واقع است ، یعنی واقع و نفس الامر این است ایشان بودم خیلی جاها مدعی
بودند که همه انشائات حتی انشائات در قرآن اخبار است ،لذا این جا هم همین جور مطلب
را درستش می کنند ، می گویند : اگر می گوید : ان جاءک زیدٌ فاکرمه این همان حرف
حضرت امام دوماده است برای این که در نفس الامر و الواقع که شرط جائی نیست ، همین
است که وجوب اکرام ، مجییء زید ، و این در حقیقت با انشاء اخبار از واقع است ،
اخبار از ارتباط از وجوب اکرام و مجییء زید است ، بازا شتباه هم نشود نمی خواهند
بگویند : که انشاء اخبار است تا ایراد بشود آقا اخبار هم از معانی جزئیه است ، نه
می گویند : همین انشاء دلالت می کند بر واقع ارتباط بین شرط و جزا نیست ، ارتباط
بین مادتین که مجییء زید و وجوب اکرام باشد ، آن وقت باز چه شده ؟ ایشان ملتزم به
اشکال شدند یعنی مثل شیخ انصاری ، مثل حضرت امام ایشان هم ملتزم به اشکال شدند
گفتند : که بله این اشکال وارد است ، و نمی شود انشاء یک امر جزئی است ، سنخ حکم
نیست وقتی سنخ حکم نشد اصلاً حرف های شما که می فرمائید : باید در مفهوم سنخ الحکم
باشد سالبه به انتفاء موضوع است ، برای خاطر این که انشاء یک امر جزئی استآن است
که تعلیق شده بر شرط و چون تعلیق بر شرط شده این امر جزئی است نه امر کلی باشد ،
حرف ها در این جا زیاد است ، مخصوصاً مرحوم نائینی رضوان الله تعالی علیه هفت ،
هشت ، ده صفحه ، همچنین مرحوم آقای خوئی نقل قول کردند ، هفت ، هشت ، ده تا قول
نقل کردند ، اما علی کل حال مثل این که انسان وقتی که برود در اقوال که این سه قول
بهتر اوالش است می بینیم همه ملتزم به اشکال شدند ، و از یک طرف آن امر اول یقینی
گرفتنر گفتند : سنخ حکم ، از یک طرف دیدند تعلیق دیدند که تعلیق انشاء بر شرط جزئی
است گفتند : این ها که جمع اش نمی شود چه کار بکنیم اولی چون مسلم بوده پیش آن ها
، آمدند سر دوم و مرتب رودوم کار کردن تا جزئی را کلی اش بکنند ، شخصی را طبیعی اش
کنند ، سنخ حکم اش بکنند این خلاصه حرف ها آن که به نظر ما می رسد این است که همه
جا و من جمله این جا در باب انشاء ، انشاء یک امری است که متوقف بر شخص است ، و آن
است که باید انشاء بکند در مقابل اخبار یعنی ایجاد خوب امر شخصی است دیگر اگر
مفهوم را می خواهند موجودش بکنند به آن می گویند : ایجاد ، لذا اگر یادتان باشد
گفتند : ایجاد وموجود یک چیز هستند ، معلوم است امر شخصی است ، اما این ایجاد که
ما ایجاد می کنیم ، به آن می گوئیم : انشاء گاهی ایجاد می کنیم یک امر شخصی را ،
به آن می گوئیم : بیا ، برو ، یک دفعه هم ایجاد می کنیم یک امر کلی را ، و در
احکام ، در قوانین همه از این باب است ، ایجاد جزئی اما موجد کلی ، یعنی ایجاد می
کند سنخ حکم را ، ایجاد می کند کلی را مثل ان جاءک زیدٌ فاکرمه آن اکرمه ایجاد است
آن هیئت ، اما هیئت آمده رو کجا ؟ رو ماده آمده روی ماده یعنی چه ؟ یعنی ایجاد
کرده سنخ الحکم را ، به عبارت دیگر این که می گویند : اوامر و نواهی متعلق به
طبیعت است ، به عبارت اُخری این است که اوامر و نواهی که هیئت هستند آمدند روی
ماده آمدند روی سنخ الحکم ، وآن کسی که ایجاد می کند آن چه چیزی را ایجاد می کند ؟
گاهی کلی را ایجاد می کند گاهی جزئی را ، لذا می شود موجد شخصی ، موجد کلی ، یعنی
کار من یک امر شخصی است نمی شود امر کلی باشد و اما آن چیزی که من ایجاد می کنم
این علی قسمین گاهی شخصی است مثل اوامر شخصیه ، گاهی هم کلی است مثل قوانین ، مثل احکام
، مثل قرآن شریف ، مثل روایات اهل بیت ، مثل قوانین عامه که در میان عرف مردم هست
پس بنابراین منافات ندارد سنخ الحکم باشد ، اما هیئت ما شخصی باشد همین جور هم هست
، عرض کردم اصلاً این که در باب اوامر گفتیم : الحق انَّ الامر و النهی یتعلق
بالطبایع ، معناش همین است یعنی هیئت هیئت افعل و ما بمعناه این جزئی است ، اما
ایجاد می کند این جزئی کلی را ، از همین جهت هم در باب حروف اگر آن هایی که بودند
یادشان باشد ما گفتیم : که وضع خاص است موضوعٌ له خاص است ، اما این وضع خاص ،
موضوعٌ له عام گاهی این جور می شود که آن موضوعٌ له گاهی کلی است ، گاهی جزئی ، و
این منافات با آن هیئت حرفی هم ندارد مسلم هیئت و ما بمعناه هم معنای حرفی است ،
معنایی است که آن کسی که ایجاد می کند متوقف بر آن است ، آن هم ایجاد می کند امر
شخصی را ، کلی معنا ندارد در خارج بیاید الاّ کلی طبیعی که با عوارض می آید ،
اماایجاد این آقا ایجاد است ، ایجاد یک امر شخصی است ، اگر عرض من درست باشد که
هست ، خواه نا خواه این جور می شود که اصلاً این بحثی که عویصه شده سالبه به
انتفاء موضوع است ، دیگر نه حرف شیخ انصاری را لازم داریم ، نه حرف آقای بروجردی
را ، نه حرف حضرت امام را هیچ کدام این دیگر لازم نیست بلکه التزام به اشکال هم
نداریم و آن این است که تعلیقی که این جا است ، تعلیق این جوری است ، که فقط هیئت
که وابسته نیست ، هیئت با ماده ، با هم حکم یعنی هم هیئت افعل و ما بمعناه و هم
ماده اش ، به این می گوئیم : حکم ، این حکم ما متعلق شده به ان جاءک وآن حکم از
نظر هیئت جزئی است ، اما منشأما ، آن که ایجاد می کند آن تعلیق آن کلی است ، در
حقیقت کلی یعنی سنخ الحکم متعلق شده به مجییء زید ، این هم امر دوم. امر سوم برای
روز شنبه چهاردهم محرم ان شاء الله .
وصلی الله علی محمد وآل محمد .