جستجو :
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً
امروز: ۱۴۰۳ جمعه ۲ آذر


 
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ دوازدهم: انسان، حامل امانت الهی
  • پيام تسلیت در پى شهادت حجت‌الاسلام والمسلمين سيدحسن نصرالله
  • پیام در پی جنایات اخیر رژیم صهیونیستی در لبنان
  • پيام تسلیت در پی حادثۀ اندوهبار معدن طبس
  • پيام تسلیت به مناسبت ارتحال حضرت آيت‌الله محفوظى«رضوان‌الله‌عليه»
  • پیام خطاب به حضرت آیت‌الله العظمى شبيرى زنجانى«دامت‌بركاته‌الشّريف»
  • پیام به نشست نکوداشت علّامۀ مجلسی«قدّس‌سرّه‌الشّریف»
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ یازدهم: هدف از خلقت انسان(5)
  • پیام در پی شهادت جناب آقای اسماعيل هنيّه«رحمة‌الله‌علیه»

  • -->

    عنوان درس: فرق بین اجتماع امر و نهی با تزاحم
    موضوع درس:
    شماره درس: 139
    تاريخ درس: ۱۳۸۲/۹/۲۵

    متن درس:

     اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. ربّ اشرح لی صدری و یسرلی امری و احلل عقده من لسانی یفقهوا قولی

    در باب اجتماع امر و نهی مرحوم آخوند ده تا مقدمه عنوان فرمودند بعد وارد ذی المقدمه شدند و بنا شد که نظری روی این ده تا مقدمه داشته باشیم و آنها که باید گفته بشود با هم مباحثه کنیم، یک مقدمه که دیروز درباره‌اش‌ صحبت کردیم، اجتماع امر و نهی چیست؟ درباره آن فی الجمله صحبت شد، مقدمه دوم درباره این بود که فرق بین اجتماع امر و نهی و باب تعارض چیست؟ صحبت کردیم، فرق بین اجتماع امر و نهی و نهی در عبادت چیست؟ این هم صحبت کردیم،‌ بحث امروز این است فرق بین باب اجتماع امر و نهی و تزاحم چیست؟ قاعده تزاحم، تعریفش این است که ما دو تا تکلیف منجّز داشته باشیم و نتوانیم دو تا تکلیف منجّز را، قدرت برآوردن دو تا تکلیف نداشته باشیم، قدرت بر احدهما داشته باشیم مثل این که زید و عمرو دارند غرق می‌شوند شما هم شنا بلدید خب دو تا تکلیف منجّز دارید انقذ زیدا انقذ عمرا و منجّز هم هست عقل می‌گوید هر دو تکلیف برای تو هست الا این که قدرت ندارید برای این که زید آن طرف دارد غرق می‌شود عمرو آن طرف هر دو را نمی‌توانی باید دنبال یک کدام بروی خب می‌شود تزاحم دنبال این بروی یا دنبال آن عقل می‌گوید اگر ترجیحی در کار است برو دنبال آن مرجح مثل این که مثلا یک کدام پدرت است یک کدام برادرت است می‌گوید برو دنبال پدرت و اگر ترجیحی در کار نباشد می‌گوید تخییر بالاخره یک کدام را بگیر همین طور بنشینی هر دو فرق بشوند مسلم کتک دارد مشهور در میان فقهاء گفته‌اند‌ روی هر دو کتک دارد برای این که انقذ زیدا انقذ عمروا هر دو تکلیف را مخالفت کرده ما اشکال داشتیم می‌گفتیم که نه این احدهما است و معنا ندارد کتک بخورد روی هر دو اگر ترجیح باشد روی آن مرجح کتک می‌خورد اگر دنبالش نرفته باشد و اگر ترجیح نداشته باشد روی آن تخییر کتک می‌خورد نه روی هر دو یک حرف دیگر هم هست آن جا که ترجیحی در کار باشد اگر دنبال او نرفت و رفت دنبال مرجوح در این جا چی؟ خب باز هم می‌گوییم تکلیف آمده اما تکلیف یک کتک هم آمده یک کتک آمده چرا دنبال راجح نرفتی امتثال آمده انقاذ غریق کردی و اگر بخواهیم بگوییم اگر دنبال راجح نرفت هیچ امتثال نکرده مسلم عقل پسند نیست لذا مثلا پدرش با برادرش دارند غرق می‌شوند این رفت دنبال برادر و پدر غرق شد خب راجع به برادر می‌گویند بارک الله اما راجع به پدر می‌گویند که آن که راجح بود چرا نرفتی دنبال آن همین مقدار کتک می‌خورد به این می‌گوییم باب تزاحم.

    مشهور در میان فقهاء این است که در دوران امر بین تعیین و تخییر تعیین مقدم است عقل ما می‌گوید معین است ولی ما اشکال داریم می‌گوییم که چون شک در مرجحیت داریم اصل دارد و چون اصل دارد اصل آن راجح را برمی دارد آن خصوصیت را برمی دارد تخییر به حال خود باقی می‌ماند کجا می‌شود گفت راجح معین آن جا که آن راجح آن قرینه‌اش‌ آن ترجیحش قطعی باشد ولی علی کل حال این دوران امر بین تعیین و تخییر آن معین مقدم است اما حالا مقدم است یا نه؟ ما می‌گوییم نه آن ها آری علی کل حال به این می‌گوییم دوران امر در متزاحمین و اسمش را می‌گذاریم باب تزاحم قاعده تزاحم خب بیائیم سراغ اجتماع امر و نهی اجتماع امر و نهی این است که می‌دانم دو تا تکلیف هست بنابر مجوّزی قابل جمع هم هست و آن مجوّزی می‌گوید تو می‌توانی نماز بخوانی غصب هم بکنی من نمی‌گویم غصب کن اما اگر غصب هم کردی نمازت باطل نیست خب هر دو تکلیف را آورده بنا بر مجوّزی هر دو تکلیف آمده تکلیف به این معنا که یک کدام امتثال شده یک کدام مخالفت شده هم نهی را آورده هم امر را آورده در باب تزاحم نمی‌شد اصلاً معقول نبود هر دو را بیاورد مثلا در باب راجح دنبال مرجوح نه این نمی‌توانست اصلاً جمع بین راجح و مرجوح بکند یا راجح یا مرجوح در باب اجتماع امر و نهی اگر ما مجوّزی شدیم این که جمع بین هر دو می‌تواند بکند می‌تواند جمع بکند بین امر امتثال کند بین نهی مخالفت بکند ولو این که حقش این است که امر را امتثال کند نهی را مخالفت نکند نهی را به جا نیاورد اما اگر ما برویم در نفس الامر و الواقع این می‌تواند هم امر را بیاورد هم نهی را بیاورد به این معنا هم ثواب ببرد هم کتک بخورد و اما اگر امتناعی شدیم اگر امتناعی شدیم معنای امتناع این است که امر دیگر نیست نهی هست و این فقط می‌تواند نهی را مخالفت کند در غصب نماز بخواند نمازش باطل است هیچی اصلاً امر نداشته و آن نهی را امتثال کرده مخالفت کرده کتک دارد امتناعی می‌گوید یک امر بیشتر نیست برای این که مقدم می‌اندازد جانب نهی را بر جانب امر بله بعضی ها در همان امتناعی امر را مقدم بر نهی می‌اندازند مصادیقش هم فرق می‌کند که گاهی امر مقدم بر نهی می‌شود گاهی نهی مقدم بر امر می‌شود مثلا در باب صلاه خب حتی امتناعی می‌گوید حتما باید نماز را بخوانی ولو در غصب می‌آید باشد در آن جانب امر مقدم شده اما در جایی که مندوحه باشد جانب نهی مقدم می‌شود می‌توانست در خانه غصبی نماز بخواند می‌توانست برود در مسجد آن کسانی که امتناعی هستند می‌گویند باید بروی در مسجد اگر نماز بخوانی در خانه غصبی نمازت باطل است ولی علی کل حال آن امتناعی می‌گوید که یک نهی منجّز یا یک امر منجّز بیشتر نداری حالا ولو مقام فعلیت هم هر دو باشد اما در مقام تنجیز که باب تزاحم باب تنجیز است باب اجتماع امر و نهی اصلاً گفتیم باب تنجیز است باب مصادیق است خب پس بنابراین این طور شد که مجوّزی هر دو را می‌تواند بیاورد اما تزاحم نیست امتناعی یک کدام را می‌تواند بیاورد باب تزاحم نیست باب تزاحم آن است که علی نحو تخییر هر دو را می‌تواند بیاورد اما علی نحو تخییر پس خیلی فرق است بین باب اجتماع امر و نهی و باب تزاحم و نمی‌دانم چه طور شده مشهور شده که ما اگر مجوّزی شدیم این باب تزاحم از مصادیق اجتماع امر و نهی است ولی ظاهراً از مصادیق باب اجتماع امر و نهی نیست نه آن از مصادیق آن است نه آن از مصادیق آن است متباین است و یک تباین حسابی هست بین چهار تا مساله و هیچ کدام از این چهار تا مساله ربطی به هم ندارند لذا در فقه ما در اصول ما هم چهار تا مساله شده یکی باب اجتماع امر و نهی یکی باب تزاحم یکی باب نهی در عبادت یکی هم باب تعارض هیچ کس در باب تعارض نگفته باب اجتماع امر و نهی است هیچ کس هم این جا نگفته باب تعارض است هیچ کس در باب اجتماع امر و نهی نگفته این باب تزاحم است در باب تزاحم هم نگفتند باب نهی در عبادت است یا باب اجتماع امر و نهی است و علی کل حال چهار تا مساله‌ی مستقل همه شان هم مناط دار همه شان هم جدای از یکدیگر. بدون این که احدهما مصادیق دیگری باشد بنابراین ربطی به هم ندارد و این که بعضی از بزرگان این باب اجتماع امر و نهی را از مصادیق باب تزاحم گرفتند. علی الظاهر وجهی برای آن نمی‌بینیم باید ببینیم که مراد چیست؟ آن که می‌فهمیم این است که این چهار تا مساله چهار تا مساله‌ی مجزا از یکدیگر از نظر مناط از نظر ثبوت از نظر اثبات هر کدام هم احکامی دارد و هیچ کدام ربطی به یکدیگر نمی‌تواند پیدا کند این هم مساله دوم باب تزاحم این است که دو تا واجب با یکدیگر مزاحم بشوند یا دو تا حرام با یکدیگر مزاحم بشوند این را می‌گوییم باب تزاحم و اما این که دو تا تکلیف منجّز است نمی‌تواند دو تا را انجام بدهد اما در باب اجتماع امر و نهی اگر مجوّزی شدیم می‌گوییم که دو تا تکلیف بالفعل است که می‌تواند جمعش بکند یعنی جمع می‌کند نماز می‌خواند در خانه غصبی هم جمع کرده امر را آورده هم نهی را آورده در باب تزاحم هیچ جا نیست که بتواند هم امر را بیاورد هم نهی را بیاورد هم آن واجب را بیاورد هم آن واجب را، هم آن حرام را بیاورد هم آن حرام را، باید یک تزاحمی اصلاً باب تزاحم معنایش این است یک تزاحمی بین افراد باشد که نشود جمع بین آن افراد کرد می‌شود باب تزاحم اما اگر ما در باب اجتماع امر و نهی مجوّزی شدیم خب می‌گوید می‌شود جمع بین هر دو کرد روی یکیش ثواب ببرد رو یکیش هم کتک بخورد.

    مساله‌ی سوم این است که آیا مندوحه در باب اجتماع امر و نهی باید باشد یا نه؟ خب مشهور می‌گویند بله اجتماع امر و نهی آن جاست که بتواند فرار از حرام بکند مندوحه یعنی این که بتواند خودش را از حرام نجات بدهد واجب را به جا بیاورد مبتلی به حرام نشود می‌گویند این جا جایش است مثل این که در غصب است یا می‌خواهد وارد غصب بشود نماز بخواند خب وقتی وارد غصب شد این اگر بخواهد نماز بخواند بایداز این غصب بیاید برود در مسجد مندوحه است اگر در غصب نماز بخواند باید از این غصب بیرون بیاید برود در مسجد مندوحه است اگر در غصب نماز خواند آن وقت اختلاف می‌کنیم آیا نمازش صحیح است یا صحیح نیست؟ یعنی بعد از آن که فرض کردیم مندوحه یعنی راه فرار از غصب راه فرار از حرام هست آن وقت نزاع بعدی می‌آید حالا ما مجوّزی بشویم که اگر این نماز خواند و رفت بیرون این نمازش صحیح است یا نه؟ یا این که امتناعی بشویم بگوییم نمازش باطل است مجوّزی بشویم بگوییم نمازش صحیح است پس مندوحه مثل این که اصلاً در حاق ذات اجتماع امر و نهی خوابیده از ارکان است از شرائط عامه‌ی این باب اجتماع امر و نهی است خب حالا اگر مندوحه نباشد مثل این که در غصب است نمی‌تواند از غصب بیرون بیاید اصلاً نمی‌تواند فرار بکند خب معلوم است این باب اجتماع امر و نهی نیست یا باید بگویید که باید نماز بخواند در غصب طوری نیست مثل نسیان و تو غصب نماز خواندن چگونه طوری نیست این جا هم اضطرار در غصب نماز خواندن طوری نیست و مندوحه ندارد یا اگر گفتید واجب را تعطیلش بکند نماز نخواند باز هم همین طور است چون مندوحه ندارد امر نماز دیگر ندارد و علی کل حال آن جا که مندوحه نیست دیگر یا امر نیست یا نهی نیست که معمولا نهی نیست و اما هم امر منجّز باشد هم نهی منجّز باشد در جایی که مندوحه ندارد راه فرار ندارد مسلم نیست وارد خانه غصبی شدن وارد ملک مردم شدن حرام است اما حالا بچه دارد غرق می‌شود این حتما باید برود در این غصب این جا دیگر باب اجتماع امر و نهی نیست برای این که آن نهی یا فعلیت افتاده لااقل از تنجیز افتاده عقل می‌گوید برو در این غصب حالا بگویید هم به قاعده اهم و مهم بالاخره این تکلیف است این نهی از دخول در غصب این نهی از کار افتاد آن امر فقط انقذ الغریق داریم خب وقتی چنین باشد دیگر اجتماع امر و نهی آن جا که مندوحه نیست هیچ اجتماع امر و نهی نیست یا امر هست نهی نیست یا نهی هست امر نیست و این که بعضی ها گفتند نه بابا نزاع ما اعم است می‌خواهد مندوحه باشد. می‌خواهد مندوحه نباشد راستی نمی‌دانیم چه می‌خواهند بگویند چه طور می‌شود که مثلا در خانه غصبی من می‌نمی توانم از خانه غصبی بیرون بروم حالا باز هم بگوییم باب اجتماع امر و نهی است باب اجتماع امر و نهی آنجاست که مثلا مجوّزی که می‌گوید مثلا نماز بخواند کتکش هم بخورد خب این جا حتما نماز می‌خواند کتک هم ندارد پس معلوم می‌شود نهی منجّز نیست یا آن جاها که نهی باشد امر نباشد یعنی نهی مقدم باشد مسلم امر نیست نهی هست یک جا نمی‌توانیم پیدا کنیم که هم امر منجّز باشد هم نهی منجّز باشد آن جا که مندوحه نباشد هر کجا که بخواهیم امر منجّز نهی منجّز باشد ان جا که مندوحه نباشد هر کجا که بخواهیم امر منجّز نهی منجّز باشد باید مندوحه باشد باید بتوانیم از غصب فرار بکند. بالاخره این طور است که اگر مندوحه نباشد اجتماع امر و نهی نیست پس باید مندوحه باشد برای این که هر کجا که قدرت فرار از حرام فرار از غصب ندارد آن از کار می‌افتد وقتی از کار افتاد امر فقط است.

    در سوء اختیار یک حرف دیگر هست این که با اختیار خودش رفته داخل غصب حالا در بسته شده نمی‌تواند برود بیرون حالا که نمی‌تواند برود بیرون این نهی دارد یا نه؟ نه این نهی منجّز ندارد کتکش را می‌خورد به او می‌گویند که چرا غصب کردی؟ می‌گوید نمی‌توانستم از غصب بیرون بروم می‌گویند چرا داخل شدی که نتوانی بیرون بروی روی الامتناع بالاختیار لاینافی الاختیار روی آن کتک می‌خورد و اما معنا ندارد دیگر آن جا که نمی‌تواند از غصب بیرون برود بگویند برو مسلم برو که این معنا ندارد یکی از آن بالا افتاده پایین حالا بگویند کشته نشد این که دیگر دست خودش نیست کشته می‌شود اما روی این کشته شدن کتک می‌خورد به او می‌گویند چرا کشته شدی؟ می‌گوید من کشته نشدم می‌گویند چرا خودت را از بالا انداختی پائین. آن جاها هم که قاعده الامتناع بالاختیار لاینافی الاختیار می‌آید بالاخره نهی منجّز از بین می‌رود در همین نماز خواند خب می‌گویند نماز با را بخوان چه امتناعی بشویم چه غیر امتناعی فرق هم نمی‌کند می‌گویند نمازت را بخوان حتما کتکت را هم بخور می‌گوید چرا کتک بخورم؟ می‌گویند الامتناع بالاختیار لاینافی الاختیار و اما آن جا که راستی به سوء اختیار نباشد و وارد غصب شده برای این که انقاذ غریق بکند حالا می‌خواهد نماز بخواند خب مسلم است که نهی منجّز نداریم به سوء اختیار باشد نهی منجّز نداریم به غیر سوء اختیار باشد نهی منجّز نداریم و اما چی دارد؟ امر منجّز می‌گوید نمازت را بخوان تا قضا نشده نمازت را بخوان بلکه در این باب مندوحه هیچ اشکال نمی‌بینم حتی به مرحوم آخوند می‌گویم نباید این مقدمات را اصلاً متعرض بشوید شما که بناتان بر ایجاز است و علی کل حال مندوحه داشتن یک شرائط عامه باب اجتماع امر و نهی است و عقل ما روی آن حکم می‌کند که بحث ما آن است که بتواند فرار از غصب بکند بیرون از غصب برود بتواند لباسش را بکند حالا لباس غصبی دارد سر ما میان مردم تو مسجد یا نماز باید بخواند با لباس غصبی یا نماز باید نخواند حتما می‌گویند نماز را بخوان کتکش هم بخود نماز بخوان برای این که نهی منجّز نداری امتناعی هم باشد همین را می‌گوید نمی‌توانی لباس هایت را بکنی اما کتک را بخور برای این که غصب کردی غصب کرده اما چون که فرار نمی‌تواند بکند امر منجّز دارد اما نهی منجّز ندارد حرف روز یکشنبه درباره این که این مساله اصولی است یا فقهی.

    و صلی الله علی محمد و آل محمد.

    چاپ دانلود فايل صوتي
    احکام
    اخلاق
    اعتقادات
    اسرار حج
    مناسک حج
    صوت
    فيلم
    عکس

    هر گونه استفاده از مطالب این سایت با ذکر منبع بلامانع می باشد.
    دفتر مرجع عاليقدر حضرت آية الله العظمى مظاهری «مدّظلّه‌العالی»
    آدرس دفتر اصفهان: خيابان عبد الرزاق – کوی شهيد بنی لوحی - کد پستی : 99581 - 81486
    تلفن : 34494691 -031          نمابر: 34494695 -031
    آدرس دفتر قم :خیابان شهدا(صفائیه)- کوی ممتاز- کوچۀ شماره 1(لسانی)- انتهای بن‌بست- پلاک 41
    تلفن 37743595-025 کدپستی 3715617365