اعوذ بالله من
الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. ربّ اشرح لی صدری و یسرلی امری و احلل
عقده من لسانی یفقهوا قولی
در مسأله نهی یک عویصهی
دیگری هست که مشکلی شده است در کفایه و همچنین پیش بزرگان و آن عویصه این است که
مشهور در میان فقها؟ گفتهاند اگر مولی کرد و یک کسی آن امر را به جا آورد امر
ساقط میشود اگر قرینهای در کار نباشد همین مقدار که یک مرتبه امر را به جا اورد
امر را امتثال کرد امر ساقط میشود اما در باب نهی گفتهاند نه اگر مولی نهی کرد
مادام العمر است اگر مولی نهی کرد این باید همیشه از این نهی مولی منتهی بشود
مادام العمر این مشهور است در میان فقهاء که معمولاً در فقه هم همین گونه مشی شده
است که یسقط النهی بجمیع الافراد هم عرضاً هم طولاض عویصهای که جلو آمده است این
است که این با عقل جور نمیآید یعنی با منطبق یعنی با فلسفه برای خاطر این که
قاعده کلی این است که ماهیت یوجد بفرد ما ینعدم بفرد ما سببش هم این است که کلی
طبیعی به اندازه افراد در جامعه فرد دارد پس اگر گفت ماهیت را به جااین یوجد بفرد
ما امتثال شده است چنانچه امر امتثال شده است پس این که گفتهاند بجمیع الافراد
عرضاً طولاً با این قاعده عقلی با این قاعد نتطقی جور نمیآید چه بادد گفت؟ چه
باید کرد به عبارت دیگر یک تناقض در منطق و در فقه گفتند طبیعی یوجد بفرد ما و
یاعدم بجمیع الافراد این عویصه است دیگر عویصه بالایی هم هست چه بکنیم؟
مرحوم حضرت امام رضوان
الله تعالی علیه بارها در اصول میفرمودند که این طبیعی یوجد بفرد ما ینعدم بفرد
ما این عقلی است عرفی نیست و عرف همان رجل همدانی است رجل همدانی چه میگوید میگوید
کلی طبیعی در خارج به نحو اشتراک موجود است که شیخ الرئیس هو میکند اما این عرف
را هومی کند میگوید دیدیم یک کسی که عمامه بزرگی شال بزرگی نعلین زردی دشت در
همدان به من میگفت که طبیعی یوجد بفرد ما و یا عدم بجمیع نمیتواند تصرف در منطق
بکند و منطق و فلسفه میگوید الطبیعی یوجد بفرد ما و اگر یادتان باشد اقلاً حاشیه
ملاعبدالله شمسیه خب در این جاها خوب صحبت کردهاند انصافاً دیگر خیلی احتیاج به
شفای مرحوم شیخ الرئیس نداریم همین گونه مشی شده است که یسقط النهی بجمیع
الافراد یعن یبا هوچی بازی مرحوم شیخ
الرئیس عرف را میفرماید که نمیتواند تصرف در منطق بکند و منطق و فلسفه میگوید
الطبیعی یوجد بفرد ما ینعدم بفرد ماو اکگر یادتان باشد اقلاً حاشی ملا عبدالله
شمسیه خب در این جاها خوب صحبت کردهاند انصافاً دیگر خیلی احتیاج به شفای مرحوم
شیخ الرئیس نداریم همین شمسیه حتی همین حاشیه این منطق مظفر این جاها خوب صحبت
کردند و اقوال هم خوب نقل کردهاند در کلی طبیعی اقوالی هست قول حق این است که
طبیعی یوجد بفرد ما ینعدم بفرد ما انسان وقتی که حضرت آدم آمد تو کره زمین کلی
طبیعی آمد تو کره زمین کلی طبیعی آمد تو کره زمین وقتی هم حضرت آدم از دنیا رفت و
لو صد تا کلی طبیعی هم بود اما کلی طبیعی در ذهن حضرت آدم از بین رفت بچهی شما که
به دنیا میآید یک کلی طبیعی به دنیا میآید باباب بزرگ شما که میمیرد یک کلی
طبیعی مرد الطبیعی یوجد بفرد ما اما اگر فردی روی این کره زمین باشد کلی طبیعی
معدوم نشده است ینعدم بجمیع الافراد وقتی که هیچ کس نباشد آن وقت آن ینعدم اما تا
باشد هست که اسماش را میگذارند اشتراکی که مثل یک آب مثل یک برق منقسم میباشد
به حوض ها و آن آبه در این حوض ها متثل باشد گفتند کلی طبیعی این گونه است این
قاعده عقلی که به قول حاشیهی ملا عبدالله میگوید الحق ان وجود الطبیعی به معنا وجود
افراده در فقه ما این نیست در فقه ما این است که در فقه ما این است که الطبیعی
یوجد بفرد ما ینعدم بجمیع الافراد یعنی رجل همدانی خب یک تهافتی هست در فقه ما در
اصول ما ور منطق و فلسفه حضرت امام رضوان الله تعالی علیه اقرار با اشکال میکردند
میفرمودند عقلاً درست الطبیعی یوجد بفرد ما اما عرف رجل همدانی است و ما هم باید
تابع رجل همدانی باشیم و چون فقه ما روی عرف است رو فهم عرف است نه رو دقت عقلی
ولو عقل ما هم میگوید یوجد بفرد ما و ینعدم ما اکا چون عرف میگوید یوجد بفرد ما
ینعدم بجمیع الافراد این درست است فقه ما درست است این درست است لذا عویصه را این
طور حل میکردند گفتند که اگر مولی امر بکند امتثال یک مرتبه کفایت میکند اما اگر
نهی بکند مادام العمر است چرا؟ الطبیعی یوجد بفرد ما ینعدم بجمبع الافراد و این
عرف پسند است و چون عرف پسند است لذا اصول پسند است لذا فقه پسند است مثلاً در
استصحاب حضرت امام میفرمودند که موارد تفاوت میکند و همین کلی طبیعی گاهی یوجد
بفرد ما ینعدم بفردما گاهی هم نه مثلاً عرف میگوید باران میآید یک قطار شتر میآید
میگوید شتر میآید آدم ها دسته دسته میآیند میگوید انسان میآید در حالی که انسان
ها هستند شترها هستند بارن ها قطرهای باران است دیگر اینها را عرف نمیتواند
ببیند بله بعضی اوقات هم عرف دیگر حالا تسامح است یا غیر تسامح باز رجل همدانی نمیشود
دقت عقلی مثلاً صد تا انسان این جا دیگر رجل همدانی نیست میگوید یوجد بفرد ما اگر
یک کدام هم رفت دیگر نود و نه تا ما تابع عرف هستیم آن جا که میگوید الطبیعی یوجد
بفرد ما ینعدم بفرد ما ما میپذیریم آن جا هم که میگوید طبیعی یوجد بفرد ما ینعدم
بجمیع الافراد باز هم باید بپذیریم دیگر فهم عرف است و برای ما حجت لذا در استصحاب
ایشان در آن قسم سوم کلی خب میگفتند که ببین باران میآید حالا الآن نمیداند
باران میآید یا نه؟ استصحاب میکند میگوید کان الآن یکون کذلک در حالی که آن
بارانها که قضیه متیقن بوده حتماً تمام شده است نمیداند قضیه مشکوکه باران جدید
میآید یا ن؟ این ها را سرش نمیشود همه بارن ها را یکی میداند میگوید باران آمد
الآن نمیدانم میآید یا نه؟ کان الان یکون کذلک رجل همدانی است و فتوی هم میدادند
لذا مرحوم حضرت امام مسأله را این جوری این جا حلاش میکنند به عبارت دیگر اقرار
به اشکال میکنند اگر کفایه یم تهافت یک تناقض دارد و این تهافت و تناقض صدر
وعبارت را چطور حلاش بکنیم نمیدانم این را دیگر شماها باید حلاش بکنید باید
به من بگویید و آن این است که ایشان اقرار میکند طبیعی یوجد بفرد ما ینعدم بجمیع
الافراد اگر نهیای شد دیگر مادام العمر است صدر قضیه میگوید مادام العمر نیست
ذیل قضیه میگوید مادام العمر است این خلاصه حرف است عویصه شده مشکل شده اما گفتم
در فقه ما همین طور که حضرت امام میگویند مشهور شده الطبیعی یوجر بفرد ما ینعدم
بجمبع الافراد این جا هم نتیجه میگیرند و نتیجه هم این است که اگر امری کردند
امتثال به یک مرتبه الا قرینه باشد همیشه اگر نهی کردند یک مرتبه نه جمیع الافراد
طولاً او حرضاض الاقرینه باشد بگویند یک مرتبه بس است این هم فقه هم اصول هم این
جا حضرت امام این گونه جواب میدهند یعنی در حقیقت آن بنای عرف را درستش میکنند
لذا عرف در باب اوامر رجل واقعی شد در باب اوامر از وقتی که وارد اوامر شدیم تا
وقتی که خرارج شدیم همه همه رجل واقعی شیخ الرئیسی شد اما الآن که میخواهیم وارد
نوای بشویم تا آخر رجل همدانی است لذا میگوید عرف اصول ما میگویدالطبیعی یوجد
بفرد ما ینعدم بفرد ما مگر قرینه در کار باشد چرا ما دست برداریم و این که میبینید
دست برمی دارند گاهی برای خاطر قرینه است از همین جهن هم مثلاً باران که حضرت امام
مثال میزنند اگر از ایشان بپرسند بگویند که آقا یک قطره باران باران است یا نه؟
میگویند باران است صد قطره بایران یک قطره است یا صد قطره میگوید صد تا صد تا
انسان صد تا است یا یکی؟ میگوید صد تا عرف هر کجا رجل همدانی شده تسامح کرده
تسامح است لذا میگوید باران میآید الان یکون کذلک آن وقت در قسم سوم چند روز قبل
هم صحبت کردیم که بعضی اوقات یک وحتی میدهد حالا یا عقل ما یا عرف و روی آن وحدت
را حساب میکند و اما این که واقعاً رجل همدانی باشد به طوری که نفهمد خیال نمیکنم
عرف این جور باشد یک مثال بزنیم که عرف راستی نمیفهمد مثل رنگ خون و خون این یک
چیز است عرف راستی نمیفهمد دیگر مکبرات میخواهد فلسفه میخواهد و الا رنگ خون و
خون دو چیز است بخاری که از نجاست پاک میشود با دقت عقلی یک چیز است این همان آب
نجس است اما عرف میخواهند به آن بگویند این بخار همان آب نجس است به آن میخندد
دیگر دو چیز میداند راستی بخار را باعذره بخار را با بول بخار را با آب نجس مسلم
دوچیز میداند اصلاً نمیتواند بفهمد یک چیز است اما در مثل باران خوب میتواند
بفهمد بعضی اوقات رو همان فرد فرد حساب میکند پس یا وحدت به آن داده یا این که
تسامح است خب این گونه باشد که من عرض میکنم باید بگوییم که قاعده این است
الطبیعی یوجد بفرد ما ینعدم بفرد ما عقلاً و عرفاً و عرفاً الا ما اخرجه الدلیل
چنانچه مثلاً در باب نماز میگوید خب هر روز نماز بخوان در باب مثلاً ضربه زدن به
کسی میگوید مثلاً این یک تازیانه به آن بزن صد تا بزن یا آن جا که نهی میکند کتکاش
نزن خب حالا را میگوید کتک نزن وهمچنین تا آخر همه جا طبیعی یوجد بفرد ما امر
یوجد بفرد ما امتثالاش هم همین طور است که یک مرتبه که امتثال امتثال کرده است
حالا مثلاً در اجتناب از غیبت خب شما در مجلس هستید غیبت نکردید خب امتثال کردید
حسابی فردا غیب امد جلو غیبت کردید خب مسلم عرف میگوید یک امتثال کردید یک کخالفت
در حالی که متعلق یک چیز است غیبت است در حالی که نهی یک چیز است یا یغتب بعضکم
بعضا اما به اعتبار تعدد به اعتبار دوفرد در فرد میداند دو تا ثواب هم میخواهد
چنان چه اگر دو تا غیبت کردید دو تا میداند دو تاغیبت در دو روز کردی خب دو است
دو تا گناه هم نی خواهد چنان چه اگر دو مرتبه اجتناب از غیب کردید دو تا میداند و
این که حضرت امام میفرماید یوجد بفرد ما ینعدم بفرد ما الا ما اخرجه الدلیل دلیل
بیاید آن یک حرف حرف دیگر است دلیل بیاید بگوید همین یک مرتبه امتثال نهی پس است
راجع به امرش بگوید هزارها روزتا مده العمر باید امتثال بکنی بنابراین خلاصه حرف
من این شد که اگر ما باشیم و قاعده چه در فلسفه و منطق چه در فقه چه در عرف میگوییم
الطبیعی یوجد بفرد ما یتعدم بفرد ما الا این که قرینه در کار باشد خب اگر قرینه
آمد دیگر الطبیعی یوجد بفرد ما یتعدم بفرد ما شکست میحورد در مثل نمازش میگوید
هر روز راجع به بعضی گناهانش میگوید یک دفعه علی الطاهر این طور است که ما باید
بگوییم الطبیعی یوجد بفرد ما ینعدم بجمیع الافراد هم عقلاً هم عرفاً هم شرعاً الا
ما اخرجه الدلیل هر کجا دلیل داریم میگوییم هر کجانه میگوییم الطبیعی یوجد بفرد
ما ینعدم بجمیع الافراد آن با قرینه میگوید برای این که ما بخواهیم بگوییم حضرت
امام میگویند که الطبیعی یوجد بفرد ما این را نمیفهمد پس الطبیعی یوجد بفرد ما
ینعدم بجمیع الفراد نهی زجر عن الفعل میکند یا نهی عن لا تفعل است یا کف از آن
متعلق است حالا هر چه بگویید بالاخره ما میگوییم یوجد بفرد ما یتعدم بفرد ما اگر
یک دلیلی باشد این که نه تا عمر داری باید غیبت نکنی این برای نهی نیست برای دلالت
نهی نیست بلکه برای این یک قاعده عقلی است این که اوامر و نواهی تابع مصالح و
مفاسد نفس الامری است غیبت کردن هر وقت بخواهیم غیبت بکنیم آن مفسده است از همین
جهت هم گاهی مفسده نیست یک مصلحتی میآید آن مفسده را از بین میبرد این دیگر
مربوط به بحث ما نیست حالا بحث فردامان إن شاء الله راجع به اجتماع امر و نهی میباشد
از شما تقاضای مطالعه دارم.
و صلی الله محمد و آل محمد.