جستجو :
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً
امروز: ۱۴۰۳ جمعه ۲ آذر


 
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ دوازدهم: انسان، حامل امانت الهی
  • پيام تسلیت در پى شهادت حجت‌الاسلام والمسلمين سيدحسن نصرالله
  • پیام در پی جنایات اخیر رژیم صهیونیستی در لبنان
  • پيام تسلیت در پی حادثۀ اندوهبار معدن طبس
  • پيام تسلیت به مناسبت ارتحال حضرت آيت‌الله محفوظى«رضوان‌الله‌عليه»
  • پیام خطاب به حضرت آیت‌الله العظمى شبيرى زنجانى«دامت‌بركاته‌الشّريف»
  • پیام به نشست نکوداشت علّامۀ مجلسی«قدّس‌سرّه‌الشّریف»
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ یازدهم: هدف از خلقت انسان(5)
  • پیام در پی شهادت جناب آقای اسماعيل هنيّه«رحمة‌الله‌علیه»

  • -->

    عنوان درس: واجب تخییری
    موضوع درس:
    شماره درس: 129
    تاريخ درس: ۱۳۸۲/۹/۹

    متن درس:

    اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. ربّ اشرح لی صدری و یسرلی امری و احلل عقده من لسانی یفقهوا قولی

    بحث در واجب تخییری بود که این واجب تخییری داریم شکی نیست در قرآن واجب تخییری داریم، در روایات واجب تخییری داریم، در فقه مان واجب تخییری داریم، و واجب تخییری الی ما شاءالله است، پس از نظر استظهار، از نظر اثبات، از نظر عمل بحثی نیست، بحثی که نتیجه‌ی عملی هم ندارد، نتیجه علمی دارد نتیجه عقلی دارد این است که نحوه و کیفیت این واجب تخییری در عالم ثبوت چگونه است، مولی چه طور تصور کرده است و امر به تخییر کرده است، گفتم: که در این جا خیلی بحث  شده است و چیزی دلچسب که انسان را آرام بکند مشکل است بگوییم: تا به حال گفته شده باشد و باید بگوییم: این از مشتبهات است که بعدا باید برای مان معلوم بشود واجب تخییری در قرآن داریم، مقام ثبوتش از مشتبهات است، انشاءالله آقا امام زمان عجل الله تعالی فرج الشریف بیایند از ایشان بپرسیم به ما بگویند اما علی کل حال هفت قول در این مساله هست، و اگر شما قول هشتم پیدا کنید که چه بسیار خوب،

    بعضی از این اقوال را دیروز گفتم یک قول این بود که واجب تخییری آن است که مکلف به جا بیاورد، قول دوم این بود که آن که عندالله است، که این دو تا قول باید بگوییم: که اضعف اقوال است، برای این که لازمه‌اش‌ تصویب است، و معنایش این است که در نفس الامر و الواقع چیزی نداریم و حتی آن که می‌گوید: هو ما عندالله خب معنایش این است که اگر دو تا مکلف دوگونه به جا آوردند ما عندالله دو گونه باشد. یک کسی در خصال کفارات شصت نفر را اطعام کرد یک  کسی دو ماه روزه گرفت حالا عندالله کدام است؟ یا در آن قول اول که می‌گوید: آن که مکلف به جا بیاورد این آقای مکلف دو ماه روزه گرفت آن آقای مکلف شصت مسکین طعام داد حالا کدام است بخواهیم بگوییم هر دو خب تصویب محال است یعنی واقع و نفس الامر ندارد، بخواهیم بگوییم: که یک کدام ترجیح بلامرجح است، لذا آن دو تا قول خیلی ضعیف است، حتی به اندازه‌ای‌ که سنی ها هم او می‌گوید: که شافعی گفته، شافعی هم می‌گوید من نگفتم حنبلی گفته، قول سوم: فرد مردد بود که گفتیم اصلاً فرد مردد ما در اسلام نداریم، نه در اسلام، در واقع و نفس الامر نداریم برای این که فرد مردد اصلاً یک تناقض در لفظ است، فرد یعنی تعین، مردد یعنی لامتعین و یک چیزی هم متعین باشد هم لامتعین این معقول نیست، این هم قول خیلی ضعیفی است گرچه این فرد مردد در جاهای دیگر مشهور است مثلا مرحوم نائینی رضوان الله تعالی علیه با آن همه فعل بودن در اصول شان خیلی جاها این فرد مردد را دارند. و مرحوم آقا ضیاءالدین عراقی، ولی علی کل حال فرد مردد واقعیت ندارد پس این قول هم هیچ. بله قول چهارم قول خوبی بود. و بهتر از این دو، سه قول بود و آن این بود که هر دو واجب است تعیینا الا این که  ساقط می‌شود وجوبی به وجوب دیگر یعنی در حقیقت این طوری که در خصال کفارات هم آن  مصلحت تامه دارد یعنی دو ماه روزه گرفتن هم آن مصلحت دارد یعنی شصت مسکین طعام دادن، مصلحت تامه ملزمه روز هر دو هست کل واحد واجب است مثل تعیین، نماز بخوان روزه بگیر، الا این که یک  کدام را که آورد  دیگری ساقط می‌شود خب این بهتر از قول اول و دوم و سوم است،

    اما ایرادی که دارد آن است که اولا: با ظواهر جور نمی‌آید برای این که می‌گوید: اکرم زیداً او عمراً در قرآن شریف آمده که دو ماه روزه، او اطعام ستین مسکین، و الا باید بگوید: نماز بخوان روزه بگیر آن ها هر دو واجب است و اما نماز بخوان یا روزه بگیرد این با کل واحد واجب جور درنمی آید، این یک ایراد است و یک ایراد دیگر هم از نظر ثبوتی است، که دیروز عرض می‌کردم و آن این است که خب اگر راستی مصلحت تامه ملزمه داشته باشد آن دیگری ساقط می‌شود، یعنی چه؟ به فعل احدهما دیگری ساقط می‌شود، این چه جور می‌شود؟ یک وقت مثلا سالبه به انتفاء موضوع می‌شود انشاءالله در واجب کفائی می‌گوییم. مثل این که مرده را باید دفن‌اش‌ بکنیم، بر همه واجب است حالا یکی دفنش می‌کند از دیگران ساقط می‌شود، به معنا سالبه به انتفاء موضوع می‌شود، این جا که این را نمی‌شود گفت. بگوییم: که وقتی که دو ماه روزه گرفت آن دیگری سالبه به انتفاء موضوع می‌شود، این سالبه به انتفاء موضوع نیست، سالبه به انتفاء محمول است، شما می‌خواهید این حکم را ساقط کنید به چه دلیل می‌خواهید ساقط کنید، حالا علی کل حال این آقا دو ماه روزه گرفت، خب کل واحد این ها مصلحت تامه ملزمه دارد، باید که شصت مسکین هم طعام بدهد این دو ماه روزه گرفت شصت مسکین طعام از او ساقط شد چرا؟ فرض این است مصلحت تامه ملزمه دارد اگر گفتیم: مصلحت تامه ملزمه دارد، مصلحت تامه یکی‌اش‌ را آورد شما می‌گویید دیگری ساقط می‌شود چرا؟ لذا ایرادش همین است این ایراد ثبوتی دارد، و این ایراد ثبوت را ظاهراً نمی‌شود جواب داد دیگر، که کل واحد واجب است، یعنی مصلحت تامه ملزمه دارد اما به یک کدام دیگری ساقط می‌شود تو اسلام هم نداریم چنین چیزی یک چیزی پیدا کنید در اسلام داشته باشیم، ممکن است سالبه به انتفاء موضوع بشود یک چیزی که آن مصلحت تامه  ملزمه را او می‌آورد و نوبت به این نمی‌رسد خب دیگر چیز نیست تا بیاورد محمول می‌شود سالبه به انتفاء موضوع خب این جا که این جور نیست، این چهار تا نشد.

    قول پنجم: قول مرحوم آخوند در کفایه است، ایشان می‌فرماید واجب تخییری آن است که به آوردن یکی از این دو دیگری ساقط می‌شود، یعنی مصلحت تامه مخیره، حالا حرف کفایه این است که با احدهما دیگری ساقط می‌شود، لا الی بدل وقتی که بدل‌اش‌ آمد آن دیگر مبدل نیست نمی‌خواهد بیاید، خب به مرحوم آخوند می‌گوییم: شما تعریف واجب تخییری را کردید می‌دانیم واجب تخییری همین است واجب تخییری کدام است؟ آن که با احدهما دیگر واجب از بین می‌رود، حالا مقام ثبوت غیر از این تعریف است تعریف واجب تخییری این است که شما کردید، ما هم قبول داریم، حالا مولی در این که مخیرم بین دو تا واجب، به این معنا  که احدهما را بیاورم دیگری ساقط می‌شود چه طور فرض کرده مولی تا این تعریف شامل آن مقام ثبوت بشود در حقیقت مرحوم آخوند تعریف مقام اثبات را کرده، خب درست هم هست، اما تعریفی که ایشان کرده‌اند‌ شبهه را در حالی که خودشان ابداع کرده‌اند‌ اما شبهه را گذاشته‌اند‌ و با این تعریف از آن فرار کرده‌اند‌ صرف نظر کردند مسلم این تعریف است واجب تخییری کدام است؟ این که دو تا وجوب داریم به احدهما دیگری ساقط می‌شود خب این که معلوم است حالا حرف در این است این دو تا وجوب به احدهما دیگری ساقط می‌شود یعنی کل واحد واجب است به احدهما دیگری ساقط می‌شود خب همین تعریفی است که همین الان گفتیم: فرض ثبوتی کردیم، ایراد اثباتی و ثبوتی هم به آن داشتیم، در حقیقت مرحوم آخوند تعریف واجب تخییری را فرض ثبوتی برایش کردند و می‌خواهند این اشکال بغرنج را حل‌اش‌ بکنند با تعریف واجب تخییری،

    حالا این همین که دو تا وجوب است به احدهما ساقط می‌شود این برمی گردد به این که کل واحد واجب است آوردن یک کدام دیگری ساقط می‌شود می‌گوییم: خب اگر هر دو واجب است چرا دیگری ساقط بشود؟ پس بنابراین دو تا واجب نیست، این شما می‌فرمایید: هر دو مصلحت تامه  ملزمه دارد، یا از نظر ظهور می‌گویید: اما هذا او ذاک خب معنایش این است که کل واحد وجوب ندارد، کل واحد مصلحت تامه ملزمه ندارد و الا اگر کل واحد مصلحت تامه ملزمه داشت دیگر معنا ندارد از نظر ثبوت یک  کدام که آوردیم دیگری ساقط بشود، تعریف‌اش‌ هم معنا ندارد بگوییم: اما هذا او ذاک، تعریف مرحوم آخوند تعریف خوبی است الواجب التخییری ما هو؟ آن که دو تا واجب داریم، دو تا وجوب داریم با آوردن احدهما دیگری ساقط می‌شود، اگر بخواهیم از نظر کیفیت ثبوتی معنا بکنیم بهترین این اقوالی که  گفتیم این که بگوییم هر دو واجب کل واحد واجب به آوردن یک کدام دیگری ساقط می‌شود که دو تا ایراد به آن وارد است یکی معنایش اثباتی، یکی هم معنای ثبوتی، اگر هر دو واجب باشد اسقاط به احدهما معنا ندارد، و آن جاهایی که یک کدام را بیاورد دیگری را لازم نیست بیاورد آن سالبه به انتفاء موضوع می‌شود و الا اگر سالبه به انتفاء موضوع نشده بود باز واجب بود بیاورد این هم حرف مرحوم آخوند است،

    حرف ششم: که شاید بهتر از حرف پنجم هم باشد این است که گفته، یک جامع حقیقی دارد و امر آمده روی جامع حقیقی و گفته در حقیقت واجب تعیینی است نه تخییری، مثلا مثال زده گفته است که کفاره این که می‌گوییم: که اگر روزه خوردی باید دو ماه روزه بگیری، یا باید شصت مسکین را طعام بدهی یا یک بنده آزاد کنی یک جامع حقیقی دارد و آن این که باید کفاره بدهی کفاره را بعد تعیین کرده در یکی از این سه چیز، پس مثل این است که بگوید نماز بخوان و خود شما مصادیق تعیین کنید گاهی نماز جماعت بخوانید، گاهی فرادی بخوانید، گاهی تو مسجد بخوانید، گاهی تو خانه، گاهی تو مسافرت بخوانید، گاهی در حضر چه جور آن جا یک جامع حقیقی دارد این ها مصادیق‌اش‌ است، واجب تخییری هم یک جامع حقیقی دارد این هم جامع حقیقی دارد، خب ایرادش این است که این جامع حقیقی که گفتید: کفاره خب باید با یک چاره گندم هم درست بشود در حالی که نمی‌شود حتما باید این سه چیزی که شارع مقدس می‌گوید درست بشود و جنس قریب‌اش‌ که شما گفتید جنس قریب‌اش‌ این است که یکی از این سه چیز و آن جامع حقیقی‌اش‌ کفاره است، و این سه تا مصادیق است خب این گفته نماز جماعت  بخوان حالا من نمی‌خواهم نماز جماعت بخوانم، نماز فرادی می‌خوانم نمی‌دانم گفته است. تو مسجد بخوان نمی‌خواهم تو مسجد بخوانم، گفته است حاضر بخوان نمی‌خواهم حاضر بخوانم خب آن جاها مصادیقی است که دست من است، و من هم تعیین می‌کنم این جا یک مصادیق نیست یک کلیاتی است که شارع مقدس تعیین کرده است و این کلی یک جامع حقیقی ظاهراً ندارد سه امر متباین است وقتی سه امر متباین است وقتی سه امر  متباین شد بخواهیم یک جامع حقیقی برایش درست بکنیم ظاهراً ندارد، لذا این کفاره که این آقا گفته، گفته جامع حقیقی‌اش‌ کفاره است خب می‌گوییم: کفاره منطبق بر این سه می‌شود منطبق بر سه چیز دیگر هم می‌شود یا مثل این که الان دیگر بنده نیست خب منحصر می‌شود به دوتا، باید یک چیزی درست بکنید جامع حقیقی، یعنی یک ماهیت که سه تا فرد داشته باشد یک ماهیت درست بکنید که بر سه چیز لاغیر که این ماهیت این سه چیز را بگیرد حتما غیرهم نگیرد مثلا حیوان که این  یک جامع اعتباری است همه حیوانها را می‌گیرد و از آن طرف هم مثلا نباتات را نمی‌گیرد باید یک همچنین چیزی درست بکنیم یک جامع حقیقی بین خصال کفارات که کم و زیاد روی آن نباشد یک همچنین جنسی یا یک همچنین نوعی البته این جا باید بگوییم جنس یک همچنین جنس قریبی درست بکنید که دارای سه تا فرد باشد علی الظاهر ندارید، لذا شاید هم برای نداشتن آن آقا گفته است که جامع حقیقی‌اش‌ کفاره است کفاره هم شامل ستین مسکین می‌شود هم شامل یک چاره گندم دادن هم می‌شود آن هم کفاره است دیگر، شامل آن کفاراتی که در اسلام آمده شامل همه‌اش‌ می‌شود باید یک محدودتر باشد این لفظ کفاره مثلا این جور بگوییم الکفاره الثلاثه، این دیگر جامع حقیقی هم نمی‌شود برای این که این که الف و لامش الف و لام عهد می‌شود باز سه چیز فرض کردیم تو خارج از آن یک چیزی انتزاع می‌کنیم به نام مثلا الکفاره الثلاثه، این هم قول ششم است، که این جامع حقیقی ظاهراً بهتر از آن قول که هر دو واجب است که مرحوم آخوند تو کفایه می‌گویند تعریف را جزو همان فروض آوردند، کل واحد واجب است و احدهما دیگری ساقط است این می‌گوید: جامع حقیقی داریم وقتی یکی از این ها آمد آن جامع حقیقی آمده، و مثل این که گفته نماز بخوان وقتی شما یک مصداق آوردی آن جامع حقیقی آمده، آن ماهیت آمده، این هم قول ششم.

    دیگر من اقوالی ندیدم یک قول از خود من است این را ببینید چه طور است، دیگر اگر شما چیزی داشتید یا پیدا کردید اضافه بر این هفت بکنیم و آن این است که فرد مردد اما مفهومی، نه مصداقی، که مصداق هم تو خارچ ندارد و مولی تمسک کرده است به او برای آوردن مطلوب اش، در باب اوامر و نواهی اوامر و نواهی متعلق به چی است؟ سابقا صبحت کردیم گفتیم: متعلق به ماهیت اما ماهیت من حیث هی هی لیس الا هی لامحبوبه و لامبغوضه گفتیم: که خب به واسطه این ماهیت به مقصودش می‌رسد چاره‌ای‌ هم ندارد به غیر همین، اگر مولی بخواهد به مقصود نمازش برسد باید بگوید: صل آن مفهوم واقعی است، آن ماهیت است، عنوان است، که تو خارج مصادیق دارد، اما یک مفهوم مردد داریم اما هذا او ذاک این مفهوم، که این مصداق ندارد در خارج مصدوق علیه دارد به قول حاشیه ملاعبدالله، اگر یادتان باشد در حاشیه ملاعبدالله، خارج را یا مصداق قرار می‌دهد، یا مصدوق علیه، و می‌گفت: این ماهیت از این نیست پس مصدوق علیه است، این جا ما همین را می‌گوییم: می‌گوییم: که مفهوم اما هذا او ذاک این عنوان می‌گوید: بیاور اما هذا او ذاک این مفهوم مردد را این مفهوم مردد مصداق تو خارج ندارد اما مصدوق علیه تو خارج دارد. یک دفعه می‌گوید: نماز را بیاور مصداق تو خارج دارد همان عنوان هم می‌آید تو خارج و به آن  می‌گوییم: که کلی طبیعی این جا مفهوم اما هذا اوذاک تو خارج نمی‌شود بیاید برای این که تو خارج معین است مردد نیست. فرد مردد تو خارج نداریم، اما اگر گفت: که بیاور یا دو ماه روزه، یا شصت مسکین طعام من اطعام ستین مسکین کردم آن مفهوم می‌آید تو خارج به عبارت دیگر مصداق می‌آید تو خارج، مصدوق علیه می‌آید تو خارج، و یصدق بر آن خارج اما هذا اوذاک و مولی متوسل به آن مفهوم می‌شود برای رسیدن به مطلوب اش، مطلوب‌اش‌ مصدوق علیه است نه مصداق اما بالاخره تفاوت نمی‌کند آن می‌خواهد به مطلوب برسد امر به عنوان می‌کند. همیشه امر به عنوان می‌کند گاهی به عنوان منجز، گاهی به عنوان مردد و در واجب تعیینی امر می‌کند به ماهیت معینه، جامع حقیقی این جا امر می‌کند به جامع انتزاعی یک مفهومی که تو خارج مصداق ندارد مصدوق علیه دارد آن وقت آن دو ماه روزه که می‌آورد مصداق اما هذا او ذاک هست یعنی یصدق بر این اما هذا اوذاک ما این طوری درست‌اش‌ کردیم این علی الظاهر چیز خوبی باشد. اگر بپسندید خوب قولی است، اگر نپسندید خودتان یک چیز درست بکنید بهتر از این.

    و صلی الله علی محمّد و آل محمّد

    چاپ دانلود فايل صوتي
    احکام
    اخلاق
    اعتقادات
    اسرار حج
    مناسک حج
    صوت
    فيلم
    عکس

    هر گونه استفاده از مطالب این سایت با ذکر منبع بلامانع می باشد.
    دفتر مرجع عاليقدر حضرت آية الله العظمى مظاهری «مدّظلّه‌العالی»
    آدرس دفتر اصفهان: خيابان عبد الرزاق – کوی شهيد بنی لوحی - کد پستی : 99581 - 81486
    تلفن : 34494691 -031          نمابر: 34494695 -031
    آدرس دفتر قم :خیابان شهدا(صفائیه)- کوی ممتاز- کوچۀ شماره 1(لسانی)- انتهای بن‌بست- پلاک 41
    تلفن 37743595-025 کدپستی 3715617365