اعوذ بالله من
الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. ربّ اشرح لی صدری و یسرلی امری و احلل
عقده من لسانی یفقهوا قولی
بحث در واجب
تخییری است، ما همین طور که واجب تعیینی داریم، واجب تخییری داریم، همین طور که
واجب عینی داریم، واجب کفائی داریم، همین طور که واجب نفسی داریم واجب غیری داریم،
این ها از نظر اثبات معلوم است هیچ اشکال ندارد، واجب تخییری در اسلام فراوان است،
من جمله خصال کفارات، مثلا اگر کسی عمدا کسی را کشت خب این باید دو ماه روزه
بگیرد، یک بنده آزاد کند، شصت مسکین طعام بدهد خب این واجب تعیینی، اما اگر یک روز
عمدا خورد یکی از این سه کار را باید بکند یا دو ماه روزه، یا شصت مسکین اطعام، یا
یک بنده آزاد بکند، چنان چه اگر آن روزهای که خورده به حرام افطار کرده واجب تخییری
برمی گردد به واجب تعیینی میشود جمع، در اسلام این ها فراوان است، که همین طور که
واجب تعیینی داریم واجب تخییری داریم، آن که خیلی مشکل شده است و هنوز هم برای من
دل چسب نشده، در حالی که پنج، شش دوره اصول گفته ام، هفت، هشت، ده دوره کفایه گفته
ام: هنوز برای من جا نیفتاده است، ببینیم در این جلسه میشود جا بیفتد برای ما یا
نه؟ و آن این است که نحوه این وجوب تخییری از نظر عالم ثبوت چه طوری است؟ چه طوری
فرض بکنیم واجب را تا بشود واجب تخییری، در واجب تعیینی خوب میشود فرضاش کرد، و
آن این است که مصلحت تامه ملزمه روی یک امری معین، شارع مقدس هم به امر به او میکند
صل، ماهیت را در نظر میگیرد به واسطه ماهیت به مطلوبش میرسد میگوید: صل یعنی
اوجد الصلاه فی الخارج، این را انسان خوب میتواند درک بکند، اما حالا نحوه وجوب
تخییری چگونه است؟ چه طور مولی فرض کرده است تا شده واجب تخییری هفت تا قول در
مساله هست، که یک، دو تا قولاش در کفایه آمده است، و چهار، پنج تا هم در کتابهای
مفصل مثل قوانین، مثل فصول مخصوصا در حاشیه بر معالم، و من جمله مرحوم شیخ انصاری
تقریبا شش قول، یکی هم از ما هفت تا، اما هنوز هم برای ما جا نیافتاده است، حالا
یک، یک برویم جلو، ببینیم چه باید گفت، چه باید کرد، بعضی ها گفته اند: واجب
تخییری آن است که مکلف تعیین میکند، مکلف به جا میآورد به او گفته اند: اکرم
زیدا او عمرا، اگر زید را اکرام کرد او واجب است، اگر عمرو را اکرام کرد او میشود
واجب، واجب تخییری به دست مکلف است، این یک قول خب مسلم همه شما میگویید که این
خیلی اشکال دارد، اشکال اولش این است که تصویب است، و معنای تصویب این است که ما
واقع نداریم واقع دست ما است، این جا هم همین است ما واجب تخییری واقع و نفس الامر
نداریم، دست مکلف است، اگر مکلف است، اگر مکلف زید را اکرام کرد میشود واجب، اگر
عمرو را اکرام کرد او میشود واجب، لذا این حرف اول همان تصویب محالی است که معلوم
نیست سُنّی هم این طور بگوید، اشعری هم این طور بگوید، حالا علی کل حال از نظر ما
این تصویب است، تصویباش محال است، این که واجب الهی دست مکلف باشد و بگوییم: که
اگر او به جا آورد آن، اگر او به جا آورد آن، و به قول ایشان هم اصلاً این که میگوییم:
واجب تخییری. در مقابل واجب تعیینی یعنی نفس الامر واقع یک چیزی هست این دنبالش
است، این میخواهد آن تکلیف را اسقاطش بکند خب این که نه بحث ما این است که واجب
تخییری در عالم نفس الامر چیست؟ قول دوم گفته اند: کل واحد اکرم زیدا او عمرا یا
اینکه در خصال کفارات دو ماه روزه بگیر یا شصت نفر را اطعام کن، این هر دو واجب
است در نفس الامر و در واقع الا این که وقتی یکی را آورد دیگری ساقط میشود، که
باید بگوییم: این بهترین اقوال هم هست هر دو واجب است از نظر انشاء، از نظر واقع و
نفس الامر، از نظر بالفعل الا این که در خصال کفارات وقتی که مکلف مثلا دو ماه
روزه گرفت اطعام شصت مسکین از او ساقط میشود سالبه به انتفاع موضوع میشود.
ایراد به این
قول چند تا است: 1- این که اگر هر دو واجب باشد باید هر دو مصلحت تامه ملزمه داشته
باشد در حالی که مسلم این طور نیست، و اگر هر دو مصلحت تامه ملزمه داشته باشد واجب
تخییری برمی گردد به واجب تعیینی. 2- خب اگر واجب باشد مصلحت تامه ملزمه داشته
باشد چرا ساقط بشود شما میگویید: هر دو واجب است یعنی هر دو مصلحت تامه ملزمه
دارد خب اگر هر دو مصلحت تامه ملزمه دارد مولی واجب است امر به آن بکند، امر به او
کرده است، خب واجب تعیینی است، هر دو را باید به جا بیاورد این که یکی را به جا
بیاورد دیگری ساقط بشود این سقوط چرا؟ یک وجه میخواهد برای سقوط لذا ما بگوییم:
هر دو واجب است معنایش این است هر دو مصلحت تامه ملزمه دارد، خب وقتی هر دو مصلحت
تامه ملزمه داشت میشود واجب تعیینی، چرا واجب تخییری؟ و این که شما میگویید: که
به آوردن یک کدام دیگری ساقط میشود مثل این که بگویید: به آوردن نماز روزه ساقط
میشود این که نمیشود، این جا امر آمده روی دو تا کلی اما هذا، اوذاک. حالا اگر
ما قائل بشویم هر دوی این ها مصلحت تامه ملزمه دارد هر دوی این ها واجب است، دیگر
معنا ندارد بگوییم: که با آوردن یک کدام دیگری ساقط میشود ولی اصلاً اشکال اول ما
این است که این واجب تخییری دیگر نیست، واجب تعیینی است روی هر دو، حرف ما مقام
ثبوت است لذا اگر نتوانیم هم درستاش بکنیم ضرر به هیچ جا نمیزند میگوییم: نمیدانیم
ما مقام ثبوت را، واجب تخییری را نمیدانیم، ما مقام ثبوت واجب کفایی را نمیدانیم،
هیچ اشکال هم ندارد برای این که از نظر اثبات به ما گفته اند: که یا این را بیاورد
یا آن را، در مقام اثبات و در مقام عمل،
در مقام سقوط تکلیف هیچ اشکال در آن نیست، مقام، مقام استظهاری نیست، مقام، مقام
اثباتی نیست، مقام اثباتیاش معلوم است هیچ اشکال هم در آن نیست.
آن که اشکال
است این است که ما میتوانیم فرض کنیم مقام ثبوت واجب تخییری چه نحو است یا نه؟
لذا آن آقا گفته است دادند دست مکلف، این آقا گفته خیر هر دو واجب الا این که با
آوردن یک کدام دیگری ساقط می شود علی الظاهر نمیشود هیچ کدام را درست کرد این هم
قول دوم،
قول سوم: این
که در واجب تخییری وجوب عندالله است، آن که عندالله است به عنوان مشیر میگوییم:
که واجب تخییری هو ما عندالله آن وقت بنابراین وقتی که این مثلا خصال کفارات، این
دو ماه را روزه میگیرد این معلوم میشود عندالله همین واجب
بوده است، ما هو عندالله واجب است، این از قول اول خیلی بدتر است، برای خاطر این
که این هم باز یک تصویب است، مکلف اگر دو ماه روزه بگیرد ما هو عندالله آن دو ماه
میشود، اگر هم شصت مسکین را طعام بدهید ما عندالله کار این آقا میشود یعنی علم
خدا دائر مدار فعل این آقا، آن قول اول که تصویب بود او میگفت: هر چه این آقا
اختیار بکند این همان است الا این که رنگاش تغییر کرده گفته: هو ما عندالله، آن
وقت یک حرف دیگر هم هست هو ما عندالله خب حالا یک کسی روزه خورده انتخاب کرده شصت
مسکین را، یک کسی روزه خورده انتخاب کرده دو ماه روزه را ما عندالله چیست؟ بگوییم:
برای این دو ماه روزه، برای آن مثلا شصت مسکین ما هو عندالله تغییر پیدا میکند
گاهی این است، گاهی آن این دیگر واجب تخییری نیست، اگر ما بتوانیم درستاش بکنیم
باز برمی گردد به همان واجب تخییری و بیان مصادیق که شارع مقدس یک کلی فرموده، مصادیقش
دست ما وقتی ما مصداق را به جا بیاوریم آن کلی ساقط میشود، کلی عقلی را آوردیم تو
خارج، کلی طبیعیاش کردیم، ساقط میشود گفته نماز بخوان کلی رو ماهیت آن ماهیت را
من میآورم تو خارج با نماز جماعت، خب ساقط میشود آن یکی میآورد تو خانه، آن یکی
میآورد تو مسافرت، آن یکی هم میآورد در حاضر ساقط، آن کلی ما عندالله، این
مصادیق که تنجیز تکلیف است اسقاط تکلیف است، این ها امر عقلی هم هست احکام الله
نیست آن تکلیف مولی را ساقط میکند و این و این بحث ما روی تنجیز تکلیف نیست روی
این است که شارع مقدس چه جور تصور کرده است واجب تخییری را، واقع و نفس الامر،
الواجب التخییری ما هو؟ این حرف است، این هم قول سوم قول چهارم: گفته واجب مردد،
فرد مردد گفته: واجب تخییری فرد مردد است، فرد مردد کدام است؟ اما هذا، اوذاک و
همین طور که فرد مردد این صادق بر آن و
صادق بر آن است، این واجب تخییری هم که گفته اما هذا اوذاک همان فرد مردد تو خارج
است، و این صادق بر این و صادق بر آن هر دو است، این قول چهارم، بنابر آن کسانی که
فرد مردد قائل باشند بهتر از اقوال دیگر است، الا این حرفی که هست ما فرد مردد
اصلاً نداریم، تو خارج هر چه هست معین است، اما تو خارج اما هذا، اوذاک نداریم،
حرف این است که ما تو خارج بنابر تحقیق فرد مردد نداریم، مرحوم نائینی و امثال این
ها فرض کردهاند فرد مردد را، اما ما به تبع اساتیدمان من جمله حضرت امام (ره)
نمیتوانیم فرد مردد فرض بکنیم، برای این که تو خارج یا زید داریم یا عمرو، یک چیز
دیگر داشته باشیم به عنوان فرد مردد مسلم نداریم، فرد مردد یعنی هر دو، ایراد این
که ما فرد مردد اصلاً تو خارج نداریم، حالا اگر هم فرد مردد داشته باشیم، آن وقت
بگوید: اما هذا اوذاک تکلیف روی عنوان کلی است، تو خارج که نیست، فرد یعنی خارج
حالا اگر کسی مثل مرحوم نائینی فرض بکند فرد مردد لازمه این حرف این است، تکلیف
آمده باشد در خارج، روی فرد و مسلم تکلیف روی فرد که نمیتواند بیاید، این بحثاش
گذشت، که تکلیف متعلق به چیست؟ حسابی مانده بودند دیگر میگفتند: تکلیف متعلق به
خارج که نمیتواند باشد برای این که ماهیت من حیث هی هی لیس الا هی پس چی؟ لذا
بعضی از بزرگان گفتند: که طبیعت خارج دیده مثل استاد بزرگوار ما آقای بروجردی، و
بالاخره مرحوم آخوند رساندند به این جا که اصلاً این که میگوید: صل یعنی اوجد
الصلاه، حالا این جا مراد است یکی نداریم که بگوید: این تکلیف آمده روی خارج،
تکلیف و خارج که تحصیل حاصل است، محال است و ما اگر فرد مردد قائل شدیم یعنی فرد
یعنی خارج، و بگوییم: اما هذا او ذاک اما زید او عمرو، دیگر این نمیشود تکلیف روی
کلی باشد اما تو خارج هم باشد یا تکلیف تو خارج رو کلی نباشد، حالا روی این فکر
بکنید ببینیم فردا چه باید گفت مساله، مسالهی مشکلی است و اگر شما بتوانید از نظر
ثبوت یک چیزی درست بکنید که مثل واجب تعیینی معلوم باشد موضوع چیست؟ امر روی چی
آمده؟ خیلی کار کردهاید حالا فکر کنید ببینید چیزی به نظر مبارکتان میآید یا
نه؟
و صلی الله علی محمد و آل محمد