جستجو :
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً
امروز: ۱۴۰۳ جمعه ۲ آذر


 
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ دوازدهم: انسان، حامل امانت الهی
  • پيام تسلیت در پى شهادت حجت‌الاسلام والمسلمين سيدحسن نصرالله
  • پیام در پی جنایات اخیر رژیم صهیونیستی در لبنان
  • پيام تسلیت در پی حادثۀ اندوهبار معدن طبس
  • پيام تسلیت به مناسبت ارتحال حضرت آيت‌الله محفوظى«رضوان‌الله‌عليه»
  • پیام خطاب به حضرت آیت‌الله العظمى شبيرى زنجانى«دامت‌بركاته‌الشّريف»
  • پیام به نشست نکوداشت علّامۀ مجلسی«قدّس‌سرّه‌الشّریف»
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ یازدهم: هدف از خلقت انسان(5)
  • پیام در پی شهادت جناب آقای اسماعيل هنيّه«رحمة‌الله‌علیه»

  • -->

    عنوان درس: تقسیم واجب به مطلق و مشروط
    موضوع درس:
    شماره درس: 94
    تاريخ درس: ۱۳۸۲/۵/۲۱

    متن درس:

    اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقده من لسانی یفقهوا قولی.

    دلیل سومی که مرحوم شیخ بزرگوار آورده اند، برای این که قیودات هم به ماده می‌خورد نه به هیئت، فرموده اند: وضع حروف و مابمعناها یعنی وضع هیئت این ها وضع خاص است، موضوع له خاص است و وقتی وضع خاص شد، خاص قابل تقیید نیست، در باب حروف مشهور در میان اهل اصول است. که الفاظ وضع شده است برای خارج یعنی مثلاً لفظ من در سرت من البصره الی الکوفه من وضع شده برای آن من خارجی، آن من که ربط می‌دهد، سرت با بصره را به یکدیگر اگر من نبود سرت و البصره نمی‌شد کاری کرد، حالا سرت من البصره معنا پیدا می‌کند، در آن وقتی که آن من بیاید تو خارج ربط بدهد این لفظ بصره را به سرت هم چنین الی اگر الی نبود سرت و البصره و الکوفه معنا نداشت، معنا پیدا می‌کند با الی و من در خارج نه با من مفهومی و نه با الی مفهومی، همچنین و ما بمعناها مثل هیئت با چه چیزی می‌توانید تحریک بکنید در باب اوامر، با چه چیزی می‌شود منزجر کرد در باب نواهی با آن هیئت خارجی. یک کسی را می‌خواهید از این جا بیرون کنید گاهی دست او را می‌گیرید می‌کشید، می‌اندازید بیرون، گاهی هم می‌گویید برو بیرون این برو بیرون هیئت. یک معنای حرفی یک معنایی که وابسته به ماده است، تا ماده نباشد هیئت نمی‌شود موجود باشد، یکی هم وابسته به شخص شما از ایجادیات است، محتاج است، که شما با لفظ یا عملتان آنرا از این جا بیرون بکنید، گاهی هم مثلاً با اشاره است، اشارم می‌کنید، برو بیرون، این هم مثل آن من، می‌بیند تا امر نباشد، ناهی نباشد، تا این که خارج نباشد شما نمی‌توانید هیئت من حیث هی هی را موجود در خارج بکنید. متوقف بر شما متوقف بر ماده، و بالاخره یک معنای ایجادی یک معنای اندکاکی یک معنای وابسته مثل همان من این را می‌گویند مابمعناهُ می‌گویند الفاظ حروف و مابمعناهُ وضع خاص است، لذا واضع لفظ را وضع کرده است، برای آن که کار می‌کند چه چیزی کار می‌کند در باب هیئت، خارج. خارج است که شما می‌گویید، برو بیا، تا این که آن از امر شما مسامر بشود، چه چیزی در خارج کار می‌کند من و الی من و الی خارجی است که می‌آید ربط می‌دهد سرت را با بصره و کوفه الفاظ وضع برای این است وضع خاص است موضوع له خاص است، مستعمل فیه هم خاص است، تصور می‌کند آن من خارجی که ربط می‌دهد، لفظ را وضع می‌کند برای همان من خارجی که ربط می‌دهد، تصور می‌کند آن هیئت خارج که به واسطۀ آن هیئت امر می‌کند، لفظ هم وضع می‌کند برای همان خارج می‌شود وضع خاص موضوع خاص مستعمل فیه خاص این مشهور در میان اهل اصول است، مرحوم آخوند آمده‌اند‌ که کفایه درست بکنند ایشان وضع را عام می‌داند موضوع له را عام می‌داند مستعمل فیه را خاص می‌دانند.

    و مرحوم آخوند می‌فرماید، لا فرق بین لفظ و ابتدا و من، لفظ الابتداء با من از نظر وضع هیچ فرقی با هم ندارد، مشترک لفظی است، و درخارج هم موضوع له همان ابتداء است، الا این که واضع خواهش کرده از شما این که آنجاها که معنای حرفی است. من را استعمال کن، آنجاها که معنای اسمی است، ابتداء را استعمال کن، لذا به قول مرحوم آخوند (ره) اگر کسی بگوید، سرا الابتدا البصره الانتها الکوفه می‌گویند درست است، چنانچه اگر به جای ابتداء من گفته شود این هم درست است، الا این که آن خواهش واضع درست نشده است، واضع خواهش کرده است، که ابتدا را استعمال بکن جای خاصی من را استعمال بکن جای خاصی، لذا ایشان می‌فرمایند که وضع حروف عام است موضوع له عام است، مستعمل فیه خاص است، این حرف مرحوم آخوند (ره) اما فی الجمله حرف مرحوم آخوند خوب است. با قطع نظر از این بغرنج که دارند، انسان می‌تواند بگوید وضع اصلاً مربوط به خارج نیست، وضع همیشه سر و کارش با مفاهیم است، اصلاً این که می‌گوییم وضع عام، موضوع له عام وضع خاص، موضوع له خاص یعنی تصور، یعنی لحاظ، لحاظ می‌کند اسم پسر خود را می‌خواهد بگذارد زید می‌خواهد بگذارد حسن، علی، لحاظ می‌کند لفظ را، یعنی معنا را. معنا یعنی این علی که می‌خواهد اسم این بچه بگذارد اول تصور می‌کند سپس می‌گوید، سمیتک علی یا سمیته علی واضع هم در الفاظ سرو کارش با لحاظات است. هیچ فرقی با خارج نیست، وقتی چنین شد لفظ من یعنی ابتدای حرفی، آن ابتدائی که بصره را می‌چسباند به سرت، آن ابتداء نه ابتدای اسمی این را لحاظ می‌کند این مستقل بالمعنا است، اینطور نیست که معنا نداشته باشد، الا این که وابسته به این طرف و آن طرف باشد، وقتی تصور می‌کند لفظ من را یعنی معنای آن را، ابتدای حرفی را می‌گوید وضعت لفظ من را برای آن معنا وقتی لفظ من وضع شد برای آن معنا ما استعمال می‌کنیم، می‌گوییم سرت من البصره الی الکوفه مجاز هم نیست، لذا کارهای ما استعمالهای ما این من های حرفی است در خارج کار واضع چیست؟ کار واضع یک امر مفهومی است، نه یک امر خارجی آن من درخارج را که تصور نمی‌کند تصور می‌کند یک لحاظ را، لحاظ اسمی هم است/ف حرفی هم نیست، لذا می‌شود وضع عام موضوع له عام بله مستعمل فیه خاص است همه جا مستعمل فیه خاص است، یعنی هر وقت می‌خواهیم استعمال بکنیم آن چه واضع وضع کرده می‌آید در خارج، و این که مرحوم شیخ در این جا فرموده‌اند‌ وضع هیئات وضع خاص است یعنی خارج، به شیخ بزرگوار عرض می‌کنیم اصلاً معقول نیست هیچ جا نمی‌شود وضع خاص باشد یک اشکال مهمی است. اکر وضع خاص باشد، لازم می‌آید مجاز بلاحقیقه برای این که هیچ وقت من نمی‌توانم استعمال کنم به طور حقیقت آن من که واضع وضع کرده است، برای معنا آن من تمام شد خود واضع هم هیچ وقت نمی‌تواند استعمال که در خارج ما می‌کنیم، مصداق آن چیزی است که واضع، وضع کرده است، اما آن کارهایی که واضع می‌کند همیشه قاعده این است، در وضع، همیشه سر و کار با لحاظ است، سر و کار با تصور و تصدیق و شوق و اراده است، هیچ وقت سر و کار واضع با خارج نیست، حتی برای این که برای بچه‌اش‌ بخواهد وضع بکند، اول باید تصور بکند سپس وضع بکند ما نحن فیه تمام معانی حروف معنای حروف و مابمعناها، تمام معانی هیئات آنها که در خارج وابستگی دارند، خود بخود معنا ندارد، خود بخود نمی‌شود. در خارج موجود بشوند، تمام اینها لحاظی است، و در حقیقت اصلاً تدلی هم نیست، وابسته هم نیست. همان من به معنای ابتدای حرفی مستقل بالمعنا است، به معنای اسمی است، اصلاً در عالم لحاظ تدلی و وابستگی معنا ندارد، تدلی و وابستگی و بی معنائی مربوط به خارج است، و اما در تصور واضع، در لحاظ واضع، همه اینها استقلال دارند، خود بخود معنا دارند، لذا لفظ من که فارسی است یعنی. از، این از نظر مفهوم معنا دارد. این از ابتدای حرفی در مقابل انتها به معنای الی برمی گردد، از. تا، هر در معنا دارد در خارج از معنا پیدا نمی‌کند، مگر این که سرتُ و الکوفه باشد الی معنا پیدا نمی‌کند، مگر این که سرت من البصره الی الکوفه باشد، و الا از نظر مفهوم همه اینها معنا دارد معنای آن هم وابسته به هیچ چیز نیست، بلکه مستقل بالمعنا هم است، وقتی مستقل بالمعنا شد، می‌گوید وضعتُ لفظ من را برای ابتدای حرفی، وضع عام می‌شود. موضوع له عام می‌شود برای این که تصور کرده عام را وضع کرده برای عام وضع عام موضوعٌ له عام می‌آید ما استعمال بکنیم، مستعملٌ فیه خاص است، یعنی آنکه واضع وضع کرده آن را من استعمال بکنیم. مستعملٌ فیه خاص است، یعنی آنکه واضع وضع کرده آن را من استعمال نمی‌کنم، خارج آنکه موضوعٌ له است. می‌آورم در خارج می‌گویم سرتُ من البصره الی الکوفه مستعملٌ فیه خاص است، پس این که مرحوم شیخ این جا می‌فرمایند: این وضع خاص است، ایجادی است جزئی است قابل این که قید بخورد ندارد می‌گویم نه اصلاً وضع خاص نیست، وضع حروف باید عام باشد، و این شهرت، که شهرت به سزائی هم است، علی کُلِّ حالٍ این که مشهور است، وضع حروف خاص است، این یک بُغرنجی است، نمی‌شود ما فرض کنیم وضع خاص، کار واضع همیشه مربوط به مفاهیم است، نه خارج در باب حروف باشد همین است، در باب اسماء باشد همین است، در باب افعال باشد همین است، اصلاً یک جا پیدا نمی‌کنیم واضع با خارج سروکار داشته باشد.

    در اعلام شخصیه هم باید تصور بکند، باید تصور بکند جُثّه خارجی را می‌شود لحاظ سپس تصور بکند لفظ حسن را، آن وقت مثل تصدیق، تصدیق بکند بگوید وضعتُ هذا اللفظ لهذا المعنا وقتی که رفت رو تصور، لفظ وضع شده از برای آن لحاظ، تصور کرده است تصدیق آن این است که می‌گوید وضعتُ هذا اللفظ لهذا المعنا، در حقیقت وقتی ما اسم پسرمان را گذاشتیم حسن این جثه خارجی معنای آن، گاهی وصف حسن را هم در نظر دارد گاهی ندارد.

    که گاهی اوقات استعمال شیء در اکثر از معنا می‌شود، گاهی نمی‌شود.

    دلیل آخری که مرحوم شیخ بزرگوار دارند، و عجیب هم است، همین به عکس دلالت می‌کند بر این که هیئات قابل این است که به او قید بخورد، ایشان می‌فرماید، بعضی از واجبات این طوری است که وجوب حالی است. واجب استقبالی، آن وقت مثال می‌زنند می‌گویند، مثل این که مولی گفته روز جمعه مهمان داری، این روز چهارشنبه روز پنج شنبه مقدمات آن را باید فراهم کند، اگر مقدمات را فراهم نکند روز جمعه بشود و نتواند مقدمات را فراهم بکند، کتک می‌خورد، پس معلوم می‌شود ذی المقدمه بوده تا این که مقدمه را واجب کرده است، می‌شود وجوب حالی واجب استقبالی و معنای وجوب حالی و واجب استقبالی همین است که قید می‌خورد به ماده نه به هیئت، برای این که قید اگر به هیئت بخورد، وجوب و واجب هر دو استقبالی می‌شود، دیگر وجوب مقدمه معنا ندارد که ترشح بکند از ذی المقدمه به مقدمه. بنابراین اگر روز سه شنبه، چهارشنبه، پنج شنبه، در ظرف تحصیل مقدمات، مقدمات را فراهم نکند نمی‌تواند مولی بگوید چرا برای این که می‌گوید واجب نبود، نمی‌خواستم، مستحب، مباح را فراهم کنم، و این که می‌بینید عقلاء می‌گویند روز سه شنبه، چهارشنبه، پنج شنبه، در ظرف تحصیل مقدمات، مقدمات را فراهم کن معلوم می‌شود وجوب حالی واجب استقبالی است، این حرف مرحوم شیخ بزرگوار است.

    همین جا می‌گوییم آقای شیخ در همه مقدمات می‌توانید بگویید، می‌گوید، نه مثلاً الان و راجع به نماز دو ساعت دیگر و سه ساعت دیگر. این جا نمی‌توانم بگویم، وجوب حالی است، وجوب و واجب هر دو استقبالی است، در این جاها که تحصیل مقدمات آن واجب نباشد، مرحوم شیخ چه می‌فرمایند؟ باید بگویند وجوب و واجب هر دو استقبالی است، پس باید مرحوم شیخ این طور بگویند کما این که در عبارت هم همین را دارند، بگویند بعضی از هیئت ها این طوری است، بعضی از مقدمات چون که قبل از ذی المقدمه باید تحصیل بشود، آن جاها وجوب حالی و واجب استقبالی است، اما آن جاها که نه قید می‌خورد به هیئت نه به ماده تو حاق حرف مرحوم شیخ بزرگوار فهمیده می‌شود که تحصیل مقدمات علی قسمین بعضی از آن قبلاً باید باشد بعضی بعداً باید باشد آن جا قبل است بگویید وجوب حالی واجب استقبالی است، آنجا که بعد است، بگویید وجوب و واجب هردو استقبالی معنای آن این است که قید گاهی به هیئت می‌خورد گاهی به ماده.

    لذا ما خیال می‌کنیم بعضی از بزرگان هم این جا من یادم نیست، اما بعضی از بزرگان فرموده اند، فرموده‌اند‌ این مطالع الانظارآن مقرر نتوانسته است ضبط بکند.

    و اینها مال مرحوم شیخ بزرگوار نیست، حرف خوبی است، انصافاً حضرت امام رضوان الله تعالی علیه بعضی اوقات که خیلی ایراد به مرحوم نائینی رضوان الله تعالی علیه داشتند ایشان می‌فرمودند که مقرر نتوانسته است خوب ضبط بکند، حالا اگر آن شوخی بوده اما این جا جدی و خیلی از مباحث الفاظ شیخ انصاری رضوان الله تعالی علیه را نمی‌شود نسبت به ایشان داد، دلیل بیاورد بگوید چون بعضی از مقدمات این طور است، قید همه جا به ماده می‌خورد نه به هیئت، می‌گوییم آقا همین که می‌فرمایید، بعضی اوقات یعنی قید  می‌تواند به هیئت بخورد و همین طور به ماده بخورد، ولی واقعاً در این مثالی که مرحوم شیخ زده‌اند‌ تلفن می‌کند می‌گوید روز جمعه مهمان داری این آقا یک دفعه می‌فهمد روز جمعه مهمان دارد قید هم همه به هیئت و ماده خورد هیچ وجوبی هم در کار نیست، اما عقل او می‌گوید که روز جمعه مغازه ها بسته است. میوه را امروز باید بخری، برنج را امروز باید بخری، مواد غذائی را امروز باید تهیه کنی، حالا تهیه نکرد، حرف عقل را نشنید، روز جمعه هیچ کار نتواند بکند، مهمان داری هم نتواند بکند. بعد هم بگوید ما مهمان داری نتوانستیم بکنیم برای ما هم واجب نبود، عقلاء خود مولی به او کتک می‌زنند، می‌گویند بله ذی المقدمه واجب نبود، ذی المقدمه روز جمع بو دو وجوب آن، واجب آن اما تو شعور نداشتی که باید تحصیل مقدمات را در ظرف خودش بکنی. لذا اصلاً ما در وجوب مشروط کاری به مقدمه اصلاً نداریم. کاری به این که اصلاً مقدمه واجب است یا نه؟ ترشح می‌کند یا نه؟ کار به این چیزها نداریم، عقل مستقل به ما می‌گوید در ظرف تحصیل مقدمات مقدمات باید فراهم بشود، گاهی روز جمعه مغازه ها باز است، می‌تواند خوب مهمان داری بکند و روز سه شنبه، چهارشنبه، پنج شنبه اصلاً به فکر نیست، روز جمعه به فکر می‌افتد مهمان داری هم می‌کند، خیلی خوب گاهی هم ببیند روز جمعه مغازه ها بسته است، نمی‌تواند هیچ کاری بکند عقل می‌گوید قبلاً باید تهیه بکنی لذا این از باب این نیست که هیئت یعنی وجوب حالی است، نه وجوب استقبالی است، وجوب روز جمعه است، وجوب و واجب هر دو جمعه است، اما عقل ما بالضروره می‌گوید تحصیل مقدمات در ظرف خودش.

    خلاصه اگر روز جمعه می‌تواند تحصیل مقدمات بکند روز جمعه تحصیل مقدمات می‌کند اگر نتوانست روز سه شنبه، و چهارشنبه، و پنج شنبه باید تحصیل مقدمات بکند، عقل می‌گوید حتماً باید این کار را بکند، این قیودات به چه چیزی می‌خورد؟ به هر چه می‌خواهد بخورد وجوب حالی است یا نه؟ می‌خواهد باشد یا نه وجوب استقبالی است یا نه؟می خواهد باشد می‌خواهد نباشد، عقل ما بالضروره می‌گوید این مواد غذایی را روز سه شنبه یا چهارشنبه یا پنج شنبه باید تهیه کند و روز جمعه دیگر نمی‌شود، لذا مقدمات واجب است به استقبال عقلی.

    نه این که یک وجوبی ترشح بکند. از آن ذی المقدمه به مقدمه که این طوری فرض شده ست، تحصیل مقدمات عقلاً به عقل مستقل واجب است، حالا چه وقت؟‌گاهی در همان وقتی که واجب منجّز است، برای این که می‌تواند تحصیل بکند، گاهی هم نه هنوز واجبی در کار نیست وجوبی در کار نیست، تحصیل مقدمات قبلاً باید باشد، این خلاصه حرف تا اینجا.

    حال آنچه مهم است، این است که مرحوم شیخ می‌فرمایند:‌عرفاً قیودات به هیئت می‌خورد، به شیخ می‌گوییم اگر عرفاً قبول داشتید به هیئت می‌خورد، هزار تا دلیل عقلی هم در برابر این عرف نمی‌تواند عرض اندام بکند، شما هزار دلیل بیاورید بگویید ممکن نیست، اما خودتان می‌فرمایید ممکن است. برای این که می‌فرمایید عرف قیودات را می‌زند به هیئت. پس معلوم می‌شود. اگر شما گفتید در ادبیت،‌ قیودات همه به هیئت می‌خورد. اما ما اصولی ها دلیلهای فلسفی،‌ عقلی، می‌آوریم می‌گوییم قیودات به ماده می‌خورد نه به هیئت محال است قیودات به هیئت بخورد. می‌گوییم آقا اقوی دلیل شیء وقوع شیء شما خودتان می‌فرمایید عرفاً می‌شود. وقتی عرفاً می‌شود، پس می‌شود.

    فتلخص مما ذکرنا حتماً قیودات همه، هم به هیئت می‌خورد هم به ماده.

    وصلی الله علی محمد و آل محمد.

    چاپ دانلود فايل صوتي
    احکام
    اخلاق
    اعتقادات
    اسرار حج
    مناسک حج
    صوت
    فيلم
    عکس

    هر گونه استفاده از مطالب این سایت با ذکر منبع بلامانع می باشد.
    دفتر مرجع عاليقدر حضرت آية الله العظمى مظاهری «مدّظلّه‌العالی»
    آدرس دفتر اصفهان: خيابان عبد الرزاق – کوی شهيد بنی لوحی - کد پستی : 99581 - 81486
    تلفن : 34494691 -031          نمابر: 34494695 -031
    آدرس دفتر قم :خیابان شهدا(صفائیه)- کوی ممتاز- کوچۀ شماره 1(لسانی)- انتهای بن‌بست- پلاک 41
    تلفن 37743595-025 کدپستی 3715617365