جستجو :
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً
امروز: ۱۴۰۳ جمعه ۲ آذر


 
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ دوازدهم: انسان، حامل امانت الهی
  • پيام تسلیت در پى شهادت حجت‌الاسلام والمسلمين سيدحسن نصرالله
  • پیام در پی جنایات اخیر رژیم صهیونیستی در لبنان
  • پيام تسلیت در پی حادثۀ اندوهبار معدن طبس
  • پيام تسلیت به مناسبت ارتحال حضرت آيت‌الله محفوظى«رضوان‌الله‌عليه»
  • پیام خطاب به حضرت آیت‌الله العظمى شبيرى زنجانى«دامت‌بركاته‌الشّريف»
  • پیام به نشست نکوداشت علّامۀ مجلسی«قدّس‌سرّه‌الشّریف»
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ یازدهم: هدف از خلقت انسان(5)
  • پیام در پی شهادت جناب آقای اسماعيل هنيّه«رحمة‌الله‌علیه»

  • -->

    عنوان درس: اجزاء یا جهل مرکب
    موضوع درس:
    شماره درس: 80
    تاريخ درس: ۱۳۸۲/۴/۷

    متن درس:

    اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم رب اشرح لی صدری و یسرلی امری و احلل عقده من لسانی یفقهوا قولی.

    عرض کردم در باب اجزاء دو تا مساله مانده است خیلی مشکل و بزرگان هم روی این دو تا مسأله یا صحبت نکرده‌اند‌ یا خیلی مختصر صحبت کرده اند. مسأله اول که بحث امروزمان است این است این است که آیا مقطوع هم مثل مؤدای اماره هست یا نه؟ خیلی بحث خوبی است و بزرگان مفروغ عنه گرفتند که مقطوع مثل مودی نیست و اگر کسی در باب امارات، در باب اصول قائل به اجزاء شد در باب قطع باید قائل بشود به عدم اجزاء مثل اینکه یک شهرت بسزایی در مسأله هست و دیدید مثل مرحوم آخوند در کفایه و دیگران بطور مفروغ عنه از مسأله گذشته‌اند‌ و خیلی درباره‌اش‌ صحبت نکرده‌اند‌ یک مثال بزنم. مجتهد یک دفعه بواسطه روایت یا بواسطه اصل حرفهایی می‌زند و بعدش می‌فهمد اشتباه کرده خوب در اینجا مسأله ما اجزاء و عدم اجزاء بود و ما هفت تا دلیل آوردیم برای اجزاء. گفتیم گذشته ها گذشته و از این به بعد که فهمید اشتباه کرده باید طبق دلیل بعدی عمل بکند و اما اگر این مجتهد با دلیل عقلی جلو آمد نه دلیل نقلی. فتوایش مؤدای اماره نبود مؤدای اصل نبود مؤدای عقل بود مؤدای یقین و قطع بود بعد فهمید اشتباه کرده است جهل مرکب بوده است آیا این جهل مرکبش مثل آنجاست که طبق روایت عمل کرده باشد یا نه؟ دیگر مسلم است عدم اجزاء و باید اگر در وقت است اعاده و اگر در خارج وقت است قضاء کند. ما قائلیم که مقطوع و مودی فرقی با هم ندارد و همین طور که اگر مودی بود اجزاء بود حالا هم که مقطوع است باید بگوئیم اجزاء. یعنی تفاوتی نیست بر اینکه مجتهد بر طبق عقلش قطعش عمل کرده باشد یا بر طبق روایت یا بر طبق اصلی عمل کرده باشد. اگر قائل به اجزائید باید بگوئید اجزاء. اگر اگر قائل به عدم اجزائید باید بگوئید عدم اجزاء و تفصیل بین مقطوع بین مودی وجهی نداردد. تفصیل بین قطع و روایت وجهی ندارد. تفصیل بین قطع و اصل معنا ندارد. مرحوم آخوند (رض) همچنین دیگران بصورت تلگرافی مسأله را مفروغ عنه گرفتند برای اجزاء می‌گویند اجزاء آنجاست که بتوانیم گردن شرع بگذاریم و گردن شرع گذاشتن آن است که آن ما را تو چاه انداخته باشد بواسطه حجیت روایتش بخاطر حجت اصلش و اما اگر ما روایتی نداشتیم، اگر ما اصلی نداشتیم خودمان خودمان را در چاه انداختیم. چهل مرکب را خودمان درست کرده ایم. دیگر خواه ناخواه خسارتش را هم ما باید بکشیم.

    اگر در وقت است اعاده اگر در خارج وقت است قضا. این حرف آقایان است. إلا اینکه اگر یک مقدار در آن هفت تا دلیل ما بررسی بکنیم باید بگوئیم که خود آقایان هم در مباحث دیگر در فقه فرقی بین قطع و امارات نگذاشته اند. فرقی بین قطع و اصل نگذاشته اند. هر چه در باب امارات و اصل گفته‌اند‌ در باب قطع هم گفته‌اند‌ و اینکه فرقی باشد بین مقطوع و مودی ظاهراً در فقه فرقی دیده نمی‌شود. محال است به قول شیخ انصاری که شارع بگوید القطع حجه. این حرفهایی که گفته شده است. حالا ما یک مقداری برویم در این هفت تا دلیل ببینیم چه می‌تواند به ما بفهماند. ادله‌ای‌ که ما برای اجزاء آوردیم که سیره بود گفتیم سیره عقلا می‌گوید اجزاء اگر کسی عملی را آورد بعد فهمید اشتباه کرده عقلا می‌گویند اجزاء و اینکه عقلا بگویند اعاده یا قضا کن در سیره عقلا دیده نمی‌شود. سیره با عدم ردع به ما می‌گوید اجزاء. این یکی از ادله ما بود. حالا همین جا آیا سیره عقلا فرق می‌گذارد بین قطع آن آقا و بین خبر واحد یا نه؟ نه بلکه سیره عقلا قطع مهمتر از امارات می‌داند. امارات را حجت می‌داند برای اینکه جای قطع نشسته است. یا اصول را برای تعیین وظیفه در ظرف شک می‌داند. خوب اگر در امارات در اصول بگوید اجزاء؛ در باب قطع به طریق اولی می‌گوید اجزاء. در آنجا اگر احتمال اشتباه می‌دهد در باب قطع دیگر احتمال اشتباه هم نمی‌دهد. لذا مقطوع خیلی مهمتر از مستصحب است. مقطوع خیلی مهمتر از مؤدای اماره است. اگر پذیرفتم سیره هست دیگر مسلم سیره در باب مقطوع بیشتر و مهمتر هست تا در باب مؤدای امارات یا مؤدای اصول (در حق الناس اجزاء نداریم.)

    مثل همین جا با قاعده قبح عقاب بلا بیان آمد جلو نه با رفع مالایعلمون و گفت نماز سوره ندارد. حالا آیا اجزاء یا نه؟ خوب عقلا همین طور که در باب رفع مالایعلمون می‌گویند اجزاء در باب قبح عقاب بلا بیان هم می‌گویند اجزاء. حالا بگوئیم فرق است بین قاعده قبح عقاب بلا بیان و بین رفع مالایعلمون. لذا آن سیره را اگر قبول کردید باید بگوئیم فرق بین مقطوع و مودی و مستصحب مورد عزم ندارد. این دلیل اول ما بود.

    دلیل دوم ما قاعده جهل قصوری، جاهل قاصر معذور است. جاهل قاصر معذور است اصلاً مثال خوبش این مثال است که قطعش جهل مرکب دربیاید مخالف واقع دربیاید. کل امرء رکب امراً بجهاله فلا شیء علیه. بگو جهل قصوری. قدر متیقن اشت کجاست؟ آنجا که قطع داشته باشد مخالف واقع. یا آنجا که قطع به حجت داشته باشد مخالف دربیاید. همه‌اش‌ برمی گردد به قطع. آنجا که قطع به حجت داشته باشد مخالف دربیاید. برمی گردد به اینکه مستصحب باشد اجزاء و مورد روایت باشد اجزاء و مقطوع باشد اجزاء. چرا؟ کل امرء رکب امراً بجهاله فلا شیء علیه و اینکه تفصیل باشد بین مقطوع و مؤدای اصل علی الظاهر آن کسانی که جاهل مقصر را معذور می‌دانند جاهل قاصر را معذور می‌دانند دیگر خودشان هم فرقی نگذاشته اند. وقتی برویم در فقه می‌بینیم راستی آقایان فرق نمی‌گذارند بین قاعده قبح عقاب بلا بیان و بین برائت. احدی را ندیدیم که مثلاً آن کسانی که در باب اصل- مثل مرحوم آخوند- اجزایی هستند. (مرحوم آخوند می‌گویند در امارات عدم اجزاء در اصول اجزاء) حالا ایشان فرق می‌گذارند بین اصل عقلی و اصل شرعی. مسلم نمی‌گذارد. نگذاشته اند. ندیدیم در فقه بگذارند. یا قائل به اجزاء هستند. مطلقاً قائل به عدم اجزاء.

    دلیل سوم ما هم حرج بود. که می‌گفتیم اگر قائل به اجزاء شویم لازم می‌آید حرج نوعی. وقتی که بیائیم در فتاوی می‌بینیم که این فتاوی اگر قطع نباشد دردسر عجیبی درست می‌شود انصافاً برای اینکه مجتهد حتی آنجایی که روی امارات فتوا می‌دهد آنجا که روی اصول فتوا می‌دهد تا قطع نداشته باشد که نمی‌تواند فتوا بدهد. باید قسم حضرت عباس روی آن بخورد.! ولو اینکه مؤدای اصل باشد. اگر قسم حضرت عباس روی آن نتواند بخورد همان هاست که باید بگوید فیه قولان. نمی‌تواند که فتوا بدهد. باید بگوید فیه و جهان و یک کاری که به قول استاد عزیز ما آقای بروجردی محتاط می‌فرمودند که همین احتیاط ها که ما می‌کنیم در رساله ها، اینها احتیاط در ترک احتیاط است برای اینکه دیگران را به دردسر انداختن خیلی بد است. لذا باید بگوئید «الاحوط» و اما بخواهد فتوا بدهد کی می‌تواند فتوا بدهد؟ وقتی قطع داشته باشد به آن فتوا. حالا این قطعش می‌شود حجت. وقتی قطعش می‌شود حجت است.قطع متخصص است اخل خبره است قطعش می‌شود حجت. وقتی قطعش شد حجت، دیگر ما برویم روی اینکه حالا مقطوع چی است؟ آیا دلیل عقلی است؟ آیا دلیل نقلی است؟ آیا اصل است؟ یک حرج عجیبی لازم می‌آید و روی قطع مجتهد جامع الشرایط که حجت است دیگر تفاوتی نیست که مورد قطع مجتهد جامع الشرایط چه باشد.

    یک مقدار مثال را واضح تر بکنم یک معماری که خبره و متدین و راستی کارشناس است آمد یک خانه را قیمت کرد و به ده میلیون تومان و این راستی اشتباه کرده آن هم خانه را فروخت به ده میلیون تومان و مسأله تمام شد. حالا الان فهمیدیم این خانه دوازده میلیون تومان قیمتش است. آیا این آقا که کارشناسی قیمت کرده مقصر است؟ کسی تا حال رفته گردن او را بگیرد بگوید دو میلیون تومان ضرر کردم تو باید ضرر را بدهی. مسلم هیچ کس. خیار غبن به او می‌دهند که برود معامله را به هم بزند. اما اینکه برود از او دو میلیون تومان را بگیرد احدی نگفته و نمی‌شود هم بگیرد. به او می‌گویند تو غبن داری و می‌توانی معامله را به هم بزنی و اما اینکه آن کارشناس متدین متخصص که تقصیر نکرده ضامن باشد نه چنینی نیست. خانه معیوب است و این نمی‌دانست و قیمت کرد ده میلیون تومان حالا عیب را فهمیدیم و قیمت خانه هشت میلیون تومان شد کی ضامن است؟ او خیار عیب دارد و اما اینکه کارشناس ضامن باشد احدی نگفته است.

    لذا در باب معاملات می‌گوید معامله خیاری است و اما ضامن به گردن کارشناس مسلم کسی نگفته است اگر قبول کرد قبول کرد اگر قبول نکرد می‌تواند معامله را به هم بزند می‌تواند آن دو میلیون را از او بگیرد اما یکی پیدا بشود بگوید دو میلیون را از این بگیر برای اینکه قطع کرده که این ده میلیون است. اینجا که دیگر قطع است. باب اماره و مورد اصل نیست. کارشناسی است دیگر. لذا همان سیره که گفتم همه جا هست. همین باب حرج که گفتم همه جا هست. همین عدم تخصیص جهل قصوری همه جا هست و یک جا بگوئیم فرق است بین آنجا که مؤدای اماره باشد یا مؤدای قطع باشد. مخصوصاً آن اجماعی که استاد بزرگوار ما آقای بروجردی در باب اجزاء روی اجماع خیلی پافشاری دارند. در باب اجزاء ایشان قائل به اجزاء هستند در آن اجماع قدماء ایشان پافشاری دارند.که مرحوم شیخ انصاری در باب اجتهاد و تقلید اجزاء را قبول دارد که اگر یادتان باشد گفتیم از باب اجتهاد و تقلید و اجزاء و اینها نه، یک ضرورت در عالم اسلام که اگر مجتهدی از فتوایش برگشت احدی تا حالا نگفته است. لذا آقای بروجردی رضوان الله تعالی علیه می‌فرمودند اجزاء روی آن اجماعی که در باب اجتهاد و تقلید داریم که من اگر یادتان باشد به شیخ انصاری و آقای بروجردی می‌گفتم دیگر اگر در باب اجتهاد و تقلید اجزاء گفتید چیزی باقی نمی‌ماند که بگوئید عدم اجزاء. همه بحث های ما روی باب اجتهاد و تقلید است. دیگر کجا باقی می‌ماند که قائل شویم به اجزاء یا عدم اجزاء؟ خوب آن اجتهاد و تقلید که یک ضرورت است مسلم است که تفاوت نیست بین اینکه قطع پیدا کند مجتهد یا مظنه پیدا کند یا شک حجت داشته باشد. هیچ یک از علما قدماء متأخّرین در فقه ندیدیم که فرق بگذارد بین مقطوع و بین اماره و مؤدای اماره. بین اصل و سایر چیزها. این طور می‌گویند فتاوای مجتهدین حجت است و اگر خلاف درآمد برای خودشان و برای مقلدینشان اعاده لازم نیست قضا هم لازم نیست قضا هم لازم نیست. این عنوان کلی و این عنوان کلی دیگر فرق باشد بین عقاب بلا بیان و رفع مالایعلمون. فرق باشد بین دلیل عقلی یا دلیل نقلی. مسلم است در باب اجتهاد و تقلید اگر ثلث فتاوی روی ادله عقلی نباشد که هست لااقل خیلی از فتاوی بواسطه قطع مجتهد است. بواسطه ادله عقلی است که مجتهد دارد. بواسطه جمع بین روایاتی که مجتهد می‌کند. بواسطه آن ذوق فقهی است که اگر نباشد مجتهد را گرفتارمی کند. بواسطه علل های استنباطی فتوا می‌دهد. بالاخره بواسطه القاء خصوصیت ها، بواسطه تنقیح مناط ها مجتهد فتوا می‌دهد. اقلاً ثلث فقه ما روی ادله عقلی ماست. دیگر اگر کسی هم مثل ما تمام این اصول عملیه عقلی است. تمام قواعد لفظی عقلی است. اصاله الصحه، قاعده ید، اصاله عدم خطا، اصاله عدم نسیان، ده هفده تا اصل باید جاری کنیم تا ظهور شود برای تو حجت، هر ده هفده تا اصل عقل است بنای عقلی. ما در اصول عملیه گفتیم برائت برمی گردد به قاعده قبح عقاب بلا بیان احتیاط برمی گردد به اشتغال و استصحاب هم یک بنایی است از عقلا. لذا گفتیم آنجا که دوران امر بین مخدورین باشد عقل ما می‌گوید تخییر آنجا که حالت سابقه داشته باشد یعنی اشتغال، برمی گردد به اشتغال یقینی برائت یقینی. آنجا هم که رفع مالایعلمون برمی گردد به قاعده قبح عقاب بلابیان. استصحاب هم یک امر عقلی است. بنای عقلاست. حالا مثل استاد بزرگوار ما حضرت امام (ره) اول عمرشان دوره اول اصولشان استصحاب را اماره می‌دانستند بعد از اماریت آن را برداشتند. ولی ما همیشه اصل عقلی اشت می‌دانیم. همانطور که ما اصول عملیه شرعی داریم اصول عملیه عقلایی داریم. عقلا اصل دارند دیگر.

    لذا با اصول عقلیه فتوا می‌دهد. خوب اگر بگوید فرق است بین قطع و بین اماره باید بسیاری از فتاوای مجتهدین را قائل به اجزاء به آنها نشویم. اقلاً نصفش را، حالا شما خیلی پافشاری کنید اقلاً ثلثش همین جاهاست که مرحوم علامه مجلسی می‌فرمایند که این اصولی ها در اصول یک چیزهایی می‌گویند وقتی آمدند در فقه فراموش می‌کنند. این فراموش می‌کنند نه اینکه حالا بخواهد جسارت بکند به اصولین یا علما یعنی وقتی آمدند در فقه می‌بینند ابزار چیز دیگری است.

    حرف آخرمان هم حرف اصل است ما در اصل قائل به برائت شدیم. به چه تقریب قائل به برائت شدیم؟ نمی‌دانیم کدام است وقتی ندانیم کدام است دیگر خواه ناخواه می‌شد برائت من اول الامر نمی‌دانم که آیا تکلیف فعلیت دارد یا نه؟ رفع مالایعلمون می‌گوید نه. این هم فرقی نیست بین اینکه مقطوع باشد یا نه. مقطوع باشد همین را می‌گوئیم مؤدای اصل باشد همین را می‌گوئیم. یعنی آن کسی که قائل به این است که تقبل ناقص بجای کامل رفع تکلیف می‌کند برای تسهیل دیگر فرقی نمی‌گذارد بین اینکه مقطوع باشد یا غیرمقطوع. نگفتند اما اگر شما بگوئید خیلی کار آسان می‌شود.

    فتخلص مما ذکرانا اینکه ما فرقی بین قطع و ظن و شک نمی‌گذاریم. ما در همه قائل به اجزاء هستیم وقتی هم که برویم در فقه می‌بینیم که سیره عقلا همه همه قائل به اجزاء هستند من درون اینکه فرق بگذارند بین مؤدای امارات، مؤدای اصل یا مؤدای قطع که به آن مقطوع می‌گوئیم. علی کل حالٍ روی این مطالب فکر نکنید. این بحث های پخته نشده که گفته نشده، شیخ نگفته تا قدری حلاجی شود، آخوند نگفته تا محشین آنرا حلاجی بکنند مفروغ عنه گرفتند به عدم اجزاء آیا راستی اینطور است یا نه، حرف حرف ما است؟

    وصلی الله علی محمد و آل محمد.

    چاپ دانلود فايل صوتي
    احکام
    اخلاق
    اعتقادات
    اسرار حج
    مناسک حج
    صوت
    فيلم
    عکس

    هر گونه استفاده از مطالب این سایت با ذکر منبع بلامانع می باشد.
    دفتر مرجع عاليقدر حضرت آية الله العظمى مظاهری «مدّظلّه‌العالی»
    آدرس دفتر اصفهان: خيابان عبد الرزاق – کوی شهيد بنی لوحی - کد پستی : 99581 - 81486
    تلفن : 34494691 -031          نمابر: 34494695 -031
    آدرس دفتر قم :خیابان شهدا(صفائیه)- کوی ممتاز- کوچۀ شماره 1(لسانی)- انتهای بن‌بست- پلاک 41
    تلفن 37743595-025 کدپستی 3715617365