اعوذ بالله من
الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم رب اشرح لی صدری و یسرلی امری و احلل عقده
من لسانی یفقهوا قولی.
مرحوم نائینی
رضوان الله تعالی علیه در باب اجزاء قائل شدند به عدم اجزاء و فرمودند اگر اماره
مخالف درآمد اصل مخالف درآمد این اگر در وقت است باید اعاده کند و در خارج وقت
باید اعاده کند.
سه تا دلیل
برای مطلب شان آوردهاند که دلیل سوم به دلیل دوم برمی گردد. ولی بالاخره سه دلیل
آورده اند. دلیل اول این بود که لازم میآید فقه جدید و یک مثالهایی فرموده بودند
که دیروز متعرض شدیم و نفهمیدیم که چه میخواهند بفرمایند. دلیل دوم شان که دیروز
متعرض شدم و بنا شد باز امروز دربارهاش صحبت کنیم فرمودهاند حکومت دو قسم است،
حکومت واقعی، حکومت ظاهری و گفتم اینها از اصطلاحات خود مرحوم نائینی است و الا آن
کسی که مبتکر این حکومت واقعی حکومت ظاهری و گفتم اینها از اصطلاحات خود مرحوم
نائینی اصطلاحاتی دارند انصافاً اصطلاحاتشان عالی است حکومت واقعی را میفرمایند
ادله واقعیه نظارت بکند بر ادله واقعیه مثل اینکه دلیل شک کثیر الشک(لا شک لکثیر
الشک) حکومت میکند بر ادله شکوک إذا اشککت بین الثلات و الاربع فإبن علی الاربع)
و این لاشک لکثیر الشک به منزله تخصیص میشود و میشود إذا شککت بین الثلاث و
الاربع فابن علی الاربع و صل صلوه الاحتیاط الا فی کثیر الشک میفرماید این حکومت
واقعی است که در حقیقت حکومت واقعیاش میگویند به اعتبار مطلق است یعنی متعلقش
احکام واقعیه است چه در محکوم چه در حاکم. حکومت ظاهری را میفرمایند حکومت امارات
حکومت اصول بر ادله واقعیه. مثلاً گفته است این که من اجزاء الصلوه السوره. رفع
مالایعلمون میگوید إلا عالم نباشی. خوب این مثل همان إذا شککت است. إلا اینکه
حکومت ظاهری است.حکومت ظاهری یعنی چه؟ به اعتبار متعلق. یعنی حکم ظاهری حکومت پیدا
میکند بر حکم واقعی. چونکه احکام ظاهریه مثل اصل که از احکام ظاهریه است تعیین
وظیفه در ظرف شک است این حکومت دارد بر ادله واقعیه و به آن میگوئیم حکومت
ظاهریه.
دو تا حکومت
داریم میفرماید حکومت واقعیه اشکالی ندارد به منزله تخصیص است به منزله توسعه است
نظارت دلیل بر دلیل است. اما حکومت ظاهریه ممکن نیست چرا؟ تقدم شیء بر نفس است.
چون رفع مالایعلمون موردش شک است. شک به چی؟ شک به واقع. پس ما یک واقعی داریم
دلیل واقعی داریم که گفته است نماز سوره دارد یک دلیل دیگری داریم دلیل ظاهری یک
رتبه بعد دلیل از دلیل واقعی. گفته إذا شککت در آن حکم واقعی رفع مالایعلمون.
گفتند بنابراین رفع مالایعلمون موضوع شک است. یک مرتبه بعد احکام واقعیه است که
مرحوم آخوند در کفایه اسمش را گذاشتهاند از انقسامات لاحقه حکم. این حرف از
اصطلاحات مرحوم نائینی است. مرحوم آخوند این طوری نمیگویند، انقسامات لاحقه حکم
از اصطلاحات مرحوم نائینی است و خوب اصطلاحی هست. میگوید از انقسامات لاحقه حکم
است پس باید یک واقع باشد ثم شک روی آن واقع باشد پس رفع مالایعلمون یک رتبه بعد
از احکام واقعیه است. حالا اگر بخواهد این رفع مالایعلمون حکومت پیدا کند بر ادله
واقعیه لازم میآید جایش را خالی کند برود جلوتر. میشود تقدم شیء بر نفس. برای
اینکه جایش بعد از حکم واقعی در مورد شک. حالا شما میخواهید حاکمش بکنید باید
برود در رتبه احکام واقعیه و ثم تخصیص بدهد میشود تقدم شیء بر نفس و تقدم شیء بر
نفس محال است پس حکومت ظاهریه محال است.
پس رفع
مالایعلمون نمیتواند حکومت کند، ادله امارات نمیتواند حکومت کند برای اینکه لازم
میآید تقدم شیء بر نفس. وقتی نتوانست حکومت کند برای اینکه لازم میآید تقدم شیء
بر نفس. وقتی نتوانست حکومت کند دیگر خواه ناخواه احکام واقعیه به حال خود باقی
است در مورد شک و وقتی که شک رفع شد احکام واقعیه بوده حالا هویدا شد، سینه میزند.
در وقت است باید اعاده کنیم آن احکام واقعیه میگوید اعاده کن در خارج وقت هم باشد
میگوید قضا کن. چرا؟ برای اینکه رفع مالایعلمون نتوانسته متعرضاش بشود. لاشک
لکثیر الشک توانسته متعرض شود تخصیصش بدهد رفع ما لا یعلمون نمیتواند لا تنقض
الیقین بالشک نمیتواند متعرضش بشود به حال خود باقی است در حالی که مجتهد شد به حال
خود باقی است بنابراین همان وقت که عالم به خطا شد تکلیف منجّز میشود اگر در وقت
است اعاده باید بکند در خارج وقت است باید قضا کند دیروز عرض کردم که ما دست از
این حرفها برداریم صرف نظر از این حرفها بکنیم فرمایش مرحوم نائینی یک چیز است که
مه جا بعد همه کس دارد مرحوم آخوند در کفایه میفرمایند که آن چیزهایی که بعد از
حکم پیدا میشود نمیتواند درج در خود حکم بشود مثل علم به حکم قدرت به حکم و
امثال اینها نمیتواند درج در حکم بشود. برای اینکه لازم میشود تقدم شیء بر نفس.
همین است که مرحوم نائینی اسمش را میگذارند انقسامات لاحقه حکم. نمیتواند درج در
حکم شود اگر گفتی که الصلوه واجبه. ثم گفتی این الصلوه إما مقدور أولا إمّا معلوم
أولا این تقسیم بعد از حکم است. انقسام لاحقه حکم است. اینها درج در حکم نمیتوانند
بشوند لازم میآید تقدم شیء بر نفس. آنرا مرحوم نائینی اینجا به ذهن مبارکشان آمده
یک اصطلاح بکنند بنام حکومت واقعیه و حکومت ظاهریه و همان را بیاورند اینجا و
بگویند عدم اجزاء برای اینکه حکومت ظاهریه باطل است چون تقدم شیء بر نفس است. خوب
انصافاً از نظر عبارت خیلی خوب است از نظر برداشت ما و عبارت پردازی و اینکه گاهی
بگویند که آن چیزهایی که بعد حکم پیدا میشود نمیشود درج در حکم بشود برای اینکه
دور است بعضی اوقات میگویند انقسامات لاحقه حکم نمیتواند درج در حکم بشود تقدم
شیء بر نفس است و گاهی هم بفرمایند که ما حکومت واقعی داریم حکومت ظاهری داریم.
حکومت ظاهری یعنی احکام ظاهریه نظارت داشته باشد بر احکام واقعیه نمیشود. برای
اینکه تقدم شیء بر نفس است.
عبارتنا شَتّا
و حُسنها واحدٌ. ایرادی که ما همه جا داریم من جمله اینجا به مرحوم نائینی این است
که ما خارج را با حاکم با عالم اعتبار اشتباه کردیم به یکدیگر. آنکه نمیشود خارج
است آن که میشود عالم مفهوم و اعتبار است و عالم اعتبار عالم مفهوم اصلاً تقدم
شیء بر نفس ندارد. مثلا شارع مقدس تصور میکند نماز را این مفهوم را، ثم تصور میکند
این مفهوم اجزاء دارد شرایط دارد. ثم در عالم اعتبار این شرایط و اجزاء را جزء
قرار میدهد شرط قرار میدهد. ثم یک عنوان درست میکند به عنوان صلوه. ثم آن
حکومتهای واقعی، ادله ها که مقدم بر اجزاء و شرایط است تصور میکند اجزایی که به
قول ایشان حکومت واقعی است یک ادله است مع قطع نظر از شک. باز تصور میکند یک ادلهای
که در ظرف شک است. ثم همه اینها را تخصیص میدهد آن صلوه را. ثم به شما میگوید صل
تمام اجزاء و شرایط فخذ عنوان، تقدم دلیل بر دلیل، تقدم احکام واقعیه، تقدم احکام
ظاهریه همه اینها را عرض یکدیگر تصور میکند ثم امر را میآورد روی آن متصور، روی
آن اعتبار. میگوید اذا قمتم الی الصلوه فاغسلوا. یا میگوید که این نماز را
خواندی بعد دیدی سوره را نخواندهای طوری نیست همهاش در عالم اعتبار است هیچ
کدام مربوط به خارج نیست تا ما بگوئیم تقدم شیء بر نفس این جایز است یا جایز نیست
تا ما بگوئیم حکومت واقعی، حکومت ظاهری. انقسامات لاحقه حکم، انقسامات عدم لاحقه
حکم. از همین جهت ه در عالم اعتبار اصلاً نه دوری هست نه موری نه تسلسلی هست نه
متسلسلی. اینها همه مربوط به خارج است و در خارج بعضی اوقات تقدم شیء بر نفس نیست
تقدم شیء بر شئ است. علت شرط است و امّا در عالم اعتبار هم اگر هم ما اسمش میگذاریم
ماهیت ماهیت نماست. عناوین انتزاعی اعتباریه را اسمش را میگذاریم ماهیت. یا اینکه
یک چیزهای اعتباری را جزء جزء اعتباری را به آن میگوئیم جزء جزء اعتباری را به آن
جزء میگوییم در حالی که جزء نیست آن جزیی که اذا انتفی الشرط انتفی المشروط اذا
انتفی الجزء انتفی الکل. یعنی به عنوان در مرتبه علت نشسته و اشتباهی که شده من
جمله این جا مرحوم نائینی کردهاند همین است که عالم واقع را با عالم اعتبار با
هم خلط کرده اند.
عالم تکلیف را
با عالم خارج که مؤدای من است یعنی ماتی به است. ماتی به را با مامور به با هم خلط
کرده اند. این خلط است که تقدم شیء بر نفس درست کرده است. خوب معلوم است که من در
خارج اگر امر به نماز نداشته باشم نمیتوانم نماز کنم. برای اینکه باید اول امر
داشته باشم تا قدرت پیدا کنم نماز بخوانم و الا اگر امر نداشته باشم قدرت بر نماز
یعنی چه؟ سالبه به انتفاع موضوع است. معلوم است من تا علم بر امر نداشته باشم نمیتوانم
امر را بیاورم اما اینها همه مربوط به ماتی به است نه مربوط به مامور به. مامور به
که مولی درست میکند آن اصلاً تقدم و تاخر ندارد. همهاش متصورات است و آن
متصورات نه جزء حقیقی است نه علت حقیقی نه شرط است نه ماهیت است نه وجود است از
همین جهت هم دور در آن اشکال ندارد تسلسل در آن اشکال ندارد برای اینکه وجود اصلاً
نیست. جزء و شرط و علت و معلول و تقدم شیء بر نفس و دور و ... همه همه مربوط به
خارج است مربوط به عالم وجود است. از همین جهت آنجا که موضوعش وجود است این حرفها
میآید. یعنی فلسفه، فلسفه موضوعش وجود است. وجود یعنی خارج. تو خارج است که این
حرفها خوب همهاش هست هم دور است هم تسلسل است علت و معلول است جزء و شرط است و
اما وقتی وجود نباشد مثل فقه اصول همهاش عالم اعتبار است. دور درش باطل نیست.
تقدم شیء بر نفس درش باطل نیست. جزء و شرط نداریم. اصلاً ماهیت نداریم وجود هم
نداریم. اگر به آن میگوئیم موجود، وجودنماست اگر به آن میگوئیم ماهیت، ماهیت
نماست. اگر به آن میگوئیم جزء و شرط، جزء و شرط نماست. اگر میگوئیم علت و معلول
باز علت و معلول نماست. یک شیر برفی را اسمش را گذاشتهایم شیر. هیچ اثر ندارد.
لذا ماتی به همه این حرفها در آن میآید برای اینکه خارج است. تقدم شیء بر نفس
محال است حکم نباشد من ماتی به بیاورم محال است. برای اینکه آمد و خارج جزء و شرط
باز درست است علت و معلول باز درست است. آمد خارج و اما ماتی به را دست از آن
بردار بیاور در مامور به. نه علت و معلول داریم نه شرط و مشروط نه دور نداریم نه تقدم
شیء بر نفس. یک متصورات است که حتی میتواند اول عنوان تصور کند ثم بیان اجزاء و
شرایط بکند، لذا میتواند تصور معلول بکند بعد تصور علت بکند. میتواند تصور مشروط
کند بعد تصور شرط کند. نماز را تصور میکند خوب این عنوان متصور شد. ثم میگوید
حالا این عنوان اگر بخواهد یک مصلحت تامه ملزمه پیدا کند کی است؟ وقتی وضو بگیرد
قلبش. این را شرط قرار میدهی. میگوید چی هست؟ اوله التکبیر آخره التسلیم. اجزاء
در میآورد. اول عنوان است ثم اجزاء را تصور میکند. وقتی که اجزاء تام شد شرایط
تام شد این عنوان تطبیق برایش کرد (آن عنوانی که اول تصور کرده) میگوید اقم
الصلوه لدلوک الشمس الی غسق الیل. آن وقت در همان عالم تصور حکومت پیدا میکند.
یعنی استثناها یعنی تخصیص ها و میبینیم که این شرایط اگر شرط ذکری باشد خوب است.
اگر شرط واقعی در همه باشد حتی در حال نسیان خوب نیست. لذا میگوید اگر نسیان کردی
اشکال ندارد اگر جاهل بودی اشکال ندارد آن وقت میبینید یک اصولی باید در آن جاری
شود اگر اصول در آن جاری نشود عسر و حرج است میگوید که وقع مالایعلمون را در آن
جاری کن میگوید لاتعاد الصلوه الصلوه میشود حکومت. حکومت واقعی؛ نه حکومت ظاهری.
حکومت واقعی و نفس الامری. برای اینکه به منزله استثناء باید اول عنوان باشد اجزاء
و شرایط باشد آن وقت ثم من بروم دنبال آن عناوین و اجزاء و شرایط ببینم کدام ها
شرط ذکری است کدام شرط واقعی است دلیل برای من چه اقتضا میکند اما هرچه من کشف
بکنم کشف آن متصورات شارع مقدس است. آنجا تقدم جزء بر کل یا کل بر جزء دیگر معنا
ندارد. آنجا دیگر شرط معنا ندارد. یعنی اثر شرط بر مشروط تو خارج اثر شرط بر مشروط
درست است اما در عالم تصور اصلاً تاثیر و تاثر در کار نیست. بلکه یک متصورات است.
میبیند آن نماز وقتی مصلحت تامه ملزمه دارد که وضو داشته باشد. وضو را تصور میکند
شرطش قرار میدهد. حالا آن تصور وضو آن شرط قرار دادن آن تاثر و تاثر در صلوه
داشته باشد خوب ندارد. کی تاثیر و تاثر پیدا میشود؟ وقتی وجود پیدا شود. بیاید در
فلسفه. آن وقت است که وضو تاثیر پیدا میکند در نماز و باید مقدم باشد. لاتعاد
الصلوه الا من خمس. این چه موقع وجود پیدا میکند؟ بیاید در خارج. من یک نماز
بخوانم بدون حمد و سوره آن وقت بگویم طوری نیست! میگویند آقا مگر میشود نماز
بدون حمد و سوره طوری نباشد؟ میگویم بله. خودش گفته لاتعاد الصلوه الا من خمس.
ماتی به ناقص را جای کاملش میگذارم میگویم اعاده ندارد قضا ندارد. دو دفعه من یک
نماز خواندم در حال جهل بدون سوره. حالا باز تو خارج من نماز خواندم. این نماز را
درستش میکنم. با چی درستش میکنم؟ با حکومت ظاهری به قول ایشان میگویم رفع
مالایعلمون حکومت دارد بر ادله اجزاء و شرایط. لذا اینکه ایشان حکومت ظاهری درست
کردند خوب تو خارج تو اصطلاحات بسیار حرف خوبی است و اما ما حکومت ظاهری نداریم.
تقدم شیء بر نفس است. نه، آن کسی که حاکمش کرده در عالم اعتبار بوده و عالم اعتبار
اصلاً این تقدم شیء بر نفس و امثال اینها را ندارد. این هم دلیل دوم ایشان که میفرمایند
احکام نمیتواند حکومت پیدا کند چون تقدم شیء بر نفس است. ما میگوئیم احکام
ظاهریه میتواند چون تقدم شیء بر نفس نیست. عالم اعتبار اصلاً تقدم شیء بر نفس در
آن معنا ندارد. همه در عرض یکدیگر است و هیچ کدام تقدم بر دیگری ندارد حتی علت و
معلول خارجی. در عالم تصور علت و معلول آنجا که راستی علت و معلول تو خارج است
وقتی شما تصور کنید دیگر میتوانید معلول را مقدم و علت را موخر بگیری. متصور شما
دیگر آنجا تقدم و تاخر ندارد. دیگر علت و معلول آنجا باید مقدم باشد ندارد. عالم
مفاهیم جمع بین همه اضداد است. حتی شما میتوانید جمع بین ضدین بکنید. تصور بکنید
سیاهی و سفیدی را در آن واحد. حتی میتوانی امر به نقیضین بکنی. امر به ضدین بکنی.
بگویی که بیاور یادت برود بگویی نیاور. خوب جمع بین ضدین است جمع بین ضدین است جمع
بین نقیضین است و هیچ طور هم نیست. فردا ان شاءالله دلیل سوم مرحوم نائینی برای
عدم اجزاء.
و صلی الله علی محمّد و آل محمّد.