اعوذ بالله من
الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم رب اشرح لی صدری و یسرلی امری و احلل عقده
من لسانی یفقهوا قولی.
بحث ما در
مساله اجزاء بود این مساله خیلی مشکل و در مقابل مشهور از متأخّرین ما قائل به
اجزاء هستیم. چه در مودیات امارات چه در مودیات اصول. اگر بر طبق اصلی از اصول یا
امارهای از امارات عمل شد و بعد خلاف آن اثبات شد ما میگوئیم دیگر مامور به به
امر واقعی نیست اعاده لازم نیست قضا هم لازم نیست. برای این مطلب گفتم که هفت دلیل
داریم. چهار تا از آنها را عرض کردم و بحث امروز در دلیل پنجم است و دلیل پنجم این
است که توفیق عرفی بین ادله احکام و ادله امارات و اصول. عرف وقتی که ادله احکام
را میبیند ادله امارات و اصول را ببیند میتواند توفیق پیدا میکند اینکه جمع
بکند بین ادله احکام ادله احکام و اصول به اینکه آن ادله امارات را، ادله اصول را
مقدم بیندازد بر ادله احکام. یعنی وقتی که عرف ببیند که شارع مقدس میگوید یشترط
در نماز لباس پاک باشد خوب این شرط کاشف از شرطیت چه ظاهر چه واقع. حالا اگر با
لباس نجس خواند نسیانا باشد، عمدا باشد، هرچه باشد نماز باطل است به قاعده اذا
انتفی الشرط انتفی المشروط. بنابراین اگر نماز خواند و بعد کشف خلاف شد معلوم است
نماز نخوانده و باید در وقت نماز را اعاده کنیم و اگر هم در خارج وقت است باید قضا
کند. این اقتضای ادله اولیه. بعد ما یک ادلهای داریم من جمله استصحاب. گفته است
که لاتنقض الیقین بالشک بل انقضه بیقین الاخر. لباسش نجس بوده و آب کشیده حالا دو
دفعه نمیداند این لباس نجس است یا نه؟ ترشحی به لباس شد خوب میگوید این لباس کان
طاهرا الان یکون کذلک. خوب پس لباس به قاعده استصحاب پاک است با این لباس پاک نماز
میخواند بعد کشف خلاف میشود این استصحاب درست نبوده است. آن ادله اولیه میگوید
که نماز باطل است. مؤدای استصحاب میگوید نماز صحیح است این تعارض را چطور رفعش
بکنیم؟ میدهیم دست عرف، عرف اینطور میگوید که یشترط در نماز از طهارت واقعی الا
آنجا که مورد استصحاب باشد یعنی آن شرطی که شارع کرده آن شرط را تخصیص میدهد به
کجا؟ به آنجا که امر باشد. چنانچه اگر دلیل داشته باشیم که داریم که اگر کسی با
لباس نجس نماز خواند و نمیدانست که لباسش نجس است بعد نماز دید که نماز نجس است.
تو لباس نجس نماز خوانده، روایت داریم که این نماز درست است. خوب در حالی که آن
ادله اولیه میگوید این نماز باطل است. العرف جمع بین این دو تا دلیل بکند یک
استثناء بگوید یشترط در نماز طهارت. الا آنجا که ندانی نجس است و با آن نماز
بخوانی. میشود حکومت. میشود توفیق عرفی، جمع بین دو تا دلیل. که مودیات امارات،
مودیات اصول با این تقریری که کردم همه همه به منزله استثناء میشود. میگوید
یشترط در آن طهارت، آن میگوید کشف خلاف بشود طوری نیست الا در حال سهو، الا در
حال نسیان، الا در حال جهل. اگر ذکر نباشد نماز خواندن در نجاست طوری نیست. طوری
نیست به این معنا که شرط نیست. وقتی تخصیص داد معنای تخصیص این است که اگر گفت
اکرم العلما یک دلیل دیگر گفت لاتکرم زیداً من اول الامر میفهمیم که زید وجوب
اکرام نداشته است اینجا هم همین طور است. در حالی که نگاه کنم به ادله امارات،
ادله اصول، میبینیم که ادله امارات، ادله اصول تخصیص میدهد ادله احکام اولیه را.
او میگوید که اذا قمتم الی الصلوه فاغتسلوا ابدانکم، فاغتسلوا لباسکم آن دلیل که
میگوید اگر نماز خواندی و بعد دیدی درست است استثناء میزند میگوید الا در حال
سهو، استصحاب میگوید الا درحالیکه که من جاری شوم. اگر من جاری شدم مقدم هستم بر
آن ادله اولیه، ادله اولیه را تخصیص میزنم. میشود نتیجه التخصیص و اسمش را میگذاریم
توفیق عرفی. اگر اینجاها را مطالعه کرده باشید مرحو آخوند این حرف را ما میپسندند
چنانچه استاد بزرگوار ما حضرت امام رضوان الله تعالی علیه این را میگفتند الا
اینکه مرحوم آخوند، ایشان و امثال اینها میگویند این حرف خوب است اما در باب اصول
نه در باب امارات. چرا؟ میگویند برای اینکه ما در باب اصول ما لفظ داریم و لفظ میتواند
حاکم باشد بر لفظ دیگری، نظاره دلیل علی دلیل آخر اما در باب امارات چون لفظ نداریم
حکومت معنا ندارد. نظاره دلیل علی دلیل آخر معنا ندارد. اگر کفایه مطالعه کرده
باشید خلاطه حرفش همین است و استاد بزرگوار ما هم میفرمودند و دیگران هم فی
الجمله فرمودهاند و عمدهاشکالشان همین است که در باب امارات نه، چون لفظ نداریم.
استاد بزرگوار ما آیت الله بروجردی در باب حکومت میفرمودند که در باب امارات لفظ
داریم. برای اینکه اگر بنای عقلا را در قالب لفظ بریزند آن لفظ نظر پیدا میکند بر
ادله اولیه. مثلا در باب خبر واحد خوب لفظ نداریم بنای عقلاست. بنای عقلاست با عدم
ردع، اگر هم لفظ داشته باشیم ارشاد است ایشان میگفتند خوب این بنای عقلا را بریز
تو لفظ همان است که امام عسگری سلام الله علیه فرمودند که ما یودی عنی فعنی یودی.
گفته او گفته من. خوب این لفظ است دیگر. این «هرچه او گفته است من میگویم» این
لفظ را بسنج با ادله اولیه که میگوید یشترط فی الصلوه و الطهاره. خوب نظارت پیدا
میکند بر آن حکم واقعی. میشود به منزله استثناء. «ما یودی عنی فنی یودی» مثل
لاتنقض الیقین بالشک است و همین طور که لاتنقض الیقین بالشک حکومت دارد بر یشترط
فیه طهاره همین طور هم این لفظ «ما یودی عنی فعنی یودی». ایشان میفرمودند ما از
این جمله الفاظ بطور ارشاد در روایت داریم و اگر هم تاسیس باشد خود باز هم لفظ است
دیگر. ارشاد باشد، نباشد. ریختن همان بنای عقلای در لفظ میشود «ما یودی عنی فعنی
یودی» گفته او گفته من. خوب اگر امام صادق (ع) فرموده بودند اگر با لباس نجس نماز
خواندی طوری نیست چطور میگفتی حکومت دارد؟ حالا هم که با استصحاب است بگو حکومت
دارد. حالا هم که با اماره است بگو حکومت دارد و مرحوم آقای بروجردی این حکومت را
و ریختن در معنویت و ریختن در لفظ، زیاد داشتند. در نماز جمعه داشتند. در باب
طهارت بعضی اوقات داشتند. در باب قضا و شهادات بعضی اوقات داشتند. این مثل اینکه
یک ابتکاری بود برای ایشان و میدیدیم که بعضی اوقات این ابتکار را تکرارش میکنند
در مقابل شیخ انصاری (ره) در مقابل مرحوم آخوند (ره) و دیگران میگویند حکومت لفظ
میخواهد. نظاره لفظ علی لفظ آخر باید باشد. به قول اینها آن لفظ باید چشمک بزند
به لفظ دیگر و اگر لفظ نباشد حکومت نیست. آقای بروجردی میفرمودند همان معنا را
همان بنا را بریز تو لفظ میشود نظاره لفظ علی لفظ آخر و میفرمودند در این بناهای
عقلا ما لفظ هم داریم گرچه ارشاد است. اما بالاخره لفظی است که برای مان میتواند
نظارت پیدا کند به احکام اولیه.
هر کجا حکومت
شد آن نظاره لفظ علی لفظ آخر شد آن لفظ مفسر میشود. اصلاً معنای حکومت یعنی
تفسیر. وقتی که مطالعه دو تا لفظ را بکنیم میشود یکی مبین، یکی مبین، یک مجمل یک
مفسر. وقتی آن ادله اولیه گفت نه و ما بخواهیم بگوئیم تا کجا؟ آن دلیل میخواهد و
الا آن یک قضیه مهملهای است. آن میگوید یشترط الطهاره. این میگوید الا در
مؤدای من و اما بگوید الا در مؤدای من تا آنجا که متوجه شدی - دیگر اینها را
ندارد- یا آن بگوید یشترط همیشه الا در مؤدای امارات، مؤدای اصول موقتا. خوب
ندارد. اصلاً معنای نظارت معنای تفسیر این است که توقیت معنا ندارد. اگر ما
بخواهیم توقیتاش بکنیم وقت دارش بکنیم برای یک وقت معینی، برای یک عمل فی الجمله
ای، همه این ها دلیل میخواهد. بالاخره این طور است که میگوید اگر این چیزی گفت
مثل این است که من بگویم. حالا امام صادق (ع) در باب نسیان از نجاست فی الجمله
فرموده است. دلیل اول میگوید یشترط در نماز طهارت یک دلیل دیگر فرموده مگر اینکه
از اول ندانیم قضا ندارد اعاده ندارد. این دو تا را وقتی بسنجیم با هم میگوید
نجاست قبلی این نمیتواند مضر باشد اگر مؤدای اماره داشته باشد. یعنی حکومت پیدا
میکند تخصیص میزند آن ادله اولی را. حالا همین را مؤدای استصحابش بکن. همین را
مؤدای امارهاش بکن. خوب همانطور که آن حکومت دارد ما یودی عنی فعنی یودی هم میگوید
بگو حکومت دارد. همین طور دلیل لاتنقض الیقین بالشک میگوید بگو حکومت دارد. این
علی الظاهر این طوری است و حرف خوبی هم هست. الا اینکه ما برای اینکه این ان قلت
قلت ها جلو نیاید اصلاً گفتیم توفیق عرفی. همان جمع بین دلیلین که مرحوم آخوند
(ره) فرمودند و همه هم قبول کردند اینکه عرف گاهی توفیق پیدا میکند جمع بین دو تا
دلیل بکند مقدم بیندازد یک دلیل را بر دلیل دیگری. که مرحوم آخوند (رض) در احکام
اولیه و احکام ثانویه میفرمایند توفیق عرفی. میفرمایند که تخصیص نیست. ورود نیست
و تخصیص نیست. حکومت نیست. اما باز هم ادله ثانویه مقدم بر ادله اولیه. چرا؟ میگوید
برای اینکه العرف یوفق جمع بین دو دلیل بکند و عناوین ثانویه را مقدم بیندازد بر
عناوین اولیه و این توفیق عرفی کم کم یک اصل مسلمی شده است در اصول در مقابل ورود
حکومت و تخصیص و تخصص. بله به قول حضرت امام (ره) یک همیان ملا قطب است. همه چیز
در آن در آید. این توفیق عرفی است یعنی حکومت. این توفیق عرفی است یعنی تخصیص. این
توفیق عرفی است یعنی تخصص. این توفیق عرفی است یعنی حکومت. این توفیق عرفی است
یعنی هیچ کدام و هرکجا که آنها هیچ کدام نباشد که آن هم توفیق عرفی است نوبت میرسد
به اینکه بگوئیم توفیق عرفی و الا توفیق عرفی العرف وفق بین دلیلین گاهی به ورود،
گاهی به حکومت، گاهی به تخصیص، گاهی به تخصص و مرحوم آخوند (ره) میخواهند بگویند
گاهی به هیچ کدام از این چهار تا نیست باز هم مقدم است. العرف یوفق جمع بین
دلیلین.
لذا ما اینجا
برای اینکه در ان قلت قلت طلبگی نیفتیم و شما بگوئید آقا لفظ ندارد من بگویم که
لفظش کفایت میکند آن معنا را در قالب لفظ میریزیم به این ان قلت قلت طلبگی نرسد
ما میگوئیم اجزاء لتوفیق العرفی. یعنی وقتی که بنای عقلا را بسنجیم با ادله
اولیه. میبینیم که آن بنای عقلا مقدم است بر ادله اولیه به تخصیص. که اسمش را میگذاریم
تخصیص لبی. یعنی گاهی لفظ تخصیص میزند گاهی امر تخصیص میزند. گاهی میگوید اکرم
العلما الا عدوی. گاهی نمیگوید الا عدوی و میگوید اکرم العلماء. عقل ما میگوید
الا عدوی. اینجاها هم اینطور میشود. گاهی لفظ است. مثل لاتنقض الیقین بالشک خوب
این مقدم میشود به حکومت و نظارت. گاهی هم لفظ نیست باز آن بنای عقلا مقدم میشود
بر آن ادله اولیه. نظیر تخصیص لبی اینجا هم یک تخصیص با بنای عقلا.
لذا بحث ما
همین جاست که یک چیزی را آوردیم مخالف واقع درآمد آیا اعاده میخواهد یا نه؟ آیا
قضا میخواهد یا نه؟ بنای عقلا میگوید نه، میگوید من حجتام و چون من حجتام
میسنجی با آن ادلهای که یشترط فیه طهاره. میگوید الا در مورد من. مثل لاتنقض
الیقین بالشک. ادله اولیه میسنجم با «لاتنقض الیقین بالشک» میگوید ادله اولیه میگوید
شرطیت دارد جزئیت دارد. استصحاب میگوید الا در مورد من. این هم دلیل پنجم ما که
ما میگوئیم جمع بین ادله اولیه با ادله امارات و اصول مثل جمع بین ادله اولیه و
ادله ثانویه. چنانچه مرحوم آخوند جمع بین ادله اولیه و ادله ثانویه را میگویند
توفیق عرفی. ما هم بین ادله اولیه و مودیات اصول و مودیات امارات را میگوئیم
توفیق عرفی. گفتم مرحوم آخوند (ره) اصل حرف من را قبول دارند در کفایه الا اینکه
ایشان اختصاص میدهند به باب اصول، در باب امارات مشکل شان است نمیگویند. ما هم
در باب امارات میگوئیم هم در باب اصول.
ادله ششم ما
اجماع است. اجماعی که شیخ انصاری رضوان الله تعالی علیه میفرمایند ضرورت در فقه.
مرحوم شیخ (رض) در کتاب اجتهاد و تقلید –که چاپ جدید هم شده- راجع به فتاوی، راجع
به اجتهاد، راجع به تقلید، راجع به مقلَّد و مقلِّد میفرمایند اجزاء اجماعاً بل
ضروره من الفقه. همین شیخ انصاری در همین باب اجتهاد و تقلید یک جا میفرمایند
اجزاء نه!!
لذا ایشان میگویند
باب اجتهاد و تقلید را بگذار کنار، اگر مجتهدی فتوا داد مدتی عمل کرد مقلدینش عمل
کردند بعد خلاف واقع درآمد اعاده ندارد قضا ندارد. ایرادی که ما به شیخ انصاری
داریم این است که این اجماع را داریم این ضرورت را هم داریم اما این اختصاصی که
شما میگوئید به باب اجتهاد و تقلید این را هم قبول داریم حالا چه باقی میماند؟
که ما دیگر قائل به عدم اجزاء شویم. یک چوب زد گفت چی بار داری؟ گفت یک دیگر بزنی
هیچی! این یکی دیگر هم لازم نیست شیخ انصاری بزند. اگر راستی ما رفتیم تو باب
اجتهاد و تقلید و گفتیم اجتهاد و تقلید اجزاء. دیگر ما چیز نداریم تا که بگوئیم
اجزاء یا عدم اجزاء. انسان باید یا مجتهد باشد یا مقلد باشد یا محتاط. محتاط نمیشود
پس باید یا مقلد باشد یا مجتهد. الا در این موضوعات که من استحصاب میکنم میگویند
تو مجتهدی. در موضوعات احتیاج نیست که مجتهد به تو بگوید. اما همین هم خیلی از
محشین بر عروه من جمله آیت الله بروجردی میفرمایند نه.
حالا بر فرض
هم یک جای خیلی نادری یک درصد بگوئید عدم اجزاء خوب بگوئید. الشاذ کالنادر و النادر
کالمعدوم. اما آنکه ما میخواهیم باب اجتهاد و تقلید است. آیا اجزاء هست یا نه؟ در
فقه ما مسلم است اجزاء هست ضرورت در فقه است. مسلم اجزاء هست. بسیاری از بزرگان من
جمله شیخ انصاری میفرمایند باب اجتهاد و تقلید اجزاء هست.
دلیل هفتم ما
برای جلسه بعد ما «اصل» است. روی این فکر کنید. مرحوم آخوند میفرمایند اشتغال. ما
میگوئیم برائت و این اصل را اگر بتوانیم درست کنیم ولی این شش تا دلیل را نداشته
باشیم آن اصل برای مان کار میکند. حالا این را مطالعه کنید. ببینیم اصل اقتضا میکند
اشتغال را، عدم اجزاء را یا اصل اقتضا میکند برائت و اجزاء را. تقاضا دارم مطالعه
خوبی روی این مطلب بکنید. تا روز شنبه ان شاء الله.
و صلی الله علی محمّد و آل محمّد.