اعوذ بالله من
الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم رب اشرح لی صدری و یسرلی امری و احلل عقده
من لسانی یفقهوا قولی.
در باب اجزاء
عرض کردم که ما قائل به اجزاء هستیم و هفت تا دلیل هم برای مطلوبمان داریم و سه تا
از آن هفت تا دلیل را عرض کردم. دلیل چهارم که دلیل امروز است قاعده حرج است.
ماجعل علیکم فی الدین من حرج. حرج و عسر مسلم در اسلام نیست. ان شاء الله یرید بکم
الیسر و لایرید بکم العسر. این حرج این عسر که مسلم در قرآن و اسلام یکی از قوانین
است منقسم میشود به دو قسم. یکی حرج شخصی رافع تکلیف برای شخص. یکی هم حرج نوعی
رافع تکلیف برای همه. مثلا در خون قروح و جروح این آقا بخواهد هر روز حمام برود
برایش مشکل است. برایش حرج است. خوب میگویند حمام نرو بعد با همین خون قروح و
جروح با همین لباس نجس نماز بخوان.
حرفی که هست
این است که اگر برای بعضی حرج نباشد این تکلیف هست یا نه؟ مثل اینکه یک کسی بدنش
ذخم است قروح و جروح دارد و حمام رفتن را هم خیلی دوست دارد دنبال بهانهای میگردد
حمام برود. نه برای او عسر نیست بلکه برای او نفع هم دارد. حالا آیا این خون قروح
و جروح برای این معفو است یا نه؟ گفتند آری. گفتند میتواند با همین خون قروح و
جروح این نماز بخواند. چرا؟ گفتند برای اینکه تکلیف که میآید روی نوع میآید و
برای نوع مردم آب کشیدن و رفتن حمام عسر و حرج است. آنوقت حکم را روی عنوان میآورد
و میگوید خون قروح و جروح معفو است. ولو حکمت حکم هم همان عسر و حرج بوده اما حکم
را آورده روی عنوان و وقتی حکم آمد روی عنوان روی خون قروح و جروح است نه قروح و
جروحی که ضرر داشته باشد، قروح و جروحی که عسر یا حرج باشد، ولو برای این عسر
نباشد این خون قروح و جروح معفو است. حکم حکم عسر است، حکمت حکم حرج است اما وقتی
حکم میآید روی عنوان میآید و حکمت حکم از اجزای علت، از شرایط معلول نمیتواند
باشد و قاعده حرج، قاعده عسر و قاعده ضرر اینها معمولا شخصی است. اما حکمت حکم که
موجب رفع تکلیف میشود نوعی است.
چنانچه اگر
قضیه را عکسش بکنیم مثل اینکه حمام رفتن یا در آب رفتن برای همه حرج نیست مفید هم
هست. در خانه حمام دارند و مثل غربی که کاش این مشهور میشد در میان مسلمانها صبح
ها صبح به صبح که دوش میگیرند و میروند بیرون، خوب این کار خیلی خوبی است و همه
میتوانند. نه عسری میآید و حرج است. خوب وقتی برای این شخص حرج باشد این بدن که
نجس است با همین بدن نجس میتواند نماز بخواند حرج نوعی نیست حرج شخصی است ولی
رافع تکلیف است و میتواند با همان بدن نجس نماز بخواند. چونکه برای این شخص دوش
گرفتن حرج است و سخت است. حمام ندارد باید حمام عمومی برود. مشکل است نمیشود. خوب
با همان لباس نجس میتواند نماز بخواند. لذا ماجعل علیکم فی الدین من حرج گاهی روی
حرج شخصی است، رافع تکلیف شخص است. گاهی هم روی نوع است، رافع تکلیف برای نوع است.
مثل این مثالهایی که زدم و خیلی از احکام ما ولو اسمش آورده نشده خودش آورده شده
است. یعنی حکم آمده، البته علت حکم، حکمت حکم عناوین ثانویه. حکمت حکم ضرر است،
حکمت حکم عسر است، حکمت حکم حرج است و حکمت حکم اهم و مهم است و امثال اینها. آن
حرج نوعی یا ضرر نوعی، آن مضیقه نوعی، اهم و مهم نوعی موجب شده شارع مقدس حکم را
بطور عموم از برای همه بیاورد و همین مثالی که زدم از همین باب است که شارع مقدس
فرمود. خون قروح و جروح معفو است حکمت حکم حرج نوعی است ضرر نوعی است عسر نوعی است
اما وقتی که فرمود خون قروح و جروح عفو است دیگر حکم نمیگردد روی حرج آن، روی ضرر
و ... بلکه حکم روی عنوان است هرکجا عنوان باشد حکم هست، هر کجا عنوان نباشد حکم
نیست و دایر مدار حرج اصلاً نیست. مثل همین خون قروح و جروح که مثال زدم برای بعضی
ممکن است حمام رفتن فایده هم داشته باشد اما شارع مقدس میفرماید لازم نیست. چون
عنوان دم قروح و جروح بر تو صادق است.
این یک قاعده
در فقه ماست که از اول باب طهارت تا آخر دیات این چیزی که عرض کردم سریان و جریان
دارد. حالا من جمله حرج اینطوری است که از اول طهارت تا آخر دیات گاهی این حرج
موجب رفع تکلیف میشود برای شخص، گاهی این حرج موجب رفع تکلیف میشود برای نوع.
حرج نوعی موجب رفع تکلیف برای نوع. حرج شخصی موجب رفع تکلیف برای شخص. خوب وقتی که
این قاعده را فهمیدیم این قاعده را میآوریم در بحثمان. اگر راستی بگویند که رساله
های عملیه اگر خلاف واقع شد- یعنی رساله های بعدی آمد که آن حجت میشود- دیگر
رساله برای خودش و برای مقلدینش حجت نیست. عسر و حرج عجیبی لازم میآید. حتی آنجا
که اگر بگویند که شما که تقلید او را میکنید آن هم تقلید او را میکنند اگر تعارض
پیدا کرد باید هر کدام به وظیفه شرعی خودتان عمل بکنید. حرج عجیبی لازم میآید، تن
دادن به اختلاف در فتاوی. تن دادن به اینکه رأی مجتهد برگردد یا مجتهد بمیرد و ما
قائل شویم به عدم اجزاء. از همین جهت هم شیخ انصاری رضوان الله تعالی علیه در این
کتاب اجتهاد و تقلید میفرماید راجع به باب اجتهاد و تقلید که صحبت نکن آن حتماً
اجزاء است. آنجا که نمیشود اجزاء نباشد. لذا اجزاء نه، حرج نوعی، اجزاء نه عسر
نوعی. حرج نوعی رافع تکلیف است. عسر نوعی رافع تکلیف برای نوع است. پس آن قاعده
حرج و عسر به ما میگوید اجزاء و مثل همان آنجا که اگر هم برای بعضی عسر و حرج
نباشد باز هم میگویند برای تو هم اجزاء. من همانکه خون قروح و جروح دارد برایش
حمام رفتن نفع دارد خوب است دنبال بهانه میگردد حمام برود اما نمیتواند حمام
نرود. چرا؟ چون میگوید بدنم زخم دارد. لباسش را هر روز باید عوض کند وقتی میخواهد
از خانه بیرون رود آدم منظمی است. نمیگذارد لباسش چرک و بودار باشد. اما حالا
همین میخواهد خلاف احتیاط کند نمیخواهد لباسش را عوض کند. میگویند طوری نیست با
همین لباس نجس میتواند نماز بخواند. چرا؟ چون عسر نوعی رفع تکلیف برای نوع میکند.
من جمله برای تو.
مردم مسئله
بلد نیستند. لاابالی گری میکنند. حتی خواص! زنهای من و شما، خویشاوندان من و شما
هیچ کدام مسئله بلد نیستند. هر چه نسبتشان به ما نزدیک تر باشد اخص العواماند
آنها باز یک مقدار پای منبرها گوش دادهاند اینها که دیگر این حرفها هم توی
کارشان نیست!! بنابراین مردم مسئله بلد نیستند. مردم عمل به رساله نمیکنند. چه
کسی را شما سراغ دارید که یک تسلطی بر رساله داشته باشد؟ تسلط بر همه چیز دارند
جزء بر رساله. در حالی که خوب مسئله گفتن مشکل است. مسئله فهمیدن مشکل تر است. عمل
کردنش که دیگر مشکل تر است، اگر راستی ما بخواهیم قائل به عدم اجزاء باشیم حسابی
عسر و حرج لازم میآید. از همین جهت هم میگویم شیخ انصاری میفرمایند که اصلاً
نمیشود در باب فتاوی ما بگوئیم که نه. در باب فتاوی، در باب اجتهاد و تقلید بگو
اجزاء مجتهد میگفته است تسبیحات اربعه یک مرتبه و اقامه نه، این هم یک مدتی اقامه
نه، حالا الان مجتهد جلو آمده میگوید هم اقامه لازم است تسبیحات هم سه مرتبه، هیچ
کس نگفته این نمازش را قضا بکند. احدی را نداریم که گفته باشد نمازش را باید قضا
کند همین ها قائل به عدم اجزاءباشیم حسابی عسر و حرج لازم میآید. از همین جهت هم
میگویم شیخ انصاری میفرمایند که اصلاً نمیشود در باب فتاوی ما بگوییم که نه. در
باب فتوی در باب اجتهاد و تقلید بگو اجزاء مجتهد میگفته است تسبیحات اربعه یک
مرتبه تو یک مرتبه بگو ازقبل تقلید کن از این به بعد سه مرتبه بگو؛اما گذشته ها
مافات مضی راستی اگر بخواهیم بگوئیم مافات لامضی عسر و حرج حسابی جلو میآید خانهاش
را فروخته با بیع معاطاتی (بدون صیغه )حالا الان مجتهد آمده میگوید باید با صیغه
باشد. حالا این خانه را بگوئیم باطل است مال آن است پولش را بگیر، اصلاً مردم از
اسلام برمی گردند. اینها چی است این آقا میگوید؟! خانه را برو به او بده دودستی
هم تعارفش کن بی خانه شود برای اینکه این بیع قبلی باطل بوده است. همه اصلاً مسخره
میکنند. همین دلیل دوم ما که میگفتم سیره عقلا بر اجزاست. راستی مردم مسخره میکنند.
آقا این چه میگوید؟ خانه سه چهار دست رفته برگردد به صاحب اول؟! نمیشود که اینها
را گفت. در باب عبادات نمیشود، در باب معاملات نمیشود. در باب قضا و شهادات نمیشود.
من الطهاره الی الدیات نمیشود و یکی از ادله ما که نمیشود همین قاعده عسر و حرج
نوعی، رافع تکلیف نوعی. لازمهاش اجزاست و این مثال هایی که زدم ضرورت در فقه
است، ضرورت در میان عر متشرعه است. ضرورت در میان عرف است و معنا ندارد ما خلاف آن
حرف بزنیم. در اصول من جمله مرحوم آخوند پافشاری دارند روی عدم اجزاء. بحث را
ایشان خیلی مفصل بررسی میکنند ولی بالاخره به عدم اجزاء منتهی میشود. دیگر حالا
ایشان در اصول یک اجزایی قائل شدند دیگر شاگردهایشان مثل مرحوم نائینی، مرحوم آقا
ضیاء و مرحوم آقای کمپانی و امثال اینها دیگر این اجزاء را هم قائل نشده اند.
مطلقاً شاید صد صفحه مرحوم نائینی درباره این عدم اجزاء صحبت میکنند. یک بابی هم
ایشان درست میکنند که ان شاءالله بعد دربارهاش صحبت میکنیم میگویند اصلاً اگر
ما قائل به اجزاء باشیم فقه جدید لازم میآید یک هفت هشت ده تا مثال هم میزنند که
اینها فقه جدید است. مثلا مثال میزنند که تو وضو بگیر با آب مشکوک با کل
شیءٍطاهر، با استصحاب، بعد یقین داری این آب نجس بوده، میتوانی بگویی اجزاء؟ وضو
درست است. صورتت هم پاک است، نمازت هم درست است. میشود گفت اینها را؟ میگویند نه
خوب میگوید اگر قائل به اجزاء باشی باید از این حرفها بزنی. باید بگویی نمازت
درست است. صورتت هم پاک است. این آب هم هرجا ترشح کرده طوری نیست و این آب الان هم
پاک است. نمیشود که گفت اینها را. پس عدم اجزاء.
یک هفت هشت ده
تا مثال اینطوری مرحوم نائینی دارند که به نظر ما اینها همه مغالطه منطقی است و
مربوط به بحث ما نیست و بعد دربارهاش صحبت میکنم. لذا تقاضا دارم یک مقدار به
این اهمیت بدهید. این بحث ما یک بحث در مقابل مثل مرحوم آخوند، مرحوم شیخ، مرحوم
نائینی و امثال اینهاست و اساتید ما مثل حضرت امام (ره) و مرحوم آقای داماد اینها
همه قائل به عدم اجزاء هستند. شهرت خیلی قوی است. لذا روی این ادله من یک مقدار
بررسی کنید. اینها همه را میگویم برای این آخری. روی این ادله هفت گانه من یک
مقدار بررسی و فکر کنید. مطالعه و تطبیق کنید و این بحث اجزاء را ان شاءالله
فهمیده و هضم شده تمام کنیم. ان شاءالله از شما استفاده کنیم. من دلم میخواهد از
شما استفاده بکنیم و این کم اتفاق میافتد. ما بعضی اوقات در مقابل حضرت امام (ره)
حرف میزدیم. ایشان میفرمودند صبر کنید فردا جواب میدهم. آقای داماد بعضی اوقات
با آن دقت میماندند در بحث. شاگردی اینطوری مزه دارد. آقای بروجردی بعضی اوقات
گوش میدادند. بعد میدیدند اشکال اشکال وارد است. هیچی نمیگفتند از منبر پایین
میآمدند. فردا تکرارش میکردند و ما از شما اینها را میخواهیم.
ما در
استثناها حرف نمیزنیم. مسلم است در استثناها از طهارت تا دیات این جاری است. یک
کسی صد تازیانه باید بخورد آن کسی که تازیانه میزند صد و یک تازیانه میزند نمیخواسته
هم بزند اما اشتباه کرد. تازیانه را حکومت اسلامی میگیرد و یک تازیانه به ضارت میزند
میگوید آن صد تا مال او و این یکی تازیانه مال تو. خوب اجزاء یخدور اینها مربوط
به بحث های ما نیست. شما مال مردم را خوردید. نسیاناً هم خوردید. رفتید سر یخچال
گوشت های دوستتان (طلبه) را برداشتید پختید و خوردید بعد دیدید عجب گوشت شما نبود
و گوشت طلبه دیگر بود حالا چی؟ مسلم ضامن هستید. کتک ندارد اما عدم اجزاء از نظر
حکم وضعی. میگویند گوشت مردم را خوردی باید بدهی، لذا در استثناها نروید. روی
عنوان اینکه مامور به به امر ظاهری، مودیات امارات و اصول آیا به جای احکام واقعیه
مینشیند یا نه؟ ما میگوئیم مینشیند. مشهور میگوید نه، نمیتواند بنشیند. الا
ما اخرجه الدلیل. ما میگوئیم میتواند بنشیند الا ما اخرجه الدلیل، قوم میگوید
نمیتواند بنشیند الا ما اخرجه الدلیل. بحث فردای مان راجع به دلیل پنجم است و آن
حکومت ادله امارات و ادله اصول بر احکام اولیه است. روی این حکومت کمی فکر کنید
ببینید حکومت دارد یا نه؟ فردا مباحثه میکنیم ان شاءالله.
و صلی الله علی محمّد و آل محمّد.