اعوذ بالله من
الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم رب اشرح لی صدری و یسرلی امری و احلل عقده
من لسانی یفقهوا قولی.
این بحث اجزاء
بحث فوق العاده مشکل در اصول است. اما بحثی است فوق العاده مفید و شاید مفیدتر از
این بحث در اصول نداشته باشیم. دیروز عرض کردم که این بحث اجزاء در باب امارات و
در باب اصول از نظر مقام ثبوت منقسم میشود به اقسامی. یعنی فروض مختلفهای پیدا
میکند و باید برویم در جمع بین حکم واقعی و ظاهری و ببینیم مبنای مان آنجا چیست؟
چگونه بین حکم ظاهری و واقعی را جمع میکنیم؟ و آنجا شش قول در جمع بین حکم واقعی
و ظاهری داریم. راجع به یک قول که سببیت باشد ما حکم ظاهری داشته باشیم که حرف ابن
قبه هم روی همین است. چون خود ابن قبه قائل بوده به حکم ظاهری میدیده تحلیل حرام
تحریم حلال لازم میآید لذا ایراد گرفته گفته خبر واحد حجت نیست و نمیدانیم هم
ابن قبه، بیچاره خبر واحد چه کرده است؟ اگر حجت نباشد همه امارات و همه اصول را
باید بگوید حجت نیست. دست از طلبگیاش هم بردارد برود بیابان آنجا علف بیابان
بخورد، آب چشمه بخورد آن هم به قول شیخ انصاری فتأمل!! نمیدانیم اصلاً این إن قلت
قلت طلبگی ابن قبه به کجا میخورد؟ اما این را میدانیم که ایشان چون قائل بوده به
حکم ظاهری مودیات امارات و اصول را حکم میدانسته حکم ظاهری لذا میگفته تحلیل
حرام تحریم حلال لازم میآید. روی آن فرض چهار تا فرض کردیم. یا اینکه قائل شویم
راجع به مودیات امارات و اصول اینکه مصلحت سلوکی. بگوئیم حکم ظاهری نداریم اما
تطرق طریق، پیمودن راه، عمل کردن به امارات، عمل کردن به اصول این مصلحت دارد. در
این باره هم دیروز چهار تا فرض کردیم و بر روی فروض اینکه کدام باید قائل به اجزاء
باشیم و کدام نه صحبت کردیم. بحث امروزمان راجع به جمع بین حکم واقعی و ظاهری
اینکه قائل شویم به رفع ید از تکلیف. یعنی شارع مقدس میبیند که اگر امارات حجت
نباشد اگر اصول حجت نباشد لازم میآید اختلال نظام. اگر امارات و اصول حجت باشند
لازم میآید بسیاری از احکام از بین رود. اماره مخالف با واقع شود، اصل مخالف با
واقع شود و احکام الله از بین برود. حالا دوران امر بین اینکه اختلال نظام لازم
بیاید یا احکام از بین برود کدام مهم است؟ خوب باید حتما شارع مقدس نگذارد اختلال
نظام لازم بیاید. خوب امارات را حجت میکند. اصول را حجت میکند. خیلی از احکامش
از بین میرود خوب میگوید برود- رفع ید میکند از تکلیفم، برای خاطر اینکه اختلال
نظام لازم نیاید بسیاری از بزرگان و من جمله مرحوم حاج شیخ در «دُرر» استاد
بزرگوار ما آقای بروجردی (ره)، استاد بزرگوار ما حضرت امام (ره) استاد بزرگوار ما
آقای داماد (ره) اینها در جمع بین حکم ظاهری و واقعی اینطور جمع کرده اند. گفتند
ما احکام ظاهریه نداریم. آن بحث سلوکیه را هم نمیدانیم شیخ چه میخواهند بگویند.
اما این را میدانیم که شارع مقدس امارات را حجت کرده است اصول را هم حجت کرده است
برای خاطر اینکه اختلال نظام لازم نیاید. خودش هم حجت نکرده است. تابع شده است.
عقلا به قول حضرت امام -رضوان الله تعالی علیه- عقلا میدیدند که با قطع با یقین
بخواهیم برویم جلو نمیشود. لذا امارات را حجت کردند. دیدند باز هم کمبود دارند
باز هم اختلال نظام لازم میآید لذا اصول را حجت کردند. خوب عقلا اصول عملیه
دارند. اصول عقلائیه دارند. ما حتی استصحاب را از راه بنای عقلا حجت میدانیم.
اصول خیلی دارند. ما بخواهیم یک نامهای که برای مان آمده بخوانیم باید ده هفده
تا اصل جاری بکنیم تا این نامه برای ما بشود حجت. لذا عقلا دیدند اگر امارات فقط
هم باشد باز مشکل پیدا میکنند. لذا اصول را حجت کردند. عقلا میدانستند که این
امارات و اصول را که حجت میکنند خیلی اوقات مخالف با واقع در میآید. احکام الله
احکام خودشان از بین میرود. اما میدیدند که اگر امارات و اصول نداشته باشند اختلال
نظام لازم میآید. به قول امام صادق «لما کان للمسلمین سوق» اگر قاعده ید نباشد
این بازار تعطیل میشود. اگر قاعده طهارت نباشد شما از گرسنگی میمیرید. الا اینکه
بروید علف بیابان بخورید! اگر قاعده حل نباشد همه ما در مضیقه شدید واقع میشویم
الا اینکه برویم در بیابان علف بخوریم. آب چشمه بخوریم اگر پیدا شود و نمیشود!
برای اینکه اختلال نظام لازم نیاید امارات را حجت کردهاند اصول را حجت کرده اند.
مودیات امارات شده حجت؛ مودیات اصول شده حجت؛ در حالی که میدانیم بسیاری از احکام
واقعیه و نفس الامری از بین میرود. و تطابق نیست اما از باب امر مهم به قول مرحوم
حاج شیخ در «دُرَر» پیراهن پاره میکند، دندان سر جگر میگذارد. غصهاش را میخورد
اما چارهای هم نیست. اینکه امارات و اصول را حجت کند. وقتی امارات و اصول حجت شد
همین جمله مرحوم آخوند در کفایه است میفرمایند«إن طابق الواقع فمنجز إن خالف
الواقع فمعذور» این امارات و اصول اگر مخالف با واقع درآمد این معذور است و اگر
مطابق با واقع درآمد این تکلیف را منجّز میکند. خوب اگر کسی راجع به جمع بین حکم
واقعی و ظاهری این طور بگوید که اساتید ما میگویند خوب لازمهاش چیست؟ لازمهاش
اجزاء است. چرا؟ برای اینکه وقتی اماره مخالف با واقع شد، اصول مخالف با واقع شد،
اصلاً ما تکلیف واقعی نداریم تا بخواهیم بگوئیم اعاده کند یا قضا کند. رفع ید از
تکلیف واقعی خود این تکلیف آور نیست. یعنی مؤدای اماره حکم نیست. ما قائل به حکم
ظاهری نیستیم. اما خودش که حکم نمیآورد حکم واقعی را هم از بین میبرد. دیگر خواه
ناخواه باید بگئیم اجزاء مطلقاً. دیگر آن چهار قسم هم اینجا نمیآید. که گفتیم آن
چهار قسم یک دفعه مصلحت تام، یک دفعه مصلحت ناقص، یک دفعه مصلحت بر، یک دفعه کامل
و اکمل. این حرفها دیگر نیست وقتی که اماره مخالف با واقع درآمد شارع رفع ید از
تکلیف نمیکند. تکلیف بالفعل- البته منجّز نیست بالفعل است- تکلیف بالفعل را میگوید
از تو نمیخواهم. وقتی از تو نمیخواهم دیگر همین که آورده هیچ چیزی هم نیست اما
تکلیف هم نمیخواهد. مثل مجنون میشود. همین طور که از او تکلیف نمیخواهند از این
هم تکلیف نمیخواهند.
شارع مقدس یا
عقلا چرا امارات را حجت کردهاند؟ از باب اختلال نظام. کاری به شخص ندارد ممکن است
برای شخص اختلال نظام هم لازم نیاید عمل به امارات نکند عمل به اصول هم نکند برای
او هم اختلال نظام پیش نیاید. این مراد نیست. اگر امارات در جامعه اسلامی حجت نباشد نمیتواند بگوید اسلام من
«سحمه» است. نمیتواند بگوید اسلام من «سهله» است. باید امارات و اصول در اسلام
حجت باشد تا بگوید اسلام من «سمحه سهله» است. خوب حالا که امارات حجت است لازمه
حجیت امارات چیست؟ بسیاری از جاها واقع از بین رفته است. به قول آسید محمدباقر
درچهای رضوان الله تعالی علیه شارع مقدس روزی یک تن نجاست خورد مردم میدهد با
«کل شیءٍ طاهر حتی تعلم» نه حالا چون مرحوم آیت الله العظمی آقای درچهای محتاط
بوده راجع به طهارت و نجاست مثال زده است. شما راجع به حق الناس مثال بزنید.
اینهایی که ما میخوریم حلال است؟ شبانه روز حرام میخوریم با «کل شیءٍ لک حلال
حتی تعلیم ...» و الا یک مقدار بخواهی دقت بکنی حلال واقعی کو؟ به قول امام صادق
(ع) میفرمایند: «مجادله السیف اهون من طلب الحلال» درجاتشان عالی است عالی تر
باشد مرحوم آیت الله العظمی آقای سید احمد خوانساری انصافا به قول حضرت امام (ره)
از نظر علم و عمل خیلی بالا بود سهم امام که به ایشان میدادند ایشان در بانک نمیگذاشتند.
پیش یک تاجر در صندوق میگذاشتند. خوب من به ایشان میگفتم آقا قبل شما چی؟ قبل
شما این پول را از بانک گرفته داده به شما!! اگر اشکال داشته باشد همهاش اشکال
دارد و اگر اشکال نداشته باشد هیچی و اما اینکه شما در این میان آنرا در صندوق
بگذاری کار را درست نمیکند. لذا با «کل شیءٍ لک حلال» بیا جلو و این رباخواری های
امروز را حلالاش بکن! این حرام های امروز را حلالش کن! غیر از این چارهای
نیست. خیلی از احکام الله از بین میرود با «کل شیءٍ لک حلال» با قاعده ید، با
اصاله الصحه با قاعده طهارت، اما خوب برود. چرا برود؟ اسلام باقی بماند طوری نیست.
حتی قضیه سقیفه بنی ساعده همین شد دیگر. قضیه سقیفه بنی ساعده- امیرالمؤمنین (ع)
کاری نداشت که سه چهار تا روباه را هلشان بدهند در خانه و در را ببندند. برای
امیرالمومنین (ع) که کاری نداشت. سقیفه بنی ساعده چه صیغهای بود در مقابل
امیرالمومنین (ع). اما دیدند پشت قضیه حرفهاست! مثل الان. دیدند پشت قضیه رفتن
اسلام است. اینها درصدد بودهاند این پیاده نظامهای داخلی با آن دشمن خارجی اسلام
را نابود کنند. این منظور بود. امیرالمومنین (ع) دیدند اسلام نابود بشود یا سقیفه
بنی ساعده جلو بیاید. شیعه گری و سنی گری. گفتند خوب اسلام باشد ولو اینکه سقیفه
بنی ساعده خیلی ضرر دارد. اما مهم سنجیدند. حقشان را غصب کردند. زهرایشان را کتک
زدند و ساکت ماندند. همانکه به زهرا وقتی که زهرا عزیز ناراحت بود و امر کرد به
امیرالمومنین (ع) پا شود و امیرالمومنین هم پا شد اما موذن گفت اشهد ان لا اله الا
الله. گفت عزیزم اگر پا شوم این اشهد ان لا اله الا الله از بین میرود. زهرا (س)
گفت نه. میدانست اینها همه مکالماتی است برای رفع هم و غم فی الجمله و الا آنها
که همهاش را میدانستند. حالا این حجیت امارات و حجیت اصول همین طور است مثل
سقیفه بنی ساعده. بخواهند نباشد اختلال نظام لازم میآید اسلام، سمحه، سهله نمیشود.
راستی اگر اسلام امارات را حجت نداند اصول را حجت ندارد یک نفر مسلمان پیدا نمیشود.
همه از اسلام برمی گردند. به قول آن یهودی به آن مسلمانی که خیلی طنطراق داشت گفت
این اسلام شما برای شما خوب است. به درد من نمیخورد. من کار دارم. خوب، اگر هم
حجت باشد خیلی از احکام واقعیه از بین میرود. خوب شارع مقدس چه میگوید؟ شارع
مقدس میفرماید من «کل شیء طاهر» دارم ولو به قول مرحوم آقای درچهای یک تن نجاست
خورد مردم داده شود. داده شود. اسلام باقی بماند اسلام ترویج شود. من «کل شیء لک
حلال» دارم با اینکه در مردم حرام خواری به حسب ظاهر خیلی شود. اما بالاخره حرام
ظاهری؛ حرام نخورند. حالا بالاخره اسلام باقی بماند. ما جمع بین حکم ظاهری و واقعی
را تبعاً لاستادهایمان اینطوری کردهایم و اگر قائل به این حرف بشویم خواه ناخواه
باید قائل به اجزاء بشویم و این بعد صحبت میکنم. امیدوارم بتوانیم از شما استفاده
بکنیم. این عدم اجزاء با این حرف جور در نمیآید اگر کسی جمع بین حکم واقعی و
ظاهری بکند باید قائل به اجزاء شود برای اینکه شارع مقدس رفع ید از تکلیف کرد و
دیگر تکلیفی نیست. بعدش هم اگر شک هم ندارد اگر شک بکند که دو دفعه مولی تکلیف را
برگرداند رفع مالایعلمون میگوید نه. اصلاً شک هم ندارد. اگر مولی رفع ید از تکلیف
کرد مولی منزه تر از این است که علم این بخواهد تغییر بکند. تکلیف آور باشد. حرف
چهارم که آن هم حرف خوبی است و روایات ما هم دلالت بر آن دارد و ما قائل به آن
هستیم به اینکه جمع بین حکم واقعی و ظاهری تقبل ناقص بجای کامل است. شرط ذکری یعنی
همین. تمام نماز شرطش شرط ذکری است. یعنی اگر کسی حمد و سوره را نداند و بخواند
خوب نمازش باطل است. اما اگر یادش رفت و نخواند و رفت به رکوع، نمازش صحیح است.
خوب این که ناقص است. اذا انتفی الجزء انتفی الکل. حالا چکارش میکنیم؟ به آن میگوئیم
شرط ذکری. شرط ذکری یعنی چه؟ میگوئید معنایش این است که اگر متذکر باشد و نیاورد
جزء نیامده است. اما اگر متذکر نباشد نماز آمده، نماز این همین است. نماز بدون حمد
و سوره. به این میگوئیم شرط ذکری. یعنی برای یک کسی نماز با سوره و برای یک کسی
نماز بدون سوره. خوب نماز بدون سوره که اسمش را میگذاریم شرط ذکری، یعنی تقبل
ناقص به جای کامل و نود و پنج درصد از عبادات ما شرایط اجزایش شرط ذکری، جزء ذکری
است. ان شاء الله بعد میآئیم در بارهاش صحبت میکنیم. در باب حج یک آقایی محرم
نشده با پیراهن آمدن در طواف و اطرافش را گرفتهاند که شما حجتان باطل است. این
پیراهنات را باید از پا در بیاوری باید پاره بکنی. باید گوسفند بکشی. مرتب
گفتند. امام صادق سلام الله علیه رسیدند گفتند چه خبر است؟ گفتند این طوری است.
فرمودند نه. از همین جا محرم میشود احرامش درست است حجش هم درست است گوسفند هم
لازم نیست. بعد فرمودند «ایما رجل رکب امرا بجهاله فلا شیء علیه» این یک بابی است
هزار باب برای ما میآورد. حالا من قائلم شرط مقصر هم بوده است. این جاهل جاهل
مقصر بوده است. حالا لااقل جاهل قاصر که آقایان میگویند بوده است. خوب هیچی تمام
آن اجزاء و شرایطی که در حج بوده برای این دیگر نیست. چرا؟ برای اینکه اجزایش جزء
ذکری است. شرایط شرط ذکری است. شرط ذکری یعنی چه؟ یعنی تقبل ناقص به جای کامل.
نماز این ناسی واقعا نماز بدون سوره است. خوب وقتی چنین باشد دیگر خواه ناخواه در
مساله ما باید بگوئیم اجزاء. جاهل قاصر هم هست. مجتهد گفته است سوره مستحب است.
این مدتها اینطور نماز خواند. خودش اینطور، مقلدینش هم همین طور. حالا دید اشتباه
کرده است. خوب از آن به بعد بگوئید فتوای دوم. که آن حرف دارد بعد دربارهاش صحبت
میکنیم، ولی خوب آقایان میگویند فتوای بعدی. قبلی چی؟ آقایان میگویند عدم
اجزاء. خوب در حالی که مسلم است اجزاء، چرا اجزاء؟ تقبل ناقص در مقابل کامل.
لاتعاد الصلوه الا من خمس دیگر هم ناسی را میگیرد در جمع بین حکم واقعی و ظاهری
قائل به تقبل ناقص به جای کامل شود که ما باز هم شدیم دیگر خواه ناخواه باید
بگوئیم اینکه آورده، ناقص باشد، کامل باشد، کامل و اکمل باشد. تام و اتم باشد.
زمینه بر باشد زمینه بر نباشد. هر آن چهار قسم. باید قائل شویم به اجزاء. جمع بین
حکم واقعی و ظاهری اگر کسی این طور بگوید. این چهار قسم. جمع بین حکم واقعی و
ظاهری و اگر کسی حرف مرحوم آخوند در کفایه- نمیدانم حرف مرحوم آخوند در کفایه را
در اینجا مطالعه کردهاید یا نه؟ و همچنین در جمع بین حکم ظاهری و واقعی اول جلد
دوم کفایه ایشان مختلف حرف دارد. حالا یکی از حرفها تعلیق است. ایشان قائلاند به
اینکه احکام واقعیه همه همه تعلیق است.
جمع بین حکم
ظاهری و واقعی را این طور کرده اند. مثلا راجع به اجزاء نماز سوره واجب است لو
عَلِمَ به. یا حج واجب است لو علم به. قبله واجب است لو علم به. گفته احکام واقعیه
همهاش معلق است. خوب جمع بین حکم واقعی و ظاهری از نظر ایشان بنابراین این طور
میشود که این امارات اگر مطابق واقع شد آن حکم منجّز میشود و اگر مخالف با واقع
شد اصلاً من اول الامر فعلیت پیدا نمیکند.در مقام انشاء میماند. برای اینکه علمش
را پیدا نکردیم. میگوید « لو علم به لتنجز» و این به واسطه اماره علم به حکم
واقعی پیدا نکرد. در مقام انشاء اگر علم به آن پیدا کردیم علم ما مطابق با آن حکم
واقعی شد تنجّز پیدا میکند. از حال تعلیق میآید به فعلیت و تنجّز و اگر ما علم
به آن پیدا نکردیم اماره مان مخالف او شد، اصولمان مخالف با او شد چونکه در حال
تعلیق است و من علم هم به آن ندارم بنابراین در حال تعلیق میماند. وقتی در حال
انشاء ماند من اصلاً مکلف به احکام واقعیه نیستم. خوب اگر کسی حرف مرحوم آخوند را
بزند خواه ناخواه باید بگوید تنجّز باید بگوید اجزاء. دیگر فرق هم نمیکند بین
اینکه آنکه آورده ناقص باشد یا کامل باشد یا اکمل باشد، ... اینها دیگر فرقی نمیکند.
هر چهار قسم باید بگوئیم اجزاء. هذا کله راجع به اینکه پشمی به کلاه امارات و اصول
بدانیم. اما اگر قائل به کشف فقط شدیم که فرض ششم است که جمع بین حکم واقعی و
ظاهری قائل به کشف فقط شدیم یعنی اماره کاشف است هیچ کار نمیتواند بکند و این کشف
اگر مطابق با واقع شد تنجّز تکلیف میکند و الا معذوریم اما تکلیف به حال خود باقی
است. اگر کسی این را بگوید دیگرباید بگوئیم عدم اجزاء. اما این حرف دارد یک قدری
روی آن فکر کنید ببینیم در همین جا هم میتوانیم بگوئیم اجزاء یا نمیشود. ان شاء
الله برای فردا به شرطی که هم مطالعه کنید و هم فکر کنید از فکرتان استفاده بکنیم
ان شاء الله.
وصلی الله علی محمد و آل محمد.