اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.
بحث این بود که کر که چیزی آن را نجس نمیکند این از نظر وزن 1200 رطل
عراقی است که تقریباً 128 من تبریز است.
و اما از نظر مساحت 6 قول در مسئله دیده میشود.
گفتم که عمده این اقوال سه قول است که بزرگان روی این سه قول خیلی
پافشاری دارند، یک قول که دیروز در بارهاش صحبت کردیم این که سه وجب در سه وجب در
سه وجب یعنی 27 وجب و بسیاری از بزرگان این را قبول کردهاند و دلیلشان هم صحیحه
اسماعیل بن جابر بود که دیروز در بارهاش صحبت کردیم و انتخاب هم کردیم.
مشهور در میان فقهاء چه متقدمین و چه متأخرین گفتهاند که سه وجب و
نیم در سه وجب و نیم در سه وجب و نیم، و اینها هم تمسک کردهاند به یک روایاتی که
هم صحیح السند است هم ظاهر الدلاله و اینها هم دوتا روایت است.
یکی صحیحه حسن بن صالح روایت 8 از باب 9 از ابواب ماء مطلق جلد اول
وسائل: عن ابی عبدالله علیه السلام اذا کان الماء فی الرکیّ کراً لا ینجسه شیئ قلت
و کم الکر؟ قال ثلاثه اشبار و نصف طولها فی ثلاثه اشبار و نصف عمقها فی ثلاثه
اشبار و نصف عرضها، روایت صحیح السند ظاهر الدلاله است مشهور از قدماء و متأخرین
هم به آن تمسک کردهاند.
فقط بعضی که ایراد کردهاند
گفتهاند این روایت معمول به عند الاصحاب در میان متأخرین نیست برای این که رکی به
معنای چاه است و بعد در باره چاه صحبت میکنیم که آن قلیل هم باشد لاینجسه شیئ و
این میگوید اذا کان الماء فی الرکی کراً لاینجسه شیئ. اما آن اختلاف در چاه که
بعد صحبت میشود مربوط به این ذیل نیست برای این که آن صدر میگوید اذا کان الماء
فی الرکی کراً لاینجسه شیئ و تمام شد حالا این آقا اشکال داشت در کر، قلت و کم
الکر؟ کر چه مقدار آب است؟ حضرت فرمودند که 43 وجب تقریباً سه وجب و نیم در سه وجب
و نیم در سه وجب و نیم. این یک حرف است.
یک حرف دیگر هم رکی به معنای چاه باشد معلوم نیست، رکی گودالی است که
در آن گودال آب جمع میشود، یا آب پیدا میشود حالا گاهی چاه است و گاهی چشمه است
و گاهی غدیر، لذا اگر این عرض من هم درست باشد دیگر روایت بلا اشکال است و علی کل
حال با این حرفها نمیشود روایت را از کار انداخت هم سندش خوب است هم دلالتش خوب
است. این یک روایت.
یک روایت دیگر که آن هم سند و دلالتش خوب است صحیحه ابی بصیر است الا
این که چون قبلش یکی از اصحاب اجماع است و آن میگویند فطحی بوده لذا اسمش را
گذاشتهاند موثقه یا مصححه اما قطع نظر از اصطلاح اگر بگوییم صحیحه خیلی بهتر است
علی کل حال روایت از نظر سند پیش اصحاب بلا اشکال است.
روایت 6 از باب 10 از ابواب ماء مطلق جلد اول وسائل، قال سئلت
اباعبدالله علیه السلام من الکر من الماء کم یکون قدره ؟قال اذا کان الماء ثلاثه
اشبار و نصف فی مثله ثلاثه اشبار و نصف فی عمقه فی الارض و ذلک الکر من الماء، که
این ثلاثه اشبار و نصف فی مثله این باطول است یا عرض است بعد ثلاثه اشبار و نصف فی
عمق را دارد مثل آن روایت که گفت ثلاثه اشبار و نصف فی عمق، ثلاثه اشبار و نصف فی
عرضه ثلاثه اشبار و نصف فی طوله این جوری نیست اما بالاخره به خوبی میفهماند
ثلاثه اشبار و نصف فی مثله یعنی چه یعنی یک ثلاثه اشبار و نصف درست کرد دو دفعه یک
ثلاثه اشبار و نصف را ضرب در مثلش کرد یعنی طول و عرض، سپس ثلاثه اشبار و نصف فی
عمق آنها را ضرب در عمق کرد فذلک الکر من الماء ظاهراً از نظر سند که عالی است از
نظر دلالت هم این که بعضیها گفتهاند که دو تا عمقش گفته شده و یکی گفته نشده مثل
این که عالی گفته شده ثلاثه اشبار و نصف این مثلا عرضه، فی مثله یعنی فی طوله،
ثلاثه اشبار و نصف فی عمق یعنی عرض و طول و عمق ثلاثه اشبار و نصف فذلک الکر من
الماء، مسلم است که محمد بن یحیی صاحب آن نوا در الحکمه است که مرحوم ابن ولید و
صدوق و اینها میگویند همه این نوادر الحکمه حجت است مگر 25 تا روایتش بعد هم میگویند
این آقا شاید بیش از 1000 جا در کافی وارد شده حالا ما بگوییم که این آقا ضعیف است
وکسی هم که نگفته یعنی معمولاً قدماء متأخرین گفتهاند که روایت صحیح السند فقط
است ابان بن عثمان، ابان بن عثمان اگر بهتر از قبل و بعدی نباشد بدتر نیست ابان بن
عثمان از اصحاب اجماع است گفتهاند فطحی است بنابر این روایت موثقه است نه صحیحه
ولی ما میگوییم روایت صحیحه است و از نظر روایت هیچ اشکال نداریم لا اقل مصححه
است و علی کل حال بگوییم موثقه است، از نظر سند روایت اشکال ندارد خب این هم قول
دوم.
قول سوم قول صاحب مدارک است که خیلی این طرف آن طرف میزنند اول این
که سند آن روایت 27 تا را رد کند بعد هم سند 43 تا رد بکند و بالاخره خودش میگوید
36 وجب، آن حرفهایش که خوب نیست آن حرفش که خوب است این است که روایت صحیح السند
ظاهرالدلاله داریم که کر 36 وجب است، روایتش را بخوانیم.
صحیحه اسماعیل بن جابر روایت 1 از باب 10 از ابواب ماء مطلق جلد اول
وسائل قلت لابی عبدالله علیه السلام الماء الذی لاینجسه شیئ قال ذراعان عمقه فی
ذراع و شبر سعته فرمود که دو ذراع گودی آن در یک ذراع و یک وجب وسعت آن، وسعت آن
یعنی طول و عرض آن، دیگر خواه ناخواه میشود ذراعان یعنی 4 وجب، در عمقش در ذراع و
شبر در سه وجب طولش ضرب کنید در سه وجب دیگر میشود 36 وجب، دلالت خیلی خوب است
فقط همین است که مثل سایر روایات 27 وجبی و آن روایات 43 وجبی بعضی هر سه را نگفته
دو چیز گفته به جای این که بفرماید ذراعان عمقه فی ذراع و شبر طوله و عرضه گفته
سعته، اگر بهتر از آن روایتها نباشد قطعا کمتر نیست بنابر این روایت به خوبی
دلالت دارد که 36 وجب، لذا سه تا قول در مسئله پیدا شد هر کدام هم یک روایت بس است
هر کدام هم یک روایت صحیح السند ظاهر الدلاله و اعراض اصحاب هم روی هیچ کدام نیست
این سه تا قولی که در مسئله هست. حالا چه باید گفت؟ چه باید کرد؟
مشهور در میان اصحاب گفتهاند آن روایت 27 وجب ضعیف السند است این
روایت 36 وجب مورد اعراض اصحاب است باقی میماند روایت 43 وجب به حال خود باقی میماند
پس کر میشود 43 وحب یک مقدار کمتر، سه وجب و نیم در سه وجب و نیم در سه وجب و
نیم، الا اینکه این فرمایش مشهور درست نیست حالا ولو این که صاحب جواهر و امثال
اینها هم فرمودهاند مرحوم محقق همدانی خیلی این طرف و آن طرف میزنند و میخواهند
حتی 36 وجب ایشان میخواهند بفرمایند همان 43 وجب است برای این که وجبها با هم
تفاوت دارد لذا یک چیزهایی که نمیشود اینها را پذیرفت، برای خاطر این که دیروز
گفتیم آن روایت 27 وجب خیلی عالی است محمد بن سنان اگر بالاتر از عبد الله بن سنان
نباشد کمتر نیست . این روایت 27 وجب.
این روایت هم بخواهیم بگوییم اعراض اصحاب روی آن است، نمیدانم اعراض
اصحاب روی آن است یا نه؟ برای این که محقق در معتبر فرموده صاحب مدارک هم که
فرموده از آن طرف هم چون اختلاف در روایات بوده آن شهرت انتخاب کرده 43 وجب را
شاید برای خاطر این که ترجیح داده از نظر سند روایت اسماعیل بن جابر را لذا گفته
است که 43 وجب، اعراض اصحاب قطعا نمیشود از روایت بیرون آورد که اصحاب اعراض کردهاند
از این روایت 36 وجب لذ این قول مشهور را که آن روایت 27 وجب ضعیف السند است این
روایت 36 وجب معرض عنهاست پس روایت 43 وجب درست است ظاهراً درست نیست.
یک مطلب باقی میماند و آن این است که این سه تا روایت اینها جمع
عرفی دارد دلالت عرفی و دیگر نوبت به اعراض اصحاب هم نمیرسد دست از مفهوم عدد از
سه تا روایت بر دارید وقتی که دست از مفهوم برداشتید میشود هر سه، قدر اقلش 27
وجب، یک قدری بهتر 36 وجب ، یک قدری بهتر 43 وجب، این جمع دلایلش می شود عرف هم
مثل اذا خفی الاذان فقصر اذا خفی الجدران فقصر خب همانجا گفتهاند چکار کنیم خفاء
جدران است یا خفاء اذان در آن هم تفاوت هست گفتهاند خیلی خوب اذا خفی الاذان فقصر
اذا خفی الجدران فقصر دست از مفهوم هر دو بردار، هر دو، وقتی هر دو برای این که
ظهور هر کدام رفع ید از مفهوم دیگری، جمع عرفی است دیگر، وقتی که یک ظاهر با مفهوم
بسنجد مفهوم را از کار میاندازد لذا اذا خفی الا ذان فقصر درست است اذا خفی
الجدران فقصر درست است هر کدام جلو افتاد همان است ما نحن فیه هم همین است یک دسته
از روایات میگوید 27 وجب، صحیح السند ظاهر الدلاله مورد عمل اصحاب یک دسته از
روایات میگوید 36 وجب، روایت صحیح السند مورد عمل، اعراض در کار نیست، یک روایت
هم میگوید 43 وجب مورد عمل اصحاب از نظر سند از نظر دلالت بلا اشکال الا این که
با هم معارض هستند اما معارضشان به واسطه مفهومش است یعنی مفهوم عدد اینها را
معارض میاندازد بینشان و الا اگر مفهوم نباشد با هم معارض نیستند.
مفهوم عدد یا مفهوم شرط آن اذا خفی الجدران فقصر مفهوم شرط است دیگر،
این دست از مفهومها بر میداریم منطوق باقی میماند باقی که ماند معنایش اینجور
میشود وقتی 27 وجب باشد کر است بهتر از آن 36 وجب بهتر از آن 43 وجب، دیگر ظاهراً
جمع بین روایات میشود و بر میگردد به این که کر 27 وجب است و این که مشهور در
میان اصحاب است 43وجب،نه،یعنی به این معنا که 27 وجب باشد و به ملاقات نجس نجس
بشود نه نجس نمیشود.
اگر بپسندید حرف من را دیگر خواه ناخواه باید بگویید 27 وجب اما اگر
نپسندید حرف من را حرف مشهور معارض دارد دیگر، شما باید همهاش را از کار بیندازید
الا این که مثلا یک کسی بگوید خذ بما اشتهر بین اصحابک این را قبول نداریم راجع به
27 وجب است، 27 وجب حسابی اگر روایت باشد به اندازه 43 وجب روایت دارد، اگر قول
باشد حسابی قمیین طائفه فوق العاده مهمی بودند در زمان ائمه طاهرین علیهم السلام و
با هم معارض هستند نه میشود حمل بر شهرت کرد نه میشود بگوییم مخالف کتاب است نه
میشود بگوییم موافق با عامه است هیچ، دیگر باید تساقط بشود به طور کلی . دیگر
وجهی از برای این که بگوییم حالا که حرف من نه پس حرف مشهور این را هم نمیشود گفت.
یک مسئله دیگر هم هست اگر کسی از اجماع نترسد و آن این است که انسان
این جور بگوید بگوید اصلاً کر از نظر روایات یک مقدار آب کثیر است عرف بگوید آب
کثیر، عرف بگوید دست زدن در این آب این آب متأثر نمیشود، این مقدار، جمع بین این
سه تا روایت را بگوییم این سه تا میخواهد آب کثیر را بگوید آن وقت اگر این عرض من
را بپسندید سه چهار تا روایت هم داریم تایید میکند این عرض من را، یک دو سه تا
این روایتهایش را بخوانم.
اگر حرف اول من را نگویید معنایش این است که عدداً آن میگوید 27 تا
آن میگوید 36 تا، با هم میجنگند آن میگوید 27 تا لاغیر، آن میگوید 36 تا
لاغیر، الا این که عرض اول من را بگویید، که نفرمودهاند بگویید آقا همه اینها
مفهومهایش از کار میافتد عددها با هم معارض نیستند پس بنابر این 27 تا را باید
بگوییم، اما مشهور که این را نگفته، مشهور آنجور که درستش کرده فرموده است که
روایت 27 تا یوخدور برود کنار، بالاخره 27 تا برود کنار، هیچ، 36 تا هم برود کنار،
هیچ، برای این که اعراض اصحاب روی آن است پس باقی میماند 43 تا که مشهور اقوال
است اینها این جور گفتهاند.
ما میگوییم که اینکه شما میفرمایید 27 تا ضعیف السند است ضعیف
السند نیست سندش اگر از همین روایت موثقه ابی بصیر بالاتر نباشد کمتر نیست از نظر
دلالت هم که دلالت خیلی خوب بود، 36 تا هم از نظر سند خیلی خوب است از نظر دلالت
خیلی خوب است پس اعراض اصحاب روی آن است این را هم قبول نداریم که اعراض اصحاب روی
آن است برای این که اعراض اصحاب آن جاست که بدانیم از این روایت اعراض کردهاند
اما اگر بدانیم جمع بین روایات کردهاند به طوری که صاحب جواهر کرده دیگر اعراض
اصحاب معنا ندارد لذا حرف مشهور که 43 وجب با این فرمایشاتشان که میخواهند دو تا
روایت را از کار بیندازند نمیشود ولی عرض من این است که نه بابا هر سه روایت از
کار نمیاندازیم جمع عرفی دارد جمع دلالی دارد و آن این است که مفهوم همهاش را میگیریم
و به منطوقها عمل میکنیم مثل اذا خفی الجدران فقصر و اذا خفی الاذان فقصر مفهومها
را میگیریم یعنی حذف میکنیم به منطوقها عمل میکنیم یعنی خفاء الجدران بله،
خفاء الاذان هم بله. اینجا هم همین جور میشود لذا میشود که 27 وجب کر، هرچه
بیشتر بهتر، حالا بشود 36 وجب یا بشود 43 وجب.
اما روایات : روایت 11 از باب 1 از ابواب ماء مطلق :
فرمود کلما غلب کثره الماء فهو طاهر وقتی یک آب زیادی باشد این آب
طاهر است، آب طاهر است یعنی چه؟ یعنی به ملاقات نجس نجس نمیشود کلما غلب کثره
الماء لذا بگوییم که آن سه تا روایت یکی میگوید 27 تا یکی میگوید 36 تا یکی میگوید
43 تا یک جمعی دارد کثره الماء عرفاً بگویند که ماء کثیر.
مصححه عبدالله بن مغیره عن ابی عبدالله علیه السلام الکر من الماء نحو
حُبّی و اشار الی حب من تلک الباب التی تکون بالمدینه حضرت فرمودند که کر این
اندازه است و یک حبّی در خانه آقا بود اشاره کردند به آن، مدینه خمرههای آب را به این اندازه میساختند
حالا معمولاً خمره آب هیچ وقت 27 تا و 36 تا و شاید 10 وجب هم نمیشد، 10 وجب آب و
فرمود که الکر من الماء نحو حبی و اشاء الی حب من تلک الباب،
روایت 7 از باب 10 از آب
مطلق، صحیحه دیگر همین عبدالله بن مغیره اذا کان الماء قدر قلتین لم ینجسه شیئ و
القلتان جرتان فرمود وقتی دو قله باشد دو قله چقدر است؟ دو جرّه باشد جرّه چقدر
است؟ یک مشک آب.
صحیحه بزنطی الکر قدر نصف الساق و الرکبه و اقل، نصف ساق پا وقتی رفت
توی آب یا تا زانو و کمتر به این میگوییم کر یعنی الکر هو کثره الماء اذا غلب آن
کثرت به جوری که لم ینجسه شیئ لم ینجسه شیئ میخواهیم عرفاً، اگر کسی نترسد از
اجماع همه را بگذارد کنار و بگوید از همه روایتها من یک چیزی میفهمم و آن این که
کر یک آب کثیری است که لا ینجسه شیئ و اگر از اجماع بترسیم باید بترسیم دیگر همان
عرض من است که باید بگوییم 27 وجب با آن تقریری که اول کار کردم.
وصلی الله علی محمد و آل محمد