اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم رب اشرح لی
صدری و یسرلی امری و احلل عقده من لسانی یفقهوا قولی
آیا ماموربه به امر اضطراری مسقط ماموربه به امر واقعی است یا نه؟
دیروز عرض کردم از نظر ثبوت این منقسم می شود به چهار قسم. اینکه آن مامور به به
امر اضطراری صد در صد مصلحت مامور به به امر واقعی را دارد. کافی به غرض است. خوب
گفتیم اگر این باشد معلوم است می تواند نماز با تیمم نماز بخواند اول وقت و اگر می
داند آب پیدا می شود یا آب پیدا شد دیگر فایده ندارد. اگر نخوانده باشد می تواند
نماز بخواند. اگر خوانده باشد دیگر نماز خواندن با وضو وجهی ندارد. قسم دوم این
بود که مامور به به امر اضطراری گرچه ناقص است ولی زمینه بر برایواقع است. مثل
اینکه نماز با تیمم گرچه نماز با وضو خیلی تفاوت دارد آن ناقص است این تام است اما
اگر نماز را خواند دیگر زمینه برای اینکه نماز با وضو بخواند نیست. گفتیم اگر این
باشد اگر می داند آب پیدا می کند نمی تواند نماز بخواند اگر نماز خواند گناه کرده
است. حالا ولو اعاده نداشته باشد قضا نداشته باشد اما گناه کرده است و اما اگر نمی
دانست آب پیدا می کند یا نه و نماز خواند بعد آب پیدا کرد دیگر کار از کار گذشته.
یک ناقصی را آورد. دیگر تام را هم نمی تواند بیاورد و بالاخره آن ناقص مامور به را
ساقط کرده است. تکلیف را ساقط کرده است.
قسم سوم کامل و اکمل بود. نه ناقص و تام. نماز با تیمم کامل است.
نماز با وضو اکمل است. خوب معلوم است می تواند نماز را بیاورد. بعدش چی که آب پیدا
کرد؟ دیگر نمی شود. مرحوم آخوند می گویند می شود مستحباً. نفهمیدیم که مراد مرحوم
آخوند چی است؟ چطوری می شود؟ برای اینکه اگر مامور به ساقط شده باشد دیگر وجهی
ندارد برای اینکه ما بگوئیم می شود دو دفعه مامور به را بیاورد. مامور به نیست تا
بیاورم. لذا اگر کامل واکمل باشد می تواند نماز با تیمم بخواند می تواند نماز با
وضو بخواند و اگر نماز با تیمم خواند تکلیف ساقط است. اگر هم صبر کرد آخر کار آب
پیدا کرد نماز با وضو خواند باز هم امر ساقط است. این زیاد هم اتفاق می افتد. مثلا
در صحرا است اول وقت است و این مثلا سه بعد از ظهر چهار بعد از ظهر به بلد یا شهر
و دهشان برمی گردد حالا می تواند آیا نماز با تیمم بخواند در حالی که می داند بعدش
هم آب پیدا می کند یا نه؟ اگر شما از مقام ثبوتی حساب بکنید یک کدام کامل باشد
دیگری اکمل باشد خوب می تواند این نماز با تیمم بخواند دیگر بعد هم که به خانه آمد
وجهی ندارد که نماز بخواند. دیروز مثال می زدم که در مسافرت است می داند که یکساعت
دیگر می رسد به وطن اما برای اینکه درک بکند نماز اول وقت را، یا اینکه نه بگوید
که –خیلی ها اینطوری هستند به نماز که می رسند برایشان خیلی سنگین است- می گوید که
نماز دورکعتی می خوانیم دیگر نخواهیم چهار رکعتی بخوانیم!! نماز را می خواند بعد
یکساعت به شهر می رسد دیگر نماز ساقط شده است. بخواهد نماز چهاررکعتی بخواند با
جماعت بخواند در مسجد بخواند خیلی کامل کاملش بکند ولی فایده ندارد لذا اول ظهر
این مسافر بود و حالا که مسافر است می خواهد نماز بخواند نماز دو رکعتی. آیا می
شود در حالیکه می داند یک ساعت دیگر می رسد شهر، نماز چهاررکعتی با جماعت در مسجد،
خیلی عالی، حالا در همان حال پژمردگی و خستگی آیا می تواند نماز بخواند یا نه؟ خوب
بله. ثبوتا اثبات کردیم می شود. روایت هم داریم. لذا نماز دو رکعتی می خواند با
حال خستگی و پژمردگی تند تند، برای اینکه مسافر است حالا می آید در شهر نماز جماعت
هست، رفع خستگی اش شده و می تواند نماز با حضور قلب بالا بخواند حالا می تواند
نماز بخواند در حالیکه این نماز که حالا می خواهد بخواند اکمل اکمل اکمل است. می
تواند بخواند؟ نه چرا نه؟ برای اینکه دیگر امری ندارد به نماز ظهر و عصر. نماز
ناقص باشد دیگری تام. نماز با تیمم ناقص است نماز با وضو تام است. حالا این می
تواند؟ می داند هم که آب پیدا می شود. یا اینکه بعد پیدا شد. نماز خوانده بعد آب
پیدا شد. نمی دانسته آب پیدا می شود بعد پیدا شد. حالا آیا آن کافی است یا نه؟ خوب
نه. چرا؟ برای اینکه ناقص اصلا مامور به نیست. برای اینکه ناقص در یک وضع خاصی مامور
به است و آن در صورت اضطرار است و اینکه می داند عصر آب پیدا می کند این اصلا مضطر
نیست. این ناقص را بجا آورده، فایده ای هم ندارد. بعد هم باید نماز ظهرش را بخواند
حالا می خواند آن ناقص را خوانده باشد یا نخوانده باشد. همین جاها حرف خیلی است و
آن این است که بعضی ها قائل اند در ظرف اضطرار این ناقص نیست تام است ولو اینکه
بعد هم می داند آب می رسد. فان لم تجدوا ماء فتیمموا صعیداً. اضطرار بالفعل را می
گیرد. اگر کسی اینطور بگوید دیگر ناقص و تام نیست. دیگر باز کامل و اکمل است در
ظرف اضطرار این نمازی که با تیمم می خواند مثل نمازی است که با وضو می خواند. هیچ
تفاوت ندارد. حالا اگر هم تفاوت داشته باشد کامل و اکمل است و الا هر دو کامل است
آن وقت بگوید فان لم تجدوا ماء می خواهد اضطرار ما را بگوید. یعنی همان اول وقت
مضطر است یعنی آب ندارد. فان لم تجدوا ماء است. فتیمموا بگیردش. اگر کسی این را
بگوید که ما در رساله گفتیم آن وقت خواه ناخواه می شود تام و اکمل. یا تام و تام.
دیگر از بحث بیرون است که یکی ناقص باشد یکی کامل باشد. این کامل نه، تام باشد.
اینجا هم مرحوم آخوند می فرمایند همین ناقص و تام را مخیر بین این است که ناقص را
بخواند بعد هم تام را بخواند. یا اینکه صبر کند در آخر تام فقط را بخواند. تخییر
بین اقل واکثر استقلالی. این هم دیروز ایراد کردم گفتم نمی دانم مرحوم آخوند چه می
گویند. دیگر شما هستید که به ما بفمانید که مرحوم آخوند چه می گویند و الا به حسب
ظاهر این تخییر غلطی است. برای اینکه ناقص که نمی تواند در مقابل تام؛ تخییر واقع
شود و اینکه الان می خواند نماز بخواند خوب می داند این نماز ناقص است. معنای ناقص
این است که یک جزءاش نمی آید. خوب این چه نمازی است؟ لذا حتما باید صبر کند تا اخر
وقت نمازش را بخواند. لذا این جمله مرحوم آخوند که آنجا می فرمایند مستحب است در
کامل و اکمل و اکمل اکمل را بعد بیاورد. در اینجا می فرمایند که مخیر است بین
اینکه ناقص یا تام یا تام را بیاورد نمی فهمیم چه می فرمایند. هذا کله در مقابل
ثبوت. مقام اثبات چیست؟ مرحوم آخوند می فرمایند اطلاق یا برائت. به ما می گوید
بدار نه انتظار. یعنی اگر جایی شک کردم که نماز با تیمم بخواند. مثل همین مثال که
در مسافر و حاضر زدم. الان در صحرا است دارد کار می کند آب ندارد. اول وقت است این
مسلمان است می خواهد نماز اول وقت بخواند در حالیکه می داند دو سه ساعت دیگر می
آید در دهشان آب هست لباسش را تطهیر می کند بدنش را تطهیر می کند. آیا این می
تواند نماز بخواند به صرف این اضطرار. فرض هم اینکه دلیل هم جایی نداریم که این
دلیل بگوید جایز است یا نیست. مرحوم آخوند می گویند جایز است. چرا جایز است؟ مرحوم
آخوند اطلاق برائت را می برند روی اعاده و قضا. می گویند مولی در مقام بیان مراد
است نگفته اعاده کن پس اعاده ندارد. نگفته قضا کن پس قضا ندارد. اگر هم نماز را
خواند بعد آمد در ده شک کرد که آیا دو دفعه باید نماز را بخواند یا نه؟ اعاده
ندارد. قضا ندارد. می گویند اگر اطلاق داشتیم که اطلاق. اگر اطلاق نداشتیم برائت.
خوب این فرمایش مرحوم آخوند به حسب ظاهر خیلی ایراد به آن است. ببینیم شما ایرادها
را می توانید جواب بدهید یا نه؟ اول ایرادی که به مرحوم آخوند هست این است که
اینکه شما می فرمائید که با اطلاق یا با برائت مسقط است یا نه؟ اشتغال یقینی برائت
یقینی می خواهد. دیگر اطلاق و برائت و ... کدام است؟ حالا در قضایش یک کسی بگوید
به امر جدید است و آن امر جدید را بگوید نه. اما اعاده شد. فرض ما این است که در
صحرا است. مضطر است آب ندارد لباسش نجس است نماز خواند خوب حالا آمد در ده. آب
هست. بگوئیم اعاده ندارد. چرا اعاده ندارد؟ اشتغال یقینی برائت یقینی می گوید
اعاده دارد. می داند که این باید نماز ظهر و عصر بخواند. حالا با تیمم خواند حالا
نمی داند مکفی است یا نه؟ بخواهیم بگوئیم اصل عدم اعاده است می گوئیم نه بابا
قاعده اشتغال مقدم بر این اصل است. مقدم بر اطلاق هم است؟ اطلاق کدام است؟ ما می
گوئیم «و ان لم تجدوا ماء» تکلیف تعیین می کند ما اینطور قائل هستیم. «و ان لم
تجدوا ماء فتیمموا صعیداً طیباً» می گوید که در ظرف اضطرار می توانی نماز بخوانی.
خوب آن دیگر نوبت به هیچ چیز نمی رسد. نه نوبت به اطلاق نه نوبت به برائت و نه
نوبت به اشتغال. خوب می گوید در ظرف اضطرار است. چنانچه آقایان می گویند نه. «فان
لم تجدوا ماء» اضطرار است از اول تا آخر. خوب اینها هم نوبت به برائت و اشتغال و
اطلاق و ... نمی رسد. اما فرض این است «و ان لم تجدوا ماء» نمی دانیم چه می خواهد
بگوید. ضروره ما را می گوید یا ...؟ دلیل نداریم. وقتی دلیل نداریم حالا این نماز
خواند حالا می آید از صحرا به ده و شهر. حالا آب دارد نماز بخواند یا نه؟ قاعده
اشتغال می گوید باید نماز بخوانی. در حقیقت اصلا نمی توانست نماز بخواند. حالا آن
خوانده خوب بی خود خوانده است. بحث ما نیست که عرفی اضطرارش درست است. بحث ما نیست
که دلیل داریم برای اینکه می توانیم نماز بخوانیم. خوب اگر می تواند نماز بخواند
که دیگر نماز خواند دیگر شک ندارد بعد هم که آمد در ده می داند نمازش را خوانده.
خوب این که حرفی ندارد. بلکه شک دارد نمی تواند این اضطرار استیعابی است یا اضطرار
ما. نتوانست مجتهد اثبات بکند از روایات از قرآن شریف از و ان لم تجدوا ماء اثبات
بکند ضرورت استیعابی است یا ضروره ما؟ حالا چکار بکند؟ مرحوم آخوند می فرمایند که
این اطلاق یا برائت به ما می گوید عدم اعاده و قضاء. به مرحوم آخوند می گوئیم آقا
این نماز خواند. حالا الان نمی داند آیا آن اشتغال به نماز برائت یقینی هست یا نه؟
خوب اشتغال یقینی برائت یقینی می گوید آن نماز فایده ندارد. دو دفعه باید نماز
بخوانی و نه اطلاق برای شما می تواند کار بکند نه قاعده اشتغال و نه عدم وجوب
اعاده.
اگر حرف مرحوم آخوند را قبول کنیم لازم می آید اصلا یک فقه جدید به
قول بزرگان. یک مثال بزنم تا ببینیم حرف مرحوم آخوند عین این مثال است یا نه؟ در
نماز شک سه و پنج کرد یا مثلا شک دو و پنج کرد. خوب نماز باطل است دیگر. شک هایی
که این طرف و آن طرفش درست نباشد نماز باطل است. حالا این در حال ایستادن یا هرکجا
شک دو و پنج کرد. گفت حالا همین طور می رویم جلو. یک رکعت به آن اضافه می کنیم. آن
وقت شک باطل را شک صحیح می کنیم! آیا می شود؟ یا باید توقف کرد! یا اینکه در نماز
شک کرد وضو دارد یا نه؟ صبر کرد رفت تا السلام علیک و رحمه الله ... حالا قاعده
فراغ می خواهد جاری کند. می شود؟ یا اینکه نه اگر در نماز شک کرد که وضو دارد یا
نه؟ گذشته هایش وضو دارد. آینده که می خواهد وضو ندارد نماز باطل است. نمی تواند
که جلو برود. مرحوم آخوند همین کار را می کند. می گوید این نماز را بخوان بعد عصری
که آمدی در دهتان بگو نمی دانم اعاده می خواهد یا نه؟ اصل می گوید اعاده نمی
خواهد. به مرحوم آخوند می گوئیم اما حالا که می خواهد نماز بخواند آیا می تواند
شروع کند یا نه؟ این حرف اینجاست. لذا آن وقتی که در صحراست و اضطرار غیر مستوعب
است می داند یک ساعت دیگر به آب می رسد این حالا می تواند با تیمم نماز بخواند یا
نه؟ در صحراست می داند یک ساعت دیگر به آب می رسد اما الان آب ندارد. خوب ضرورت
دارد. آب دارد یعنی ضرورت. این ضرورت ضرورت مستوعب نیست. ضرورت آناما است. ضرورت
یک ساعت دو ساعته است. دلیل نداریم که به ما بگوید می توانی نماز بخوانی یا نمی
توانی. فقها می گویند نمی تواند نماز بخواند برای آنکه آن ضرورتی که داریم ضرورت استیعابی
است. ما می گوئیم می تواند نماز بخواند برای اینکه آن ضرورتی که در قرآن آمده
ضرورت ظرفی است. استیعابی نیست. ضروره بالفعل است. حالا یک کسی نتوانست حرف ما را
بزند و نتوانست حرف مشهور را بزند. در این مطلب گیر افتاد. حالا چکار کند؟ مرحوم
آخوند می گوید با قاعده اینکه اعاده نیست نماز بخواند. نماز بخواند بعد هم که
برگشت لازم نیست اعاده کند چون اصل این است که اعاده ندارد. ایراد ما به مرحوم
آخوند این است که آقا اگر این اصل را بخواهد وقتی که آب جاری بکند مثل آن است که
وسط نماز شک کرد وضو دارد یا نه؟ برود تا آخر. بعد قاعده فراغ جاری بکند. نمی شود
که. اگر هم در همان وقتی که می خواهد نماز بخواند بخواهد عدم اعاده بگوید هنوز
نماز نخوانده که عدم اعاده بیاید. به چه دلیل نماز بخواند تا بعد بگوئید اعاده
ندارد؟ و باید یک دلیلی درست بکنید برای اینکه بتواند وارد نماز شود و اینکه اعاده
ندارد قضا ندارد آنجاهاست که نماز را خوانده باشد بعد آن وقت شک کند که آیا اعاده
کنم یا نکنم. این هم اشکال دومی که به مرحوم آخوند وارد است. اشکال سومی که به
مرحوم آخوند وارد است این است که قبل از آنکه ما اطلاق و برائت را راجع به اعاده و
قضا جاری بکنیم ما اطلاق و عدم اعاده را راجع به اصل مطلوب جاری می کنیم و آن این
است که مولی در مقام بیان مراد است. نگفته است ضرر مستوعب، ضرر ما کفایت می کند.
حکومت دارد بر آن اعاده و قضا. لذا آن اطلاق و برائت راجع به اعاده و قضا که جاری
نیست. اگر جاری باشد یک اطلاق و یک برائت دیگر داریم که حاکم بر آن است و آن اطلاق
از خصوصیت یا برائت از خصوصیت. نمی دانم من مقیدم به اینکه صبر کنم تا به آب برسم
یا حالا می توانم نماز بخوانم. این قید است. این خصوصیت را به اطلاق بر می دارم.
یا این خصوصیت را با برائت برمی دارم.
و صلی الله علی محمد و آل محمد