اعوذ بالله من
الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. ربّ اشرح لی صدری و یسّرلی امری و احلل
عقده من لسانی یفقهوا قولی.
درباره دوران
امر بیت مره و تکرار ما گفتیم که مره چرا مره گفتیم که برای خاطر این که ماهیت
یوجد بفرد ما و ینعدم بجمیع الافراد و وقتی ماهیت را در خارج ایجاد کرد خواه نا
خواه تکلیف آمده دیگر باز هم برای بار دوم بخواهد تکلیف باشد و فرد دوم را بیاورد
امتثال بعد امتثالاً جایز تیست و باید به عنوان دیگری آورده شود مثلاً به عنوان
دیگری آورده شود. مثلاً به عنوان رجاء لذا به قاعده الطبیعی یوجد بفرد ما گفتیم که
اگر بعث به ماهیت شده باشد آن ماهیت را میآورد تکلیف ساقط است میگفتیم که خود ما
ده خود هیأت دلالت ندارد بر فرد بر یک دفعه بر مره اما نتیجه مره در مطلب است یعنی
به قاعده الطبیعی یوجد بفرد ما ینعدم بجمیع الافراد میگوید که یک مرتبه کفایت میکند
بلکه اگر بخواهددفعه دیگر مزد دیگری بیاورد و آن مطلب جداگانهای است اما اگر
بیاورد به عنوان امتثال نمیشود معقول نیست یک مطلب دیگری هم در مسئله هست و ان
این که ما همان که در توسلی چرا؟ گفتیم که اطلاق اطلاق فردی اطلاق مقامی و گر نه
برائت همین حرف این جا آمده است تکلیف ما را گفته است گفته بیاور اما قید نکرده
این که مکرر بیاور چون که قید نکرده است مکرر بیاورد میگوییم مولی در مقام بیان
مرادش بیش از یک فرد نگفته است بیاور پس اطلاق کرده است یا این که اگر آمدیم در
اطلاق مقامی میگوییم که فرموده نماز بخوان نماز را خود باید تعیین بکند.
و اجزاء و
شرایط را تعیین کرده مکرراً نگفته سکوت در مقابل بیان افاده حذف میشود به آن میگوییم
اطلاق مقامی اگر هم کسی اشکال دراطلاق مقامی بکند اصل گفته نماز بخوان من هم نماز
خواندم گفته انفاق بکن من هم انفاق کردم حتماً تکلیف مولی را آوردهام حال نمیدانم
باز هم باید تکلیف مولی را بیاورم یا نه رفع ما لایعلمون همان مطلبی که در تو سلی
و تعبدی گفتیم در مره و تکرار بهتر میآید مره نه اطلاق میخواهد نه شک در آن است
لذا کسی ایراد نکند این که خب همین طور که مقدمات حکمت دیگر در مره نمیآید اطلاق
گیری در مورد شک است این که باید یک مرتبه بیاورم حرفی ندارد این ماهیت که ماهیت
عقلی است یا ماهیت منطقی است.
ماهیت ذهنی
باید بیاید در خارج این مسلم است در این باره که اشکالی نیست اطلاقی نمیخواهیم شک
نداریم لذا شک ما این است که دفعه دوم بیاوریم یا نه اصلاً بحث بر میگردد به این
که من میدانم ماهیت را باید یک مرتبه بیاورم نمیدانم مرتبه دوم هم باید بیاورم
یا نه؟ اطلاق اگر اطلاق فردی باشد در مقام تشریع حکم نباشد و بتوانیم اطلاق گیری
بکنیم.
مولی در مقام
بیان مراد است تکرار نگفته پس همان فرد کفایت میکند اگر هم اطلاق فردی نگوییم
اطلاق مقامی میگوییم مولی در مقام بیان خصوصیات بود به نحو اجزاء به نحو شرائط
نگفت مکرراً پس نه شرط است نه میشود و باید بیاورم یا نه رفع ما لایعلمون هم
اطلاق فردی هم اطلاق مقامی حالی و هم اصل یعنی برائت همین طور که در باب توسلی و
تعبدی گفتیم این جا خیلی بهتر باید گفت آن جا هم همین این برای این که الزام به
توسلیت که نمیخواهیم الزام به نعبدیت هم نمیدانم هست یا نه اطلاق فردی اطلاق
مقامی و اگر نه برائت ما میگوییم التزام به تعبدیت لازم نیست دیگر بحث بعدی را هم
از این نظر ساده کنیم و فور و تراخی هم همین است.
گفته است
تکلیف رابیاور من میدانم اگر این تکلیف را در این مصداق بیاورم تکلیف ساقط میشود
نمیدانم فوراً باید بیاورم یا اگر فردا بیاورم اشکالی ندارد خوب باز هم همین است
فوریتش مسلماً مطلوب است در فوریتش که انسان شک ندارد تراخی یا نه فوریتش واجب است
یا نه در آن شک است مولی در مقام بیان مراد بود نگفت فوراً یا این که در بیان مقام
اجزاء وشرایط بود جزء یا شرط فوری نگفت خوب یجوز التخییر اگر هم کسی شک بکند برائت
یعنی تکلیفی هست به گردنم نیم دانم فوراً باید بیاورم یا با تراخی فورش رفع ما لا
یعلمون و لی تراخی ما لا یعلمون نمیخواهد.
این مطالب
مطالبی است در این باب سه بحث تعبدی و توسلی بحث مره و تکرار و بحث فور و تراخی که
این که یک نحو اشتراکی است در اطلاق گیری در برائت و امثال اینها اما یک مطالب
عجیبی در کفایه هست و شمائید که باید جوا ب بدهید و آن این است در بحث تعبدی و
توسلی آن بحث معرکه آراء از شیخ انصاری که میگفتند اگر شک کردیم تعبدی است چرا؟
فرمودند برای این که نعبدی را نمیتوان بیان جزء کرد نمیشود بیان شرط کرد نمیشود
درج در تکلیف کند بعد هم مرحوم یک اشکال دیگری کردند که اگر تعبدیت را به نحوشرطیت
بیاورد که ممکننیست اگر به نحو جزئیت بیاورد لازمهاش این است که بگوییم تعبدی را
به تعبدی بیاور و این محال است پس علی کل حال نمیشود تعبدیت درج در تکلیف بشود.
پس باید تعبدی
باشد چرا چون مولی نمیتوانسته بگوید به قصد امتثال بیاور چون نمیتوانسته عقل ما
میگوید اگر شک بین تعبدی و توسلی کردی تعبدی تعبدی این بحث مفصل این جاست امّا
این جا خیلی ساده بدون درد سر هم مرحوم شیخ و هم مرحوم آخوند میفرمایند اطلاق هم
اطلاق مقامی و الا برائت این جا چا اتفاقی افتاده که مثل شیخ بزرگواری که امام میفرمودند:
همه چیز را به ما یاد داده یا مثل مرحوم آخوندی که لاقل بیش از صد تا مرجع تقلید
تحویل جامعه دادهاند. این کفایه را علاوه بر این که خود دیدند دو سه نفر از
شاگردهای درجه اول دیدند تا چاپ شده حالا بحث توسلی را به آن صورت او قلت ان قلت و
اشکالی که در آن جا هست در فور و تراخی ور در مره و تکرار هم هست این جا ساده رد
میشوند میگویند هم اطلاق داریم اگر شک کنید که مره یا تکرار هست بگویید مره اگر
شک کنید فور یا تراخی بگویید تراخی بگویید تراخی.
چرا؟ اطلاق
کلام چرا؟ برائت و بحثها کنار هم واقع باشد یعنی این طور نیست که این بحث سال
دیگری شده و آن بحث کنار هم شده و خیلی با طنطراق مرحوم آخوند میفرمایند که در
تعبدی و توسلی اطلاق نیست نه برائت بلکه احتیاط اما وقتی م یرسد به بحث مره و
تکرار به بحث فور و تراخی میفرمایند اطلاق است هم اطلاق فردی و هم اطلاق مقامی
بعد هم میفرماید برائت هم هست بحث تعبدی و توسلی و بحث مره و تکرار تمام شد حالا
بحث فور و تراخی شک میکنیم که آیا فور یا تراخی یعنی مثلاً گفت بیا من میتوانم
فردا بروم یا باید امروز بروم شک دارم خوب گفتند فور خیر بروی خوب است ولی فردا
بورید مشکلی ندارد برای این که ماهیت را میخواهد ماهیت من حیث هی هی نه فور در آن
وجود دارد و نه تراخی و وقتی که فور و تراخی خود صیغه هم بحث است در آن پس اگر
تاخیر بیفتد مانعی ندارد یک مقدار همین جمله را برای این که نگفت فور پس عقب
انداختن آن مشکلی ندارد در مقام بیان اجزاء و شرایط بود که فور را نیاورد پس تراخی
مانع ندارد شک کنم که آیا فورا یا تراخی؟
فور رفع ما لا
یعلمون تراخی هم که رفع ما لا یعلمون تیاز ندارد همان حرفها طابق النعل بالنعل
آمده این جا ما هم اشکالهای مرحوم شیخ و مرحوم اخوند را قبول نکردیم این اشکالها
هم که این جا نمیآید خود مرحوم آخوند و مرحوم شیخ این اشکالها را این جا نیاوردهاند
دو سه دلیل این جا وجود دارد که بعضی از آنها انسان را این جا منوقف میکند سه
دلیل یک سارعوا الی مغفده من ربکم گفتهاند دلالت میکند بر فور بله دلالت بر فور
دارد آما آیا واجب است یا نه گفتهاند که لفظ سارعوا مرحوم اخوند جواب میدهند که
بله لفظ سارعوا صیغه افعل و ما بمعناه دال بر وجوب است اما این جا ارشاد است و چون
ارشاد است تابع به ما یرشاد الیه است نمیتواند برای ما وجوب درست بکندحرف خوبی
است عقل ما میگوید وقتی مولا امر میکند فوراً امر ار بیاور اگر نه فوراً ففوراً
بیاور عقل ما این را میگوید فوراض میگوید اما این فور وجوب دارد یا خیر نه
سارعوانه صیغه افعل هیچ کدام نمیتواند این حرف ار اثبات کند چرا نمیتواند این
حرف را اثبات کند چرا نمیتواند؟ برای این که سارعوا ارشاد به حکم عقل است بایید
ببینیم عقل میگوید فور یا خیر عقل گفتیم عقل ما نمیگوید فور این دلیل اول اما
دلیل دوم از مرحوم حاج شیخ آن هم گر چه سر و صورت خوبی دارد اما ریشه ندارد اما
ایشان میفرماید او امر تشریعی مثل او امر تکوینی است همین طور که در اوامر تشریعی
فور است در اوامر تکوینی هم فور است در اوامر تکوینی هم فور است یعنی یک دفعه دیگر
به شما میگوید اخرج این دو مثل همدیگر است یک دفعه میگوید ادخل یک دفعه دست شما
را میگیرد و به داخل اطلاق میشکاند اینها همانند یکدیگرند.
همان گونه که
فور د رآن مسئله مخفی است در این مسئله هم مخفی است این هم به حسب صورت مثل مرحوم
حاج شیخ خیلی عالی است مرحوم حاج شیخ ریشه داشتند بسیار زیاد اما این مسئله ریشه
ندارد قیاس تشریع به نکوین است که نمیشود چنین قیاسی کرد و ایشان انفکاک امر از
مامور هم باید محال باشد همه تشریع که مثل تکوین نیست خیلی فرق با هم دارد عرفاً
اجماعاً تسامح در وجوبات در محرمات جایز نیست عقل ما مولی گفته بیا من تسامح بکنم
فردا برود در حالی که کاری هم نداشتهام اگر مولی کار فوری داشته باشد و بگوید
چرا نیامدی یک سیلی هم بزند مرم اعتراض نمیکنند عامه مردم نمیگویند به مولی شما
نگفته بودید فورا بیا این تسامح یا تأخیر بودن عذر ظاهراً عرف پسند نیست لذا یک
کظخور میدهد به کلام قرینه به کلام این که صیغه افعل و ما بمعناه وضع شده برای
فور مگر به ضرورت اگر یادتان باشد در جاهی دیگر که فرمودند امر تعیینی است نه
تخییری عینی است نه کفایی و نفسی است نه غیری آن جا بعضی ادعای ظهور کرده بودند
بعضی ادعای عقلی کرده بودند که ما میگفتیم آن عقل و ظهور درست است و کاشف از وضع
است متأسفانه آن ظهورها و عقلیات را این جا نیاوردهاند اینها همه از یک وادی است
اذا دار الامر بین این که تفسی باشد یا غیری بگوئید نفسی چرا؟ همان حرفهای که آنجا
آمده این جا هم ما میگوییم اگر امر کرد ظهور دارد در نزد عقلاء میگوید امر مولی
رااطاعت کردن ادب نیست واجب است یک وجوبی آمده باید انجام بدهی الا این که عذری
داشته باشی که میشود عنوان ثانوی امااگر عذری نباشد مخصوصاً ان جایی که مخالف
واقع هم بیاید جهل مرکب امروز و فردا ندارداین مطالب احتمالش هم منجّز است مثلا
گفته بیا فکر کنم احتمال بدهم که گرسنهاش است غدا میخواهد یا تشنه است آب میخوهد
بخواهد لحافی میخواهد مثل این چیزهای عرفی حال ما بگوییم معلوم نیست تراخی پشت
تراخی با رفع ما لا یعلمون قاعده قبح عقاب بلا بیان نه معلوم نیست قاعده قبح بلا
بیان این جاها بشود در این مسأله علی الظاهر ظهور است در کلام ظهور به این معنا که
وقتی خبر رسید شما بیا عرف میگوید باید بروید البته فور فور عرفی تراخی عرفی
فعلاً فور عقلی را نمیخواهیم بیان کنیم که مرحوم حاج شیخ بگویند انفکاک علت از
معلول غیر یعنی آن وقتی که کار نداریم باید بروم تسامح و تدخیر را عقل نمیپسندد
به این معنی که اگر نرفتم و دیدم مولی مرا کتک زد بدانم که حق با مولی است همین
مقدار کافی است که بگوییم فور و انصافا اگر امر بکند مثلاً یک نامهای نوشته باشد
بیا اما ننوشته باشد اگر آب در دست داری بگذار و بیا فقط نوشته باشد بیا با تو کار
دارم.
مثلاً فقهاء
میگویند اگر شک بینی 3 و 4 کردی در نماز مبنی را بر 4 بگذار و یک رکعت نماز
احتیاط ایستاده بعد از سلام نماز بخوان همه علماء گفتهاند فوراپض و بدون تاخیر
در خیارات خیار غبن فوراً نگفتهای دیگر غبن باطل شده خیار عیب فوراً نرفتی بگوئی
عیب را دیگر خیار عیب نیست و وجود ندارد و گفتهاند در خیارات در مقابل تراخی لذا
وقتی برویم داخل فقه میبینیم هم باب عبادات هم باب معاملات فور است و بیش از
تراخی فور استعمال شد است و یا این که فرمایش ایشان یک جواب دیگری هم دارد اصلاً
حرفهای ما 99% مجاز است با قرینه است 10% حقیقت است 90% که مجاز است با قرینه حالی
و قرینه مقامی است و کر نه حرفهایی که ما داریم میزنیم 90% مجاز است ظاهراً در
فقه فور زیاد است هر کجا تراخی نباشد میگویند فور است مثلاً در نماز قضا میشود
تسامح کرد؟ همه گفتهاند خیر البته فور عرفی.
در نماز پدر و
مادر همه گفتهاند فور عرفی نمیگویند کار خود را روی آن بگذار تسطیع در حج هم
همین طور است اینها را خود فقهاء همین مرحوم اخوند و شیخ در فقه گفتهاند لازمهاش
این است که امر دال بر فور است عرفاً و عقلاً ما این جا که بحث اصولی میکنند میگویند
قید تراخی نیست پس فور نیست. ما که مي گوييم فور اصولمان و فقه مان يک نحوه توافقي
پيدا مي کند . روي اين فکر کنيم تا روز شنبه اگ رچيزي به نظرتان آمد حتما تذکر
بدهيد تا به فضلا بگويم.
و صلی الله محمد و آل محمد.