اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم. بسم اللّه
الرحمن الرحيم. رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى واحلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.
قرعه يك اصل عقلائى است كه مردم در بن بستها
به آن متوسل مىشوند، كه در روايات ما آمده: «القرعة لكل امرٍ مشكل». اگر انسان در بن بست واقع شد براى رفع بن
بست متوسل به قرعه مىشود. از نظر قرآن اين مربوط به اسلام هم نيست، سابقه زيادى
دارد.
قرآن شريف راجع به حضرت يونس مىفرمايند وقتى
فرار كردند و رفتند در آن كشتى كه نهنگ آمد جلو، بنا شد يكى از اينها فدايى ديگران
بشود، گفتند چه كنيم؟ گفتند قرعه مىكنيم؛ «فساهم» بالاخره قرعه كشيدند و بنام حضرت يونس در
آمد. در روايات دارد كه دو سه مرتبه قرعه كشيدند چون نمىخواستند حضرت يونس را
فداى ديگران كنند، ولى بالاخره به نام حضرت يونس در آمد و او را انداختند در دريا
و نهنگ او را بلعيد. و يا در باب حضرت زكريا و حضرت مريم كه قرآن مىفرمايد وقتى
دنيا آمد گفتند كى تكفل اين دختر خانم را بكند؟ بلاخره گفتند قرعه مىكنيم و بنام
هر كه در آمد متكفل او است. بنام حضرت زكريا در آمد و قرآن مىگويد تكفل مريم را
حضرت زكريا گرفت به قرعهاى كه شد. و نظيرش هم در روايات و هم در قرآن هست به
اينكه در مشكل مىگويند آنچه عقلاء مىكردهاند.
اين استخارهاى كه الان در ميان است، اين
همين است يك ما به الامتياز با قرعه دارد، البته يك ما به الاشتراك هم دارد؛ مابه
الاشتراك او همين است؛ كه انسان اگردر بن بست واقع شد، براى رفع بن بست استخاره
بكند، كه از نظر شرع اين است كه اگر عقل خودش كار كرد، استخاره نبايد كار كند، اگر
مشورت كار كرد استخاره نبايد كار كند. اما اگر عقل او كار نكرد، مشورت كار نكرد،
يك امر مهمى هم باشد، آنوقت استخاره بايد بكند، يعنى در بن بست. اين همان قرعه
است، القرعة لكل امر مشكل. براى اينكه رفع بن بست بشود، و شارع مقدس استخاره را
تجويز كرده و اينكه بعضى گفتهاند ما دليل بر استخاره نداريم، حالا علاوه بر اينكه
دليل داريم، مرحوم صاحب جواهر هم استدلال به قرآن مىكند و هم استدلال به روايت و
ادله او تمام است، اما يك امر عقلى بيشتر نيست. دليل هم نداشتيم اسلام بايد
استخاره داشته باشد، براى اينكه انسان را در بن بست قرار دادن كه نتواند رفع مشكل
خودش را بكند، اين نمىشود، اسلام فكرى كرده كه آن همان استخاره است. كه استخاره
با قرعه اين نظر تفاوتى ندارد.
يك ما به الامتياز دارد قرعه با استخاره و آن
اين است كه قرعه مصلحت انديشى نمىكند، براى اينكه در قرعه وقتى نمىداند اين راه
را برود يا آن راه را عقلاء مىگويند گير نكن يك طرف را بگير و برو. اما اين طرف
واقعيت نيست.اما در استخاره چون مشورت با خداست، مىدانيم يك مصلحتى در
خوبى هست، يك مفسدهاى در بدى هست. البته علم غيب از خدا نبايد بخواهيم، نه،
استخاره تفأل است، بعضى از اوقات هم مردم از ما علم غيب
مىخواهند، اين هم يك خرافات است. اما آن استخارهاى كه اسلام دارد، اين است كه
حالا كه در بن بست هستم، با خدا مشورت مىكنم و اين غير آن قرعه است، در قرعه با
خدا مشورت نمىكند، اگر باخدا مشورت كند، قرعه مىشود استخاره پس در قرعه رفع مشكل
مىكند، اما در استخاره چون مشورت با خداست، مصلحت انديشى مىكند كه اين كار آيا
مصلحت من است يانه، اگر خوب آمد، مىگويد مصلحت تو است، نه اينكه به او برسى، شايد
به او هم نرسد اما مصلحت او همين باشد. بالاخره در استخاره وقتى خوب آمد مصلحت هست،
مىدانيم با پروردگار كه با او مشورت كرديم خلاف مشورت نمىكند و به من مىگويد
مصلحت تامه ملزمه دارد، چنانچه اگر بد هم آمد، بد او هم مفسده دارد و از همين جهت
استاد ما علامه طباطبائى «رضوان اللّه تعالى عليه» مىفرمودند استخاره روى
استخاره خذلان مىآورد. لذا اين امتياز را با قرعه دارد كه در قرعه مصلحت انديشى
نيست و رفع مشكل است، اما در استخاره علاوه بر اينكه مصلحت انديشى است رفع مشكل هم
هست، از همين جهت هم
در قرعه توجه الى اللّه شرط نيست، يهودى باشد، دهرى باشد مىتواند قرعه بكشد، اما
در استخاره توجه الى اللّه شرط است. حالا بعد هم روايت دارد، روايت داريم كه سه
تا صلوات بفرست، اين توجه الى اللّه است، آيه «و عنده مفاتح الغيب» را بخوان. اين توجه الى اللّه است، اينها
كه بيان مصاديق است، اينها در روايات آمده يا در كلمات بزرگان آمده همه توجه الى
اللّه است. لذا اين را مىخواهم بگويم كه در قرعه توجه الى اللّه نمىخواهد، اما
در استخاره توجه الى اللّه مىخواهد. حالا توجه الى اللّه به هر چه شده، به يك لاحول
و لاقوة الا باللّه، با يك صلوات، با يك آيه خواندن و امثال اينها و اين اقسام
استخاره همهاش درست است؛ براى اينكه آنچه كه ما مىخواهيم اين است كه ما مشورت
مىكنيم از خدا و اين مشورت كردن با خدا از تسبيح چهار پنج قسم است، همين طور كه
در كلمات بزرگان آمده، در قرآن شريف هم چهار پنج قسم است مثلاً آيه اول هرچه گفت،
يا آيه يازدهم از همان صفحه هر چه گفت، يا يازده ورق بزن، سطر يازدهم هرچه گفت،
همه اينها درست است، همه مصلحت انديشى است. در قرعه هم همين است، يك دفعه شير و خط
مىكند، درست است، يك دفعه كاغذ بازى مىكند، قرعه درست است، كاغذى را
مىنويسد به نام حسن و كاغذى را بر مىدارد بنام حسين به هم مىزند آن قسمت را كه
حسن برداشت مال حسن مىشود آن قسمت را كه حسين برداشته مال حسين مىشود. با شيرو
خط هم مىشود، يا چشمها را ببند و از اين دو تا يكى را بردار. اينها همه از باب
مثال است و همه درست است.
آنچه
تا اينجا استفاده كرديم اين است كه قرعه يك اصل عقلايى است، اصل عملى است و اينكه
اين بزرگان مىگويند ما اصل عملى در اسلام نداريم، بلكه خيلى داريم، يكى همين قرعه
است، و استخاره هم همين قرعه است يعنى از مصاديق قرعه استخارهاى است كه در اسلام
آمده است. گفتهاند در بن بستها قرعه بكش يا در استخاره وقتى كه در بن بست واقع
مىشوى مصلحت انديشى كن از خدا، هرچه استخاره فرمود، عمل كن. و اين قرعه و استخاره
اتفاقا از نظر روانشناسى، از نظر روانكاوى خيلى هم بالاست؛ براى اينكه بدترين
حالات براى انسان اين است كه انسان در حال ترديد بماند و خيلى خطرناك هم هست كه
انسان نتواند تصميم بگيرد و حال ترديد و يك وسوسه فكرى بر او حكمفرما باشد و حال يأس براى او پيد شود كه بالاترين حالات است
از نظر بدى و قرعه رفع خطر و بن بست مىكند و بلاخره كار را آسان مىكند از نظر
اجتماعى و اگر دليل هم براى استخاره نداشتيم، اين بهترين دليل بود، علاوه بر اينكه
دليل هم بر استخاره داريم .
مطلب دومى كه اينجا بايد گفته شود تاوارد در
بحث شويم، اين است كه و مما ذكرنا يظهر اينكه هر اصل عملى و هر امارهاى مقدم بر
قرعه است، براى اينكه ولو اينكه اصول عمليه موضوع او شك است، اما اين بعد ازهر
اماره و اصلى واقع شده، رفع مالايعلمون ورود پيدا مىكند بر قرعه، استصحاب ورود پيدا
مىكند بر قرعه؛ براى اينكه وقتى رفع مالايعلمون جارى كردى در موضوعات، با رفع
مالايعلمون ديگر اين مشكل نيست، وقتى استصحاب جارى كرد، در موضوعات، ديگر نوبت به
قرعه نمىرسد، وقتى كه خبر واحد گفت اين زيد است، رفع مشكل شد، كشف هم ندارد، اما
علاوه بر اينكه كشف ندارد، چون موضوع او مشكل است، القرعة لكل امر مشكل. از اين
جهت هم امارات و همه اصول عمليه مقدم مىشود بر اين و تقدم او هم تقدم ورود است و
ورود آن بود كه دليلى بيايد، موضوع دليل ديگر را از بين ببرد، يعنى سالبه به
انتفاء موضوع بكند. اينجا هم همين طور است، القرعة لكل امر مشكل، رفع مالايعلمون
مىگويد تو مشكل ندارى، القرعة لكل امر مشكل، لاتنقض اليقين بالشك مىگويد تو مشكل
ندارى، من استولى على شىء فهو له مىگويد تو مشكل ندارى، چنانچه خبر ثقه وقتى خبر
داد كه اين نجس است، اين پاك است، اماره مىگويد تو مشكل ندارى و القرعة لكل امر
مشكل مىشود سالبه به انتفاء موضوع. اين هم مطلب دوم كه اين شد كه خودش اين يك اصل
عقلايى است و همه اصول عمليه، فضلاً از همه امارات مقدم است بر قرعه. حرف سوم اينكه
اين قرعه يا استخاره مختص به موضوعات است نه احكام. حالا علاوه بر
اينكه سيره و ضرورت هست، دليل عقلى هم هست و آن اين است كه در احكام هيچ جا براى
ما مشكل باقى نمىماند، يعنى يك فقيه وقتى وارد در فقه شد، معنا ندارد در حكمى
بگويد نمىدانم. در هر حكمى مىگويد مىدانم و لو اينكه دانستن او اصل عملى باشد،
حالا ولو در تخيير، و در دوران امر بين محذورين، در دوران امر بين محذورين، عقل ما
مىگويد تخيير، مىخواهى نماز جمعه بخوان، مىخواهى نخوان، يعنى عقل ما حكم به
تخيير مى كند. على كل حالٍ مجتهد مطلق از اول فقه تا آخر فقه مىگويد مىدانم،
مدارك را بده دست مجتهد تا برايت حل كند، ولى اگر جايى اتفاق افتاد كه گفت لايبعد،
الاقوى، اينها اصطلاحات فقهى است، حقيقت او هم بر مىگردد به آن احتياطهاى و جوبى،
يا احتياطهاى مستحبى كه ماوراى دانستن و ندانستن است، از تقوى سرچشمه مىگيرد.
اينكه گفتهاند اجماع داريم و مسلم است پيش اصحاب اينكه قرعه مختص به موضوعات است،
براى خاطر همين است كه درحكم مشكل نيست، وقتى در حكم مشكل نيست، پس جاى قرعه نيست،
قرعه موضوع او لكل امر مشكل است. در احكام چون مشكل نيست، چون بايد عقل خودش را
بكار بيندازد، همان كه در استخاره گفتم در استخاره اگر عقل او كار بكند جاى
استخاره نيست، براى اينكه وقتى امر مشكل نباشد جاى استخاره نيست و استخاره لكل
امرٍ مشكل است. پس آنجا جاى استخاره و قرعه است كه
مشكل باشد، لذا در احكام نيست. اينكه براى فقها مسلم است كه قرعه مختص به موضوعات
است نه احكام، علاوه بر اينكه سيره قطعيه روى او داريم، سيره عقلاء روى آن داريم؛
براى اينكه دليل قرعه همان سيره عقلاء است. فرع بعدى ما اينكه اين قرعه آيا مختص
به حاكم است؟ آيا مختص به منازعات است؟ آيا مختص به قضاوت است يا همه چيز؟ يك
اختلاف بالايى است در قرعه كه فردا مىگويم از كجا سرچشمه گرفته است. بعضىها
گفتهاند اين قرعه مختص به حاكم شرع است، بعضىها گفتهاند مختص به محاكمات و
قضاوت است، بعضىها مىگويند مختص به منازعات است و ما مىگوييم مختص به هر امر مشكلى
است، چه در حكومت باشد، چه در قضاوت باشد يا در منازعات.
وصلى اللّه على محمد و آل محمد
-شيخ محمد بن حسن حر عاملى، وسائل
الشيعة، پيشين، ج 18، ص 189، باب 13، از ابواب كيفية الحكم، ح 11، و لفظ روايت اين
است:«كلّ مجهول ففيه القرعة».
-«فساهم فكان من المدحضين»، سوره
صافات 37، آيه 141.
-«و ما كنت
لديهم اذ يلقون اقلامهم ايهم يكفل مريم و ما كنت لديهم اذ يختصمون»، سوره آل عمران
3، آيه 44.