اعوذ باللّه من
الشيطان الرجيم. بسم اللّه الرحمن الرحيم. رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى واحلل عقدة
من لسانى يفقهوا قولى.
بحث ديگرى كه در
فصل چهارم فرمودهاند اينكه گفتهاند قاعده تجاوز در باب وضو نيست؛ قاعده فراغ
هست، اما قاعده تجاوز نيست و ادعاى اجماع شده و ظاهرا مخالفى در مسئله نيست به
اينكه قاعده تجاوز در باب وضو نيست. لذا مثلاً اگر كسى دارد دست راست خودش را
مىشويد و شك كرد كه آيا صورتش را شست يانه، بايد برگردد و صورتش را بشويد، ولى
اگر وضو تمام شد، حالا داخل در غير شده باشد يانه، شك كرد كه مثلاً مسح سر را كردم
يانه، گفتهاند وضوى او درست است. لذا قاعده فراغ او را گفتهاند جارى است، اما
قاعده تجاوزش را گفتهاند جارى نيست.
يك روايت صحيح
السند و ظاهرالدلاله هست و آن صحيحه زراره است، كه زراره از امام صادق عليهالسلام
سؤال مىكند، يا امام صادق عليهالسلام ابتداءً مىفرمايد: اگر كسى نشسته است و
وضو مىگيرد و در بين وضو شك كرد كه آيا درست بجا آورد يا نه وضويش باطل است. اگر
شك كرد كه صورت را شسته يانه، در حالى كه از صورت گذشته و دارد دست راست را
مىشويد، حضرت مىفرمايند وضوى او باطل است، بايد از اول وضو بگيرد. لذا فقها همه تسك
كردهاند به اين روايت و مىگويند وضو قاعده تجاوز ندارد، اما قاعده فراغ دارد قاعده
فراغ دارد؛ براى اينكه رواياتى كه خوانديم بطور عموم دلالت مىكرد بر اينكه قاعده
فراغ همه جا هست، مىگويند اين روايتها تخصيص نخورده است. تمسك به اين روايتها
مىكنيم و مىگوييم قاعده فراغ دارد، اما بخاطر اين روايت تخصيص مىزنيم آن روايات
را و مىگوييم قاعده تجاوز ندارد.
مسئله مشكلى است
براى اينكه آن رواياتى كه خوانديم كالنص در اين بود كه قاعده تجاوز در باب وضو
هست، براى اينكه من جمله از روايات اين بوده كه «اذا دخل فى شى من الوضوء و خرجت
فى غيره فشكك ليس بشك». اين نص در اين است
كه قاعده تجاوز در وضو وجود دارد. مرحوم شيخ انصارى و ديگران گفتهاند ضمير غيره
را به وضو مىزنيم و صدرش را فكر نكردهاند كه چه كار بايد بكنيم و ذكر ذيل او را
كردهاند. اذا دخلتنى فى شىء من الوضوء و دخلت فى غير الوضوء فشكّك ليس بشىء. گفتهاند
ضمير غيره را به وضو مىزنيم، نه به شىء من الوضو، براى اينكه آن روايت به
مامىگويد قانون تجاوز نيست ،پس ما اين روايت را هم حمل مىكنيم بر قانون فراغ.
انصافا خيلى مشكل
است كه ما بگوييم: اذا دخل فى شىء من الوضوء و خرجت من غير الوضوء فشكك ليس
بشىء. اگر ما باشيم و ظاهر عبارت، معنايش اين است: اذا شككت فى شىء من الوضوء،
يعنى مثلاً در مسح سر و دخلت فى غير آن شىء فشكك ليس بشىء. حالا اگر بخواهيم
معنا كنيم: اذا دخلت فى شىء من الوضوء، يعنى مسح سر و دخلت فى غيره يعنى غير الوضوء،
يعنى وضو تمام شده و دخلت در غير وضو؛ دخلت فى الصلاة فشكك ليس بشىء، اين كه
عبارت معنا كردن نيست. بعضىها آمدهاند منِ من الوضو را بيانيه گرفتهاند،
گفتهاند اذا شكك فى شىء من الوضوء يعنى اذا شككت فى الوضوء. من بيانيه معناى او
اينجور مىشود كه اذا شككت فى الوضوء و دخلت فى غير الوضوء فشكك ليس بشىء، اين
معنا بهتر از اول است، اما خلاف ظاهر است كه ما معنا كنيم: اذا شككت فى شىء من
الوضوء يعنى اذا شككت فى الوضوء و دخلت فى غيره يعنى غير الوضوء.
روايات با هم
منافات دارد، با هم تعارض دارد؛ چون رواياتى كه ان شاءاللّه فردا مىخوانيم به ما
مىگويد وضو همانجور كه قاعده فراغ دارد، قاعده تجاوز دارد. اين يك دسته روايات. يك دسته روايات هم داريم به اينكه قاعده تجاوز
در وضو نيست. با هم تعارض مىكند. وقتى با هم تعارض كرد، بايد خواه ناخواه برويم
دنبال مرجحات، آن وقت مرحج اول به ما مىگويد مشهور را بگير و غير مشهور را رها
بكن، «خذ بما اشتهر بين اصحابك فان المجمع عليه لاريب فيه، ودع الشاذ النادر». اين
حرف هم خوب مىشود به اين معنا كه يك دسته روايات را رها مىكنيم و يك دسته را
مىگيريم، پس قانون تجاوز در باب وضو نيست. فقط اشكالى كه هست اينكه ما بايد خيلى
از روايات قاعده تجاوز را، چه در وضو و چه در غير وضو را رها كنيم. فقط روايت «اذا
شككت فى الوضوء و دخلت فى غيره» را نداريم؛ آن روايت «حين يتوضأ اذكر» را هم بايد
رها كنيم، اطلاقاتى كه مىگفت «كلما شككت فيما قد مضى»، بايد رها كنيم و رها كردن
آنها كارى است مشكل، مشكل به اين معنا كه ديگر چيزى براى قاعده تجاوز و قاعده
فراغ باقى نمىماند؛ براى قاعده تجاوز چيزى باقى نمىماند. لذا اينكه مىگويم مسئله
سنگينى است، از همين جهتها است، لذا مرحوم شيخ و ديگران با تسامح از روايت رد
شدهاند، يعنى آنها مىگويند، يك روايت داريم كه مىگويد قانون تجاوز در وضو نيست
و عمل مىكنيم به اين روايت. آن روايتها را چه كار مىكنيم؟ گفتهاند در اذا شككت
فى شىء من الوضوء و دخلت فى غيره، ضمير غيره را مىزنيم به وضو، مطلب تمام
مىشود.
آيا اين جمع دلالى
است يا جمع تبرئى؟ اگر جمع دلالى باشد، حرف قوم خوب است. جمع دلالى اين است كه
العرف وفق به اينكه جمع بين دو تا وايت بكند، يعنى حمل عام بر خاص بكند، حمل مطلق
بر مقيد بكند، حمل ظاهر بر نص بكند. به قول مرحوم آخوند توفيق عرفى، آن عناوين
ثانويه را مقدم بر عناوين اوليه بيندازيد. به اين مىگوييم جمع عرفى، يعنى العرف
وفق به اينكه جمع بين دو تا دليل بكند. حالا اينجا اينجور است ،يعنى يك روايت
داريم، اذا شككت فى شىء من الوضوء و دخلت فى غيره فشكك ليس بشىء. به عرف بگوييم معنا
كن، مىگويد اين من تبعيضه است، معنايش اين است كه اگر در صورت شك كردن در حالى كه
دارى مسح پا مىكنى در شستن صورت شك كردى، شكك ليس بشك. اين معناى عرفى او است.
مىگوييم روايت
ديگرى هم هست و آن اينكه وقتى تو سر جاى خودت نشستهاى در باب وضو گرفتن، شك تو
اعتبار ندارد، مىگويد اگر چنين است، اين دو تا روايت با هم معارض است. بخواهد
برگردد و بگويد بين اين دو تا روايت تعارض نيست و من مىگويم من در من الوضوء را
بيانيه بگير و ضمير غيره را بزن به وضو، بگو اذا شككت فى الوضوء و دخلت فى غير
الوضوء فشكك ليس بشىء، اين مىشود جمع تبرئى.
جمع تبرئى يعنى
چه؟ يعنى روايت را وقتى لوخلّى و طبعه بدهند به عرف، آن جور معنا نمىكند كه با
تعارض معنا مىكند، به اين مىگويند جمع تبرئى،يعنى مىخواهد بچسباند، يعنى با
نيشتر عقلى مىخواهد دو تا روايت را بچسباند، به اين مىگوييم جمع تبرئى، جمع
عقلى. يعنى وقتى روايت را قطع نظر از تعارض معنا كند، جورى معنا مىكند، وقتى
روايت را با تعارض معنا كند، جور ديگر معنا مىكند. به اين مىگوييم جمع عقلى، جمع
تبرئى.
و ما نحن فيه
اينجور است، اذا شككت فى شىء من الوضوء و دخلت فى غيره، مىگويد قانون تجاوز،
يعنى اگر از چيزى از وضو گذشتى و داخل در غير شدى و داخل در غير شدى، شك تو اعتبار
ندارد، مثل اينكه دارى مسح پا مىكنى، شك كردى مسح سر كردى يانه، شكك ليس بشىء،
به اين مىگويند جمع عرفى، حالا يك روايت پيدا كرديم كه مىگويد شكك شىء؛ قاعده
تجاوز تا نشستهاى و دارى وضو مىگيرى هر شكى در شرائط و اجزاء كردى، شكك شىءٌ.
حالا به عرف مىگوييم پس شكك شىء، پس بايد اعتنا به شك كنى، مىگويد آرى. مىگويم
آن روايت چه جور مىشود كه اذا شككت فى شىء من الوضوء و دخلت فى غيره فشكك ليس
بشىء؟ بينى و بين اللّه عرف مىگويد با هم تعارض دارد. اما اگر بدهند دست ما
طلبهها و بگوييم در اذا شككت فى شىء من الوضوء، من بيانيه است او را بر مىداريم
مىشود اذا شكك فى الوضوء و دخلت فى غيره - يعنى در غير وضو - فشكك ليس بشىء،
مىگويد معناى خوبى است الا اينكه از توى مدرسه در آمده و چيزى كه از توى مدرسه در
بيايد، حجت نيست، يعنى حجت نيست عرفا. اين با آن ان قلت قلتهاى طلبگى، يعنى دقت
عقلى درست شده و دقت عقلى عند العرف ليس بحجة، يعنى فهم عقل پيش عرف حجت نيست، فهم
عرف پيش عرف حجت است، مىشود تعارض.
حالا كه دو دسته
روايت باهم تعارض كرد چه كار بكنيم؟ بگوييم «خذ بما اشتهربين اصحابك» آن روايت كه
مىگويد شك شىء آن را بگير و شكك ليس بشىء را رها بكن.
اولاً بايد مرجح
اول را اعم از مرجح فتوايى و روايى بگيريم، براى اينكه مرحج روايى آن طرف است؛
بگوييم مراد مرجح فتوايى است، خذ بما اشتهر بين اصحابك، يعنى مرجح فتوايى. اين را
بايد اول بگوييم كه معمولاً قوم نمىگويند و قوم مىگويند مراد مرجح روايى است. و
اما ما تبعا لاستاد بزرگوارمان حضرت امام «رضوان اللّه تعالى عليه» اين «خذ بما
اشتر بين اصحابك» را اعم از شهرت فتوايى و روايى مىگيريم. حالا شهرت فتوايى
مىگويد قاعده تجاوز در وضو را شكك شىء. حالا مىخواهيم روايات را طرد كنيم، همه روايات
باب تجاوز را بايد طرد كنيم، براى اينكه همه آن روايتها به ما مىگويد شكك ليس
بشىء نه خصوص اين روايت اذا شككت فى الشىء من الوضوء و دخلت فى غيره. اگر خصوص
اين بود، خوب بود، مىگفتيم كه آن روايتى كه مىگويد قاعده تجاوز در باب وضو نيست،
آن روايت را مىگيريم، آن روايت كه مىگويد قاعده تجاوز هست، آن را رها مىكنيم و
اين خوب بود. اما روايتها را اگر بخواهيم رها كنيم، فقط همين يكى نيست، خيلى روايت
هست، غالب روايات قاعده تجاوز مربوط به وضو است. اگر يادتان باشد روايات را كه خوانديم،
دو سه تا از روايتها مربوط به وضو بود و خيلى جرأت مىخواهد كه انسان بگويد همه
روايات باب تجاوز بايد طرد بشود.
بزرگان گذشتهاند
از مسئله، اما انصاف قضيه اين است كه همين جور گذشتن و رفتن مسئله مشكلى است. على
كل حال درمان هر دوايى اين است كه ما بگوييم قاعده تجاوز در همه جا هست، مگر در دو
جا: يك باب وضو، يكى هم باب سجده، ولى در غير اين دو جا مسلم است پيش اصحاب كه
قاعده تجاوز داريم، در دو جا هم مسلم است قاعده تجاوز نداريم: يكى در باب وضو، يكى
هم در باب سجده. در باب سجده هم روايات صحيح السند داريم كه مىگويد سر از سجده بر
مىدارد، شك مىكند كه سجده را درست انجام داد يانه، مىگويد سَجَدَ. يا در همان
روايت مىگويد پا شده، ايستاده، شك مىكند كه سجده كرد يانه، مىگويد سجده بكند.
در حالى كه همان وقت در باب ركوع سؤال مىكند: سر از ركوع برداشت، شك كرد كه ركوع
كرد يانه، مىفرمايد ركوع كرد. لذا در ركوعش مىگويد قد ركع، قاعده تجاوز دارد، در
سجدهاش مىفرمايد قاعده تجاوز نداريم. آن هم مورد فتواست كه همه فقهاء فرمودهاند
در باب سجده قاعده تجاوز ندارد.
لذا همين حرفهايى
كه اينجا زدهاند آنجا هم مىآيد، ما بخواهيم بگوييم قاعده تجاوز دارد، روايت ظاهر
الدلاله و صحيح السند مىگويد قاعده تجاوز نيست، شكك ليس بشىء. از آنطرف هم روايت
در همه ابواب فقه آوردهاند، در باب وضو در باب غسل، در باب ركوع مىگويد قاعده
تجاوز هست. با هم تعارض مىكند، بخواهيم طرد كنيم، نمىشود اين روايتها را طرد
كرد، بلكه اين روايت را بايد طرد كنيم، در حالى كه مسلم است پيش اصحاب كه قاعده
تجاوز در باب سجده نيست. بخواهيم اين را طرد كنيم، وجهى پيدا نمىشود. لذا همين جور
كه در باب وضو ماندهايم، در آنجا هم ماندهايم كه از نظر فن فقهى و اصولى چه جورى
بايد مسئله را حل كرد، آنوقت آن چكش آخرى باقى مىماند و آن اين است كه در باب
سجده قاعده تجاوز نداريم اجماعا، در باب غير سجده، در اجزاء نماز، در اجزاء غير
وضو قاعده تجاوز داريم اجماعا. اين اجماع به ما مىگويد قاعده تجاوز در همه جا
هست، الا در دو جا: يكى در باب سجده، يكى هم در باب وضو. اين خلاصه حرف است. ان شاء
اللّه فردا شما با يك دليل شبهه ما را برطرف كنيد كه نخواهيم همهاش با اجماع جلو
برويم.
مسئله بعدى كه
مرحوم شيخ انصارى همين جا متعرض هستند اين است كه مىفرمايند قاعده تجاوز در باب
وضو نمىآيد، اما آيا در باب غسل و تيمم
مىآيد يانه؟
شيخ بزرگوار
مىفرمايند همين جور كه در باب وضو نمىآيد، در باب غسل و تيمم هم نمىآيد و
مىفرمايند مثلاً اگر در غسل دارد طرف چپ را مىشويد و شك كرد كه آيا سرو گردن را
درست شست يانه، مىگويند بايد برگردد سر و گردن را بشويد. مىگويند در باب تيمم هم
نمىآيد، اگر دارد مسح دست راست را مىكند در تيمم، شك كرد كه صورت را مسح كرد
يانه، مىگويند بايد برگردد چرا؟ مرحوم شيخ دو تا دليل مىآورند: يكى اينكه اين غسل
و تيمم بدل وضو است، يك دليل ديگر اينكه در باب وضو گفتهاند قاعده تجاوز نداريم.
براى اينكه شىء واحد نقل كرده باعتبار مسبب و آن طهارت است، چون طهارت يك امر
بسيط است لذا شارع مقدس وضو را يك امر واحد حساب كرده است. در باب غسل و تيمم هم
همين است، غسل طهارت آور است، تيمم طهارت آور است، چون طهارت آور است، اين اجزاء
به اعتبار مسبب شىء واحد است. حالا آيا اينها
درست يانه؟ آيا قياس و استحسان است يا حرفهاى شيخ انصارى است؟ شيخ انصارى كه خوب
بلد هستند حرف بزنند، اما اينجا اينها را فرمودهاند. و استاد بزگوار ما حضرت امام
«رضوان اللّه تعالى عليه» قدرى پايينتر
مىفرمودند: باب غسل و باب تيمم قاعده تجاوز ندارد، براى اينكه در روايات آمده،
باب وضو چون فريضة اللّه است، اجزاء او شك بردار نيست و در باب غسل و تيمم هم
فريضة اللّه است،پس شك بردار نيست. كه در روايات باب وضو كه فردا مىخوانيم، در
همان روايتى كه مىفرمايد در وضو قاعده تجاوز نيست، مىفرمايد چون اسم او در قرآن
آمده است، براى اينكه در قرآن شريف مىفرمايد: «اذا قمتم الى الصلوة فاغسلوا
وجوهكم و ايديكم الى المرافق وامسحوا برئوسكم و ارجلكم الى الكعبين» اينها همه مىگويند
فريضة اللّه يا سُمى اللّه يا سَمى اللّه. بالاخره در روايت بنام تسميه آمده است،
اينها فريضة اللّه است و فريضة اللّه شك بردار نيست، چون شكّيّاتى كه در باب
نماز است در ركعت اول و دوم نيست، براى اينكه فريضة اللّه است، شكوك منحصر مىشود
به ركعت سوم و چهارم چون سنة اللّه است. اين حرف هم راجع به تيمم، فريضة اللّه
است چون در آيه شريفه دارد، «فلم تجدوا ماءً فتيمّموا سعيدا طيبا فامسحوا بوجوهكم
و ايديكم منه» اما راجع غسل
قرآن ندارد و اين را چه جور درست كنيم؟ نه فريضة اللّه است، بلكه سنة اللّه است،
براى اينكه طرز غسل كردن را قرآن ياد نمىدهد و طرز غسل كردن را پيغمبر ياد داده
است. اصل غسل در قرآن آمده، اما خصوصيات او در قرآن نيامده و اينها سنة اللّه است.
حضرت امام «رضوان اللّه تعالى عليه» مىفرمودند فريضة اللّه است. ان شاءاللّه فردا
بحث را دنبال مىكنيم.
و صلّى اللّه على
محمد و آل محمد.
-محمد بن حسن
حر عاملى، وسائل الشيعه، 20 جلد اسلامية تهران، چاپ ششم، 1403، هـ.ق ج1، ص 330،
باب42، از ابواب الوضوء، ح 1.
-همان كتاب، ح 2، و تعبير روايت اين
است:«اذا شككت فى شىء من الوضوء و قد دخلت فى غيره فليس شكّك بشىء، انّما الشك
اذا كنت فى شىء لم تجزه».
-«الّا انّه
يظهر من رواية ابن ابى يعفور المتقدمة، و هى قوله...، انّ حكم الوضوء من باب القاعدة
لاخارج عنها، بناءً على عود ضمير غيره الى الوضوء». شيخ مرتضى انصارى، فرائد
الاصول، 2 جلد دار الاعتصام للطباعة و النشر، قم، چاپ اول، 1416 هـ.ق ج2، ص384.
-«و ممّا يشهد لهذا التوجيه الحاق
المشهور الغسل و التيّمم بالوضوء فى هذا الحكم، اذ لاوجه لا ظاهر الّا ملاحظة كون
الوضوء امرا واحدا يُطلَب منه امرٌ واحد غيرُ قابل للتبعيض، اعنى الطهارة». شيخ
مرتضى انصارى، كتاب پيشين، ص 385.