اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم بسم اللّه
الرحمن الرحيم رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى واحلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.
مطلب دوم را كه فقهاء عنوان كردهاند قضيه
فدك حضرت زهرا«سلام اللّه عليها» است، كه معمولاً فقهاء مسئله را عنوان مىكنند و
بعدش مىروند سر فدك حضرت زهرا «سلاماللّه عليها» كه اينها غصب كردند فدك را و
اميرالمؤمنين عليهالسلام با قاعده يد اعتراض مىكردند.مسئله اين است كه اگر كسى
چيزى را در دست دارد، مثل اينكه كسى چيزى را پوشيده، عباء را پوشيده است، اين عباء
در تصرف اين آقا است. حالا اگر كسى ادعا كند كه اين عباء را من مالك هستم؛ قبلاً
مالك بودم الآن هم مالك هستم وضع او چيست؟
مشهور در ميان فقهاء مىگويند عباء مال اين
آقااست و آنكه ادعا دارد بايد بينه بياورد، البيّنة للمدعى و اينكه منكر است اصل
با او است، يعنى قاعده يد. قاعده يد مىگويد عباء مال اين است، مگر اينكه آن بينه
بياورد كه اين عباء مال اين نيست. وقتى بينه آمد حكومت پيدا مىكند بر قاعده يد.
اين تقريبا مشهور درميان فقهاء است بلكه اجماع در ميان فقهاء است.
بعضى گفتهاند اگر قبلاً اين مدعى مالك بوده
است و الآن نمىدانيم مالك است يا نه، انقلاب نسبت مىشود، يعنى قول آن مقدم
مىشود. به چه عنوان؟ گفتهاند استصحاب بقاء ملكيت. قبلاً مىدانيم عباء را زيد
متصرف بوده است، قاعده يد داشته است و الآن مىبينيم عمرو متصرف است و اين عمرو
مىگويد مال من است، مثلاً مىگويد اين عباء رامن ازاين آقا خريدهام. بعضىها
گفتهاند استصحاب مىكنيم ملكيت اول را و اين استصحاب مىگويد ملك مالك اول است،
مگر اينكه عمرو بينه بياورد، يعنى دومى كه متصرف است. اسم او را گذاشتهاند انقلاب
نسبت، يعنى اگر آن مدعى نگويد قبلاً ملك من بوده است، قاعده به آن كسى كه ادعا
مىكند ملكيت را، مىگويد برو بينه بياور و اما اگر هر دو اقرار داشته باشند كه
اين عباء ملك مدعى بوده است قبلاً و حالا نمىدانيم دومى مالك است يا نه، گفتهاند
مدعى آن كسى كه الآن عباء دوش او است انقلاب نسبت مىشود. چرا؟ گفتهاند استصحاب
ملكيت مىكنيم براى آن كسى كه ادعا مىكند عباء مال من است و آن كسى كه الآن عباء
در تصرف او است، او بايد بينه بياورد كه عباء را از اول خريده است. امااين قول شاذ
است، به قول صاحب جواهر اين قول لا يعبأبه.
پس به چى اعتناء هست؟ به اينكه هر كسى فعلاً
عباء را متصرف است او مالك است، چه قبلاً آن مدعى مالك بوده يا مالك نبوده باشد و
اين كسى كه الآن مىخواهد بگويد عباء مال من است بايد اين بينه بياورد و قاعده يد
را از بين ببرد. اين قول را عامه هم قائلند يعنى در عامه هم كسى را نداريم كه
انقلاب نسبت بگويد و عباء در تصرف هركس است قاعده يد مىگويد عباء مال اين است و
اگركسى ادعا روى عباء داشته باشد بايد بينه بيايد تا قاعده يد را بشكند و آن بينه
براى ما كار كند. كه اسم او را مىگذارند قاعده يد منكر درست مىكند و در مقابلش
كه قاعده يد نيست مدعى درست مىكند. قول مشهور در ميان فقهاء آن است كه مىگويند
مدعى آن است كه قولش مخالف با اصل است و منكر آن است كه قولش مطابق با اصل است. در
اينجا آنكه عباء را متصرف است، قاعده يد مىگويد عباء مال اين است، اصل مطابق با
اين است و آن كسى كه مىگويد عباء مال اين نيست، مال من است، قولش مخالف با قاعده
است، مخالف با اصل است پس بايد دليل و بينه بياورد. اگر آن بينه نداشته باشد و رفتيم
در قضاوت، بايد قسم بخورد. چرا؟ براى اينكه قاعده يد مىگويد اين عباء فعلاً مال
اين است.
على كل حالٍ در ميان سنى و شيعه تقريبا اجماع
هست كه ذواليد مالك است و آن كه قبلاً مالك بوده و الآن مىگويد من مالك هستم،
بايد بينه بياورد. سنىها مىگويند و رد مىشوند، مثل همه جا كه مطالب حق را نديده
مىگيرند و رد مىشوند؛ يكى از آنها همين جا است كه فرع را مىگويند و رد مىشوند.
شيعه اينجا پافشارى دارد كه اگرچنين باشد
قضيه فدك را سنىها چه جواب مىدهند، براى اينكه فدك را از دست حضرت زهرا
«سلاماللّه عليها» گرفتند و ادعاى آنها اين بود كه اينهامال مسلمانها است. اين
همان مسئله قبل ما است كه اگرعباء دوش من باشد ولو اينكه قبلاً هم از شما خريده
باشم، شما اگر بخواهى بگويى عباء مال من است، بايد دليل بياورى و الا ذواليد
مىگويد عباءمال من است تا اينكه دليل يعنى بينه قائم شود كه عباء مال اين است،
فدك دست حضرت زهرا «سلاماللّه عليها» بوده پس قاعده يد مىگويد فدك مال حضرت زهرا
است اگر بخواهيم بگوييم مال حضرت زهرا «سلاماللّه عليها» نيست و مال ديگرى است
بايد آن ديگران بينه و دليل بياورند بر اينكه اين فدك مال حضرت زهرا «سلاماللّه
عليها» نيست ولى متأسفانه قضيه بعكس بود،
يعنى به حضرت زهرا «سلاماللّه عليها» مىگفتند برو شاهد بياور كه اين فدك مال تو
است. اين فدك را با يك حقه بازى عجيبى تصرف كردند، با يك سياستمدارى عجيبى كه يك
نقطه سياه در تاريخ است كه با آب زمزم وكافور هم نمىتوان آن را پاك كرد، اين فدك
حضرت زهرا «سلاماللّه عليها» است.
اينها دو سه جور سياست بازى كردند: اول گفتند
كه اين مال مسلمانها است فىء است و پيامبراكرم صلىاللهعليهوآلهوسلم اين فىء
را يعنى مال مسلمانها را داده به دست حضرت زهرا «سلاماللّه عليها» و اگر حضرت
زهرا بخواهد بگويد نه، بايد شاهد بياورد.
اولاً اشكال مهمى كه در مسئله هست اين است كه
چه جور پيغمبر اكرم صلىاللهعليهوآلهوسلم مال مسلمانها را داد به دخترش؟ اين
كارها مال سياستمدارهاى بى دين است كه تصرف در بيت المال بكنند. همين سنىها
مىنويسند پيغمبر اكرم صلىاللهعليهوآلهوسلم دم مرگ چشمهاى مباركش را باز كرد
فرمود عايشه هفت درهم پيش تو است، اين مال بيت المال است، بياور تا رد كنم. دو
دفعه چشمهاى مبارك را بستند و دو باره باز كردند دو دفعه فرمودند عايشه هفت درهم
را بياور.
هفت درهم را آورد و پيغمبر اكرم
صلىاللهعليهوآلهوسلم همان وقت هفت درهم را صرف فقراء كردند، كه ببينيد هر چه
از بيت المال نزد من بود به اهلش دادم. از نظر تاريخ شيعه و سنى همه كارهاى
پيامبراكرم صلىاللهعليهوآلهوسلمراجع به بيت المال همين است، حاضر نيست يك
پيراهن از بيت المال براى خودش بگيرد. حالا راجع به فدكى كه خيلى مهم هم بوده است،
بعضىها مىنويسند هفتصد هزار درهم استفاده فدك بوده است، چندين مرتبه فدك از طرف
خلفاء برگردانده شدو بعد دو مرتبه غصب مىشد. مراد من است كه چه جور مىشود كه
پيغمبر اكرم صلىاللهعليهوآلهوسلم باهمان دقت در بيت المال اين را داده باشد
به حضرت زهرا «سلاماللّه عليها».
مطلب ديگر اينكه اگراين باشد، بايد حكومتِ آن
وقت، حكومت غاصبِ آن وقت، يعنى ابابكر و عمرو بايد دليل بياورند؛ البينة للمدّعى و
اليمين لمن انكر. حضرت زهرا «سلاماللّه عليها» ذواليد به فدك بودند و ايشان كه
نبايد بينه بياورند، آنها بايد بينه بياورند كه فىء است و مال مسلمانها است. آن
وقت بجاى اينكه آنها بينه بياورند، مىگفتند برو بينه بياور. آنكه نقطه را سياهتر
مىكند درتاريخ اينكه حضرت زهرا «سلاماللّه عليها» رفتند بينه آورند، اميرالمومنين
عليهالسلام و فضه خادمه را بينه آوردند و اسماء بنت عميس را بينه آوردند، ولى
آنها شاهد مثل حضرت على عليهالسلام را نپذيرفتند و ابى بكر يك جملهاى روى منبر
گفت، كه باندازهاى زشت و تاريك است كه ظاهرا حرام است ما بگوييم.
ابن ابى الحديد معتزلى مىگويد به استادم
گفتم اين جمله مال ابى بكر است؟ گفت آرى. گفتم چه جور ابى بكر اين نسبت زشت را به
حضرت زهرا «سلاماللّه عليها» داد در حالى كه آيه تطهير دربارهاش نازل شده؟
خنديد و گفت وقتى حكومت بيايد، همه چيز زير پا مىرود، اسلام باشد، دين باشد، حكومتشان
در مخاطره بود، لذا حرف زشت به حضرت زهرا «سلاماللّه عليها» زدند.
اميرالمؤمنين عليهالسلام به ابى بكر استشهاد
مىكرد به همين قاعده يد و مىگفت آقاى ابى بكر حضرت زهرا«سلاماللّه عليها»، ذو
اليد است و تو بايد بينه بياورى، چرا به حضرت زهرا«سلاماللّه
عليها» مىگويى برو بينه بياور؟ بعد هم فرمودند اگر كسى ملكى را متصرف باشد و كسى
بيايد بگويد اين خانه مال من است، تو چه مىگويى؟ ابى بكر مىگفت مىگويم اين خانه
مال آن است كه در او نشسته است، مگر اينكه بينه قائم شود كه اينجور نيست. فرمود
اگر اينجور است فدك دست حضرت زهرا «سلاماللّه عليها» است، عمال فرستاده است،
چندين سال است كه استفادهاش مال حضرت زهرا «سلاماللّه عليها» است .ابى بكر در
او ماند.
يك وجه ديگر هم كه اينها شهيد كردند حضرت
زهرا «سلاماللّه عليها» ابىبكر گفت من از خود پيغمبر اكرم
صلىاللهعليهوآلهوسلم شنيدم كه پيغمبر اكرم صلىاللهعليهوآلهوسلمفرموده: «نحن
معاشر الأنبياء لا نورث و ما تركنا فهو صدقة». مىگفتند اين فدك مال پيغمبر اكرم
صلىاللهعليهوآلهوسلم است، قبول داريم فىء بوده و بدون قتال گرفته شده، مال پيغمبر
اكرم صلىاللهعليهوآلهوسلم است ولى پيغمبر اكرم صلىاللهعليهوآلهوسلم
فرمودند من ارث نمىگذارم و هر چه بعد از من است مال مسلمانها باشد.
حضرت زهرا «سلاماللّه عليها» در آن خطبه
همين را فرمود كه يابن ابى قحافه تو از پدرت ارث مىبرى و من از پدرم ارث نمىبرم؟
اين روايت كه مىخواهيم بخوانيم، اين جمله حضرت زهرا، همه اينها «و جادلهم بالتى
هى احسن» است، يعنى در مقابل حرفهاى مزخرف آنها، حضرت زهرا فرض
مىكردند حرف مزخرف شما درست، اما دليلش اين است و الا اصل مطلب همين است كه عرض
كرديم. لذا حضرت زهرا مىفرمود تو از بابايت ارث مىبرى اما من نمىبرم؟ بعد
استشهاد مىكرد به قرآن شريف كه قرآن مىفرمايد پيامبرها ارث گذاشتند، حضرت داود
از سليمان ارث برد، پيامبران ارث بردند. چه طور شد كه من نبايد
ارث ببرم؟ اينجا هم گير مىكردند و نمىدانستند چه جواب بدهند.
اما بالاخره ابىبكر مىگفت من از پيغمبر
اكرم صلىاللهعليهوآلهوسلم شنيدم كه اين ارث است و ارث نمىگذاريم.
حرف سومى كه در ميان حرفها ديده مىشود كه
زشت تر از همه حرفها است اين است كه اصلاً اين مال مسلمانها بوده، اين از غنائم
است و چون از غنائم است، غصب است دست حضرت زهرا و ما بايد بگيريم و بدهيم به ديگرى.
اين حرفها رد و بدل مىشد و جواب داده مىشد تا بالاخره يك روزى حضرت زهرا
«سلاماللّه عليها» رفتند پيش ابى بكر و نوشتهاى از فدك گرفتند، كه آن قضيه
تاريك «سياه» در تاريخ واقع شد، كه در برگشت از خانه ابى بكر عمر رسيد و هم كشيده
زد به حضرت زهرا «سلاماللّه عليها» و هم نوشته را گرفت پاره كرد و در مقابل حضرت
زهرا «سلاماللّه عليها» ريخت روى زمين. اينها چيزهايى است كه در تاريخ آمده است،
بزرگان ازاهل تسنن همهاش را نوشتهاند، شيعه همهاش را نوشتهاند. ولى آنكه دل را
مىسوزاند و بايد مرد عوض اينكه خون گريه كنيم، اينكه چرا مردم اينطور كردند؟ بقول
ابى الحديد معتزلى ابى بكر و عمر اينها رياست مىخواستند، اما مردم چرا اينطور
كردند؟ همه مردم مىدانستند كه اين فدك مال يهودىها بود، بدون قتال دادند به
پيغمبر اكرم صلىاللهعليهوآلهوسلم و با مصالحه يك مقدارش را پيغمبر
صلىاللهعليهوآلهوسلمدادند به آنها، يك مقدارش هم مال شخص پيغمبر اكرم
صلىاللهعليهوآلهوسلم شد، كه آيه شريفه آمد: «وءات ذا القربى». حقه اينكه يا رسول اللّه اين مال حضرت زهرا
«سلاماللّه عليها». است، چون مربوط به
حضرت خديجه بوده، اين يهوديها به زور تصرف كردند، يعنى در آن سه سال شعب ابيطالب
حضرت خديجه مزرعه مزرعه مىفروخت، مثلاً يك مزرعه را يك يهودى مىگرفت با يك بار
خرما و حضرت خديجه مجبور بود بفروشد، براى اينكه شعب ابيطالب را اداره كند.
اينجورى تصرف كردند آيه شريفه آمد: «و آت ذا القربى حقه»، يا رسول اللّه اين مال
خديجه مادرش است. لذا دادند به حضرت زهرا «سلاماللّه عليها».
لذا چندين سال در ميان مردمى كه چندين جنگ را
پشت سر گذاشتند اين فدك مال حضرت زهرا بود و همه مىدانستند و بعد از پيغمبر
صلىاللهعليهوآلهوسلماحدى نيامد شهادت بدهد كه اين فىء بوده و فىء را دادند
به حضرت زهرا «سلاماللّه عليها». بالاخره مجبور شدند حضرت اميرالمؤمنين
عليهالسلام و فضه خادمه و اسماء بنت عميس را شاهد بياورد و شهادت هم درست بود، دو
تا زن بجاى يك مرد، ولى آن حرف زشت را ابىبكر زد و شهادت حضرت اميرالمؤمنين
عليهالسلام را نپذيرفت. آن قضيه مسلم در ميان مسلمانها مىگويد فدك مال حضرت زهرا
بود. اگر هم آن قضيه را نپذيريم باز فىء بوده و داده به حضرت زهرا «سلاماللّه عليها»
بخشيده است. نحله كه در قرآن و روايات آمده معنايش اين است كه يك هديهاى خاص كه
حضرت زهرا بايد منت بگذارد نه پيغمبر
اكرم، اين نحله بوده است. و اگر نپذيريم اين ارث بوده است و وقتى پيغمبر اكرم
ازدنيا رفت فقط همين يك دختر را داشتند، هر چه بود بايد به حضرت زهرا برسد. ولى
على كل حال فدك را غصب كردند، گاهى نسبت غصب به حضرت زهرا «سلاماللّه عليها» دادند،
گاهى نسبت فسق به پيغمبر اكرم صلىاللهعليهوآلهوسلم دادند و بالاخره گاهى هم
باينكه ارث از پيغمبر اكرم صلىاللهعليهوآلهوسلمنمىرسد. اى كاش همين سومى
بود، كه همين مىگفتند ارث نمىرسد، اما با كمال پررويى نسبت فسق به پيغمبر اكرم
صلىاللهعليهوآلهوسلم مىدادند و مىگفتند اينهمه مزارع را كه بايد بدهد به
مسلمانها، داده به دخترش، بيخود داده است و ما بايد اينها را تصرف كنيم. اينكه
تاريخ تاريك است و سفيد نمىشود همينها است. چه جور مىشود نسبت فسق به پيغمبر
اكرم صلىاللهعليهوآلهوسلم بدهند؟ چه جور مىشود نسبت اختلاس به حضرت زهرا و
اميرالمؤمنين عليهالسلام بدهند؟ اين قضيه فدك حضرت زهرا «سلاماللّه عليها» است
كه از نظر تاريخ، آن هم تاريخ اهل تسنن نه تاريخ ما خيلى مبهم و تاريك است ولو على
كل حال اين قضيه در اين تاريكى جهل واقع شده است.
فردا اين روايات باب 25 از ابواب كيفية القضاء، از جلد 18 وسائل را مىخوانيم.
وصلى اللّه على محمد و آل محمد.
- ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه،
20 جلد(انتشارات كتابخانه آيه اللّه مرعشى نجفى، قم، 1404 هـ.ق) ج 16، ص 284.
- احمد بن
حنبل، مسند احمد، 6 جلد دارالصادر، بروت ج 1، ص 25.
- «و ورث سليمان داود»، سوره نمل، آيه
16.