اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم بسم اللّه
الرحمن الرحيم رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى واحلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.
بحث ديروز اين بود كه شيخ بزرگوار اشكال كرده
بودند به قاعده لاضرر به اينكه تخصيص اكثر لازم مىآيد و تخصيص اكثر كه جايز نيست،
پس اشكال به قاعده لاضرر هست. لذا فرموده بودند كه مانند قرعه كه قدر متيقنگيرى مىكنيم
و مىگوييم بايد بر طبق فتواى اصحاب باشد اين هم بايد چنين باشد. بعد جواب داده
بودند كه چون تخصيص عنوانى است، تخصيص اكثر طورى نيست. كه ما به شيخ بزرگوار عرض
كرديم كه اينكه مىفرماييد تخصيص عنوانى، تخصيص عنوانى نيست، براى خاطر اينكه يك
عنوان اگر بيرون آمده بود، مثل اينكه ضرر نيست مگر آن ضررهايى كه شارع بياورد و
اينها كه نيست. بعدهم مىرويم در فقهمان، مىبينيم روايات ضررى كه موضوع او ضرر
است در اسلام زياد است. در حقيقت مثل اين است كه شارع بفرمايد لاضرر و لا ضرار الا
در باب خمس، الا در باب زكات، الا در ضمانات، الا در كفارات.
مرحوم آخوند در كفايه اشكال مىكنند مىفرمايند
انصراف دليل، يعنى قاعده لاضرر و لا ضرار انصراف دارد از آن احكامى كه موضوعش ضرر
است، يعنى لاضرر ازاول امر خمس را نمىگيرد، زكات را نمىگيرد، حج را نمىگيرد، ضمانات
و كفارات را نمىگيرد، قصاص و ديات را هم نمىگيرد. مختص مىشود به باب عبادات و
باب معاملات بمعنى الاخص. مرحوم آخوند در كفايه اينجور جواب مىدهند.
ايرادى كه به مرحوم آخوند است اين است كه اين
انصراف يعنى چه؟ براى اينكه انصراف يك دفعه از كثرت استعمال پيدا مىشود، يا از
انصراف بدوى، اينها كه حجت نيست يكدفعه انصراف از حاق لفظ است كه حجت است و اينجا
چنين نيست به عبارت ديگر شارع مقدس يكدفعه مىفرمايد يجب غسل الثوب بالماء مرتين
بينهما عصران؛ واجب است لباس نجس را با آب بشويم و بين اين دو شستن بايد فشار
بدهيم. اينجا يجب غسل الثوب بالماء مرتين بينهما عصرٌ، آب هندوانه و گلاب را
نمىگيرد. چرا؟ براى اينكه اينها اصلاً آب نيست و اينكه به اينها آب مىگويند براى
شباهت است، لذا تا مضاف اليه نيايد، اصلاً شامل او نمىشود، تا هندوانه نيايد، آب
هندوانه صدق نمىكند. لذا وقتى مىگويد غسل الثوب بالماء، گلاب را نمىگيرد
للانصراف. اين را مىگويند انصراف از حاق لفظ، آب هندوانه را نمىگيرد و امثال
اينها. اين انصراف خوبى است. اما يكدفعه آب كه مىگوييم، آب دريا را نمىگيرد. الان
كه كسى به شما بگويد آب بياور وضوء بگيرم، چون اينجا دريا نيست، آب دريا در زهن
شما نمىآيد. اين انصراف است كه بخاطر كثرت استعمال، آب شده آب لوله كشى، اما حاق
لفظ نيست. اين كثرت استعمال آب را برده روى آب لوله كشى كه اسم او را مىگذاريم
انصراف بدوى، يعنى يك مقدار فكركنيم، مىبينيم لفظ كوتاهى ندارد باينكه آب دريا را
بگيرد. اگرگفت يجب غسل الثوب بالماء و به ذهن شما آمد آب لوله كشى، اين انصراف
بدوى است، اين انصراف حجت نيست.
حالا بياييم روى فرمايش مرحوم آخوندراجع به
خمس و زكات لاضرر و لا ضرار فى الاسلام اينجا خمس ضررى را نمىگيرد. آيا مىشود
اين را گفت؟ اگر هم اين باشد، انصراف بدوى بيش نيست و الا اينكه خمس و زكات ضرر
است به عنوان اولى، ضمانات و كفارات و ديات و حدود و قصاص ضرر است، حرفى نيست. مثل
آب هندوانه كه آب او را نمىگيرد، ما بگوييم لاضرر و لا ضرار خمس و زكات را
نمىگيرد، ظاهرا اين را نمىشود گفت. در آب لفظ كوتاه است كه آب هندوانه را بگيرد،
اما در اينجا در مثل لاضرر و لا ضرار لفظ كوتاه نيست و خمس و زكات را هم مىگيرد.
لفظ لاضرر و لا ضرار، اين كبرى كلى را نمىتوانيم بگوييم كه وضوى ضررى را
نمىگيرد، نمىتوانيم بگوييم خمس را نمىگيرد. كثرت استعمال، شأن نزول گاهى يك
انصرافى براى لفظ درست مىكند ولى شأن نزول و كثرت و استعمال نمىتواند به ما
بگويد لاضرر از آن احكامى كه موضوع او ضررى است، انصراف دارد.
لذا لفظ انصراف مرحوم آخوند هم نمىتواند
وجهى پيدا بكند. ظاهرا نمىدانم چى مراد مرحوم آخوند بوده كه مىفرمايند قاعده
لاضرر انصراف دارد ازاحكامى كه موضوع او ضررى است. شايد مراد مرحوم آخوند آن عرض ما
باشد كه چند زور قبل عرض كرديم، كه اصلاً تخصصا احكام ضرريه از قاعده لاضرر بيرون
است نه تخصيصا، تخصصا بيرون است، يعنى مثلاً خمس و زكات را عرف ضرر نمىداند ولو
اينكه پول مىدهد، اين را مثل خرج و مخارج حساب مىكند و اينها ضرر نيست. تعزيرات.
و حدود و كفارات و ضمانات اينها هيچ كدام ضرر عرفى نيست، بلكه نبودش ضرر است. لذا
من گفتم اينها هيچ كدام ضرر نيست. آنجا كه شارع مقدس حكمى را مىآورد روى موضوع ضررى
ضرر، نيست. مثل اينكه بعضى از اوقات تاديب و تربيت كتك مىخواهد و اين ضرر نيست.
من خيال مىكنم اينها كه گفتهاند، اصلاً شارع مقدس حكم روى عنوان ضررى ندارد و
اصلاً معقول نيست، براى اينكه حكم تابع مصالح و مفاسد نفس الامرى است و اگر گفتيد
مصالح و مفاسد نفس الامرى، آنجا كه موضوع ضررى باشد، اهم ومهم مىآيد جلو و ديگر
ضرر از بين مىرود. الا اينكه كسى نگويد تابع مصالح و مفاسد نفس الامرى است. لذا هر
جا موضوع ضررى باشد چونكه حكم او تابع مصالح و مفاسد نفس الامرى است، همان ضرر شخص
براى خودش و اجتماعش و ناموسش بالاترين نفع است. گفتم همانطور كه خرج و مخارج خانه
ضرر نيست و تربيت درخانه ضررنيست، اينها هم هيچ كدام ضرر نيست.
تنبيه دوم: مرحوم شيخ در فرائد مىفرمايند به
اين قاعده لاضرر يك اشكالهايى وارد است كه اين قاعده با آن اشكالها با فقه ما
نمىخواند، اما چون كه شارع مقدس فرموده، چشم بسته مىگوييم چَشم. مثال مىزنند
مىفرمايند در همين قضيه سمره كه اين آقا بدون اجازه وارد مىشد، به چه دليل شما مىگوييد
اين بايد بگويد يا اللّه؟ اين حق راه داشت، نمىخواست بگويد يا اللّه. به چه
دليل مىخواهيد تحميل كنيد كه بگويد يااللّه؟ و ممانعت از اينكه از اين راه نرو،
كندن درخت به چه دليل است؟ كندن درخت مردم، جلوى مردم راگرفتن، مال مردم را نابود
كردن، همه اينها در فقه ما خلاف قاعده است، اما چونكه قضيه مسلم است اين همان است
كه مرحوم حضرت امام بعضى اوقات راجع به تعبديات مىفرمودند امام صادق فرموده، لذا
فضولى موقوف. مرحوم شيخ هم همين را مىگويند كه پيغمبر اين كار را كردهاست، فضولى
موقوف. مىفرمايند ولو اشكالهايى هم دارد، اما نمىدانيم جواب اوچيست و ما كه نمىتوانيم
دست از قاعده لاضرر برداريم و اصل قاعده لاضرر از قضيه سمره فهميده مىشود.
به عبارت ديگر بخواهيم عبارت مرحوم شيخ را
رنگ علمى بدهيم بايد اينجور بگوييم كه اين اشكالها وارد است ،بنابراين قاعده لاضرر
عموميت ندارد و بايد قدر متيقن بگيريم. نظير قاعده قرعه مىشود كه هر كجا فقهاء
عمل كردهاند، عمل كنيم و هركجا هم نه، كه نه. اينجور مىگويند مرحوم شيخ. نمىدانم
چه چيزى در نظر مرحوم شيخ بوده است، با اينكه ايشان ولايت فقيه را قبول دارد، چه
رسد به ولايت پيغمبر اكرم و ائمه طاهرين عليهمالسلام در مكاسب ولايت فقيه را
همانطور كه آن كسانى كه مثل مرحوم امام ولايت فقيه قبول دارند، مرحوم شيخ هم ولايت
فقيه را قبول دارد.
به مرحوم شيخ عرض مىكنيم كهاين مسله نيست،
شما را برديد در مسئله؛ اگر ما را برديد درمسئله، گيرمىكنيم. اما ما را ببر در
حكومت اسلامى؛ اين تصرف پيغمبر اكرم كه درخت را كند، روى فتوى نيست، بلكه اين حكم
است، حكم حكومت اسلامى است وحكم حاكم همه كار مىتواند بكند؛ تصرف دراموال مردم
مىتواند بكند، محدود مىتواند بكند، تضييق مىتواند بكند، براى اينكه امت اسلامى
دررفاه باشد، اين حكومت مىخواهد، قضاوت مىخواهد. لذا كار پيغمبر اكرم يك قضاوت
بود و پيغمبر اكرم يك دليل آوردند به اينكه كار من بخاطر لاضرر و لا ضرار است، نه
اينكه ما هم بتوانيم اين كار را بكنيم. لذا به مرحوم شيخ عرض مىكنيم اينكه شما
مىگوييد اشكال وارد است، اصلاً اشكال وارد نيست. اين اولاً كه به مرحوم شيخ
مىگوييم چرا رفتهايد در قضيه سمره، برويد در روايت ديگر كه اين حرفها را ندارد.
تنبيه سوم: اين است كه قاعده لاضرر و همه
قواعد ثانوى مقدم است بر عناوين اولى. مرحوم شيخ مىگويند حكومت و مرحوم آخوند
قبول ندارند. ان شاءاللّه فردا.
وصلى
اللّه على محمد و آل محمد.
- «و فى هذه
القصة اشكال من حيث حكم النبى صلىاللهعليهوآلهوسلم بقلع العذق، مع انّ القواعد لا يقتضيه، و نفى
الضرر لا يوجب الذلك، لكن لا يخلّ بالاستدلال». شيخ مرتضى انصارى، رسالة فى قاعدة
نفى الضرر المطبوعة فى المكاسب، المكاسب، 3 جلد چاپ چهارم انتشارات دهقانى، قم،
1376 هـ. ش ج 3، ص 302.