اعوذ
باللّه من الشيطان الرجيم بسم اللّه الرحمن الرحيم رب اشرح لى صدرى و يسر لى
امرى واحلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.
ديروز رواياتى خوانديم در باب قاعده لا ضرر،
كه در باب حق الناس و در باب معاملات بمعنى الاخص مىگفت كه حكم نيست و مىفرمود:
«لا يضر احدٌ احدا» يا اينكه «على حسب ما يضر بالآخر» و امثال اين عبارات كه يك عبارات
كلى بود. ديروز مىگفتم كه اينها مربوط به حق الناس و مربوط به معاملات است، اما
باب عبادات را نمىگيرد. بناشد امروز يك رواياتى را بخوانيم كه آن روايات مربوط به
عبادات باشد، تا روايات ديروز بگويد حق الناس قاعده لا ضرر دارد، معاملات بمعنى
الاعم قاعده لا ضرر دارد.
عبادات هم قاعده لا ضرر دارد و روايات زياد
است. در فقه مان رواياتى را خوانديم كه مىگفت خوف ضرر موجب رفع تكليف مىشود. اما
اگر ضرر بالفعل نيست، آن هم ضرر احتمالى، يقين ندارد كه ضرر پيدا مىشود، احتمال
يا مظنه دارد باينكه ضرر پيدا مىشود، يعنى همين مقدار كه خوف پيدا شد، چه از راه
علم باشد و چه از راه مظنه باشد و چه از راه احتمال باشد، خوف ضرر موجب رفع تكليف
مىشود. اگر ضرر بالفعل باشد حتما رفع تكليف است، نمىشود كه خوف ضرر موجب رفع
تكليف بشود، اما خود ضرر موجب رفع تكليف نباشد. حالا علاوه بر اينكه در اين
روايتها خود ضرر را آورده، خوف ضرر را هم آورده است و همهاش هم در باب عبادات
است؛ در باب تيمم است، در باب طهارت است، در باب صلاة است، در باب روزه است و
امثال اينها. حالا چند تا از اين روايتها را بخوانيم.
روايت 1 از باب 1 از ابواب تيمم: «عن زراره
عن احدهما«عليهما السلام» اذا لم يجد المسافر الماء فليطلب ما دام فى الوقت فاذا
خاف ان يفوته الوقت فليتيمّم و ليصلّ». گر بترسد كه فوت وقت بشود، اين بايد تيمم
كند. درباره خوف مىگفتم در روايات دو جور دارد: يكى اينكه بترسد وقت از بين برود،
يكى اينكه بترسد از قافله عقب بماند، يا بترسد باينكه درنده او را از بين ببرد. در
همه صور مىفرمود فليتيمّم. حالا اين صورت، صورتى است كه بترسد وقت از بين برود.
روايت 1 از باب 2 از ابواب تيمم اينجورى
مىفرمايد: «لا تطلب الماء و لكن تيمّم، فانّى اخاف عليك التخلف عن اصحابك فتضل و
يأكلك السبع». مىفرمود اگر آب ندارد، لازم نيست تفحص بكند، براى اينكه من
مىترسم از قافله عقب بماند و از اينكه او را گرگ بخورد. معنايش اين است كه اگر
كسى مىترسد به اينكه ضررى براى او پيدا بشود در آينده، رفع تكليف بالفعل از او است
و لازم نيست طلب بكند، بلكه نوبت مىرسد به تيمم.
روايت 7 از باب 5 از ابواب تيمم: صحيحه بزنطى
است. عن الرضا عليهالسلام فى الرجل تصيبه الجنابة و به قروحٌ او جروح (يعنى ضرر
بالفعل) او يكون يخاف على نفسه من البرد (يعنى ضرر بالقوه) فقال: لا يغتسل و
تيمّم» مىترسد اگر غسل بكند، سرما بخورد. فرمودهاند تيمم كند. يا
قروح و جروح دارد، بايد تيمم كند. هم براى ضرر بالفعل و هم براى ضرر بالقوه.
روايت 1 از باب 25 از ابواب تيمم: «عن ابن
سنان، يعنى عبداللّه، عن ابى عبداللّه عليهالسلام انه قال: فى رجل اصابته جنابة
فى السفر و ليس معه الاماء قليل و و يخاف ان هو اغتسل ان يعطش. قال ان خاف عطشا
فلا يهريق منه فطرةً و ليتيمّم بالصعيد» اگر بترسد كه تشنه بماند، فرمودند آب را
نريزد، بلكه تيمم كند و ضرر تشنگى بالقوه موجب رفع تكليف مىشود، ديگر ضرر بالفعل
كه معلوم است رفع تكليف مىكند.
روايت 3 از همان باب 25: «عن سماعة، عن ابى
عبداللّه عليهالسلام عن الرجل يكون معه الماء فى السفر فيخاف قلته، قال يتيمّم
بالصعيد ...». مىترسد كه كم آب بشود. فرمودند: تيمّم كند.
روايت 1 از باب 27 از ابواب تيمّم: «عن الرجل
يكون مع اهله فى السفر فلا يجد الماء، ياتى اهله؟» اين آب ندارد آيا مىتواند ياتى
اهله؟ «فقال: ما اُحب ان يُفعل ذلك الا يكون شبقا او يخاف على نفسه» من دوست ندارم كه اين كار را بكند مگر اينكه
جوان پرشهوتى باشد، يا اينكه يخاف على نفسه. يك معناى او اينكه اگر مقاربت نكند،
اين ضرر دارد براى او، مثلاً تحريك شده و اگر اين كار را نكند ضرر جسمى دارد، يا
اينكه يخاف على نفسه، ضرر گناه دارد، يعنى اگر مقاربت نكند بعد به گناه مىافتد.
يخاف على نفسه، چه ضرر معنوى باشد و چه ضرر مادى باشد على كل حال مىگويد اين
مىتواند مقاربت بكند بالاخره آنكه مىخواهيم اين است كه خوف على نفسه يعنى ضرر
آينده موجب مىشود براى جواز مقاربت براى كسى كه مىداند آب ندارد و بايد تيمم كند.
حالا يا واجب است يا مستحب. بعضى از فقهاء مىگويند واجب است كه مقاربت نكند و
بعضىها هم مىگويند مستحب است و آنها كه مىگويند مستحب است تمسك به همين روايت
هم كردهاند، براى اينكه روايت مىگويد ما اُحب ان يفعل ذلك. على كل حال چه واجب و
چه مستحب، خوف ضرر موجب رفع تكليف مىشود؛ رفع تكليف وجوبى يا مستحبى.
روايت 2 از باب 27 هم همين را مىگويد و يك
ذيلى دارد، مىفرمايد: «الا ترى انّه اذا خاف على نفسه فأتى الحلال آجر». آيا نمىبينى كه كسى كه بترسد بر نفس خودش و
اين مقاربت كند علاوه بر اينكه حرامى بجا نياورده است، بلكه مأجور است و اصل اين
كار ثواب دارد؟ ظاهرا آن ثواب را نمىخواهد بگويد، اين خوف على نفسه را مثل اينكه
يك توسعهاى مىدهد و آن اين است كه اگر ترس داشته باشد كه مثلاً شب مجامعت نكند
روز در بازار به گناه مىافتد، اين مجامعت دو تا ثواب دارد: يك ثواب براى اصل
مجامعت، يك ثواب هم براى اينكه خودش را كنترل كند در روز، آن هم ثواب دارد. ظاهرا اين
معناى او است كه اگر كسى براى اينكه كنترل شود با حلال خودش مجامعت كند، ثواب
دارد.
درباره خود ضرر:
باب 20 از ابواب ما يصح منه الصوم، روايت 9:
«على بن جعفر فى كتابه عن اخيه موسى بن جعفر عليهالسلام قال: سألته عن حد ما يجب
على المريض ترك الصوم»؛ مثل اينكه در ذهن او بوده كه اگر مريض شد، بايد روزه را
بخورد، حالا از شرع توى ذهن او بوده، يا از عقل در ذهن او بوده. على كل حال اين
ذهنيت را داشته و سؤال مىكند از حد ما يجب على المريض ترك الصوم. «قال: كل شىء من
المرض اضربه الصوم فهو يسعه ترك الصوم». هر چيزى از مرض كه ضرر بزند به او، يا صوم
كه ضرر بزند به او، در سعه است به اينكه روزه را بخورد. آن سؤال كرد كه چه مرضى
است كه در آن مرض مىشود روزه را خورد؟ حضرت مىفرمايند آن مرض كه اگر در آن مرض
روزه بگيرد، روزه براى او ضرر داشته باشد. اين ضرر بالفعل است.
روايت 1 از باب 16 از ابواب ما يصح منه
الصوم: «عن عمار، عن ابى عبداللّه عليهالسلام فى الرجل يصيبه العطاش حتى يخاف
على نفسه، قال: يشرب بقدر ما يمسك رمقه». فرمودند باندازهاى كه رمقى بدست بياورد اين
آب بخورد. در اينكه روزه باطل است شكى نيست، اما آيا مىتواند بعدش چيز بخورد؟ بعضىها
گفتهاند نه، اما مشهور در ميان اصحاب مىگويند مستحب است. على كل حال چه واجب و
چه مستحب، ترس از اينكه مريض بشود، فرمودند مىتواند روزهاش را بخورد.
روايت 1 از باب 19 ازهمان باب: «قال الصائم
اذا خاف على عينيه من الرمد افطر». اگر كسى بترسد از چشمهايش كه درد بگيرد،
فرمودند افطار كند. همين مقدار كه از ضرر آينده مىترسد، فرمودند افطار كند. على
كل حال همانطور كه روايات ديروز به ما مىگفت قاعده لا ضرردر معاملات بمعنى الاعم
مىآيد، اين روايات هم به ما مىگويد قاعده لا ضرر در عبادات هم مىآيد و به عبارت
ديگر لا ضرر و لا ضرار فى الاسلام.
فتلخص مما ذكرنا اينكه قاعده لا ضرر يك قاعده
مسلمى است در اسلام، از اول فقه تا آخر فقه وبگوييم ادله اربعه روى او داريم: و
اما قرآن مىفرمايد: «ليس على الاعمى حرج و لا على المريض حرج تا آخر». اما روايات
اهل بيت عليهمالسلام، اما اجماع و همه اصحاب از قدماء و متاخرين من الباب الى المحراب،
يعنى من الطهارة الى الديات جارى كردهاند. اما عقلاء هم قاعده لا ضرر دارند. در
اينصورت قرآن مىشود ارشاد روايات هم مىشود ارشاد، اجماعمان هم ديگر پشمى به
كلاهش نيست، براى اينكه به قول مرحوم آخوند در خبر واحد وقتى تمسك به اجماع
مىكردند، مىگفتند برو روى سيره، اينها من حيث انّهم فقهاء فتوا ندادهاند، بلكه
من حيث انهم عقلاء فتوا دادهاند. آنجا خبر واحد را حجت دانستهاند، اينجا هم
قاعده لا ضرر را حجت دانستهاند. همين طور كه خبر واحد يك اماره است پيش عقلاء،
قاعده لا ضرر هم يك قاعده مسلم است پيش عقلاء. اين بحث اولمان تمام شد.
مرحوم شيخ بزرگوار تنبيهاتى در اينجا
آوردهاند، كه اين تنبيهات خيلى به درد مىخورد. مخصوصا آن تنبيهات آخر كه يك
تعارض مىافتد در افرادو اشخاص، آنجاها خيلى اين فروع به درد مىخورد. كه يك
اشارهاى مرحوم آخوند در كفايه كردهاند و بايد اينجا بايد يك مقدار مفصل
دربارهاش صحبت كنيم.
تنبيه اولى كه مرحوم شيخ دارند اين است كه
مىفرمايند اين قاعده لا ضرر يك اشكال به او وارد است و آن اشكال اين است كه تخصيص
مستهجن است، براى اينكه شما مىگوييد ضرر در اسلام نيست، در حالى كه ضرر در اسلام
زياد هست. مثال مىزنند، مىفرمايند مثل خمس و زكات و كفارات و جهاد و ديات و قصاص
و ضمانات و مىفرمايند همه اينها ضرر است، پس لا ضرر و لا ضرار اين تخصيص مستهجن
مىخورد و اين تخصيص درست نيست و ما بخواهيم به عموم لا ضرر هم تمسك كنيم، اين هم
درست نيست. مىفرمايند بنابراين نظير قاعده قرعه است، كه در قاعده قرعه هم همين را
مىگويند، مىفرمايند قرعه را هركجا فقهاء به او عمل كرده باشند حجت است. كه در
حقيقت خود او هيچ است. اينجا هم همين را مىگويند، مىگويند از قاعده لا ضرر تخصيص
مستهجن جلو مىآيد، خود عموم قاعده نمىتواند براى ما كار بكند، پس بايد برويم روى
قدر متيقنها. لذا هركجا شك كنيم، قاعده لا ضرر نيست.
بعدش خود مرحوم شيخ يك جواب مىدهند، كه اين
جواب را نمىشود تطبيق كرد. ايشان مىفرمايند تخصيص مستهجن آنجاها است كه فردى
باشد؛ بگويد اكرم العلماء الا زيد، الا عمرو، الا بكر، الا خالد و فردفرد بيرون
برود و يكى باقى بماند. اين را مىگويند تخصيص مستهجن. مىفرمايند اما اگر تخصيص
عنوانى شد، تخصيص مستهجن نيست. مثل اينكه ده نفر هستند، نفر ازآنها فاسق هستند، يك
نفر هم عادل است. اين بگويد اكرم العلماء الا الفساق منهم، يك بيشتر باقى
نمىماند. مىفرمايند اين تخصيص مستهجن نيست، براى اينكه تخصيص عنوانى است. اين حرف مرحوم شيخ.
اولاً: اينكه تخصيص مستهجن اگر عنوانى شد
طورى نيست، اين يعنى چه؟ اگراشكال دارد، همهاش اشكال دارد. اگر راستى نه نفر از
ده نفر فاسق باشند و يك نفر عادل باشد، اين بجاى اينكه بگويد اين عادل را دعوت كن
به خانه اينجور بگويد اين ده نفر را بياور خانه الا الفساق منهم، اين مستهجن است.
چه بگويد الا زيد، الا عمرو، الا بكر، الا خالد، مستهجن است، چه بگويد اكرم
العلماء الا الفساق منهم، باز هم مستهجن است. عبارت مستهجن است، الا اينكه داعى
داشته باشد، كه اگر آن داعى آمد، چه تخصيص فردى كند، چه تخصيص عنوانى كند، هيچ
كدام مستهجن نيست. مثل اينكه به غلامش بخواهد بگويد من آن هستم كه عادل را دوست
دارم و فاسق را دوست ندارم. لذا مىگويد اكرم العلماء الا زيد، الا عمرو، الا عمرو
به آن داعى كه دارد. نه تا تخصيص آورده است، يا آن داعى تخصيص عنوانى آورده است.
لذا تخصيص مستهجن نيست، چه فردى باشد و چه عنوانى باشد. اما اگرداعى ثانوى نباشد، چه
فردى باشد مستهجن است، عرف پسند نيست و چه عنوانى باشد. شيخ بزرگوار از صاحب معالم
گرفتهاند و مثل زمان صاحب معالم و صاحب فصول و صاحب قوانين يك چيز مشهورى بوده،
كه تخصيص مستهجن آنجا است كه همه را بيرون كند الا يكى دو تا را. شيخ بزرگوار همين
شهرت را گرفتهاند و اينجا آوردهاند و مىفرمايند تخصيص عنوانى مستهجن نيست.
اين ايراد اول ما است، كه به شيخ بزرگوار
مىگوييم آقا تخصيص مستهجن يك امرعرفى است و وقتى يك امر عرفى شد، عامى داريم و
خاصى، و اين خاص بايد يك فرد يا دو فرد را بيرون كند و اما اگر خاص بيايد همه عموم
را ضربه بزند، اين ضرر عرفپسند نيست، چه تخصيص عنوانى باشد و چه تخصيص فردى. عرف
اين را مستهجن مىداند، مگر اينكه داعى ثانوى باشد، كه آن مىآيد استهجان را از
بين مىبرد. و اما اگر داعى نباشد، جز خطاب مسلم، چه تخصيص فردى باشد و چه تخصيص
عنوانى، مستهجين است.
ايراد دوم اينكه حالا بگوييد تخصيص عنوانى
مستهجين نيست، اما نحنفيه ربطى به تخصيص عنوانى ندارد، براى اينكه لا ضرر در همه
فقه ما الا عنوان كه نمىشود گفت، بايد بگوييم الا در باب وضوء، الا در باب غسل،
الا در باب صوم، الا در باب خمس، الا در زكات، الا در باب كفارات، الا در باب
ديات، الا در باب حدود، الا درباب ضمانات و ما يك عنوانى نداريم كه شارع مقدس آمده
باشد بگويد ضرر در همه جا نيست الا يك جا و يك عنوان بياورد كه شامل همه اينها
بشود، بلكه فرد فرد بيرون رفته است و همه با هم متباين است و اينكه ايشان
فرمودهاند تخصيص عنوانى است، نمىدانم چه در نظرشان بوده است. باشد تا فردا تا
ببينيم مىشود درست كرد يا نه، لذا هم از نظر صغرى به مرحوم شيخ ايراد وارد است و
هم از نظر كبرى. مرحوم آخوند هم مىگويند انصراف. اين مال فردا.
وصلى اللّه على محمد و آل محمد.
- همان كتاب، ج 2، ص 963، باب 1 از
ابواب تيمّم، ح 1.
- همان كتاب، ص
964، باب 2 از ابواب تيمّم، ح 1.
- همان كتاب، ص
968، باب 5 از ابواب تيمّم، ح 7.
- همان كتاب، ص
996، باب 26 از ابواب تيمّم، ح 1.
- همان كتاب، ص 997، باب 26 از ابواب
تيمّم، ح 3.
- همان كتاب، ص 998، باب 27 از ابواب
تيمّم، ح 1.
- همان كتاب، ج 7، ص 158، باب 20 از
ابواب ما يصح منه الصوم، ح 9.
- همان كتاب، ج
7، ص 152، باب 16 از ابواب ما يصح منه الصوم، ح 1.
- همان كتاب، ص
155، باب 19 از ابواب ما يصح منه الصوم، ح 1.
- « ثم انّك قد
عرفت بما ذكرنا انه لا قصور فى القاعدة المذكورة من حيث مدركها سندا او دلالة، الا
ان الذى يوهن فيها هى كثيرة التخصيصات فيها بحيث يكون الخارج منها اضعاف الباقى».
شيخ مرتضى انصارى، فرائد الاصول، 2 جلد دارالاعتصام للطباعة و النشر، قم، چاپ اول،
1416 هـ. ق ج 2، ص 168.
- «الا ان يقال: ـ مضافا الى منع
الكثيريت الخارج و ان سلّمت كثرته ـ ان الموارد الكثيرة الخارجية عن العام انما
خرجت بعنوان واحد جامع لها ... و قد تقرر ان تخصيص الاكثر لا استهجان فيه اذ كان
بعنوان واحد جامع لافراد هى اكثر من الباقى». همان كتاب، ص 169.