اعوذ باللّه من
الشيطان الرجيم بسم اللّه الرحمن الرحيم رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى واحلل
عقدة من لسانى يفقهوا قولى.
رسم شده در اصول
بعد از آنكه قاعده تعادل و تراجيح و اجتهاد و تقليد را ذكر فرمودهاند، قاعده يد
را، قاعده اصالة الصحه را، قاعده سوق، قاعده فراغ، قاعده تجاوز و قاعده قرعه را هم
بگويند. و رسم هم شده كه بعد از برائت و قبل از استصحاب، به يك تناسب قاعده لا ضرر
را بگويند و اين رسمى شده است تبعا لشيخ بزرگوار و اينها قواعد بدرد بخورى است و
قواعد فقهى منحصر به اين هفت هشت قواعد هم نيست و ما بيش از صد قاعده در فقه داريم
كه متفرق در فقه ما آمده است و صاحب جواهر در لابلاى فقه آوردهاند. بنا شد اين
هفت هشت قاعدهاى را مرحوم شيخ بطور تفصيل و مرحوم آخوند بطور اجمال ذكر فرمودهاند،
ما بطور مفصل را متذكر شويم ما قبلاً قاعده لا ضرر را بحث نكرديم و وعده داديم كه
اينجا متذكر بشويم. و اين قاعده لا ضرر خيلى قاعده خوبى است، در هر بابى اين قاعده
مىآيد.
اين مسئله آيا
فقهى است يا اصولى؟
مرحوم شيخ انصارى
همه اين قواعد را قواعد فقهى مىداند و مىفرمايد اينها جايش در فقه است و ما
اينجا طردا للباب ذكر مىكنيم، براى اينكه يك مسئله فقهى است، اما بطور كلى و آن
اينكه اگر وضو گرفتن براى كسى ضرر داشته باشد، آيا بايد وضوء بگيرد يا نه؟ قاعده
لا ضرر مىگويد نبايد بگيرد. اگر نماز را ايستاده نمىتواند بخواند، قاعده لا ضرر
مىگويد كه نشسته بخواند؛ لا ضرر و لا ضرار چون ايستاده براى او ضرر دارد، پس
بنشيند و نماز بخواند. همچنين تا آخر برود تا قصاص و ديات. لذا شيخ انصارى
مىفرمايند اينها همه فقهى است و همين طور كه مىگوييم يدل على ذلك روايت، اينجا
هم مىگويد يدل على ذلك قاعده لا ضرر.
اما ما سابقا چند
مرتبه بحث كرديم و گفتيم همه اصولى است، براى اينكه علم اصول را اينجور كردهاند:
قواعد ممهده لاستنباط الاحكام الشرعيه. ما در اصول يك قاعده درست مىكنيم، مىرويم
در فقه مصاديق او را پيدا مىكنيم، آن كلى را تطبيق بر آن مصداق مىكنيم لذا اينجا
قاعده لا ضرر درست مىكنيم و مىگوييم قاعده لا ضرر كليت دارد؛ مىگوييم در عبادات
مىآيد، در معاملات به معنى الاعم هم مىآيد، در معاملات به معنى الاخص هم مىآيد.
وقتى درست كرديم، مىرويم در باب وضوء، وضوء ضررى را چه كنم؟ قاعده لا ضرر مىگويد
وضو نگير. ايستادن ضررى را درنماز چه كنم؟ قاعده لا ضرر مىگويد بايست. قواعد
ممهده در اصول، لاستنباط الاحكام الشرعيه در فقه. مىگفتيم لازم هم نيست كه صغرى و
كبرى بشود، به همين مقدار كه ما يك كلى درست بكنيم در اصول، اين كبرى را ببريم در
فقه و تطبيق بر مصداق بكنيم و روى اين مصداق فتوا بدهيم، روى قاعده كلى به اين
مىگوييم مسئله اصولى. و مىگفتيم مسئله فقهى مختص به جزئيات است. آيا تسبيحات
اربعه يك مرتبه واجب است يا سه مرتبه؟ يدل روايت عمار كه يك مرتبه كفايت مىكند.
به اين ىگوييم مسئله فقهى. در وضوء گرفتن اگر راه برود، آيا وضوى او درست است يا
نه؟ درست است يدل عليه مثلاً فعل امام صادق عليهالسلام يا گفته امام صادق
عليهالسلام. روى عرض ما كه مىگفتيم تعريف اصول، فاعده اصول را قدماء و متاخرين
كردهاند، تطبيق مىشود بر تمام اين قواعد. لذا همه اين قواعد را قواعد اصولى
مىدانيم و در فقه اصلاً قواعد معنا ندارد. قواعد اگر در فقه بحث مىشود، طردا
للباب است، براى اينكه در اصول بايد كلى او را بحث كنيم كه در فقه معطل نمانيم. و
اصلاً اصول را گذاشتهاند براى همين كه ما يك دوره اصول دستمان باشد، كه وقتى
رفتيم در فقه معطل نمانيم. آيا امر دلالت بر وجوب دارد؟ در اصول بايد بحث بشود، يك
كلى درست كنيم كه الامر يدل على الوجوب، الامر ظاهرٌ فى الوجوب. اين قاعده را
مىگيريم، مىرويم در فقه، هر كجا امر داشتيم مىگوييم دال بر وجوب است. چرا؟ چون
در اصول درست كرديم كه امر دلالت بر وجوب مىكند، نهى دلالت بر حرمت مىكند. در
اجتماع امر و نهى آيا مجوزى بشويم؟ آيا امتناعى بشويم؟ در اصول بحث مىكنيم. در اصول
مجوزى مىشويم؟ وقتى مجوزى شديم مىرويم در فقه، مىگوييم كسى كه در خانه غصبى
نماز خواند آيا نمازش باطل است يا نه؟ مجوزى مىگويد نه و كار حرامى كرده است.
امتناعى مىگويد باطل است و كار حرامى كرده است، براى اينكه نهى منجز دارد، پس
نماز باطل است و اينكه ما بخواهيم فرق بگذاريم بگوييم اگر در اوامر و نواهى باشد،
مسئله اصولى مىشود و اگر در قاعده لا ضرر بحث كنيم مسئله فقهى مىشود، اين على
الظاهر هيچ وجهى ندارد. از اين جهت ما همه اين قواعدى را كه در فقه ما آمده، قواعد
اصولى مىدانيم، من جمله قاعده لا ضرر. در
اين قاعده لا ضرر چند بحث داريم: يكى سند اين روايت است، لا ضرر و لا ضرار به چه
دليل؟ اينكه ضرر در اسلام نيست، حكم ضررى در اسلام نيست، سند اين چيست؟ ما بعدا
صحبت مىكنيم كه اين قاعده يك قاعده عقلى است، نه قاعده شرعى. اما مشهور در ميان
اصحاب، من جمله شيخ بزرگوار اين را قاعده نقلى دانستهاند و مىگويند اين يك قاعده
شرعى است كه روايت بر طبق او داريم. لذا روى خصوصيات روايات هم مرحوم شيخ بسيار
اينطرف و آن طرف مىزنند، كه بحث دوم ما است.
حالا بحث ما در
سند است، كه روايات اهل بيت عليهمالسلام است. اين روايات را صاحب وسائل در باب 12
از ابوب احياء موات، جلد 17 وسائل نقل مىكند. آنكه شيخ انصارى، مرحوم آخوند در
كفايه و نظير مرحوم امام در اصولشان، مرحوم آقاى خوئى در اصولشان، مرحوم آقاى حكيم
و بزرگان خيلى پابند او هستند، روايت 3 از باب 12 است.
«و عن عدة من
اصحابنا، عن احمد بن محمد بن خالد، عن ابيه، عن عبداللّه بن بكير، عن زرارة عن
ابى جعفر عليهالسلام»، همه گفتهاند صحيحه زراره، چه اصوليين، مثل شيخ انصارى و
مرحوم آخوند، چه فقهاء مثل صاحب جواهر. لذا روايت ازنظر سند بلا اشكال است. قال
امام باقر عليهالسلام يك قضيه از رسول گرامى صلىاللهعليهوآلهوسلم نقل كردند
كه «انّ سمرة بن جندب كان له عذق فى حائط لرجل من الانصار»، يك درخت خرما مال يك
آدم زذلى بنام سمره بود. اين سمرة بن جندب آدم لجوجى بوده و آخرش وامصيبتاست. حتى
نقل مىكنند كه يك شب بجاى زياد بن ابيه اين حاكم بصره شد، وقتى برگشتند چندين
هزار نفر را بجرم شيعه گرى سر بريده بود. اين سمره يك درخت خرما داشت در خانه يك انصارى،
زمين هم مال انصارى بود. اين سمره بدون اينكه يا اللّه بگويد، مىآمد يك مقدار
پهلوى درختش مىنشست و مىرفت. اين انصارى خسته شد و هر چه مىگفت اذن بگير
نمىگرفت و بالاخره آمد شكايت كرد پيش پيغمبر صلىاللهعليهوآلهوسلم، پيغمبر او را خواستند
و فرمودند وقتى مىخواهى بروى پيش درخت، استيذان كن، گفت استيذان نمىكنم. حضرت
فرمودند حالا كه مىگويى نه، بيا و بفروش، من جاى ديگرى به تو درخت مىدهم. حضرت
رسول صلىاللهعليهوآلهوسلم فرمودند ده درخت به تو مىدهم. گفت نمىشود.
فرمودند بيا بده به، من در بهشت يك درخت به تو مىدهم گفت: نه. حضرت فرمودند: «انك
رجل مضار»؛ بد رجل لجوجى هستى، بد آدم ضرر بزنى هستى. بعد رو كردند به آن انصارى و
گفتند: «اذهب فاقلعها»؛ فرمودند برو درخت را بِكَن و بينداز پهلوى او و بگو اين درخت
تو، لا ضرر و لا ضرار اين خلاصه قصه است. خيلى حرف دارد، كه آيا اين امر حكومت
بوده، آيا اين امر فقهى بوده است. كدام فقه مىتواند بگويد تصرف در درخت بكن؟ كدام
فقه مىتواند بگويد آدم اينقدر لجوج باشد؟ بالاخره حرف در قاعده لا ضرر خيلى است.
«ان سمرة بن جند
كان له عذق فى حائط الرجل من الانصار»؛ يك درخت خرما در خانه يكى از انصار داشت «و
كان منزل الانصارى بباب البستان» و اين بايد از در خانه اين رد شود. «فكان يمر به
الى نخلته و لا يستأذن»؛ اين مىآمد مىرفت ـ چون حق راه داشت ـ بدون اينكه يا
اللّه بگويد. «فكلّمه الانصارى ان يستأذن اذا جاء، فابى سمرة»؛ گفت وقتى مىخواهى
بيايى، بگو يا اللّه. گفت نمىشود.
«فلما تأبّى جاء
الانصارى»؛ چونكه پشت سر هم گفت و او نپذيرفت، شكايت او را كرد. «جاء الانصارى الى
رسول اللّه صلىاللهعليهوآلهوسلم فشكى اليه و خبّره الخبر، فارسل اليه رسول
اللّه صلىاللهعليهوآلهوسلم و خبّره بقول الانصارى و ما شكا»؛حضرت شكايت نامه
انصارى را به او گفتند، «و قال: اذا اردت الدخول فاستأذن. فأبى»؛ پيغمبر
صلىاللهعليهوآلهوسلم فرمود وقتى مىخواهى وارد شوى استيذان كن. گفت نمىكنم. «فلما
ابى ساومه حتى بلغ به من الثمن ماشاءاللّه فابى ان يبيع»؛ پشت سر هم حضرت ثمن او
را زياد كردند و او گفت نه. ساومه يعنى هى چك چك كردند با او. «فقال لك بها عذق
يمدّلك فى الجنة فابى ان يقبل»، فرمود پس بيا درخت بهشتى به تو بدهيم. آن هم گفت
نه. «فقال رسول اللّه صلىاللهعليهوآلهوسلم للانصارى: اذهب فاقلعها وارم بها
اليه فانه لا ضرر و لا ضرار». فرمودند برو درخت
او را از ريشه در بياور و بينداز درمقابل او، براى اينكه ضرر و ضرار در اسلام
نيست.
روايت را مرحوم
صدوق به همين سند ابن بكير نقل كرده است ومن لا يحضر هم همين جورنقل كرده است. اما
جاى ديگر «الاسلام» آورده است؛ «لاضرر و لا ضرر فى الاسلام» آورده است. در «لا ضرر
و لا ضرار فى الاسلام» اين فى الاسلام دو تا معنا دارد: يك معنايش اين است كه ما
در قوانين اسلام ضرر نداريم و اين مفهوم ندارد كه جاى ديگر ضرر هست. و معناى ديگر
او اين است كه مسلمان به مسلمان نمىتواند ضرر بزند و اما اگر مسلمان به كافر ضرر بزند
طورى نيست. كه لا ضررو لا ضرار فى الاسلام قيد باشد نه ظرف. و ظاهرا قيد نيست،
بلكه ظرف است، براى اينكه علاوه بر اينكه مسلم در فقه ما است، مسلم پيش صدوق است
كه ضرر به كافر نمىشود زد. لذا لا ضرر و لا ضرار فى الاسلام ظرف است نه قيد، يعنى
در كرسى تشريع ضرر نمىبينيم، در محيط اسلام كسى حق ندارد به كسى ضرر بزند، اسلام
ما با ضرر زدن كسى به كسى منافات دارد. بعضىها هم گفتهاند مرحوم صدوق از اين كم
و زيادها، زياد مىكند و كلمه فى الاسلام را آورده و الا در روايات نيست، چنانچه
در اين روايتى هم كه مشايخ ثلاثه روايت را نقل مىكنند كلمه فى الاسلام نيامده
است.
روايت چهارم از
همين باب 12 على مؤمن دارد.
«و عن على بن محمد
بن بندار، احمد بن ابى عبداللّه، عن ابيه، عن بعض اصحابنا، عن عبداللّه بن
مسكان، عن ابى جعفر عليهالسلام نحوه».
روايت مرسله است،
يعنى مرحوم برقى معلوم نيست روايت را از چه كسى نقل مىكند، كه او از عبداللّه بن
مسكان نقل مىكند. روايت سوم هم همين بود. و عن عدة من اصاحبنا عن احمد بن خالد،
عن ابيه، عن عبداللّه بن بكير. آن وقت عبد اللّه بن بكير از رزاره نقل مىكرد.
آيا اينها يك روايت است يا دو تا روايت؟ ظاهرا سندها با هم تفاوت پيدا كرد، اما
همان روايت امام باقر عليهالسلام است، هركس جورى نقل كرده است. بايد اينجور باشد.
على كل حالٍ روايت مرسله است.
مرحوم صاحب وسائل
مىفرمايند: «كه تحبه الا انه قال: فقال له رسول اللّه صلىاللهعليهوآلهوسلم: انك رجلٌ مضارّ و لا
ضرر و لا ضرار على مؤمن»، اين زيادى را دارد،
كه آنجا، در آن روايت «انك رجل مضار» را نداشت، همين را داشت كه فرمود برو درخت
را بكن، لا ضرر و لا ضرار فى الاسلام. در اين روايت دارد «انك رجل مضار».
انك رجلٌ مضار
باشد يا نباشد خيلى به ما ضرر نمىزند و اما اين جمله «لا ضرر و لا ضرار على
مومن»، اگر باشد، به روايت خيلى ضرر مىزند، براى اينكه ديگر در باب معاملات او را
نمىتوانى بياورى، در باب عبادات نمىتوانى بياورى، راجع به حق الناس مىشود، آن
هم حق الناس مربوط به مؤمن. لذا به روايت خيلى ضرر مىخورد. در آن لا ضرر و لا
ضرار فى الاسلام، اگر فى الاسلام نباشد، مىشود در عبادات آورد، يعنى در قوانين
اسلام، در محيط اسلام ضرر نيست، عبادات باشد، معاملات به معنى الاعم باشد، معاملات
به معنى الاخص باشد، آن طورى نبود. اما اگر اين كلمه على مؤمن باشد، ديگر در وضوء
نمىآيد، درنماز نمىآيد و منحصر مىشود به معاملات، به حق الناسها. به مومن
نمىشود ضرر زد. خواه ناخواه مثل اين درخت انصارى مىشود و غش در معامله و در بيع
و امثال اينها. اين روايت مرسله است، وقتى چنين باشد روايت را نمىتوانيم بگيريم و
اين روايت را نمىشود درست كنيم.
روايت 5: و عن
محمد بن يحيى، عن محمد بن الحسين، عن محمد بن عبداللّه عن هلال عن عقبة بن خالد،
عن ابى عبداللّه عليهالسلام». روايت را گفتهاند ضعيف السند است. يكى هلال و يكى
عقبه است. اما هلال را مرحوم ابن قولويه توثيق كردهاست و عقبه را هم صفار و هم
ابن ابى عمير زياد از او روايت نقل كردهاند. لذا روايت از نظر سند اشكال ندارد.
فى حديث قال: «لا
ضرر و لا ضرار». امام صادق بدون
اينكه قصه را نقل كنند، فرمودند لا ضرر و لا ضرار. اين هم همان قصه سمره است. قصه
سمره را امام صادق عليهالسلام يك قاعده كلى درست كردند و فرمودند قاعده كلى در
فقه ما اين است كه لا ضرر و لا ضرار روايت از نظر سند اشكال ندارد، از نظر دلالت هم
به اين اندازه كه ما در فقه يك قاعده داريم، ضرر ندارد.
روايت 1 از باب
12: «محمد بن على بن الحسين باسناده عن الحسن الصيقل، عن ابى عبيده الحذاء». روايت
را گفتهاند ضعيف السند است، بخاطر حسن ثقيل، اما باز حسن ثقيل را اصحاب اجماع، من
جمله ابن ابى عمير از او روايت زياد نقل مىكند، صفوان از او روايت نقل مىكند.
لذا روايت از نظر سند اشكال ندارد.
«قال ابوجعفر
عليهالسلام: كان لسمرة بن جندب نخلةٌ فى حائط بنى فلان فكان اذا جاء الى نحلة
ينظر الى شىء من اهل الرجل». آنجا نداشت، اما اينجا دارد كه چشم چرانى مىكرد.
«يكرهه الرجل. قال: فذهب الرجل الى رسول اللّه صلىاللهعليهوآلهوسلم فشكاة».
كه آن روايت مىگفت: اول خودش مىگفت و او نمىپذيرفت. «فقال يا رسول اللّه
صلىاللهعليهوآلهوسلم: انّ سمة يدخل علىّ بغير اذنى، فلو ارسلت اليه فأمرته ان
يستأذن حتى تأخذ اهلى حذرها منه». شما اين را بخواهيد و زن و بچه من را نجات
بدهيد. «فارسل اليه رسول اللّه فدعاه فقال: يا سمرة ما شأن فلان يشكوك و يقول:
يدخل بغير اذنى». حضرت چشم چرانى او را نگفتند، فقط فرمودند اين چه مىگويد كه تو
بدون اذن او وارد خانهاش مىشوى؟ «فترى من اهله ما يكره ذلك». بعد فرمودند: «يا
سمرة استأذن اذا انت دخلت، ثم قال رسولاللّه صلىاللهعليهوآلهوسلم: يَسُرُّك
ان يكون لك عذق فى الجنة بنخلتك؟». حضرت فرمودند من يك درخت خرما به تو بدهم اجازه
مىدهى؟ «قال لا قال لك ثلاتة». سه مرتبه به او فرمودند، قال: لا، قال: ما اراك يا
سمرة الا مضارا اذهب يا فلان فاقلعها فاضرب بها وجهه». محتوى يك مقدار
تفاوت دارد، اما اصل محتوى همين است كه سمره اذيت مىكرد به صاحب خانه و او هم به
شكايت كرد به رسول گرامى صلىاللهعليهوآلهوسلم و حضرت هم به اصرار كرد و او
نپذيرفت و بالاخره پيغمبر صلىاللهعليهوآلهوسلم فرمودند درخت او را بكن و
بينداز درمقابل او. اين روايت هم خيلى عالى نمىشود.
لذا همين جور كه
اتكاء شيخ انصارى و ديگران به روايت 3 از باب 12 است، ما هم اتكائمان به همين
روايت 3 از باب 12 از كتاب احياء موات است. اين سند لا ضرر، حالا يك بحث داريم كه
ضرر يعنى چه، ضرار يعنى چه، يك بحث داريم در اين قيد تركيبى كه لاء نفى جنس است يا
نه. ان شاءاللّه فردا بحث ادبى مىكنيم.
وصلى اللّه على
محمد و آل محمد.
- محمد بن حسن
حر عاملى، وسائل الشيعه 7 20 جلد اسلاميه، تهران، چاپ ششم، 1404 هـ.ق ج 17، ص 341،
باب 12 از ابواب احياء الموات، ح 3.