اعوذ باللّه من
الشيطان الرجيم بسم اللّه الرحمن الرحيم رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى واحلل
عقدة من لسانى يفقهوا قولى.
اين بحث را يك
خلاصهگيرى كنيم. بحث در اين بود كه بايد در استنباط با يك ظرافت و فطانت برخورد
كنيم و اگر اين ظرافت و فطانت مراعات نشود، اصلاً در فتوا بعضى از اوقات يك فتواى
عجيبى پيدا مىشود و اگرهم مراعات بكند بدون فطانت، گاهى اوقات دچار ظن و استحسان
و قياس مىشود. و اينها همه متوقف بر اين است كه ما اصل مسئله را به او توجه داشته
باشيم.
اولاً: گفتم بحث
ما راجع به احكام نيست، بلكه راجع به موضوعات است و الا در احكام ما صددرصد بايد
تابع باشيم. «حلال محمدٌ حلال الى يوم القيامة و حرامه حرامٌ الى يوم القيامة». مثلاً حجاب
ضرورت اسلام است تا روز قيامت، حرمت قمار ضرورت اسلام است تا روز قيامت، نماز در
اوقات صبح و ظهر و مغرب و عشاء ضرورت اسلام است. بله گاهى عناوين ثانوى مىآيد و آن
احكام را از بين مىبرد. اين مربوط به بحث ما نيست. مثل اينكه قاعده حرج مىگويد
روزه ات را بخور. روزه واجب است، اما قاعده حرج چون حكومت دارد بر ادله اوليه،
ادله اوليه را محدود مىكند به آنجا كه حرج نباشد. يا در صورت حرج مىگويد شراب
بخور. شراب حرام است، اما اين حلال شده بعنوان حكم ثانوى. اينها بحث ما نيست و
اينكه كسى بخواهد بحث ما را بكشد در احكام، بحث ما اصلاً در احكام نيست. پس بحث ما
درموضوعات است، همان كه شأن فقيه هم نيست؛ تعيين موضوع شان فقيه نيست، بلكه احراز موضوع
شأن فقيه است. از كجا احراز موضوع مىكند؟ از عرف احراز موضوع مىكند. لذا موضوع
را از عقل نمىشود گرفت، موضوع را از لسان دليل نمىشود گرفت، موضوع را بايد از
عرف بگيريد. چون شارع مقدس سرو كارش با عرف بوده، پس موضوعات را از عرف بايد
بگيرد، مگر اينكه موضوع شرعى و اختراعى باشد، مثل نماز و روزه و سائر تعبديات. در
نماز و روزه، موضوع راهم بايد از شارع گرفت؛ شارع بايد بگويد نماز چيست و چند جزء
دارد و چه جور بايد خوانده شود تا اقيمواالصلوة بگويد اين نماز واجب است، نمىشود اين
موضوع نماز را از عرف بگيريم. وقتى موضوع را از شرع مىگيرد آنجا هم يك ذره كم و
زياد نيست و «حلال محمد حلال الى يوم القيامة و حرامه حرام الى يوم القيامة». به
اينها مىگويند موضوعات اختراعى و همچنين روزه و زكات و خمس، موضوعش را بايد از
شرع گرفت، موضوعش اختراعى است. زكاة به نُه چيز تعلق مىگيرد، خمس به هفت چيز.
وقتى موضوع اختراعى شد، مثل حكم است؛ همانطور كه حكم را نمىشود ما با عقلمان درست
بكنيم، موضوع اختراعى را هم نمىشود ما با عقلمان درست بكنيم.
على كل حال اينجا
تجاوز يا كوتاهى غلط است، نه زمان اينجاها عنصر تعين كننده است، نه ديد سياسى، نه
ديد اقتصادى مىتواندروى او كار كند. مثلاً كسى بگويد چطور برنج زكات نداشته باشد،
اما گندم زكات داشته باشد؟ ديد اقتصادى مىگويد هر دو بايد زكات داشته باشد. اين
نمىشود، اينجا تعبد است، يعنى تسليم صددرصد درمقابل روايات اهل بيت
عليهمالسلاملازم است. يا مثلاً حج در چه موسم؟ در چه مكان؟ در چه زمان؟ نه يك ذره
كم و نه يك ذره زياد، اگر دست بزنيد، ديگر حج نيست. ابوحنيفه هم كه قياس و استحسان
دارد، همه به موضوعات عرفى مىخورد و اما احكام شرعيه يك ذره كم و زياد نيست. در درس
اخلاق گفتهام كه مصالح و مفاسد در متعلق امر است يا درخود امر؟ بعضىها گفتهاند
مصالح و مفاسد در خود امر است، اين است كه مقام رضا به انسان مىدهد. «يا ابت افعل
ما تؤمر ستجدنى انشاءاللّه من الصابرين». اوامر و نواهى
تابع مصالح و مفاسد است، اما اين مصلحت او است. مىگويند اوامر و نواهى هر چه تعبد
او بيشتر باشد، خود سازى او بيشتر است. مثلاً در حج خيلى نفهميدگى دارد كه ما
نمىتوانيم بفهميم، مثل اينكه هفت تا ريگ بزند. نمىشود او را هضم كرد كه چرا. يا
سر را بتراش. چرا؟ قربانى كن در آنجا. چرا؟ در عرفات بمان، چرا؟ نمازش هم همين
است؛ چرا نماز صبح را بايد دو ركعت خواند؟ اينجاها نمىشود ما عقلمان را به كار
بيندازيم، اينجاها ما بايد فهم روايى خودمان را به كار بيندازيم، ببنيم امام صادق
عليهالسلام چه فرموده است. اسم او را مىگذاريم تعبد - تعبد در احكام، تعبد در
موضوعات اختراعيه – و اينجاها زمان و مكان دو عنصر تعيين كننده نيست؛ زمان و مكان
هيچ كاره است. همينطور فهم فقيه، ديد سياسى و اقتصادى و اجتماعى اينجا هيچ است،
اينجاها ديد تعبدى است.
حرف ما در اين چند
روز برمى گردد به اينكه بحث راجع به موضوعاتى است كه از عرف مىگيرند. آن وقت گاهى
حكمى سالبه به انتفاء موضوع مىشود، حالا اگر موضوع جديدى بجاى او نشست، طلب
مىكند حكم ديگرى را؛ فقيه بايد ببيند اين موضوع جديد چه حكمى طلب مىكند، آيا
اباحه است؟ آيا كراهت است؟ آيا وجوب است؟ آيا حرمت است؟ بايد برود در فقه و براى اين
موضوع جديد حكم جديدى پيدا كند. آن وقت اينجا گاهى همان تنقيح مناط و الغاء خصوصيت
و علت مستنبطه و امثال اينها جلو مىآيد، اينجاهاست كه بايد مواظب باشيم ابوحنيفه
نشويم؛ يك دفعه با تنقيح مناط، يا با الغاء خصوصيت، يا تخريج مناط و يا با علت
مستنبطه دچار قياس و استحسان نشويم و اينكه زمان و مكان دو عنصر تعيين كننده است،
اينجاهاست، يا ديد فقهى، ديد سياسى، ديد اقتصادى اينجاهاست و اينكه ديد فلسفى را،
يا ديد تحجرى را دخالت ندهيم، اينجاهاست و اين يك چيز تازهاى نيست كه حضرت امام
فرموده باشند، در زمان پيغمبر اكرم اين احكامى كه در طول 23 سال آمد، زمان و مكان
خيلى دخالت در او داشت. شراب در مكه حرام نبود، خواصى مثل پيغمبر و اميرالمؤمنين
عليهالسلام كه شراب نمىخورند، چون شراب در همان زمان قبل از اسلام هم خوردن او
قبيح بود و بالاخره حرمت شرعى نداشت، همان قبح عقلى داشت. وقتى زمينه درست شد براى
حرمت شراب، پيغمبر اكرم صلىاللهعليهوآلهوسلم شراب را حرام كردند. زمان دخالت
داشت در حكم. ما بقى احكام هم در ظرف 23 سال به اقتضاى زمان و مكان احكام نازل شد.
اين قرآن كه در طى 23 سال نازل شده، همين جورى نيست، بلكه اقتضاء است. قرآن شريف
يك نزول دارد بر قلب پيغمبر اكرم صلىاللهعليهوآلهوسلم درازل، تجلى حق است و
اين پيغمبر و قرآن ندارد هر دو يك چيز هستند. يكى هم «انا انزلناه فى ليلة القدر»،
نازل شده همه قرآن بر قلب پيغمبر اكرم صلىاللهعليهوآلهوسلم. همه، نزول قرآن
است، اما به اقتضاء دو عنصر زمان و مكان، باقتضاء زمان، باقتضاء مكان، باقتضاء
اقتصاد روز، قرآن شريف در طى 23 سال نازل شد. ما راجع به فقيه مىگوييم ديدسياسى،
ديد اجتماعى، راجع به پيغمبر اكرم و نزول قرآن مىگوييم اقتضاء، تفاوت ندارد و اين
23 سال يعنى زمان و مكان تعيين كننده در نزول قرآن، درآمدن احكام، يعنى زمينه
سياسى، اجتماعى، و اقتصادى و ساير زمنيهها براى اينكه احكام بالفعل بشود. بعضى از
اوقات بالفعل بود، منجز نبود. بيايد اين زمينهها و منجز بشود. آن برمى گردد به موضوعات.
اين بحث چند روز ما هم برمى گردد به موضوعات، همهاش موضوعات است، همهاش برمى
گردد به اينكه اين احكام زمينه مىخواهد تا زمينه نباشد مجتهد نمىتواند حكم بدهد،
همين طور كه براى پيغمبر اكرم زمينه درست شد تا خدا قرآن را نازل كند و پيغمبر
اكرم ابلاغ كند، همين جور هم فقيه مثل او هر دو مبين احكامند و بايد زمان را، مكان
را اقتضاءات را در نظر بگيرد، آن وقت موضوع درست مىشود. وقتى موضوع درست شد، حكم
مىآيد. بايد بطلبد حكم را براى موضوع جديدى كه جلو آمده است و ظاهرا معناى «و اما
الحوادث الواقعة فارجعوا فيها الى رواة احاديثنا» همين است كه آقا
مسائل جديد جلو مىآيد، مسائل سياسى، مسائل اقتصادى، مسائل اجتماعى و همهاش كه
نمىشود به ما روايات بچسبيم، اين مال مجتهد جامع الشرائط است كه حكم اين حادثه
رابگويد. و اما الحوادث الواقعه يعنى موضوعات، يعنى موضوعات جلو مىآيد كه يك
حوادثى را مىطلبد، اين حوادث تازه را مجتهد جامع الشرائط مىگويد. بله خيلى بايد
مواظب باشيم كه قياس و استحسان دركار نيايد. وقتى هم مىخواهيم اين بحث را معنا
كنيم، اشتباه نكنيم با عناوين ثانويه و اشتباه نكنيم با اينكه يك شهرتى درميان
مردم هست، پس بخواهيم همرنگ جامعت باشيم. اينها را خيلى بايدمواظب باشيم. اين
خلاصه چند روز ماست.
وصلى اللّه على
محمد و آل محمد.
- همان كتاب، ج 18، ص 124 از ابواب
صفات قاضى، ح 47.
- همان كتاب، ج 18، ص 101، باب 11 از
ابواب صفات قاضى، ح 9.