اعوذ باللّه من
الشيطان الرجيم بسم اللّه الرحمن الرحيم رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى واحلل
عقدة من لسانى يفقهوا قولى.
مرحوم آقا باقر
بهبهانى «رضوان اللّه تعالى عليه»، آنكه بايد اسم او را مؤسس اصول گذاشت، بعد
ازآنكه اخبارى منشها اصول كلى را بطور كلى از بين برده بودند، حتى بدعت و حرام
مىدانستند، ايشان در باب تعادل و تراجيح فرمودهاند اگر تعارض واقع شد بين مرجّح
جهتى و مرجّح سندى، مثل اينكه يك روايت موافق با عامه است، اما مشهور است، خذ
بمااشتهر بين اصحابك را دارد، مرجّح سندى دارد، يكى ازروايتها مخالف با عامه است و
اين موافق با شهرت نيست. به عبارت ديگر دو تا روايت داريم: يكى مشهور است و يكى مخالف
باعامه، حالا در اينجا چه بايد كرد؟
مرحوم آقا باقر
بهبهانى فرمودهاند مرجّح جهتى مقدم است، روايت را بايد حمل كرد بر تقيه و نوبت به
مرجّح سندى كه مثلاً شهرت باشد، موافق با كتاب باشد نمىرسد. مرجّح جهتى يعنى
موافق و مخالف با عامه، مرجّح سندى يعنى مشهور و غيرمشهور. حالا اگر دو تا روايت
داشته باشيم، يكى مشهور است اما موافق با عامه، يكى غير مشهور است اما مخالف با
عامه است. يعنى مرجّح جهتى، آنكه مخالف با عامه است و شاذ است، اما آنكه مشهور
است موافق با عامه است مرجّح سندى دارد. مرحوم آقا باقر بهبهانى فرمودند در
مرجّحات مرجّح جهتى مقدم است بر همه مرجّحات، بنابراين تا ببينيم روايت موافق با عامه
است، به هيچ چيز نظر نمىكنيم و روايت را حمل بر تقيّه مىكنيم و آن روايت كه
مخالف با عامه است را مىگيريم.
مرحوم شيخ انصارى
مخالفت كردهاند. فرمودهاند مرجّح سندى مقدم است بر مرجّح جهتى. آن آخر كار مرجّح
جهتى را بكار مىزنيم و اگر مخالف با عامه است، مىگيريم، اگرموافق با عامه است او
را طرد مىكنيم و شهرت مقدم بر همه است. وقتى ببينيم مرجّح سندى نداريم، يعنى شهرت
نيست، موافق با كتاب نيست، اگر ما بقى مرجّحات را هم گفتيد مثل اضبطيت، اوثقيت،
اورعيت اينها نيست، در آخر كار، دو تا روايت، هر كدام موافق با عامه است را رها
مىكنيم هر كدام مخالف با عامه است را مىگيريم. اين هم حرف شيخ
انصارى است.
اينطورى كه مرحوم
آخوند نقل مىكنند از آقا ميرزا حبيب اللّه رشتى، كه يك آدم زندهاى در فقه و
اصول بودهاست، اگر چه يك آدم سادهاى بوده است، اما ازنظر علمى و فقه و اصول بالا
بودهاست. كه مرحوم آخوند خيلى احترام براى او قائل بودهاند و مىگويند «بعض
اعاظم المعاصرين» اما براى خاطر علمش
خيلى احترام براى او قائل بودند و با مرحوم آخوند هم شاگردى بودند.
آقا ميرزا حبيب
اللّه رشتى آمدهاند عليه استادشان شيخ قد علم كردهاند و حتى كار را رساندهاند
به آنجا كه گفته اين حرف را هيچ عاقلى نمىزند چه رسد به كسى كه از نظر علم و عمل
تالى تلو معصوم عليهالسلام است. در حالى كه خراب كردهاند شيخ انصارى را، در آخر
كار احترام شيخ را بالاتر برده است، گفته است ذو مسكهاى اين حرف را نمىزند فضلاً
از كسى كه تالى تلو معصومين باشد ايشان گفتهاند
بايد بگوييم مرجّح جهتى مقدم است بر مرجّح سندى؛ دو روايت كه با هم معارض باشد،
فورا مىرويم ببينيم كدام مخالف با عامه است و آنكه موافق با عامه است را رها كن،
چه مرجّح سندى داشته باشد يا نداشته باشد و آنكه مخالف با عامه است را بگير و نگاه
كن، مشهور باشد، يا نباشد، شاذ باشد، نباشد، و مرجّح جهتى يعنى مخالف با عامه مقدم
بر همه مرجّحات است. اين هم حرف مرحوم
آقا ميرزا حبيب اللّه.
مرحوم آخوند آقا ميرزا
حبيب اللّه را هومى كنند و در آخر كار هم اينكه مىگويند «هيچ عاقلى نمىگويد
فضلاً از شيخ»، ايشان هم مىگويند بله خطاء و نسيان يك حالت ثانوى و است كه براى
انسان پيدا مىشود و آقا ميرزا حبيب اللّه اينجا غفلت بالائى كرده است ولو اينكه
آدم خوبى است ازنظر علم. اين نزاع آخوندى
اول بين آقا باقر و مرحوم شيخ بوده، بعد نزاع آمده بين شاگردان شيخ انصارى كه آقا
ميرزا حبيب اللّه طرف دارى كرده از آقا باقر بهبهانى و مرحوم آخوند خودش هر سه تا
را زده كنار و قول مستقلى براى خودشان دارند. حالا امروز عبارت كفايه را نقل
بكنيم.
مرحوم آخوند هر سه
حرف را سالبه به انتفاء موضوع مىكنند. ايشان مىفرمايند اين مرجّحاتى كه ما داريم
همه بر مىگردد به مرجّح سندى و اصلاً ما مرجّح جهتى نداريم. همه برمى گردد به
مرجّح سندى، به تقريب اينكه اگر بنا بشود شما يك روايتى رابه او عمل نكنى، يعنى
شارع بگويد عمل نكن، بعد بگويد سندش صحيح است، اين لغو است، نمىشود كه بگويد تعبد
بالسند و لا يعمل به. وقتى چنين باشد اگر شارع مقدس دريكى از مرجّحات گفت عمل نكن،
معنايش اين است كه اين حجت نيست و از نظر سند خراب است، يعنى اينكه ولو سند از اول
تا آخر صحيح است، اما شارع اين سند را تعبدا قبول ندارد، مىگويد لا يُعمل به يا
لا تعمل به و الا لازم مىآيد لغويت. يعنى شارع مقدس مثلاً در مرجّح جهتى آن
روايتى كه موافق با عامه باشد، شارع اينجور بگويد: بگويد تعبد كن به سند اين بگو
صادر شده اما به او عمل نكن. يلزم لغويت؛ كار شارع لغو است. چرا لغو است؟ چون گفته
است تعبد به سند بكن و به او عملنكن. اين حرف اول مرحوم آخوند است. مىفرمايند
بنابراين تمام مرجّحات برمىگردد به مرجّح صدورى ـ مرجّح سندى ـ و اصلاً ما مرجّح
جهتى نداريم تا بياييم بگوييم آن مرجّح جلو است، آن عقب است بلكه همه مرجّحات در
عرض يكديگر است و شارع مقدس گفته به او عمل نكن، گفته وقتى دو تا روايت با هم متكافأ
شدند، هيچ كدام سند ندارد. عقل مااين را مىگويد، شارع مقدس فرموده تعبدا به يكى
عمل بكن براى اينكه طرح نه. شارع مقدس فرمود طرح نه. حالا كدام يك ترجيح دارد؟ مىفرمايند
وقتى چنين باشد پس همه برمى گردد به اين حرف كه آنجا كه شارع مقدس مىفرمايد عمل
به اين روايت بكن، يعنى تعبد به سند و آنجا كه مىگويد عمل نكن، يعنى عدم تعبد به
سند. لذا اينجور مىشود كه ما مرجّح جهتى نداريم، همهاش مرجّح سندى است، كه آنها
چند تاست: يكى شهرت است و يكى موافق با كتاب است و يكى هم مخالف با عامه. حالا
كدام مقدم ؟ حرف بعدشان است عرض مىكنم. تااينجا مرحوم آخوند مىفرمايند ما سه تا
مرجّح داريم: يكى مرجّح شهرت، يكى هم موافق با كتاب، يكى هم مخالف با عامه. شارع
مقدس اول بايد تعبد به صدور بكند، ثم بگويد عمل بكن. حالا اگر تعبد به صدور نكند و
به او بگويد عمل بكن، يلزم لغويت.
تا اينجا حرف
مرحوم آخوندخوب است و آن اينكه معنا ندارد تعبد به سند بشود، اما عمل نشود. اصلاً
تعبد به سند براى عمل است. از همين جهت هم خبر واحد كى حجت است وقتى نتيجه عملى
داشته باشد. مرحوم آخوند مىگويند نتيجه عملى و ما گفتيم يا نتيجه عملى، يا نتيجه
علمى داشته باشد و الا اگر هيچ نتيجه نداشته باشد، نه نيتجه علمى و نه نتيجه عملى،
گفتيم حجت نيست. چرا حجت نيست؟ گفتيم يلزم لغويت؛ معنا ندارد شما بگوييد سند درست
است و تعبد هم بكن و اما به او عمل نكن. اين تناقض است من مىخواهم سند را درست
بكنم، براى اينكه به او عمل كنم. پس اگر شارع مقدس در مثل موافق كتاب، در مثل
مخالف عامه، آنجاها كه ترجيح جهتى است، ايشان مىگويند اين ترجيح جهتى برمىگردد
به ترجيح سندى. مىرسد به آنجا كه شارع مقدس كه مىفرمايد روايتى كه موافق باعامه
است رها كن، يعنى ليست بحجة، روايتى كه مخالف با عامه است را بگير، يعنى انّه حجة.
براى اينكه اگر برنگردد به ترجيح سندى، معناى او اين است كه تعبد بكن، اما عمل
نكن، يا تعبد نكن اما عمل بكن و هيچ كدام معنا ندارد.
اگر يادتان باشد
ما دراينجاها مىگفتيم: ما اصلاً مرجح نداريم و همه اينها تمييز حجت از لا حجت
است. لذا ما مىگفتيم كه اگر يك روايت مرجّح داشته باشد، يك روايت مرجّح نداشته
باشد، آنكه مرجّح داشته باشد حجت است، آنكه مرجّح نداشته باشد حجت نيست. در دع
الشاذ النادر همين را مىگفتيم كه مثلاً اگر روايتى را همه اصحاب به او عمل
كردهاند، يك روايتى را همه اصحاب بيان كردهاند، امابه اوعمل نكردهاند، فيه كل
الريب. پس فان المجمع عليه لا ريب فيه،
تميز حجت از لا حجت است. لذا اينجور مىشود كه وقتى تمييز حجت از لا حجت شد، خواه
ناخواه آن روايتى كه شاذ است دع الشاذ النادر مىگويد اصلاً حجت نيست، مىخواهد
مخالف با عامه باشد، يا نباشد، همين مقدار كه دع الشاذ النادر او را گرفت، يا فان
ارشد فى خلافهم او را گرفت، يا ما مخالف قول ربنا او را گرفت، مىشود عدم حجت.
روى عرض من حرف
مرحوم آخوند مىشود و احتياج نداريم بگوييم ترجيح جهتى برمىگردد به ترجيح سندى،
براى اينكه شارع مقدس بگويد اعمل به. مىگوييم نه، همه اين مرجّحات در بين مرجّحات
تمييز حجت از لا حجت است، نه اينكه تمييز مرجّح از لا مرجّح باشد. فرق است بين
اينكه بگوييم اين روايت ترجيح دارد لذا مقدم است، يا اينكه بگوييم اين حجت، است آن
لاحجت. و ما در تعادل و تراجيح گفتيم كه فقط اين سه مرجّح كه فقط مربوط به روايت
است و غير از اينها مربوط به قاضى بود. فقط اين سه مرجّح بود كه مربوط به راوى
بود، كه در مقبوله عمر بن حنظله اين سه تا آمده بود و در روايات ديگر گاهى يكى از
اينها آمده بود و گاهى دو تا و به قول مرحوم آخوند در كفايه فرمودهاند بهترين
روايات ازنظر سند و از نطر دلالت و از نظر جمع مقبوله عمربن حنظله است كه هر سه را
داشت. اين سه تا هم آنجا كه اصحاب يك روايت را نقل كرده باشند، اما عمل نكرده
باشند ولو ده تا روايت باشد، فيه كل الريب است، ليس بحجة. از آن طرف كه يك روايت
مخالف با قرآن باشد، مسلم به قول روايات ما فاضربوه على الجدار، ما خالف قول ربنا
لم نقله. آنكه موافق با كتاب است، حجت است، آنكه مخالف با كتاب است اصلاً حجت نيست،
همچنين موافق با عامه، اگر دو تا روايت داشته باشيم و ترجيح نباشد به غير جهت،
انسان مىفهمد كه فان الرشد فى خلافهم يادتان باشد مىگفتم فان الرشد فى خلافهم.
اگر تعبد نيست، يك واقعيت است اين اراذل و اوباش كه در مقابل امام صادق
عليهالسلام ايستادهاند، آنكه گفتهاند، بيّن الى است و روايات مخالف آنها
بيّنالرشد است. در حقيقت اينجور مىشود يك كدام بيّنالغى و يك كدام بيّنالرشد
است، مىشود تمييز حجت از لا حجت.
لذا اگر حرف مرحوم
آخوند باشد برمىگردد به اينكه تعبد به سند مىخواهيم و آنجا كه تعبد به سند باشد
روايت را مىتوانيم به او عمل كنيم و اما اگر تعبد به سند نباشد معنا ندارد كسى
تعبد به سند بكن و بگويد به او عمل نكن. مرحوم آخوند وقتى اينجور مىفرمايند
مىگويند پس بنابراين بياييم سراغ روايات، مىفرمايند اين مرجحاتى كه داريم اصلاً
در او ترتيب نيست، معنايش اين است كه شهرت يك مرجّح است، مخالف با عامه هم يك
مرجّح است موافق با كتاب هم يك مرجّح است هر روايتى يكى از اين مرجّحات را داشت و
يكى آن مرجّح را. مىفرمايند مثل اين است كه دو تا روايت با هم تعارض كند، اينجا
هم دو تا مرجّح با هم تعارض كرده، هيچ كدام حجت نيست، نه اين حجت است و نه آن. حرف
خوبى است. روى عرض ما كه آنجا گفتيم و روى فرمايش آخوند كه اينجا مىگويند اصلاً
بحث آقا باقر و بحث شيخ انصارى سالبه به انتفاء موضوع مىشود. بحث ناتمام ماند، ان
شاء اللّه فردا صحبت مىكنيم.
وصلى اللّه على
محمد و آل محمد
- رجوع شود به الفوائد القديمه از
مرحوم وحيد بهبهانى، ص 121.
- «الخامس:... اما لو زاحم الترجيح
بالصدور الترجيح من حيث جهة الصدور بان كان الارجح صدورا موافقا للعامه، فالظاهر
تقديمه على غيره». شيخ مرتضى انصارى، فرائد الاصول، 2جلد، دارالاعتصام للتباعة و
النشر، قم، چاپ اول، 1416 هـ. ق ج 2، ص 511.
- محمد كاظم
خراسانى،كفاية الاصول مؤسسه نشر اسلامى قم، چاپ چهارم، 1418 هـ. ق ص 518.
- فاحتمال
تقديم المرجحات السندية على مخالفة العامه... من العجائب التى لم يعهد صدورها من
ذى مسكة فضلاً عمّن هو تالى العصمة علما و عملاً».
- «ولعمرى انّ
ما ذكرنا اوصح من ان يخفى على مثله، الا انّ الخطاء و انسيان كالطبيعة الثانيه للانسان،
عصمنا اللّه من زلل الاقدام و الاقلام فى كل ورطة و مقام». محمد كاظم خراسانى،
همان كتاب، ص 522.
- «فجميع هذه من مرجحات السند حتى
موافقة الخبر للتقية، فانّها ايضا مما يوجب ترجيح احد السندين و حجيه فعلاً و طرح
الاخر رأسا». همان كتاب، ص 517.