جستجو :
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً
امروز: ۱۴۰۳ جمعه ۲ آذر


 
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ دوازدهم: انسان، حامل امانت الهی
  • پيام تسلیت در پى شهادت حجت‌الاسلام والمسلمين سيدحسن نصرالله
  • پیام در پی جنایات اخیر رژیم صهیونیستی در لبنان
  • پيام تسلیت در پی حادثۀ اندوهبار معدن طبس
  • پيام تسلیت به مناسبت ارتحال حضرت آيت‌الله محفوظى«رضوان‌الله‌عليه»
  • پیام خطاب به حضرت آیت‌الله العظمى شبيرى زنجانى«دامت‌بركاته‌الشّريف»
  • پیام به نشست نکوداشت علّامۀ مجلسی«قدّس‌سرّه‌الشّریف»
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ یازدهم: هدف از خلقت انسان(5)
  • پیام در پی شهادت جناب آقای اسماعيل هنيّه«رحمة‌الله‌علیه»

  • -->

    عنوان درس: فروعات تعادل و تراجيح / فرع اول: تقدّم عام بر مطلق
    موضوع درس:
    شماره درس: 272
    تاريخ درس: ۱۳۷۶/۱۱/۱۸

    متن درس:

    اعوذ باللّه‏ من الشيطان الرجيم بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى واحلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.

    مرحوم شيخ بعد از آنكه مسئله تعادل و تراجيح را تمام كردند فروعاتى را متعرض شده‏اند و مرحوم آخوند همان فروعات را متعرض شده‏اند و معمولاً اشكال هم به مرحوم شيخ دارند و اين فروعات يك مقدار مشكل است و مفيد هم هست، گر چه خيلى مربوط به مسئله تعادل و تراجيح نيست. فرع اول اين است كه تقدم اظهر بر ظاهر يك امر مسلمى است. مرحوم شيخ ومرحوم آخوند اول تعادل و تراجيح كه وارد شدند، فرمودند تعارض آنجاست كه جمع عرفى نباشد و الا اگر جمع عرفى باشد تعارض نيست؛ بعد مثال زدند به عام و خاص، به مطلق و مقيد، به ورود، به حكومت. مرحوم آخوند گفتند توفيق عرفى و از جمله فرمودند اظهر و ظاهر؛ اگر دو تا دليل داشته باشيم، يكى اظهر و يكى ظاهر و اينها تعارض داشته باشد، گفته‏اند اظهر مقدم است بر ظاهر، تقدم الاظهر بر ظاهر به مناط عرفيه كه همان توفيق عرفى مرحوم آخوند است. معنايش اين است كه وفق العرف باينكه اظهر را مقدم بيندازد بر ظاهر كه حتى بعضى از بزرگان و از جمله استاد بزرگوار مامرحوم داماد، تقدم خاص بر عام را از همين باب اظهر و ظاهر مى‏گفتند، تقدم مقيد بر مطلق را از همين باب اظهر و ظاهر مى‏گفتند. اكرم العلماء، لا تكرم الفساق منهم مى‏گفتند لا تكرم الفساق منهم اظهر است و اكرم العلماء ظاهر است. لذا اظهر مقدم بر ظاهر است، حمل عام بر خاص مى‏كنيم. ولى على كل حال اين كبراى كلى تقدم اظهر بر ظاهر به مناط عرفى يك امر مسلمى است و در اين باره از نظر كبرى هيچ اشكال ندارد.

    اشكالى كه الان متعرض شده‏اند، اشكال صغروى و مصداقى است و آن اين است كه مرحوم شيخ فرموده‏اند اگرما يك عامى داشته باشيم و يك مطلقى، عام مقدم بر مطلق است؛ گفته‏اند بواسطه عام تقييد مى‏كنيم مطلق را. مثلاً گفته است اكرم عالما. اين مطلق است. گفته لا تكرم كل فاسقٍ يا نكره در سياق نفى آورده، گفته لا تكرم فاسقا، يا اكرم عالاً. اين مطلق است، يعنى هر عالمى. لا تكرم فاسقا يعنى هر فاسقى. بين اين دو عامين من وجه است، در عالم فاسق با هم معارض هستند. اكرم عالما مى‏گويد او را اكرام كن، لا تكرم فاسقا مى‏گويد او را اكرام نكن.

    مرحوم شيخ فرموده‏اند اين لا تكرم فاسقا مقدم است و اينجا حمل مى‏كنيم مطلق را بر عام. به عبارت ديگر تقييد مى‏كنيم مطلق را بواسطه عام. چرا؟ گفته‏اند بقاعده اظهر و ظاهر. گفته‏اند عام اظهر است، مطلق ظاهر است، پس حمل اظهر بر ظاهر لازمه‏اش تقييد است، تقييد مطلق بواسطه عام. شيخ بزرگوار ضمن اينكه بواسطه ظاهر و اظهر جلو آمدند، يك حرف ديگر هم دارند، مى‏فرمايند اطلق تعليقى است نه تنجيزى، يعنى احتياج دارد به مقدمات حكمت. اگر گفت اكرم عالما، بايد مقدمات حكمت جارى كنيد؛ بايد بگوييم مولى درمقام بيان مرادش است و قرينه ذكر نكرده، نگفته اكرم عالما عادلاً، پس مطلق اراده كرده است. احتياج دارد به عدم البيان، يعنى احتياج دارد به مقدمات حكمت. مقدمات حكمت بايد جارى كنيم پس مطلق ما تعليقى است، تعليقى است، يعنى احتياج دارد به مقدمات حكمت. گفته‏اند عموم عام تنجيزى است، يعنى آن احتياج ندارد به مقدمات حكمت. گفته‏اند عموم عام تنجيزى است يعنى آن احتياج ندارد به مقدمات حكمت. گفته‏اند وقتى چنين باشد پس اين عموم عام چون تنجيزى است بمنزله بيان براى مطلق است، يعنى تا مى‏گويى مولى در مقام بيان است، قرينه ذكر نكرده است عام مى‏گويد من قرينه هستم. [1]

    اگر مرحوم شيخ اين را، سه دليل كرده بودند على الظاهر بهتر بود، ولى مرحوم شيخ همه اينها را ريخته‏اند روى هم، ازهمين جهت مرحوم آخوند در كفايه، همان حرف مرحوم شيخ را بطور فشرده، سه تا را يكى كرده‏اند. آن سه تا اينجور مى‏شود: يكى اينكه اطلاق تعليقى است، يعنى احتياج دارد به مقدمات حكمت، ولى عام ماتنجيزى است، يعنى احتياج به مقدمات حكمت ندارد، پس تنجيزى مقدم بر تعليقى است. يك حرف ديگرشان اين است كه آن عام چون تنجيزى است، اظهر از مطلق است، چون مطلق تعليقى است. حرف ديگرشان كه ربطى به اين حرف ندارد اين است كه عام ما احتياج به مقدمات حكمت ندارد، مى‏تواند بيان بشود براى مطلق، لذا جلوى مقدمات حكمت رامى گيرد، مى‏گويد مولى درمقام بيان مراد است، قرينه ذكر نكرده، عام مى‏گويد من قرينه‏ام. لذا اكرم عالما را اگر بخواهيم بگوييم اعم از فاسق و عادل، بايد مقدمات حكمت جارى كنيم، بگوييم مولى در مقام بيان مراد است، قرينه ذكر نكرده، پس مطلق اراده كرده است. لا تكرم فاسقا جلوى اين مقدمات حكمت را مى‏گيرد و مى‏گويد من قرينه هستم.

    على كل حالٍ يكى يا سه تا، حرف مرحوم شيخ بزرگوار اين است كه مى‏فرمايند عموم عام تنجيزى است، اما مطلق ما تعليقى است. تعليق نمى‏گويند، بلكه مى‏گويند مطلق احتياج دارد به عدم البيان، سپس مى‏فرمايند اين عام ما بيان مى‏شود از براى آن مطلق؛ وقتى مى‏خواهيد مقدمات حكمت جارى كنيد نمى‏گذارد و مى‏گويد من بيان هستم. پس بنابراين عام ما اظهر است از مطلق ماست.[2]

    على الظاهر عبارت نارساست، يك چيز باشد يا سه چيز باشد. على كل حالٍ شيخ بزرگوار مى‏خواهند بفرمايند عموم عام اظهر است از اطلاق مطلق. وقتى عموم عام اظهر است از اطلاق مطلق، پس هركجا تعارض شد بين عام و مطلق، عام مقدم است. به قول مرحوم آخوند مى‏گويند تقييد مقدم بر تخصيص است، يعنى عام ما مقدم است بر مطلق ما و ما بواسطه عام تقييد مى‏كنيم مطلق را. گفته اكرم عالما. مى‏گوييم الا فاسقا.

    يك حرف ديگر هم مرحوم شيخ دارند، فرموده‏اند چونكه مطلق بيشتر ازعام است و تقييد مطلق بيشتر ازتخصيص عام است، روى قاعده غلبه – غلبه تقييد بر تخصيص - تقييد مقدم است. به عبارت ديگر اينجورمى شود كه چون ما مطلق زياد داريم، عام كمتر داريم چون تقييد مطلق زيادتر داريم ازتخصيص عام، پس باز عام مقدم بر مطلق است، تقييد مقدم بر تخصيص است. كه اين را بايد از اين باب درست كنيم كه الظن يلحق الشى‏ء بالاعم الاغلب. در اول قوانين، هفت هشت ده تاازاين قواعد درست مى‏كند و ازجمله همين الظن يلحق الشى بالاعم الاغلب، يعنى غلبه مقدم است، مثل همين جا كه مرحوم شيخ همين را مى‏گويند كه تقييد چون بيشتر از تخصيص است، پس تقييد مقدم است بر تخصيص، پس عام مقدم است بر مطلق؛ آن مظنه مااظهر درست مى‏كند، اظهر را مقدم مى‏كند بر ظاهر.[3] اين خلاصه حرف مرحوم شيخ است.

    مرحوم آخوند با يك جمله ايراد مى‏كنند به مرحوم شيخ، كه نمى‏دانيم چه مى‏خواهند بگويند. ايشان مى‏فرمايند اين عدم البيان كه شما گفتيد، درمقام تخاطب است نه الى الابد. چون درمقام تخاطب است، پس بمجرد اينكه تخاطب تمام مى‏شود، مطلق تمام مى‏شود. بعدش عام مثل مطلق است و مطلق مثل عام است و اينكه گفتى يكى تنجيزى است و يكى تعليقى، اينجورى نيست بلكه هر دو تنجيزى هستند، يعنى مثلاً همين اكرم عالما را مقدمات حكمت جارى مى‏كنيم، مى‏گوييم مولى در مقام بيان مراد است، قرينه ذكر نكرده است، پس مطلق عالم اراده كرده است، اعم از فاسق و عادل. مقدمات حكمت مى‏آيد براى ما يك مهمله را ساريه مى‏كند. به عبارت ديگر مطلق درست مى‏كند، مى‏گويد اعم از عادل و فاسق. تامقدمات حكمت جارى نشود، مهمله است، نمى‏تواند كار بكند. وقتى مقدمات حكمت جارى شد، مى‏شود ساريه. آن وقت مرحوم آخوند مى‏گويد وقتى مخاطب مقدمات حكمت جارى كرد، ديگر آن مطلق ما مى‏شود تنجيزى. لذا هر دو تنجيزى است، پس اينكه مرحوم شيخ فرمودند يكى ظاهر است و يكى اظهر، اينجور نيست بلكه هر دو تنجيزى است، پس مثل هم مى‏ماند.[4]

    اگر ظاهرحرف مرحوم آخوند باشد، بايد اصلاً باب مطلق و مقيد را قلم بزنيم و بگذاريم كنار، چونكه تخاطب قرآن شريف پيغمبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلمبوده است، وقتى تمام شد، مطلق جاى گرفت. پس اين مطلق را مى‏گويند حين تخاطب نه الى الابد، پس مطلقات قرآن شد عام، بامقدمات حكمت كه پيغمبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم جارى كرد، يا روايات امام صادق عليه‏السلام، اصحاب امام صادق عليه‏السلام وقتى مطلقات را از امام صادق عليه‏السلام گرفتند - حين التخاطب - آن وقت تعليقى بود، مقدمات حكمت جارى كردند، تنجيزى شد و ديگر الى الابد تنجيزى است. اگر راستى اين حرف مرحوم آخوند درست باشد اول كارى كه بايد بكنيم، اين است كه بايد مطلق و مقيد كفايه را بگذاريم كنار، ديگرمقدمات حكمت و مهمله هست يانه و اينها ديگر معنا ندارد. لذا مرحوم آخوند چه چيز مى‏خواهند بگويند؟ ما كه حكمت جارى مى‏كنيم و گردن مولى مى‏گذاريم، اينجور مى‏گوييم كه لفظ تو تاب اين معنا را داشت، بيان نكردى و قرينه نياوردى، پس بنابراين مطلق اراده كرده‏اى. حالا شما برويد در روايات اهل بيت عليهم‏السلام روايات را پيدا مى‏كنيد، نمى‏دانيد اين مطلق است، مقيد است، چه جورى است، مقدمات حكمت جارى مى‏كنيد، روى مقدمات حكمت اطلاق درست مى‏كنيد و روى آن اطلاق فتوا مى‏دهيد، يعنى شما هستيد كه مقدمات حكمت جارى مى‏كنيد، شماييد كه از او نتيجه مى‏گيريد و فتوا مى‏دهيد. پس بنابراين اينجور مى‏شود كه مطلق هميشه تعليقى است، يعنى الى الابد تعليقى است نه در خصوص تخاطب و اينكه ايشان مى‏فرمايند مطلق حين تخاطب اين تعليقى است نه الى الايد، هيچ مفهوم پيدا نمى‏كند و ايشان وقتى مى‏خواهند به شيخ ايراد كنند، يك ترس و لرزى در ايشان پيدا مى‏شود و خيلى با احتياط رد مى‏كنند و اينجا حرف مرحوم شيخ بطور فشرده نقل مى‏شود و بعد هم بطور فشرده رد مى‏شود. اما رد خودشان خيلى مجمل است، اگر ما باشيم و اين حرف مرحوم آخوند، اين است كه رد مرحوم شيخ كه مى‏فرمايند مطلق تعليقى است، عام تنجيزى است و تنجيزى مقدم بر تعليقى است، اين را مى‏خواهند رد كنند، مى‏خواهند بگويند عموم عام با اطلاق مطلق هيچ تفاوت ندارد، هر دو تنجيزى است. پس مقدمات حكمت چه طور شد؟ مى‏گويند مقدمات حكمت حين التخاطب درست شد، مقدمات حكمت جارى كرد و مطلق تمام شد و داد دست اجراء و ماييم و مطلقات، بايد به او عمل كنيم.

    به مرحوم آخوند مى‏گوييم شما به همه مطلقات امام صادق عليه‏السلامعمل مى‏كنيد بدون جريان مقدمات حكمت. لذا ماييم و اين عبارت، اگر اين باشد، خيلى ايراد به مرحوم آخوند هست و حرف مرحوم شيخ اين است كه بايد بگوييم او تعليقى است، او تنجيزى و تنجيزى مقدم بر تعليقى است.

    امااين هم كه يك تعليقى است و يكى تنجيزى است، حرف شيخ را درست نمى‏كند. چرا اظهر و ظاهرش بكنيد؟ اظهر و ظاهر اين است كه ما دو تا دليل داشته باشيم، يكى اظهر و يكى ظاهر، مثلاً در همين اكرم العلماء و لا تكرم الفساق منهم، اينجورگفته‏اند كه اكرم العلماء چون افرادش زيادتر است و لا تكرم الفساق منهم چون افرادش كمتر است، پس او اظهر است و او ظاهر. دو تا ظهور درست كرده‏اند و مى‏گويند در دو تا ظهور خاص مقدم بر عام است، حمل عام بر خاص است به قاعده اظهر و ظاهر. اما اينجا كه دو تا ظهور نيست.

    مرحوم شيخ سه حرف دارند: يكى اينكه او تنجيزى است و او تعليقى است. به مرحوم شيخ مى‏گوييم: اينكه او تعليقى است و او تنجيزى، چرا اظهر و ظاهر باشد؟

    دوم: مى‏گويند اين عام بيان براى مطلق است، يعنى مى‏گوييم مولى در مقام بيان مراد است، قرينه ذكر نكرده است. عام مى‏گويد: من قرينه هستم. پس اين بيان است و چون بيان است، اظهر و ظاهر است. به مرحوم شيخ مى‏گوييم اظهر و ظاهر نيست، يك ظاهر داريم و يك عدم البيان، يعنى مطلق را شما از كار انداختيد، نه اينكه يك اظهر و ظاهر درست كنيد. گفتيد اطلاق ندارد، نه اينكه ظاهر است و اصلاً چيزى نيست و اصلاً سالبه به انتفاء موضوع كرديد او را، حق هم همين است كه شما بياييد بگوييد كه عام ما مقدم است بر مطلق ما، براى اينكه يكى اقتضاء است و يكى لا اقتضاء و اقتضاء مقدم است بر لا اقتضاء. مثل همين ماهيت لا بشرط كه يجتمع مع الف شرط. اين مطلق يعنى ماهيت لا بالشرط. وقتى ماهيت لا بالشرط شد، اين منافات ندارد با شروط. شما بياييد بگوييد عام مقدم برمطلق است. مقدم از باب اينكه يكى لااقتضاء است ويكى اقتضاء است و اقتضاء مقدم است بر لا اقتضاء ومرحوم شيخ كه مى‏گويند از باب اظهر و ظاهر، چرااظهر و ظاهر؟ اظهر و ظاهر آنجاست كه دو تا ظهور داشته باشيم، اما عند العقلاء يكى از ظهورها بهتر از ظهور ديگرى باشد، مثل نص و ظاهر. اما ما نحن فيه كه اينجور نيست. درما نحن فيه يك عام داريم و يك نبود مطلق. اگر بودِ مطلق بود، يك حرفى بود. مرحوم شيخ مى‏آيند او را سالبه به انتفاء موضوع مى‏كنند.

    بله عام مقدم است، اما نه از باب اظهر و ظاهر، از باب اينكه نه خانى آمد و نه خانى رفت و نه خانى خورد. اصلاً شما مى‏گوييد مطلق نداريم، چون نداريم آنكه دلالت دارد فقط عام ماست.

    يك ايراد ديگر هم من به مرحوم شيخ دارم. اينكه ايشان مى‏گويند تقييد مقدم بر تخصيص است، تقييد نيست. اگر ما يك مطلق داشتيم، بعد يك مقيد داشتيم، اين تقييد بود و مقدمات حكمت را بايد جارى كنيم بعد تقييد كنيم. يعنى مى‏گويد اكرم عالما ما مقدمات حكمت جارى مى‏كنيم، مى‏گوييم مولى در مقام بيان مراد است و قرينه ذكر نكرده، پس مطلق اراده كرده است. بعد برخورد مى‏كنيم به يك قرينه، او را تقييد مى‏كنيم. اگر حرف مرحوم شيخ اينجا درست باشد كه مى‏گويند جلوى مقدمات حكمت را مى‏گيرد، نگوييد تقييد است، بگوييد عام آمده و مطلق را بطور كلى از بين برده است و اصلاً نگذاشته مطلق پا بگيرد تا تخصيص باشد يا تقييد باشد و تخصيص و تقييد آنجاست كه مطلق پا بگيرد. شما اول يك مطلق داشته باشيد، بعد بياييد او را قيد بزنيد. آن وقت اصل حرف ما اين است كه مى‏گوييم بين اين دو عامين من وجه است؛ بين اكرم العلماء و لاتكرم فاسقا عامين من وجه است. وقتى عامين من وجه شد اصلاً تقييد و تخصيص معنا ندارد، معارض مى‏شود، وقتى معارض شد چه بايد كرد؟ هر دو از كار مى‏افتد، نه به اين مى‏شود عمل كرد نه به آن مى‏شود عمل كرد.ان‏شاءاللّه‏ فردا ببينيم حرف ايشان درست است يا نه؟

    وصلى اللّه‏ على محمد و آل محمد.



    [1]- «و منها: تعارض الاطلاق و العموم، فيتعارض تقييد المطلق و تخصيص العام، و لا اشكال فى
    ترجيح التقييد على ما حقّقه سلطان العلماء من كونه حقيقة، لانّ الحكم باطلاق من حيث عدم البيان و العامّ بيان... فالمطلق دليل تعليقى و العامّ دليل تنجيزى». شيخ مرتضى انصارى، فرائد الاصول، 2 جلد، چاپ اول، انتشارات دار الاعتصام للطباعة و النشر، قم، 1416 هـ ق ج 2، ص 486.

     

    [2]- مرحوم شيخ صريحا تصريح كرده‏اند كه مطلق تعليقى است و فرموده‏اند: فالمطلق دليل تعليقى و
    العام دليل تنجيزى». همان.

     

    [3]- على الظاهر مرحوم شيخ اين دليل را براى كسانى كه قائل به مجازيّت تقييد هستند يعنى علماى
    قبل ازسلطان العلماء نقل كرده‏اند و به آن اشكال دارند، چر كه فرموده‏اند: «و اما على القول بكونه مجازا، فالمعروف فى وجه التقديم التقييد كونه اغلب من التخصيص و فيه تأمل». همان.

    [4]- «و فيه: انّ عدم البيان الذى هو جزء المقتضى فى المقدمات الحكمة انما هو عدم البيان فى مقامالتخاطب لا الى البلد». محمد كاظم خراسانى، كفاية الاصول مؤسسه نشر اسلامى، قم، چاپ چهارم،
    1418 هـ ق ص 513.

    چاپ دانلود فايل صوتي
    احکام
    اخلاق
    اعتقادات
    اسرار حج
    مناسک حج
    صوت
    فيلم
    عکس

    هر گونه استفاده از مطالب این سایت با ذکر منبع بلامانع می باشد.
    دفتر مرجع عاليقدر حضرت آية الله العظمى مظاهری «مدّظلّه‌العالی»
    آدرس دفتر اصفهان: خيابان عبد الرزاق – کوی شهيد بنی لوحی - کد پستی : 99581 - 81486
    تلفن : 34494691 -031          نمابر: 34494695 -031
    آدرس دفتر قم :خیابان شهدا(صفائیه)- کوی ممتاز- کوچۀ شماره 1(لسانی)- انتهای بن‌بست- پلاک 41
    تلفن 37743595-025 کدپستی 3715617365