اعوذ باللّه من
الشيطان الرجيم بسم اللّه الرحمن الرحيم رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى واحلل
عقدة من لسانى يفقهوا قولى.
عبارتى كه صاحب
وسائل اينجا آورده بودند و درمعناى او مانديم و بنا شد امروز دربارهاش صحبت بكنيم
اين بود كه سؤال كرد دو تا روايت با هم تعارض دارند حالا چه كنيم؟ حضرت يك ترجيحى
براى او درست كردند؛ فرمودند آن روايتى كه مشهور درميان اصحاب است را بگير. علت هم
آوردند، فرمودند: «فان المجمع عليه لا ريب فيه»؛ براى اينكه آن روايت كه مشهور است
ريبى در او نيست، بخلاف آن روايت شاذ كه متهم مىشود و داراى ريب مىشود. كه لا ريب
عرفى معنا كرديم يعنى عرف به او اطمينان دارد، بخلاف آن كه عرف به اومشكوك است، نه
يقين دارد و نه مظنه و مرحوم شيخ انصارى و
ديگران ريب را ريب اضافى گرفتهاند گفتهاند و فان المجمع
عليه لاريب فيه، يعنى نيست روايت شاذ. ظاهرا يك قدرى بعيد است كه بگوييم لا ريب
فيه اضافى است. مىدانيد بعضى اوقات افعل التفضيل، افعل التفضيل اضافى است، يعنى
به نسبت شخص حساب مىكند، مىگويد افضل از اين است. اينجا هم فرمودهاند روايت
مشهور نسبت به آن روايت شاذ، لا ريب فيه است و لا ريب دارد. خيال مىكنم چيزى كه
من عرض مىكنم بهتر از حرف شيخ انصارى باشد كه بگوييم لا ريب فيه عرفى است. وقتى
چند روايت يك طرف و يك روايت طرف ديگر باشد، آن چند روايت براى من اطمينان مىدهد،
اما وقتى يك روايت در مقابل چند روايت باشد و كمكى هم نداشته باشد من را راجع به
اين روايت ولو سندا خوب باشد مشكوك مىشوم. عبارت را بخوانيم تا ببينيم چه جورمعنا
كنيم.
«قال: فقلت فانهما
عدلان مرضيان عند اصحابنا لا يفضل واحدٌ منهماعلى صاحبه»؛ گفتم رواتِ هر دوى اينها
عادل هستند، مرضى هستند، تفاوتى بر يكديگر ندارند.
«فقال: ينظر الى
ما كان من روايتهما عنا فى ذلك»؛ نظر بشود به آن روايتى كه مورد اختلاف است، «الذى
حكما به ينظر المجمع عليه عند اصحابك فيؤخذ به»؛ آنكه مجمع عليه عند الاصحاب است،
به او اخذ شود. «و يترك الشاذ الذى ليس بمشهور». كه معلوم مىشود آن مجمع عليه اول
يعنى شهرت، كه حضرت به شهرت گفتهاند اجماع و آن روايت شاذ را گفتهاند الشاذ
كالنادر و النادر كالمعدوم، پس مثل اينكه اصلاً نيست. پس مجمع عليه است، گفتهاند
بگير روايت مجمع عليه را و رد كن روايت شاذ را. چرا؟ «فان المجمع عليه لا ريب
فيه»؛ براى اينكه چند روايت است و كمك به يكديگر كرده و ريب از آنها گرفته شده و
مورد اطمينان من واقع شده است.
معمولاً به اين
روايت تمسك كرهاند براى شهرت روايى و مرجح را هم شهرت روائى قرار دادهاند.
گفتهاند اگر پنج روايت داشته باشيم و يك روايت داشته باشيم يك طرف، از نظر عقلى
هر دو حجت است. سندهايشان و دلالتهايشان تمام است، عقل ما مىگويد هر دو ساقط است،
امام عليهالسلام فرمودند نه، مرجح دارد و آن مشهور است و آن مرجح را بگير و آن
ديگر را رد كن. گفتهاند بنابراين يكى از مرجحات تعادل و تراجيح، شهرت روائى است.
بعد هم تصريح كردهاند مثل مرحوم شيخ، بعدش هم مرحوم آخوند و ديگران گفتهاند شهرت
فتوايى نمىتواند مرجح باشد. لذا گفتهاند اگر يك روايت داشته باشيم كه بر طبق آن
روايت اصحاب عمل كرده باشند بطور شهرت، يك روايت داشته باشيم كه بعضى ازاصحاب عمل
كرده باشند گفتهاند نمىشود ما بگويم آقا فتواى اصحاب مرجح براى اين روايت است
لذا اين دو تا روايت با هم تعارض مىكند و ترجيحى هم ندارد. براى اينكه آنكه
مىتواند ترجيح درست كند شهرت روايى است نه شهرت فتوايى.
استاد بزرگوار ما
حضرت امام مىفرمودند: مراد از اين شهرت، شهرت فتوايى است، يا لااقل هم شهرت
روايى هم شهرت فتوايى. چرا؟ مىفرمودند فرض كنيد يك روايت درمرئى و منظر سيد
مرتضى، شيخ مفيد، شيخ طوسى و محقق و شهيد بوده، اما به روايت عمل نكردهاند، يك
روايت ديگر درمرئى و منظر اينها بوده و به او عمل كردهاند. حالا به آن روايتى كه
عمل كردهاند اطمينان آور است يا نه؟ آيا به آن روايت كه عمل نكردهاند مورد اتهام
واقع مىشود يا نه؟ به قول ايشان فيه كل الريب، روايتى كه در مرئى و منظر اصحاب بوده
و عمل نكردهاند، فيه كل الريب. كه حضرت فرمودند فان المجمع عليه لا ريب فيه و آن
روايت شاذ فيه ريبٌ. به قول ايشان هر چه روايت هم بيشتر باشد، بدتر مىشود. ما
ببينيم چهار پنج روايت در مرئى و منظر اصحاب بوده و به آنها عمل نكردهاند و اما
مثلاً ابن جنيد كه مخالف هم در فقه زياد دارد، صاحب سرائر ـ مرحوم حلى ـ به او عمل
كردهاند. حالا آيا با اين چهار پنج روايت كه درمرئى و منظر بوده و به اوعمل
نكردهاند مىتوانيم بگوييم فان الشهرت لا ريب فيه؟ به قول ايشان فيه كل الريب.
اين عمل نكردن اصحاب، يعنى عمل نكردن مشهور، روايت را متهم مىكند.
حالا از شما سؤال
مىكنم كه يك روايت را اصحاب به او عمل كردهاند، يك روايت را بعضى به او عمل
كردهاند، يعنى به نسبت به آنكه اصحاب عمل كردهاند كم است، حالا از شما مىپرسيم
اين روايت كه در مرئى و منظر بوده و اصحاب به او عمل نكردهاند، آيا اين بى ريب
است؟ فيه كل الريب. حالا اگر اين يك روايت، چهار پنج روايت باشد و اصحاب به او عمل
نكردهاند كه اصلاً مىگوييم روايت را از كار مىاندازد، اصحاب هم همه گفتهاند كه
اعراض اصحاب ازروايت، روايت را از كار مىاندازد. اگر اصحاب روايت را نقل كنند و به
او عمل نكنند، اين اعراض اصحاب روايت را متهم مىكند و اصلاً عقلاء اين را حجت
نمىدانند و ظاهرا كسى را نديدهام الا مرحوم آقاى خوئى كه ايشان به اجماع و اعراض
اصحاب عمل نكردهاند، ايشان اعتناء به اين چيزها ندارند و اما اين لفظ اعراض اصحاب
در كلمات شيخ انصارى، دركلمات صاحب جواهر دركلمات قدماء و متاخرين زياد آمده است،
كه يك روايت درمرئى و منظر بوده و به آن عمل نشده، گفتهاند ولو روايت صحيح
السنداست، حتى اين جمله را هم گفتهاند كه كلما زاد فى صحته زاد فى سقمه. معمولاً
آنجا كه تعارض مىكند، اصحاب يا به آن روايتها عمل كردهاند يا نه، اگرعمل
كردهاند، مرجح مىشود و اگر عمل نكردهاند اعراض مىشود.
مىگوييم يكى پيش
اصحاب مشهور است، يعنى به او عمل كردهاند، يكى هم غير مشهور است پيش اصحاب، يعنى
به اوعمل نكردهاند. آقايان معنا مىكنند خبران مشهور، يعنى يك روايت يك طرف و
چهار روايت طرف ديگر باشد، ولى اين اصلاً با روايت هم جور نمىآيد.
پس بنابراين روى
فرمايش حضرت امام حتما بايد اين «فان المجمع عليه لا ريب فيه» كه مرجح قرار
دادهاند، بايد شهرت فتواى باشد، نه شهرت روايى. حالا آيا شهرت روايى هم مرجح است
يا نه؟ آن را بحث مفصلى دربارهاش داريم كه آيا مرجحات منصوصه كه شيخ انصارى
مىگويند مرجحات منصوصه درست يا نه. ما قائليم به اينكه ما از اين روايت موضوعيت نمىفهميم
بلكه هرمرجحى مىتواند مرجح باشد، عقلى باشد يانقلى. آن وقت روى عرض ما شهرت روايى
هم مىشود مرجح و اما اگر گفتيد منصوصه است، مىگوييم اين روايت مقبوله شهرت
فتوايى را مىگويد نه شهرت روائى را.
«فيؤخذ به حكمنا و
يترك الشاذ الذى ليس بمشهور عنداصحابك». در فرمايش حضرت امام دارد: فان المجمع
عليه لا ريب فيه، يعنى فان الشهرة لا ريب فيه، يعنى عرفا وقتى ببينيم يك روايت
درمرئى و منظر است و به او عمل شده، آن عمل اصحاب جبر سند مىكند. اما آن روايت كه
اعراض اصحاب از او شده ولو صحيح السند، كلما زاد فى صحته زاد فى سقمه. الى ان قال:
فان كان الخبران عنكم مشهورين». دو تا روايت فرض كرد و راوى هم فهميده شهرت فتوايى
را لذا گفت حالا اگرهر دو مشهور باشند، نه اينكه يعنى چهار تا روايت يك طرف، چهار
تا ديگر طرف ديگر. «فان كان الخبران عنكم مشهورين»، يعنى اگر هر دو به روايت عمل
كرده باشند يعنى دو قول درميان اصحاب باشد و مدركشان دو روايت باشند، حالا چه
كنيم؟ «قد رواهما الثقات عنكم»؛ كه اين روايت صحيح السند مثلاً در كافى است و كافى
از صفار گرفته است، صفار از محمد بن عيسى گرفته است و همچنين تا رسيده به زراره.
همهاش دارد روى دو روايت مىرود جلو، نه روى روايات.
«قال يُنظر فما
وافق حكمه حكم الكتاب و السنة و خالف العامة فيؤخذ به و يترك ما خالف حكمه حكم
الكتاب و السنة و وافق العامه». گفتند ببين كدام موافق با كتاب است، آن را بگيرد،
كدام مخالف كتاب است، آن را رها كن. كه انشاءاللّه بعد دربارهاش صحبت مىكنيم.
فرمودند ببين كدام موافق با عامه است، او را رها كن.
«قلت: جعلت فداك
ان رايت ان كان الفقيهان عرفا حكمه من الكتاب و السنة و وجدنا احد الخبرين موافقا
للعامة و الاخر مخالفا لهم باىّ المخبرين يؤخذ؟ فقال: ما خالف العامه و ففيه
الرشاد»؛ آنكه مخالف با عامه است، آن را بگير، براى اينكه رشد اين است كه مخالف
با عامه باشد.
«فقلت: جعلت فداك
فان وافقهما الخبران جميعا؟»؛ اگر هر دو موافق با عامه باشد چه كنيم؟ «قال: ينظر
الى ما هم اليه اميل حكامهم». گفتند دو روايت موافق باعامه است، كدام را بگيريم؟
فرمودند ببين ميل عامه به كدام طرف است، آن كه ميل عامه به او است او را رها كن.
اين جمله ظاهرا
مورد تاييد تعادل و تراجيح نيست، بايد معنا كنيم به همان «فان الرشد فى خلافهم»،
يعنى يك قاعده كلى چه در وصفى و چه در اصلى آن است كه آنكه مخالف باعامه است را
بايد بگيريم و آن كه موافق با عامه را بايد رها كنيم.
«قلت: فان وافق
حكامهم الخبرين جميعا؟ قال: اذا كان ذلك فارجئه حتى تلقى امامك». هر چه حضرت
فرمودند، اين آقا گفت مثل هم است. وقتى همه چيز را گفت مثل هم است، حضرت فرمودند:
پس توقف كن. درآن روايت تخيير به اينجا كه مىرسيد مىگفت اذن فتخير. در اين روايت
مىفرمايد: «فارجئه حتى تلقى امامك»؛ توقف كن تااينكه ملاقات كنى كسى را كه بتواند
رفع توقف از تو بكند. در روايات ديگر داريم «من يخبرك»، برسى به يك عالمى كه بتواند
رفع شبهه تو را بكند و امامك خصوصيت ندارد. بعدش هم مىفرمايند: «فان الوقوف عند
الشبهات خيرٌ من الاقتحام فى الهلكات»؛ براى اينكه اگر در
شبهه توقف كنى خيرٌ،معین است تا اينكه در چاه بيفتى.
وصلى اللّه على
محمد و آل محمد.
- «فالمراد بنفى الريب نفيه بالاضافة
الى الشاذ و معناه ان الريب المحتملَ فى الشاذ غير محتمل فيه». شيخ مرتضى انصارى،
فرائد الاصول، 2جلد، چاپ اول، دار الاعتصام للطباعة و النشر، قم، 1416 هـ. ق ج 2،
ص 472.
- گر چه مرحوم
شيخ انصارى در صفحه 472 فرائد الاصول فرمودهاند: «ان معنى كون الروايةمشهورة
كونها معروفة عند الكل»، يعنى مراد از مجمع عليه شهرت روايى است، اما در ادامه
فرمودند: علت منصوصه فان المجمع عليه لا ريب فيه تحمّم و تخصص، پس «و مقتضى التعدى
عن النص فى العلة وجوب الترجيح بكل ما يوجب كون احد الخبرين اقل احتمالاً لمخالفة
الواقع» مثل شهرت عمليه و شهرت فتوايى، بنابر اين مرحوم شيخ براى هر سه. نوع شهرت
به روايت تمسك كرده است. بله مرحوم آخوند تصريح كردهاند كه شهرت فتوايى نمىتواند
مرجح باشد. مرحوم آخوند در صفحه 509 فرمودهاند: «و اما الثانى، فلتوقفه على عدم
كون الرواية المشهور فى نفسها مما لاريب فيه...». پس نمىتوان از مرجح منصوص تعدى
كرد و شهرت فتوايى را حجت كرد.
- «فليس المراد من الشهرة فى المقام
هو الشهرة الروائية المجردة بين الاصحاب و الجوامع اصحاب الجوامع و الحديث و ان لم
يكن موردا للفتوى بينهم، اذ اىّ ريب وهن اولى و اقوى من نقل الحديث و عدم الافتاء
بمضمونه...». شيخ جعفر سبحانى، تقريرات درس مرحوم حضرت امام خمينى تهذيب الاصول
(انتشارات دار الفكر، قم، 1412 هـ. ق) ج2، ص 262.
- شيخ محمد بن حسن حرّ عاملى، وسائل
الشيعة الى تحصيل مسائل الشرعية، 20 جلد چاپ ششم، مكتبة الاسلامية، تهران، 1403
هـ. ق ج 18، ص 75، باب 9 از ابواب صفات قاضى، ح 1.