اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم. بسم اللّه
الرحمن الرحيم. رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى واحلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.
براى استصحاب دليل آورده شده به سيره عقلاء،
گفتهاند كه عقلاء عمل مىكنند به استصحاب و بدون اينكه ردعى و اسيتحاشى در كار
باشد، بلكه يك سيره مستقرى است براى همه. كه مرحوم علامه يك مقدار بالاتر مىگويند
سيره حيوانها هم هست و مىفرمايند: اگر بخواهيم اين سيره را رد كنيم، اختلال نظام
لازم مىآيد، براى اينكه يقين سابق، شك لاحق در غالب زندگى موجود است و اگر شما
بخواهى بگويى حجت نيست لازم مىآيد اختلال نظام و گفتم حضرت امام «رضوان اللّه
تعالى عليه» هم در دوره اول اصولشان مىگفتند استصحاب از باب سيره حجت است و نسبت
به بعضى از بزرگان هم مىدهند كه استصحاب اماره است نه اصل.
مرحوم آخوند «رضوان اللّه تعالى عليه» اين
سيره را رد مىكنند. اولا شبهه موضوعى مىكنند، بعد شبه حكمى. بعبارت ديگر در اول
اشكال صغروى مىكنند، بعد اشكال كبروى، مىفرمايند: اين سيره هست، اما اينكه از
باب يقين سابق، شك لاحق نيست، بلكه از باب رجاء و احتياط است، از باب غفلت است از
باب اطمينان است، از باب ظن نوعى است، از اين بابها است، نه از باب اينكه يقين
سابق، شك لاحق باشد. پس بنابراين قبول مىكنيم سيره را الا اينكه مىگوييم از باب
استصحاب نيست و نكته ديگرى در كار است.
ما ديروز به مرحوم آخوند يك اشكال داشتيم،
اينكه اينها كه شما مىگوييد خيلى جاها نيست. حالا آنجاهايى كه هست قبول، اما
آنجاهائى كه نيست را چه مىگوييد؟ مىگفتيم: رجاء و احتياط آيا اين حجت است در
ميان عقلاء؟ كسى بخواهد رجاء خودش را تحميل كند به نام حجت، احتياط در امرش را كه
احتياط اشتغالى نيست تحميل كند به نام حجت، اينكه نمىشود و اينكه استصحاب را مطرح
مىكند، مىگويد حجت است در ميان عقلاء، يعنى اگر روى يقين سابق، شك لاحق كار كرد،
مولى نمىتواند بگويد چرا كار كردى عقلاء نمىتوانند چرا كار كردى. بله بعضى از اوقات
انسان رجاءً يك كارهايى مىكند، اما اين حجت است يانه؟ اينكه دليل نيست كه ما
بگوييم عقلاء استصحاب دارند، از باب رجاء از باب احتياط. احتياط را و رجاء را
نمىشود به رخ بكشى، بخلاف خبر واحد كه مىشود به رخ بكشى. گفتى بكن. كردم، بخاطر خبر
واحد. مىشود حجت، بخلاف احتياط و رجاء و اصلا اين رجاء و احتياط چه دليل است و
كجا مرحوم آخوند در كفايه به ما گفته است از ادله ما يكى رجاء و احتياط است؟ آيا
در باب امارات گفتهاند؟ در اصول عمليه گفتهاند؟ آيا چيزى شيخ گفتهاند؟ ايشان
نگفتهاند. يك جا نمىشود پيدا كرد كه بگوييم يكى از ادله عقلائيه رجاء و احتياط
است.
بله احتياط به معنا اشتغال خوب است. اشتغال
يقينى برائت يقينى مىخواهد، من نمىدانم نماز خواندم يا نه، عقلاء مىگويند، بايد
بخوانى، نمىدانم پول شما را دادم يانه، عقلاء مىگويند بايد رد كنى، اشتغالى
يقينى برائت يقينى. اما من نمىدانم به شما بدهكارم يانه، احتياط كنم. آيا واجب
است اين احتياط؟ من نمىدانم نماز به ذمهام هست يانه، احتياط كنم. حالا آيا اين احتياط
با اينكه حسن است، آيا دليل است در همه جا؟ يك جا نمىشود پيدا كرد كه بگوييم اين
رجاء و احتياط حجت است. ما در بيان مقام حجت هستيم. يكى برائت درست كرديم حجتا در
فقه مان و اصول را معنا كرديم حجت كه برويم در فقه و بر طبق او فتواى بدهيم.
حالا رجاء و احتياط را بگوييم حجت است،
اين نمىشود. لذا مرحوم آخوند اول اشكال صغروى دارند، مىفرمايند: قبول دارم سيره را،
يعنى مىدانم حجت است، يعنى استصحاب كه يقين سابق و شك لاحق باشد، اين حجة من حجج
العقلائيه، اما اينكه تو گفتى از باب يقين سابق و شك لاحق است را قبول ندارم، بلكه
از باب رجاء و احتياط است.
مىگويم اين از باب رجاء و احتياط است، يعنى
چه؟ يعنى رجاء و احتياط دو تا حجت است تا اينكه اين استصحاب سيره را ببريد در ضمن
آن دو دليل يانه؟ اگر نه، خواه ناخواه اينجور مىشود كه اين سيره عقلاء حجت نيست،
براى اينكه رجاء و احتياط حجت نيست. بله در مهام امور را مىگفتيم بايد احتياط كرد،
اما اين كه يقين سابق و شك لاحق را بايد احتياط كرد اين كجا است؟
بله يك حرف ديگر مىتوانيم بزنيم كه سيره
عقلاء روى يقين سابق و شك لاحق است، اما نكته جعل عقلاء رجاء و احتياط بوده است و
اين ديگر به درد مرحوم آخوند نمىخورد. مثل همه امارات كه مسلم يك نكته جعلى داشته
است، مثلا تسهيلا للامر امارات را حجت كردهاند، ديگر تسهيلا للامر دخالت ندارد.
آنكه دخالت دارد اين اماره است، مثل خبر واحد، حالا مىخواهد بخاطر تسهيلا للامر
باشد، يا نه، مىخواهد سفت كند يا شل كند، اين اماره حجت است. ممكن است كسى بگويد:
نكته جعل يكى رجاء و احتياط، يكى غفلت، يكى ظن نوعى باشد. اين يك حرف است، ولى
مربوط به حرف مرحوم آخوند نمىشود. بحث ما آن است كه شك بالفعل باشد، خيلىها در
شك بالفعل مىگويند تو يقين دارى، مثل حجيت اماره كه مىگويند تو حجت دارى. لذا
توجه كنيد كه اگر بعضى اوقات اطمينان باشد، اصلا از بحث ما بيرون است و ديگر
استصحاب جارى نيست، چون لاتنقض اليقين بالشك لغو است، چون ديگر من شك ندارم، بلكه
من اطمينان دارم. همچنين ظن نوعى كه مرحوم آخوند مىگويند: از باب ظن نوعى است، به
مرحوم مىگوييم آنكه مىگويد از باب اماره است، همين را مىگويد كه از باب ظن نوعى
است. اصلا اماره همين است، يعنى عقلاء در همه جا وقتى مىبينند نمىتوانند يقين
پيدا كنند، مظنه را جاى يقين مىگذارند؛ الق احتمال الخلاف و همان بحثها جلو
مىآيد و مىدانند كه بعضى اوقات بواسطه اين مظنه در چاه مىافتند، اما مىگوييم
طورى نيست، براى اينكه اختلال نظام لازم نيايد. مرحوم حضرت امام «رضوان اللّه
تعالى عليه» همين را مىگويد كه استصحاب اماره است، مثل خبر واحد. لم قضيه هم ظن نوعى
است هم اين ظن نوعى مىآورد و هم آن ظن نوعى مىآورد. همين طور كه خبر واحد، ظن
نوعى مىآورد و حجت است و شارع مقدس اين ظن را حجت كرده است، همين طور هم استصحاب
ظن مىآورد و اين ظن را شارع مقدس حجت كرده است، عقلا حجت كردهاند نه شارع مقدس،
عقلاء گفتهاند اين ظن نوعى حجت است و اين جمله اول كه مرحوم آخوند مىفرمايند:
«ليس من باب التعبد، من باب الرجاء والاطمئنان او الغفله او الظن النوعى» آن
اشكالها را كه كردم.
راجع به ظن نوعى او هم مىگويم: بله آن
آقايان هم همين را مىگويند، مىگويند، استصحاب اماره است از باب ظن نوعى. بعدش هم
اين را بايد توجه داشته باشيم كه عقلاء كه اماره را حجت مىدانند از باب ظن نوعى،
ديگر ظن نوعى را دخالت نمىدهند كه الان عرض كردم اين حكمت حكم است يعنى عقلا مىبيند
اگر بخواهند به ظن نوعى عمل نكنند اختلال لازم مىآيد، آنوقت حكم مىكنند به اينكه
اماره حجت است. وقتى حكم كردند، اماره مىشود حجت، چه ظن نوعى پيدا بشود يا نه، ظن
شخصى پيدا بشود يا نه. آن مىشود حكمت، ولى آنكه هست، آنچه مىخوانيم از اول اصول
تا آخر اصول اين است كه عقلا از باب ظن نوعى اماره را حجت كردهاند. اينجا هم حضرت
امام همين را مىگويند كه عقلا از باب ظن نوعى استصحاب را حجت كردهاند و سيره
عقلاء روى او است و ردعى نشده، پس از باب بناى عقلاء استصحاب حجت است.
يك حرف ديگر من دارم و آن اين است كه بگوييم
ظن نوعى و اطمينان و امثال اينها نه، بگوييم اصل عقلائيه كه مرحوم آخوند در اينجا
يك لفظ تعبدى مىآورند، به اين معنا كه همان طور كه شارع مقدس اصول عقلائيه دارد،
عقلاء هم اصول عمليه دارند و زياد هم هست، مثل اصالة عدم خطاء اصالة عدم نسيان،
اصالة عدم غفلت. كه در باب خبر واحد كه
وارد شديم، مىگفتيم 16 تا اصل عقلائى بايد جارى بشود، تا بعد خبر واحد را حجت
بكنيم لذا عقلاء همين جور كه اماره دارند، اصول تعبدى دارند و اصول تعبدى يعنى در
ظرف شك تعيين وظيفه مىكند، مثل اصالة عدم خطاء، كه در ظرف شك تعيين وظيفه مىكند،
اينجا هم همين طور، آنجا كه يقين سابق و شك لاحق باشد، تعيين وظيفه مىكند. تعيين
وظيفه به چى؟ به اينكه مىگويد تو يقين دارى تعبدا. اين تعبدا يعنى اصل عقلائى.
اصل عقلائى كدام است؟ يعنى در ظرف شك تعيين وظيفه مىكند و الا ما بخواهيم همان
طور كه حضرت امام مىگويند، بگوييم، ظن نوعى بالفعل، اطمينان بالفعل، اينها نيست،
بلكه شك بالفعل بايد باشد، يقين سابق و شك بالفعل. عباء سابقا طاهر بوده، الان
نمىداند طاهر است يانه، الان هر چه فكر مىكند نه مظنهاى در كار است و نه
اطمينان و نه چيز ديگرى، عقلاء روى اين حساب مىكنند و مىگويند انت ذو يقين و
اشكالهاى من هم ديگر وارد نمىشود و خود استصحاب مىشود اصل عقلائى و ما استصحاب
را حجت مىدانيم روى اصل عقلائى. همين طور كه در اصل عدم زياده همين را مىگويى.
مثلا نامهاى آمده، نمىدانى زياده نوشته شده يا نه، عقلاء مىگويند بگو زياد نوشته
نشده است. اسم اين تعبد عقلائى است، در مقابل تعبد شرعى، يعنى تعيين وظيفه از
عقلاء در ظرف شك.
در باب اصول عمليه اين را مىگوييم كه عقلاء
يك اصول عمليه دارند كه ردعى از او نشده است، پس در شريعت مقدس اسلام ممضى است.
رواياتى كه بعد مىخوانيم روى عرض من مىشود امضائى و ارشادى، امضا بناى عقلاء و روى
حرف مرحوم آخوند مىشود تعبد شرعى. لذا تعبد شرعى معنايش اين است كه عقلاء بناء
ندارند روى استصحاب، اجماعى در كار نيست، دليل ديگرى نداريم، فقط دليل روايت زراره
است. آنكه من عرض مىكنم، مىگويم علاوه بر روايت زراره، بناى عقلاء داريم و روايت
زراره مىآيد آن بناى عقلاء را، آن ارتكاز را، آن را امضا مىكند. لاتنقض اليقين
بالشك، مىگويد تو يقين دارى، چون اول يقين داشتى، اما تو يقين دارى، تعبد است.
حالا گاهى عقلاء تعبد مىكنند و شارع امضا
مىكند، گاهى هم عقلاء ندارند مثل بعضى اصول عمليه، مثل اصالة الطهارة، اصالة الحل
كه شارع مقدس تعبد مىكند. لذا روى حرف من جمع بين حرفها مىشود. اماره بودن مرحوم
علامه و حضرت امام را قبول ندارم، مىگويم براى اينكه شك بالفعل سازگار نيست باظن
نوعى و اطمينان اما از آن طرف آنها كه مىگويند روايت فقط ـ تعبد شرعى ـ مىگويم
اين هم نه.
خلاصه حرف من اين است كه همين طور كه شارع
مقدس اصل عملى دارد، عقلاء هم اصل عملى
دارند. اصل عملى يعنى چه؟ يعنى تعيين وظيفه در ظرف شك. اين تعيين وظيفه در ظرف شك
گاهى شرعى است، مثل اصالة الطهارة و مثل اصالة الحل، گاهى عقلى است، مثل اصالة عدم
زياده، اصالة عدم نقيضه، اصالة عدم نسيان و من جمله استصحاب و شايد برائت، كه
خودتان قاعده قبح عقاب بلابيان را مىآوريد جلو از همين باب باشد. قاعده اشتغال هم
عقلى است، قاعده تخيير هم عقلى است و متاسفانه در اصول خودش را آوردهاند اسم او را
نياوردهاند، يعنى آقايان اصولين مىگويند قاعده اشتغال عقلى است، اما نمىگويند
اين اصل عقلى است، مىگويند اصل شرعى. لذا اصول عمليه را كه مرحوم آخوند وارد
شدهاند، همه را روى حرف شرع مىآيند جلو، در حالى كه خود مرحوم آخوند قاعده قبح
عقاب بلابيان درست كرد. اين اصل عقلى است يعنى تعيين وظيفه در ظرف شك. لذا همه اين
اصول عمليه كه ما خوانديم، همه اصول عقلائيه است، يعنى برائت، اشتغال، تخيير و من
جمله استصحاب.
على كل حال روى عرض من همه اصول عقلائيه است،
كه شارع مقدس امضاء فرموده است. در باب استصحاب، يقين سابق و شك لاحق را عقلاء مىگويند
تو يقين دارى و شارع اين را امضاء كرده است. اسم اينها را مىگذاريم اصول عقلائى
تعبدى. اسم آنها را اصول عقلائى عملى و اصل عملى شرعى نگذاريد. مثل اصالة الطهاره،
اصل حل كه اينها اصل شرعى است و اما قاعده يد، قاعده اصالة الصحة، قاعده فراغ،
قاعده تجاوز، همه اينها را من بعضى را اماره مىدانم و بعضى را اصل عقلائى. همه
اين اصول را كه بزرگان مثل مرحوم شيخ مىگويند اصل عملى شرعى، من مىگويم اصل عملى
عقلى، يا اصل عملى تعبدى، يعنى اصل عملى تعبدى عقلى. عقل ماتعبد مىكند تعيين
وظيفه در ظرف شك مىكند.
اگر حرف من را بپذيريد، جمع بين همه اقوال
شده، يعنى هم حرف مرحوم حضرت امام و مرحوم علامه را قبول كردهايم و هم اينكه
نگفتهايم تعبد صرف شرعى است اصول عقلائى درست كرديم، نه از باب ظن نوعى، اصول
عقلائى درست كرديم، نه از باب اطمينان، نه از باب غفلت، نه از باب رجاء و احتياط، بله
من باب يقين سابق و شك لاحق، عقلاء روى او حرف دارند، روى او تعيين وظيفه دارند.
حرف بعد مرحوم آخوند اين است كه اشكال كبروى دارند، مىفرمايند: بر فرض كه قبول
كنيم سيره را، شارع مقدس اين سيره را ردع كرده است. به چه چيزى ردع كرده؟ به «ان
الظن لايغنى من الحق شيئا» ان شاءاللّه براى فردا.
و صلى اللّه على محمد و آل محمد.
-«وفيه: اولاً، منع استقرار بنائهم
على ذلك تعبدا، بل امّا رجاء احتياطا او اطمئنانا بالبقاء، او ظنا و
لونوعا، او غفلتا كما هو الحال فى سائر الحيوانات دائما و فى الانسان احيانا». شيخ
محمد كاظم خراسانى آخوند، همان كتاب، ص 439.