اعوذ باللّه من
الشيطان الرجيم. بسم اللّه الرحمن الرحيم. رب اشرح لى صدرى و يسر لى
امرى واحلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.
بحث اين بود كه
فرمودند از شرائط جريان اصول تفحص است كه فرق هم نيست بين برائت
بين اشتغال و بين تخيير و بين استصحاب و مرحوم آخوند
نمىدانم چرا استصحاب را نفرمودهاند؛ اسم بردهاند و گفتهاند برائت، تخيير و احتياط، اما اسم
استصحاب را نمىآورند على كل حالٍ برا ى همه من جمله مرحوم آخوند تفحص
در همه اصول چه برائت عقلى و چه برائت نقلى و چه اشتغال و چه تخيير
اين واجب و لازم است مرحوم آخوند شبهات موضوعيه را استثناء كرده اند،
كه ديروز اشاره كردم و گفتم اين وجهى ندارد و در فقه ما هم حتى مرحوم آخوند
قائل است به اينكه بايد تفحص كرد حتى در شبهات وجوبيه، در شبهات
تحريميه و من جمله در شبهات موضوعيه و روايت داريم كه در موارد خاص
بايد تفحص كرد، در باب خمس، در باب حج، در باب مختلط به حرام، و در چند
باب ديگر. اگر شك كرد در شبهات موضوعيه، مثل يك خرمن گندم،
نمىداند آيا زكات به او تعلق گرفته است يا نه، سرمايه را نمىداند امسال استفاده
كرده است يا نه، تموّل نمىداند امسال استطاعت دارد يا نه، مال مختلط به حرام را
نمىداند چقدر است و امثال اينها، همه اينها را روايت داريم كه بايد تفحص كند
و اگر تفحص كرد و بجايى نرسيد آنوقت نوبت اصول است، حالا يا برائت يا
احتياط، يا تخيير، يا استصحاب،
فقط يك روايت
داريم كه مرحوم آخوند اين روايت را در باب استصحاب نقل مىكنند و از
روايت حجيت استصحاب است و آن مضمره زراره است كه
زراره سؤال مىكند ظاهرا از امام صادق چند تا سؤال دارد، من جمله سؤال اين است دماغ من خون
افتاد، نمىدانم به لباس من ريخت يا روى زمين. حضرت فرمودند لاتنقض
اليقين بالشك، نمىدانى لباس نجس شده يا نه با استصحاب بگو پاك است.
زراره سؤال كرد كه يابن رسول اللّه اگر تفحص كنم مىيابم كه به لباس من است يا
روى زمين افتاده. حضرت فرمودند اگر رفع شك را بخواهى بكنى نگاه كن، اما
اگر مسئله مىپرسى لاتنقض اليقين بالشك، نمىخواهد نگاه كنى. كه در اين
رسالههاى عمليه هم مورد فتواى است، كه نمىداند دهانش خون افتاد يا نه،
نمىداند دماغش خون افتاد يا نه، نمىداند دستش خون دارد يا نه، همه اينها را
مىگويند تفحص لازم نيست، يا كل شىء طاهر يا استصحاب طهارت دارد. فقط
اينجاست كه فقهاء معمولا موردى عمل كردهاند و گفتهاند در باب نجاست
مىگوييم تفحص لازم نيست. شايد هم براى اينكه اگر تفحص بشود اين
وسواسىها درست مىشود؛ ظاهرا اين است و حضرت براى اينكه اين وسواسى گرىها
درست نشود، فرمودند تفحص لازم نيست. اما در جاهاى ديگر نه، اين
روايت نمىتواند تقييد كند جاهاى ديگر را. اين در باب نجاست است و او در باب
اموال است و او در باب خمس و زكات، است با هم منافات نداردو موردى عمل
مىكنيم و يك قاعده كلى دست مىدهيم اينكه تفحص در موضوعات لازم است،
مگر ما اخرجه الدليل، كه باب نجاست تخصيص خورده
است.
بنابراين اين حرف
مرحوم آخوند كه مىفرمايند در شبهات موضوعيه تفحص نه، وجهى
ندارد. پس مطلقا چه شبهات موضوعيه و چه شبهات حكميه،
آن هم چه شبهات تحريميه و چه شبهات وجوبيه اگر بخواهيم اصل جارى كنيم تفحص مىخواهد.
ديروز صحبت كرديم
كه مرحوم آخوند براى وجوب تفحص تمسك كرده بودند به علم
اجمالى و روايات هلاتعلمت، كه ما علم اجمالى را كه شيخ بزرگوار
فرموده بودند پذيرفتم و رد كرديم اجماع را، چنانچه خود مرحوم آخوند رد كرده بودند و رد كرديم
هلاتعلمت را كه مرحوم آخوند به او تمسك كرده بودند. على كل حال تا حالا يك
دليل دلچسب براى وجوب تفحص پيدا نكرديم.
يك چيزى كه مىشود
گفت و مرحوم آخوند در كفايه گفتهاند، اما در برائت عقلى است و
در جاهاى ديگر نگفتهاند، آن اين است، مىفرمايند: در برائت عقلى تفحص
لازم است، چرا؟ مىگويند: لاستقلال العقل كه تفحص لازم است .
اگر اين حرف مرحوم
آخوند درست باشد، اطلاق بعدى از دستمان گرفته مىشود براى اينكه
دليل لبى داريم. اگر عقل ما بگويد وجوب تفحص هست،
خواه نا خواه در برائت عقلى مىگويد، در برائت نقلى هم مىگويد. ما ديروز مىگفتيم اطلاق در
كار نيست، اگر هم اطلاق باشد تخصيص لبى دارد، يعنى تا مىگويد رفع ما
لايعلمون، عقل ما مىگويد بعد از تفحص، مثل هما ن مثالى كه مرحوم آخوند در
عام و خاص مىزنند، مىگويد اكرام جيرانى، عقل ما مىگويد الا عدوى.
اين تخصيص لبى يك
چيز مسلمى است پيش همه، من جمله مرحوم آخوند، ولى نمى
دانم چرا در برائت عقلى گفتهاند. به مرحوم آخوند مىگوييم
در برائت عقلى كه فرموديد، ديگر خواه نا خواه در برائت نقلى هم هست و استقلال عقل هست
كه بايد تفحص كنيم؛ بقول مرحوم آخوند اطلاق رفع
مالايعلمون مىگويد لازم نيست، يعنى اينجور بگو، مولى در مقام بيان مراد است، نگفته است
تفحص كن، پس تفحص لازم نيست.
ما ديروز مىگفتيم
مولى در مقام بيان خصوصيات نيست، مولى در مقام بيان اصل تشريع
حكم است، پس در مقام خصوصيات نيست، نمىتوانى گردن مولى بگذارى،
ديروز اين را مىگفتيم. امروز عرض مىكنيم كه بگوييد اطلاق داريم، بگوييد
مولى در مقام بيان خصوصيات است ،نگفته است تفحص بكن يا نه، پس تفحص لازم
نيست. به مرحوم آخوند مىگوييم كه اين را مىگوييم اما عقل ما مىگويد
رفع مالايعلمون الا بعد الفحص، براى اينكه شما مىگوييد در برائت عقلى، عقل
مستقل در وجوب تفحص است. اگر عقل مستقل باشد، مىگويد براى
اينكه اگر بخواهد بگويد بيان نيست. وقتى مىتواند بگويد كه تفحص كند و الا
نمىتواند بگويد بيان نيست، اينجا هم همين طور است، اينجا هم اگر تفحص نكند
عقل ما نمىتواند بگويد كه اين مالايعلم است، بايد تفحص كند و بگويد
مالايعلم. اين على الظاهر تفاوتى ندارد اگر راستى عقل مستقل شد كه هست، خواه نا
خواه برائت عقلى او را مىگوييم، برائت نقلى او را هم مىگوئيم. اگر هم
اطلاق داشته باشد تخصيص مىدهيم، استصحاب او را مىگوييم و تخييرش
را مىگوييم، اشتغال او را هم مىگوييم. اين هم يك حرف، كه ما بتوانيم
بگوييم عقل ما مستقل در اين كار است.
حرف ديگر هم من
دارم، ببيند آن چه جور است و آن اينكه اصلاً قبل تفحص ما شك مستقر
نداريم. در باب عام اين را مرحوم آخوند دارند كه عام
قبل از فحص ليس بحجة، مطلق قبل از فحص ليس بحجة، مىگويند چرا؟ مىگوئيم براى
اينكه اين عام را نمىدانم اصلاً عموميت دارد يا نه، بايد بگرديم ببينيم مخصص در
كار است يا نه، وقتى مأيوس از مخصص شديم تمسك به عام مىكنيم. اين
را در مطلق هم گفتهاند كه ما در قرآن شريف هم همين را مىگوييم، ما
مىگوييم قرآن شريف قبل از رفتن در روايات اهل بيت حجت نيست، براى اينكه
قرآن مىگويد من مبين مىخواهم. مبين او اهل بيت عليهمالسلام است.
يعنى اين عمومات
قرآن، اين مطلقات قرآن، اينها مخصص هايش، مقيدهايش،
مبينهايش، در كلمات اهل بيت عليهمالسلام است. وقتى چنين باشد اگر ما برويم در قرآن و بخواهيم
بدون اهل بيت تفسير كنيم، تفسير به رأى است، تمسك به عام قبل
از فحص است، تمسك به مطلق قبل از فحص است و تمسك به عام، تمسك
به مطلق قبل از فحص ليس بحجة. لذا ما قرآن منهاى اهل بيت
عليهمالسلام را اصلاً حجت نمىدانيم. كه روايت ثقلين هم همين را به ما مىگويد كه قرآن
منهاى اهل بيت عليهمالسلام براى ما حجت نيست و شايد هم بتوانيد از آيه تبليغ همين
را استفاده كنيد. «يا ايهاالرسول بلغ ما انزل اليك من ربك و ان لم تفعل فما
بلغت رسالته». يعنى قرآن كه
بود، دو ساعت بعد قرآن شد حجت و قبل از او مىگويد فما بلغت رسالته. از آيه
«اليوم اكملت لكم دينكم» هم مىتوانيد اين
را استفاده بكنيد، كه آقا قرآن منهاى اهل بيت ناقص است، يعنى عام منهاى
مخصص، قبل از فحص است.
اين را بزرگان
گفتهاند و در اصول آمده است. همهاش هم براى اين است كه ما عام مستقر
مىخواهيم. شك هم همين، است فقهاء در شكوك اين را
دارند، مثلاً در شك دو و سه مىگويد قدرى صبر بكن تا شك مستقر بشود، آن وقت بناء را بگذار
بر سه، يا يك قدرى فكر كن تا شك مستقر بشود، مثل شك 1و2
كه تا مستقر شد باطل است. ولى بدون اينكه فكر كنيد در شك دو و سه، بناء را بر سه
بگذاريد، يا در شك دو و چهار بناء را بر چهار بگذاريد، يا در شك سه و چهار، بناء
را بر چهار بگذاريد، مىگوييم نمىشود، چون مستقر نيست. اين مستقر نيست،
يعنى شك متزلزل است، مثل يك مسلمان مذبذب لاالى هؤلاء و لا الى
هؤلاء است، شك مذبذب ليس بشكٍ حقا، كى شك مىشود؟ وقتى كه فكر كنيد.
در باب شكيات تفحص او فكر كردن است، در باب اصول عمليه تفحص است.
وقتى تفحص كرديم شك پيدا مىشود و وقتى شك پيدا كرديم موضوع براى
برائت پيدا مىشود، براى اينكه اصول عمليه همه، برائت، اشتغال، تخيير و
استصحاب، تعيين وظيفه در ظرف شك است، پس ما شك مىخواهيم، موضوع
اصلاً شك است كه اين كى پيدا مىشود؟ بعد تفحص و اما قبل از تفحص اصلاً
شك ندارد.
اگر اين حرف من را
بپسنديد اصلاً قضيه را سالبه به انتفاء موضوع مىكنيد. آن قضيه
كه از مرحوم آخوند در برائت نقلى نقل كردم و سرايت دادم،
اين را از نظر حكمى درست مىكنيم، مىگوييم شك هست، الا اينكه عقل ما مستقل است كه بايد
تفحص كنيم. اما اين حرف دوم اينكه مىگوييم اصلاً شك نيست، يعنى شكى كه
بشود روى او حساب كنى، نيست، نظير عامى است كه بشود روى او حساب
بكنى و عمل بكنى، عام مورد عمل بعد از تفحص است، شك مورد عمل بعد
تفحص است و الا اگر شك قبل از تفحص باشد ليس بحجة، يعنى ليس
بموضوع حكم. عام ما اگر قبل از تفحص باشد ليس بحجة، يعنى نمىشود به
عموم عام عمل كرد. اين هم حرف خوبى است و اگر بپسنديد بهتر از علم
اجمالى شيخ بزرگوار است.
بله در عموم عام
اماره پيدا مىكنيم، در باب مشكوك موضوع از براى حكم پيدا مىكنيم
و اينكه مىگوييم شك قبل از فحص ليس بحجة، يعنى
نمىتوانى حكم بار بر اين شك بكنى و بگوئى تعيين وظيفه در ظرف اگر شك باشد اصول عمليه،
اگر مظنه باشد عمومات و امثال اينها، اگر هم يقين باشد يقين و امثال
اينها. در باب يقين او همين را مىگوييم، در باب امارات همين را مىگوييم، در باب
شك همين را مىگوييم، فقها معمولاً در باب علم گفتهاند كه علم مستقر، در باب
امارات هم گفتهاند اماره مستقر، در باب شك هم اگر اينجا نگفتهاند، در باب
صلاة در شكيات گفتهاند، لذا در رساله عمليه هم آمده كه شك مستقر.
يك حرف ديگر هم
هست و آن سيره عقلاء است كه اگر برگردد به اينهاكه گفتيم خيلى خوب و
گرنه خود يك دليل مستقل است، همانطور كه شما خبر واحد را با سيره
عقلاء حجت مىكنيد، لمّ او را بدانيد يا ندانيد، در سيره عقلاء بناء نيست ما لمّ
او را بدانيم حضرت امام «رضوان اللّه تعالى عليه» در اوامر و نواهى مدعى هستند كه
سيره عقلاء مىگويد صيغه افعل و ما بمعناها دال بر وجوب است. چرا؟
مىگفتند نمىدانم و مناط هر چه مىخواهد باشد. صيغه افعل و ما بعناها دال بر
حرمت است، چرا؟ نمىدانم چرا حرام است. اينجا هم همين را مىگوييم؛ بناى
عقلاء بر تفحص است، اگر تفحص نكنيد نمىتوانيد اصل جارى كنيد. لذا اين خوب
دليلى است كه ملاك در همه اصول عمليه براى تفحص سيره عقلاء است.
بحث فردا در
واجبات تحريمه است كه آيا تفحص مىخواهد يا نه.
و صلى اللّه على
محمد و آل محمد.